قسمت سوم سریال WandaVision نهتنها به بهترین قسمت سریال تا به این لحظه تبدیل میشود، بلکه یکی از بهترین لحظات واندا ماکسیموف در دنیای سینمایی مارول را نیز ارائه میکند. در ادامه با میدونی و نقد قسمت سوم سریال وانداویژن همراه باشید.
مدتی میشود که پخش سریال WandaVision از دیزنی پلاس آغاز شده است. دو قسمت اولین سریال دنیای سینمایی مارول برای این سرویس استریم با الهام از سیتکامهای دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی بهصورت سیاه و سفید تولید و به مخاطبان ارائه شدند که اثری کاملا متفاوت با فیلمهایی که تا به امروز از مارول استودیو دیده بودیم، را مشاهده کردیم. حال جمعه هفته گذشته قسمت سوم سریال وانداویژن منتشر شد که برخلاف دو قسمت قبلی، شاهد یک قسمت رنگی بودیم و حالا به دهه ۷۰ میلادی سفر کردیم که طبق انتظار، این قسمت ادای دینی به سریالهای این دهه بوده است. اگرچه دو قسمت اول سریال WandaVision شروع آرامی داشتند، اما قسمت سوم یک نکته را یادآوری کرد که ما هنوز واقعا نمیدانیم چه اتفاقاتی در این شهر کوچک در حال رخ دادن است و با وجود حفظ صحنههای طنز و کمدی خلاقانهاش، اما سریال هر لحظه تاریکتر از قبل میشود.
ادامه نقد ممکن است بخشهایی از داستان و اتفاقات قسمت سوم سریال WandaVision را فاش کند
این موضوع شاید کمی عجیب باشد که با وجود رنگی شدن قسمت سوم و همچنین فضای کمدی و سیتکام سریال چنین حرفی را بزنیم، اما واقعیت این است که داستان پشت سریال هر لحظه تاریکتر و ترسناکتر میشود و شاهد تقویت این نظریه هستیم که میگوید که واندا ماکسیموف بخشی از این اتفاقات است و او ممکن است عامل مهم و اصلی برای رخ دادن این اتفاقات باشد و رنگی شدن سریال تناقضی جالب را بهوجود آورده است. در هر حال واندا دوره سختی را در دنیای سینمایی مارول سپری کرده است. او در ابتدا خانوادهاش و سپس برادرش را از دست داد و همچنین پس از آن ویژن توسط تانوس کشته شد و ناتاشا رومانوف که برای مدتی کوتاه به وی آموزش میداد، هم با فداکاری که در فیلم Endgame کرد، دیگر در زندگی وی حضور ندارد. اما پیش از آنکه به سراغ دلیل این موضوع برویم، بهتر است در مورد این قسمت صحبت کنیم و ببینیم سریال چگونه توانسته بهدنیا آوردن فرزندان واندا و ویژن را نمایش دهد.
همانطور که از هفته قبل هم انتظارش را داشتیم، تمرکز قسمت سوم سریال وانداویژن روی دوران بارداری واندا است که با هر دوره مشابهی این موضوع تفاوت داشت. درواقع این جمله واندا که آنها زوج عادی نیستند و نمیدانند که چه چیزی در انتظار آنها است، مصداق این قسمت بود. مانند دو قسمت اول، تمرکز قسمت سوم هم بیشتر روی بخش سیتکام و کمدی سریال بود که شوخیهای این قسمت نیز دوباره براساس قدرتها و توانایی ویژن و واندا طراحی شده بودند. اگرچه سریال در این مورد فرمولی مشابه را استفاده کرده و عجیب هم البته نیست، اما باز هم شاهد خلاقیت جالب تیم نویسندگان سریال هستیم. محوریت این شوخی درواقع روی بخش بارداری واندا بود و این شوخیها اکثرا بر این اساس طراحی و ارائه شدند که خلاقیت نویسنده در ارائه کاری متفاوت نسبت به دو قسمت قبل کاملا قابل مشاهده است. شاید جالب باشد بدانید که نویسنده قسمت سوم سریال WandaVision درواقع شخصی است که وظیفه نوشتن فیلمنامه فیلم کاپیتان مارول 2 را بر عهده دارد و پس از این قسمت عجیب نیست که کوین فایگی به وی بهراحتی اطمینان کرده است.
