نقد مینی سریال Night Stalker: The Hunt For a Serial Killer | روایت جنایاتی واقعی در لس آنجلس

نقد مینی سریال Night Stalker: The Hunt For a Serial Killer | روایت جنایاتی واقعی در لس آنجلس

 دلهره‌آور و ترسناک، بهترین واژه‌هایی هستند که می‌توان برای توصیف مینی سریال Night Stalker: The Hunt For a Serial Killer، «شبگرد: شکار قاتلی سریالی»، به کار برد. در ادامه با ما در بررسی این مینی سریال همراه باشید.

 با سریال شبگرد: شکار قاتلی سریالی، به اواسط دهه‌ی ۸۰ لس آنجلس سفر می‌کنیم. اما در این بازگشت به نقطه‌ای مشخص از تاریخ، قرار نیست به مرور روزهای خوش آن دوران ایالات متحده بنشینیم. همچنین قرار نیست به مرور و بررسی حواشی بازی‌های المپیک ۱۹۸۴ لس‌آنجلس که خیل عظیم آدم‌های سراسر دنیا را برای مشاهده بزرگ‌ترین اتفاق ورزشی به این شهر کشاند، بپردازیم. از طرفی سریال نمی‌خواهد در این نمایش تاریخی، نوستالژی‌های دلنشین در ارتباط با شهری را تعریف کند که تمام وسائط و رسانه‌های سرگرمی‌سازی از جمله هالیوود و دیزنی‌لند در آن واقع شده‌اند.

بلکه قرار است به تماشای سریالی بنشینیم که اتفاقات هولناک دورانی خاص را در این کلان شهر بازگو می‌کند. با قصد مشاهده‌ی واقعیت‌هایی وحشتناک از دریچه نگاه کنجکاو و سؤال‌برانگیز سریال. اثری که بنا دارد نقطه‌ای کور در تاریخ ال اِی را به نمایش بگذارد. شهری با ظاهری زیبا و روشن اما پستوهای تاریک و ترسناک.

عوامل سریال با گذر از سطح فریب‌آمیز شهر و مناسباتش و پشت سرگذاشتن هیاهوی هیجان‌انگیز خاص دوران، با کنار گذاشتن مکان‌ها، چهره‌ها، سلبریتی‌ها و مناسبات مربوط‌به آن‌ها که دهه‌ی مناقشه‌آمیز ۸۰ را نشانه‌گذاری می‌کنند. به آن سوی شهر سفر می‌کنند. همچون دوربین سریال که در فصل ابتدایی، در نمایی هوایی حروف درشت HOLLYWOOD بر فراز لس‌آنجلس را پشت سر می‌گذارد و به پشت آن نظر می‌افکند.

آن‌ها با داستانی واقعی پا به خیابان‌های شهر می‌گذارند. واقعیت یک دوره، روایت‌های بسیاری را در دل خود جای داده است. داستان آدم‌هایی که این‌بار مستقیم و از زبان خودشان قصه‌شان را برای مخاطب نقل می‌کنند. داستان‌هایی که سلطه رسانه‌ی زمان روی آن‌ها سرپوش می‌گذارد، اما سینما و مدیومی که کارش بازنمایی واقعیت است با جمع‌آوری وقایع، قصه را بار دیگر از نو تعریف می‌کند و با جمع کردن حقایق از دید شاهدان و انسان‌های درگیر واقعه بینندگان بیشتری را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

این‌بار با داستانی پرداخت‌شده و گره‌افکنی‌های هیجان‌انگیز در روایتی سینمایی رو‌به‌رو نیستیم. بلکه مینی سریال شبگرد، در فرم مستند سعی دارد جذابیت‌های روایی را از دل واقعیت بیرون بکشد. از خلال مصاحبه با کارآگاهان و افراد درگیر با حوادثی هولناک و استفاده از تصاویر آرشیوی. همچنین تلاش برای بازنمایی این تصاویر در قالب فیلمیک و استفاده از المان‌های ژانر.

بن مایه‌ی داستان راجع به جنایاتی است که بین سال‌های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ در حومه‌ی لس‌آنجلس به وقوع پیوستند. شامل قتل، تجاوز، کودک ربایی، دزدی و غیره. ارتباط بین این جنایت‌ها توسط کارآگاهی درگیر پرونده بنام گیل کاریلو مشخص می‌شود و تحقیقات پلیس درنهایت به یک اسم- ریچارد رامیرز - منتهی می‌شود. رامیرز یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران تاریخ لقب می‌گیرد و در جراید بنام Night Stalker  (شبگرد) از او یاد می‌شود. بااین‌حال در سریال از دیدگاه کسانی به این حوادث نزدیک می‌شویم که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم  متاثر از این جنایت‌ها بوده‌اند: کارآگاهان، گزارشگران، افسران پلیس، قربانیان و غیره.

سریال شبگرد: شکار یک قاتل سریالی، با مونتاژ تصاویر آرشیوی و خبری از اواسط دهه‌ی ۸۰ لس‌آنجلس شروع می‌شود. شهری که به‌عنوان قطبی پیشرفته و درخشان در دنیا معروف بوده است. اما این شهر پرطرفدار نیمه تاریکی هم دارد که در جراید آن زمان مورد اشاره قرار نمی‌گرفته است. با تماشای نماهای هوایی بی‌شمار در سریال که دارای پس‌زمینه‌ی روشن و پیش‌زمینه‌ای تیره و تار هستند، بُعد استعاری نیمه پنهان و مخدوش شهر بیشتر برایمان کرد می‌یابد.

