دو قسمت اول سریال WandaVision درکنار ارجاعات به دنیای سینمایی مارول و سیتکامهای دهه ۵۰ میلادی، سوالات زیادی را در مورد دنیای مرموز آن مطرح میکند. در ادامه با میدونی و نقد دو قسمت اول سریال وانداویژن همراه شوید.
پس از چندین اتفاق مختلف مثل شیوع و همهگیری ویروس کرونا، سرانجام قرعه به سریال WandaVision رسید تا بهصورت رسمی فاز چهارم دنیای سینمایی مارول را آغاز کند. سریال وانداویژن درواقع اولین سریال MCU برای دیزنی پلاس نیز محسوب میشود و از طرفی به صبر تقریبا یک و نیم ساله طرفداران این مجموعه برای انتشار اثری جدید در آن نیز خاتمه داده است. این سریال با وعده یک اثر نیمه سیتکام تولید شده که اتفاقات آن قرار است در دورههای مختلف مثل دهه ۵۰ یا ۷۰ میلادی جریان داشته باشد و در طول این قسمتها درواقع قرار است یک ادای دین به سریالهای سیتکام این دوره نیز محسوب شود. با این حال، مارول تلاش کرده تا کمترین اطلاعات از داستان سریال WandaVision فاش شود و تنها میدانیم واندا ماکسیموف و ویژن قرار است در دنیای مرموز وستویو یک زندگی مشترک را آغاز کنند، اما شاید این سؤال مهم باشد که چقدر سریال در رسیدن به اهدافش موفق بوده است؟
ادامه نقد ممکن است بخشی از اتفاقات و داستان دو قسمت اول سریال WandaVision را برای شما فاش کند
همانطور که جلوتر هم گفتیم، سریال WandaVision با ورود واندا و ویژن به شهر وستویو آغاز میشود. سریال از همان ابتدا به سبک سریالهای سیتکام دهه ۵۰ میلادی آغاز شده و ظاهرا ما واقعا قرار است یک اثر کاملا سیتکام را ببینیم و شاید این تصمیم کاملا درستی بوده که مارول تصمیم گرفته تا دو قسمت اول وانداویژن را در ابتدا منتشر کند. قبل از اینکه به مسائل مختلف برسیم بهتر است بخش سیتکام و کمدی سریال را بررسی کنیم که نقطه قوت آن محسوب میشود. شوخیهای سریال عمدتا با قدرتها و همچنین هویت و گذشته دو شخصیت اصلی داستان یعنی واندا و ویژن گره خورده است و سازندگان به خوبی توانستهاند ویژگیهای هر شخصیت را درون یک داستان سیتکام قرار دهند و با آن شوخیهای بسیار خوب و خلاقانهای را ارائه دهند و بهطور مثال در قسمت دوم شاهد شوخی جذابی با ویژن و آناتومی بدنش هستیم که با یک آدامس او به شخص دیگری تبدیل میشود یا به شوخی واندا با نام ویژن در قسمت اول اشاره کرد. البته این موضوع تنها به این موارد خلاصه نمیشود و تلاش واندا و ویژن برای همرنگ شدن با جامعه وستویو بخش دیگری از تمرکز بخش کمدی سریال را تشکیل میدهد.
البته باید بخشی از موفقیت اجرای کمدی سریال را به پای عملکرد درخشان الیزابت اولسن و پل بتانی بنویسیم که خیلی سریع به ستارگان این سریال تبدیل میشوند و بازی متفاوت و جذابی را ارائه میکنند. اگرچه بخشی از تمرکز سریال روی سیتکام و کمدی است، اما سریال WandaVision در باطن اثری کاملا سیتکام نیست و درواقع اینجا نقش قسمت دوم پر رنگتر و پر اهمیتتر میشود. هرچقدر اتفاقات سریال جلوتر میرود ما کم کم متوجه اتفاقات غیر عادی در دنیای وستویو میشویم. درواقع سیاهوسفید بودن دو قسمت اول و رخ دادن اتفاقات وانداویژن در دهه ۵۰ میلادی تنها موارد عجیب و مرموز آن نیست که باعث میشود به ابتدای سریال بازگردیم و سوالات بیشتری برای ما در مورد اتفاقات سریال ایجاد شود. شاید اولین بخش پر رنگ این قضیه به محل کار ویژن مربوط باشد که تنها کاری که آنها باید انجام دهند، پر کردن اطلاعات است و آنها واقعا کار مهمی را انجام نمیدهند. درواقع این اولین نشان مهم از خارج بودن دنیای وستویو از دنیای واقعی است و در ادامه مهمانی شام رئیس ویژن دومین اتفاق مهم سریال را تشکیل میدهد. در این بخش واندا و ویژن ظاهرا از گذشته خود خبر ندارند یا ذهن آنها دستکاری شده است و آنها واقعا نمیتوانند داستان و منشا خود را تعریف کنند یا حداقل واندا ذهن ویژن را دستکاری کرده تا مرگش را به یاد نیاورد و البته واندا هم نمیتواند داستانی منطقی را ارائه کند.