شوخیهایی که ارائه میشود عموما با این محوریت که قدرت واندا خارج از کنترل شده یا منطق و هوش بالای ویژن نمیتواند دلیل منطقی و درستی برای اینکه واندا تنها در طول یک شبانه روز بچهدار میشود پیدا کند، میچرخد و در طول قسمت شاهد ارجاعات جالبی به مثلا لک لک که نشان از نزدیک بودن تولد بچهها است یا ارجاع به شخصیت اسپید و ویکان (بیلی و تامی نام کوچک این دو برادر است) هم هستیم که بدون شک بخشی از این موضوع را دوباره باید مدیون اجرا کم نقص و جذاب الیزابت اولسن و پل بتانی بدانیم که این قسمت سختی کار اولسن به مراتب بیشتر از دو قسمت قبل بود. همچنین در طول سریال بارها به تولد دوقلوها اشاره میشود. اما با اینکه شاهد صحنههای کمدی خوبی در طول این قسمت هم بودیم، اما خنده تماشاچیها بعضا احساس میشد که بیش از حد زیاد یا طولانی است و در برخی از صحنهها به کلیت فضا ضربه میزد و شاید میشد این خندهها را کوتاهتر کرد یا حداقل شاهد کاهش صدای آنها بودیم. همچنین خوشبختانه سرعت اتفاقات سریال WandaVision نسبت به دو قسمت اول پیشرفت خوبی داشت و جای امیدواری است که این روند در ادامه بهتر هم شود.
اگرچه همچنان بخش کمدی و سیتکام سریال وانداویژن به دیگر بخشهای آن چربش بیشتری دارد، اما این قسمت ما را بیشتر با راز و رمز تاریک این سریال مواجه میکند. یک صحنه قابلتوجه جایی بود که ویژن به موجودیت شهر وستویو شک کرد که باعث شد تا ما صحنهای مثل گلیچ یا باگ را شاهد باشیم و دوباره صحنه از چند ثانیه قبل تکرار شود و حالا ویژن فراموش کرده که اصلا حرفی در این رابطه را به واندا زده است. صحنه بعد جایی است که دکتر به ویژن میگوید راهی برای خروج از وستویو نیست و این عملا جرقه مهمی در ویژن میتواند باشد؛ چرا که اینبار واندا در صحنه حضور نداشت تا شک ویژن را با عقب بردن صحنه از بین ببرد و در ادامه شاهد صحبت اگنس و هرب هستیم که این نظریه را تقویت میکند که همسایگان واندا و ویژن درواقع نقش این را دارند که مراقب خانه آنها باشند و کاملا میدانند که آنها چه کسانی هستند و درواقع نقش بازی میکنند و این موضوع درست پس از افزایش اضطراب هرب و اگنس و واکنشهایی که دارند قوت بیشتری میگیرد و عملا ویژن حالا میداند که کاسهای زیر نیم کاسه است و با سرعت به خانه باز میگردد که دیگر جرالدین توسط واندا به خارج از وستویو هدایت شده است.
اما مهمترین و بهترین صحنه این قسمت به مواجه شدن جرالدین با واندا اختصاص دارد که حالا میدانیم او با پوشش مخفی به وستویو وارد شده و هویت واقعی خود که مونیکا رمبو باشد، را حداقل کاملا فراموش نکرده و درواقع مخفی کرده است. مونیکا در قسمت اول حضور نداشت و میتوان نتیجه گرفت که او در بین دو قسمت اول و دوم برای ارتباط برقرار کردن با واندا وارد وستویو شده باشد و ممکن است در قسمت بعدی این موضوع و عملیات SWORD یا شیلد کاملا توضیح داده شود. این موضوع را زمانی متوجه میشویم که اگنس میگوید که او اصلا سابقه یا خانوادهای در شهر ندارد و کسی هم او را نمیشناسد و او تازه وارد است و این مشخص میکند که ساکنان وستویو کاملا افراد مشخصی هستند که ممکن است برخی حتی درست ندانند که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. بااینحال، واندا پس از اینکه دو فرزندش را بهدنیا میآورد، به پیترو ماکسیموف، برادرش اشاره میکند که توسط اولتران کشته شد و این برای اولینبار است که او بهصورت مستقیم به برادرش در دنیای سینمایی مارول اشاره میکند تا شاهد شکل گرفتن یکی از بهترین لحظات واندا ماکسیموف در دنیای سینمایی مارول تا به امروز باشیم.
