مستند My Octopus Teacher برنده بهترین مستند اسکار در سال ۲۰۲۱ دربارهی ارتباط یک انسانِ ماجراجو، غواص و البته فیلمساز با یک اختاپوس دوستداشتنی است. ارتباطی که در گذر زمان به دوستی تبدیل میشود.
انسان با شکلگیری تمدن توانست خود را به عنوان قدرتمندترین موجود کرهی خاکی تثبیت کند. ماشینها و سازهها به کمک انسان آمدند تا از شر حیوانات وحشی در امان باشد. انسان دیگر کمتر شکار میکند و بیشتر غذای خودش را پرورش میدهد. یعنی رسیدن به یک تسلط همهجانبه بر رقیبانش در کرهی زمین. یک سر ماجرای شکلگیری تمدن و فاصله گرفتن بشر از حیوانات، امنیت بود. حالا ما میتوانیم در حالی که حیوانی را پشت میلهها زندانی کردیم تماشا کنیم یا در حالی که در آکواریوم محبوس است از زیباییاش لذت ببریم. اینها همه ارمغان تمدن برای ماست. چه دوستش داشته باشیم چه نداشته باشیم نشان از قدرتمند شدن بشر در برابر طبیعت میدهد. حتی زیستبومهایی را هم به تملک خودمان درآوردهایم تا هر وقت بخواهیم به آن سر بزنیم. یک سر دیگر ماجرا بیگانگی است. بشر دیگر نمیتواند با حیوانات اطرافش دوست باشد چون در سیستمی سلسلهمراتبی بالاتر از آنها قرار گرفته است.
کریگ فوستر کارگردان مستند معلم اختاپوس من این سلسلهمراتب را شسکته است. هر روز با ابزار محدود خود زیر آب میرود و در کنار موجودات دریایی چند ساعتی زندگی میکند. شکل راویت اول شخص مستند انتخاب هوشمندانهای است. فیلمساز تجریاتی داشته و حالا با صداقتی مثالزدنی آن را با ما به اشتراک میگذارد. این قصه نه از زبان یک راوی ناشناخته که از زبان خود فیلمساز برای ما تعریف میشود. همین تصمیم مهم است که فیلم را از نمونههای مستندهای حیات وحش جدا میکند. با این تصمیم فیلمساز توانسته علاوه بر آنکه زیست یک موجود (یک اختاپوس) را به تصویر بکشد دربارهی احساسات خودش هم در ارتباط با این موجود حرف بزند. در واقع مستند به همان اندازه که دربارهی اختاپوس است دربارهی کریگ فوستر هم است.
شکل راویت اول شخص مستند انتخاب هوشمندانهای است. فیلمساز تجریاتی داشته و حالا با صداقتی مثالزدنی آن را با ما به اشتراک میگذارد. این قصه نه از زبان یک راوی ناشناخته که از زبان خود فیلمساز برای ما تعریف میشود
کریگ به عنوان یک ماجراجو مسیر حرکت خود را از روند عادی زندگی تغییر داده و تجربهای منحصر به فرد را با ما به اشتراک گذاشته است. آنچه مستند معلم اختاپوس من را قدرتمند میکند یافتن ابعاد انسانی در زندگی اختاپوس است. در ابتدا این موجود عجیب و غریب، ترسو و فراری است. او نمیتواند به موجودی غریبه اعتماد کند و با او دوست شود چون میفهمد که این انسان یک تازه وارد است. باید زمان بگذرد و کریگ صبر به خرج دهد و بر ایدهی خود پافشاری کند تا اختاپوس با او همراه شود.
احتمالاً اهمیت مستند اختاپوس من در همین عبارت خلاصه شده است: صبر کردن برای یک ایده. جایی کریگ می گوید که برای دوستانش سوال است که «چرا هر روز به یک اتفاق تکراری سر میزنم؟» وقتی بدون تمرکز به طبیعت فکر میکنیم تصورمان آن است که زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست و همه چیز مدام تکرار میشود اما وقتی تمرکز کنیم میفهمیم که هیچ دو روزی شبیه به هم نیست. اختاپوس هیچ دو روزی را شبیه به هم سر نمیکند. پس ماندن بر همین ایدهی ساده ممکن است برای کریگ شگفتی به بار بیاورد.