این تصاویر تاریخی آنگونه که باید ما را به دوران موردنظر نزدیک می‌کنند. خود این تصاویر حامل گذشته‌ای هستند که زندگی‌های بسیاری درون آن گم شده‌اند. ستاره این داستان‌ها گیل کاریلو است. افسری جوان و تازه‌وارد که همراه‌با مافوق خود فرنک سالرنو به این جنایت‌ها می‌پردازد. اکنون ما ازطریق مصاحبه‌هایی که با گیل و سایر افراد انجام می‌شود در روایت پیش می‌رویم و با جزئیات این جنایات آشنا می‌شویم.

سریال مشابهی که می‌توان در سال‌های اخیر نام برد Making a murder است. اما تفاوت شبگرد با آن سریال، تمرکز سریال مورد بحث روی دو کارآگاه یعنی دو کاراکتر اصلی است. از جهتی نیز می‌توان گفت سریال بیشتر داستان گیل و سلرنو است و تلاش ستایش‌آمیزی که در جهت انسانی نشان دادن این دو شخصیت به کار می‌گیرد. کسانی که از زندگی شخصی و خانواده خود می‌گذرند تا از به وقوع پیوستن قتل‌های بیشتر در شهر جلوگیری کنند.

با مقایسه‌ای که در انتهای سریال بین زندگی و گذشته گیل کاریلو و و ریچارد رامیرز صورت می‌گیرد، نکات زیادی روشن می‌شود. نکته‌ی حائز اهمیت کودکی این دو و نقشی است که این دوران در شکل‌گیری شخصیت هر یک داشته است، آنطور که یکی را انسانی با اعمال شیطانی بار می‌آورد و دیگری را به مثابه ناجیِ یک شهر.

گیلِ کودک در محله‌ای لاتین‌نشین رشد می‌کند که تصمیم پدرش برای فرستادن او به ارتش، او را از خیابان‌گردی و سرنوشتی شوم نجات می‌دهد. خیابان‌های سان دیگو و سان گابریل وَلی به‌خوبی برای گیل آشناست. همان محله‌هایی که ریچارد رامیرز بیشتر جنایت‌های خود را در آن‌ها مرتکب می‌شود. او بچه خیابان است. و شاید همین آشنایی او و قرابت عجیب بین گذشته و کودکی گیل با رفتار و جنس خشونت‌های به وقوع پیوسته در محله‌های حاشیه‌نشین است که گیلِ افسر را درنهایت به شناسایی مجرم نزدیک می‌کند.

پس می‌توان یکی از نقاط قوت سریال را همین نزدیکی به شخصیت‌ها و موشکافی گذشته‌ی آن‌ها دانست. در مقابل بستری که ریچارد رامیرز کودک در آن بار آمده آنقدر زمینه‌ساز اذیت و آزار (به خود و دیگران) بوده که در عین شگفتی، شکل‌گیری چنین شیطانی در نظرمان طبیعی جلوه می‌کند. در یکی از جملاتی که در اپیزود اول روی تصاویری از فراز شهر نقش می‌بندند و نریشنی که گویی از زبان ریچاردِ جانی به گوش می‌رسد، می‌خوانیم و می‌شنویم: «من در پیوستگی کامل با شیطانی بودم که در ذات انسان وجود دارد.»

سریال به خوبی به دو کاراکتر و شخصیت انسانی ماجرا نزدیک می‌شود و حقیقت را از نگاه آن‌ها بازگو می‌کند، همان‌طور که پشتکار و سرسختی آن‌ها را در تعقیب و به دام انداختن قاتلی سریالی به خوبی به نمایش می‌گذارد، کوششی که هر آن ممکن است بواسطه‌ی سیاست‌های سیستم قضایی و تصمیمات چهره‌های سیاسی عقیم بماند.

بااین‌حال به نظر می‌رسد سریال نمی‌تواند به همان میزان و همان اندازه موثر زندگی جاری و روزمره‌ در حومه لس‌آنجلس اواسط دهه‌ی ۸۰ را به تصویر در آورد. قصه‌ای که می‌توانست با ظرافت تصویرگر شکنندگی هنجارهای زیست روزمره در حومه‌های لاتین‌نشین کلان شهر باشد، در بخش تولید به دغدغه‌ای برای پرداخت سینمایی صحنه‌های جرم و جنایت و قتل‌های صورت گرفته توسط رامیرز، تبدیل شده است.

زشتی و زنندگی اعمال بَدمن داستان که در میان مصاحبه‌ها از خلال عکس‌های واقعی و بایگانی شده وضوح می‌یابند، تصمیمی است که اگرچه متاثر کننده است، اما برای نشان دادن سبعیت و خشونت حیوانی در این جنایات لازم و ضروری است. اما آنچه غیر ضروری است و با لحن سریال نمی‌خواند بازپرداخت سینمایی این صحنه‌ها است. تلاش برای به تصویر در آوردن بدن‌های مثله شده که ردی از آثار وحشت بی‌مووی را می‌توان در آن‌ها یافت همان‌قدر غیرضروری است که نمای مکرر سقوط چکش خون‌آلود که ارتباط‌دهنده‌ی فصل‌های مختلف سریال است. این تمهیدات فیلمساز برای ایجاد و القای ترس مواردی اضافی هستند چرا که وحشت و خشونت جاری در قتل‌ها پیش‌تر ازطریق تصاویر واقعی منتقل شده‌اند.

می‌توان از شبگرد: شکار قاتلی سریالی، به‌عنوان مینی‌سریالی سرگرم‌کننده که به‌خوبی قادر است نظر طرفداران فیلم‌های جنایی را جلب کند، نام برد. مستندی چهار قسمتی از شبکه نتفلیکس که این پتانسیل را دارد که هم شما را هیجان‌زده کند و هم بترساند، دلهره را به جانتان بیاندازد و در بعضی از فصل‌ها ازطریق مصاحبه‌هایش باری احساسی را به درستی منتقل کند. 

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
8 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.