او درحالیکه یک شعر سوکویایی میخواند و بالاخره شاهد بازگشت لهجهاش هستیم، متوجه میشویم که او در شعرش ممکن است به نحوی به بازگشت پیترو در قسمتهای آینده اشاره کرده باشد و حالا اینجا جایی است که مونیکا تصور میکند باید با واندا ارتباط برقرار کند و این بزرگترین اشتباه او است؛ چرا که واندا خود بخشی از اتفاقات مرموز وستویو بوده و شاهد بازی و اجرای بینقص الیزابت اولسن هستیم که ترکیبی از خشم و ناراحتی را در چهره و اعمالش کاملا میتوان مشاهده کرد که در ادامه مونیکا را از وستویو بیرون میکند و حالا میتوانیم بهصورت کامل تیم عملیات SWORD از بیرون وستویو را مشاهده کنیم که حتی زمان شب و روز آن با دنیای واقعی تفاوت دارد. همچنین این سؤال پیش میآید که آیا واندا خودش بهطور کامل باعث این اتفاقات شده است و شخصیتهایی مثل اگنس و هرب در حال خدمت به او هستند یا او پس از ورود به وستویو با وعده بازگشت عزیزانش تصمیم گرفته تا به بقای این شهر مرموز کمک کند؟
درواقع ما نمیدانیم شخصیت منفی مفیستو یا حتی نایتمر است یا چه انگیزهای پشت اعمال واندا وجود دارد، اما اکنون میدانیم که واندا خودش بخش مهمی از اتفاقات است. همچنین این نکته را باید در نظر بگیریم که احتمالا بخش مهمی از اوایل اتفاقات سریال WandaVision را هنوز ندیدهایم که احتمالا کلید یا قطعه مهمی از پازل وستویو و دنیای مرموز آن است. انتظار میرود که قسمت بعدی سریال وانداویژن در دهه ۸۰ میلادی جریان داشته باشد که ظاهرا قرار است تغییر مهمی نسبت به قسمت گذشته هم کند و حتی ممکن است بازگشت پیترو ما را غافلگیر کند، اما نمیتوان فعلا با قاطعیت در مورد آن صحبت کرد. بااینحال، چیزی که مشخص است شیلد یا SWORD برای متوقف کردن واندا نیاز به فرق یا شخص قدرتمندتری هستند که باعث شود تا واندا بالاخره همکاری کند و شاید صحبت با ویژن و متقاعد کردن آن برای همکاری کلید این ماجرا باشد.
همچنین در پایان کمی به ارجاعات قسمت سوم سریال وانداویژن بپردازیم که که این قسمت درواقع با الهام از سریال The Brady Bunch و سریال Mork and Mindy تولید شده و ظاهرا ادای دینی به این دو سریال سیتکام است. علاوهبراین، نام رنگی که ویژن برای رنگآمیزی اتاق فرزندش تهیه کرده بود، Simser بود که ظاهرا ارجاعی به جرمی سیمسر، هنرمند استوریبرد فیلم Doctor Strange in the Multiverse of Madness دارد و شاید ارجاعی به ظاهر مولتیورس شاید رنگارنگ نیز داشته باشد. در ادامه شاهد تبلیغی توسط هایدرا هستیم که ممکن است اینبار برخلاف دو پیام قبلی، به فیلم Thor: Love and Thunder و تبدیل شدن جین فاستر به مایتی ثور داشته باشد یا درنهایت ممکن است به هویت اسکارت ویچ اشاره کند. همچنین آهنگ پایانی قسمت سوم سریال وانداویژن نیز Daydream Believer از گروه The Monkees نام دارد که البته این آهنگ قبلا روی تریلر سریال وانداویژن نیز گذاشته شده بود.