این موضوع در قسمت دوم پر رنگتر هم میشود و سریال در بخشهای بیشتری مثل هلیکوپتری که برخلاف دنیای دو قسمت اول رنگی است تا خانه داتی و رادیویی که از طرف شیلد برای واندا پیغام میفرستد و داتی هم ظاهرا چیزهایی میداند تا فردی که در پایان قسمت اول در حال تماشای سریال است و در پایان قسمت دوم مردی با لباس زنبورداری که ظاهرا از سازمان SWORD است، از فاضلاب شهر وارد میشود تا با واندا ارتباط برقرار کند، اما واندا با گفته کلمه نه اتفاقات را به چند لحظه قبل باز میگرداند، همه این موارد باعث میشود تا مرموز بودن اتفاقات سریال دو چندان شود. مشخص نیست که واندا برای انجام یک مأموریت به این مکان فرستاده شده یا خودش این دنیا را خلق کرده است و افراد دیگری نیز در این دنیا حضور دارند و آن را کنترل میکنند؟ و شاید مهمترین سؤال این باشد که واندا چقدر از اتفاقات وستویو را کنترل میکند؟ همچنین هنوز دلیل تغییر نام شخصیت مونیکا رمبو مشخص نیست و یکی از شخصیتهایی است که مشخص نیست در حال نقش بازی کردن است یا هویت خود را فراموش کرده است و وضعیتی مشابه ویژن و واندا (حداقل اکنون) دارد.
این سؤالها درواقع بخش کوتاهی از سوالات بیشماری است که سریال در دو قسمت اولش ایجاد میکند که انتظار داریم در قسمتهای آینده به خوبی به آن پاسخ داده شود و حداقل میتوان گفت که سریال WandaVision در دو قسمت ابتدایی توانسته ثابت کند که اثری متفاوت و مرموز است که برای کشف راز و رمزهای آن باید تا هفتههای آینده صبر کنیم. دو قسمت اول سریال WandaVision زمانی کمتر از ۳۰ دقیقه دارند و این موضوع شاید برای طرفداران دنیای سینمایی مارول کمی یک نکته منفی باشد، اما باتوجهبه استایل سریال منطقی است و سریال زمان اضافه کمی را در هر قسمت به خود اختصاص داده است. البته این موضوع میتواند در هفتههای بعدی پر رنگتر نیز شود و باید دید مدت زمان سریال تا پایان به همین شکل خواهد بود یا در پایان شاهد تغییراتی در آن هستیم. علاوهبراین، سرعت اتفاقات تا حدی پایین است و البته در قسمت دوم کمی این وضعیت بهتر میشود، اما این موضوع تا حدی کمک کرده تا داستان و اتفاقات فیلم برای بیننده بهتر جا بیفتد و جای امیدواری است که قسمتهای آینده سرعت بهتری پیدا کنند و بیشتر شاهد ارتباط با خط داستانی اصلی و درنهایت ارتباط آن با فیلم دکتر استرنج باشیم.
در هر حال اکنون این نمیتواند خیلی مشکل بزرگی برای سریال باشد، اما اگر در قسمتهای آینده تغییر بزرگی رخ ندهد، احتمالا سریال وانداویژن با مشکلی تقریبا مشابه فصل اول سریال مندلورین مواجه خواهد شد و باید دید سازندگان چه برنامهای واقعا برای جلو بردن داستان خواهند داشت. سریال WandaVision حاوی ارجاعات جالبی هم به سریالهای سیتکام دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی بوده و هم ارجاعاتی به دنیای سینمایی مارول داشته است. یکی از مهمترین المانها و ارجاعات دو قسمت اول و همچنین ارتباط بین دو قسمت درواقع از سریال Bewitched الهام گرفته شده که واندا مانند شخصیت اصلی این سریال سیتکام، به یک زن خانهدار با قدرتهای جادویی تبدیل شده است. همچنین تیتراژ ابتدایی و آهنگ تم قسمت دوم نیز با الهام از سریال Bewitched ساخته شده است. البته سریال I Dream of Jeannie نیز یکی دیگر از این منابع میتوان حساب کرد و ارجاعی نیز به این سریال را نیز شاهد هستیم. همچنین طرح مربوطبه سالگردهای فراموش شده و رئیسانی که خود را به شام کارمندانشان دعوت میکنند نیز از آثاری مثل سریال Bewitched، سریال Family Manners و سریال Three's Company الهام گرفته شده است.