برای فهم بهتر ارتباط کریگ با اختاپوس بد نیست به یکی از فیلمهای ماندگار تاریخ سینما سر بزنیم. درسو اوزالا Dersu Uzala یکی از شاهکارهای آکیرا کوروساوا فیلمساز شهیر ژاپنی و محصول ۱۹۷۵ شباهتی به مستند معلم اختاپوس من دارد. در درسو اوزالا با شخصیتی با همین نام همراهیم که تمام عمرش را در جنگل زندگی کرده است. همهی فوت و فن جنگل را بلد است. خطرهایش را میشناسد و امکاناتش را هم میداند. بنا به تجربه توانسته به تسلط نسبی بر جنگل برسد. البته درسو سودای حکومت بر جنگل را ندارد و به عنوان یک انسان فقط سعی دارد از خودش محافظت کند. نتیجهی این نگاه دوستی با حیوانات وحشی است. او میتواند با ببرها دست دوستی بدهد بیآنکه نگران نابودی خودش باشد. در حقیقت شیوهی تفکر درسو اوزالا دربارهی جهان با آنچه تمدن به او عرضه میکند یکسره متفاوت است.
تلاش کریگ هم طی کردن چنین مسیری است. با پایین کشیدن خود به سطح اختاپوس پایش را از یک ناظر فراتر میگذارد و سعی میکند به معنی واقعی کلمه شاگرد اختاپوس باشد. او میخواهد اختاپوس را بررسی کند و دربارهاش به شناخت کامل برسد که ناگهان به خود میآید و متوجه میشود که دارد از اختاپوس یاد میگیرد. او صبر کردن، نقشه کشیدن، تغییر مسیر دادن، بازسازی خود و تکیه کردن بر هوش را از اختاپوس یاد میگیرد. ما به عنوان مخاطب هم با پیشرفتن روزهای همراهی با اختاپوس با او رفیق میشویم و به او احساس نزدیکی میکنیم. این همراهی کیفیتی منحصر به فرد به مستند میدهد. دیگر حملهی کوسه به اختاپوس یک حملهی سادهی فیلمهای مستند حیات وحش نیست. ما نگران اختاپوس میشویم چون با او دوست شدهایم و دلمان نمیخواهد که گیر بیافتد. همینطور که کریگ در این نگران به سر میبرد.
مرزهای سینمای مستند و داستانی روز به روز کمرنگتر میشود و داد و ستدهایی بینشان شکل میگیرد. مخاطب امروز بیش از آنکه دلش بخواهد بداند و ببیند که اختاپوس چطور زندگی میکند دوست دارد بفهمد کریگ فوستر مستندساز با ویژگیهای منحصر به فرد خودش چطور قصهی یک اختاپوس را به تصویر میکشد. در حقیقت دوران فاصله گرفتن فیلمساز از سوژه و نامرئی کردن خودش افول کرده و راویتکننده به عنوان بخش مهمی از ماجرای تولید اثر اهمیت پیدا کرده است.
احتمالاً اگر شخصیت دیگری با مهربانی و شفقت متفاوت یا جسارت متفاوت دست به ساخت این مستند میزد نتیجه محصولی متفاوت بود و این مسئله در دنیای سینمای مستند امروز موضوعی حیاتی است. روز به روز به تعداد مستندهای اول شخص اضافه میشود و فیلمها بیانگر وضعیت سوژه و فیلمساز به شکل همزمان هستند. انگار فیلمساز هم مثل انسانِ مستند معلم اختاپوس من از جایگاه خدایی و برتر بودن پایین آمده و خودش را هم قد سوژه کرده است و در کنارش نفس میکشد.
یکی دیگر از جذابیتهای مستند معلم اختاپوس من شکل فیلمبرداری مستند است. با پیشرفت تکنولوژی و سبک شدن دوربینها تقریباً از هر وضعیتی امکان فیلمبرداری وجود دارد. نکتهی جالب دوربینهای کریگ فوستر آنجا بود که همیشه دوربینی هم مشغول تماشای خود کریگ بود. ما همزمان که وضعیت اختاپوس را نظاره میکردیم مشاهدهگر احساسات کریگ هم بودیم. در واقع ایدهی روایی فیلم در شکل فیلمبرداری و تدوین هم تاثیر گذاشته و کریگ را به عنوان سوژه دوم مستند به رسمیت شناخته است. دوربینهای تازه این امکان را به علاقهمندان به فیلمسازی میدهد تا فیلمسازی را به عنوان شغل دوم در کنار حرفهی دیگرشان داشته باشند. با این حساب در آینده باید بیشتر شاهد گردشگر-فیلمساز، معدنکار-فیلمساز، صخرهنورد-فیلمساز و ... باشیم. کسانی که با دو حرفه (یا علاقه) و شخصیتهایی متفاوت با آسان شدن فرآیند فیلمسازی میتوانند دنیایشان را به ما معرفی کنند.