ایده تخت جداگانه نیز درواقع از سریال I Love Lucy آمده است و البته شباهتهایی را نیز میتوانیم بین شخصیت لوسی و تبلیغ قسمت اول پیدا کرد. البته چنین ایدهای در سریال دک ون دایک و سریال The Addams Family نیز وجود داشته است. ایده آشپزخانه نیز درواقع از سریال دک ون دایک آمده است که بهعنوان یکی از منابع اصلی سریال در دو قسمت اول شناخته میشود. اما اکنون به دو ارجاع مهم به دنیای سینمایی مارول میرسیم. یکی از نکات جالب دو قسمت اول سریال WandaVision، وجود پیام بازرگانی بود که حاوی نکات جالبی هم بودند. در تبلیغ قسمت اول شاهد یک توستر از شرکت استارک هستیم و در طول تبلیغ گفته میشود که گذشته را فراموش کن و این آینده است. این درواقع یک ارجاع به سوکوویا و این داستان که فناوری استارک ممکن است در اختیار افرادی خطرناک برسد و اتفاقاتی که در این کشور رخ داده، اشاره میکند و نور قرمز نیز درواقع ارجاع جالبی به همین موضوع است. در قسمت دوم نیز شاهد تبلیغ ساعت استراکر با لوگو هایدرا هستیم که باز هم ارجاعی به اتفاقات فیلم Avengers: The Age of Ultron و منشا شخصیت واندا و پیترو ماکسیموف دارد.
این دو تبلیغ تلویزیون به خوبی یک ارتباط به منشا و جایی که واندا آمده داشته و باید دید در قسمتهای بعدی باز هم شاهد چنین ارجاعاتی هستیم یا خیر. علاوهبراین، سریال WandaVision درواقع وجود گروه SWORD در دنیای سینمایی مارول را تایید میکند، اما هنوز مشخص نیست که نقش آنها درنهایت قرار است چگونه باشد. یکی از این ارجاعات هلیکوپتر اسباب بازی است که در قسمت دوم مشاهده کردیم که برخلاف دنیای سریال، این هلیکوپتر رنگی بود و لوگوی SWORD روی آن قابل مشاهده بوده است. در هر حال مشخص نیست که هلیکوپتر با ورود به دنیای وستویو به شکل یک اسباب بازی شده یا راز دیگری در پشت آن نهفته است، اما در تریلر نیز شاهد نزدیک شدن یک هلیکوپتر به دنیای سریال بودیم و شاید بیارتباط نباشد. همچنین چیزی شبیه به مرکز سازمان SWORD نیز در پایان قسمت اول قابل مشاهده بود که ظاهرا اتفاقات سریال را رصد میکند. علاوهبراین، صدای شخصیت جیمی وو با بازی رندل پارک که برای اولینبار در فیلم Ant-Man and the Wasp شاهد حضورش بودیم، از رادیو و همچنین مردی با لباس زنبورداری که لوگوی SWORD روی آن نقش بسته بود، از دیگر ارجاعات این بخش است.
همچنین زمانیکه واندا به سوپرمارکت میرود، شاهد ارجاعی به تبلیغات شیر بووا هستیم که درواقع ارجاعی به گاو جهش یافتهای دارد که در دنیای کمیک مارول بهعنوان پرستار به واندا خدمت میکند. همچنین گربه عمه A نیز ظاهرا ارجاعی به آگاتا هارکنس دارد. او جادوگری بود که رابطه نزدیکی با واندا داشت و صاحب یک گربه هم بود. در هر حال سریال WandaVision ممکن است شاید آن چیزی نباشد که برخی طرفداران دنیای سینمایی مارول انتظار آن را داشته باشد، اما در دو قسمت اول ثابت میکند که ما قرار است آثاری متفاوت نسبت به فیلمهای متداول MCU و همچنین سریالهای گذشته مارول را شاهد باشیم که حداقل در شروع سریال وانداویژن ثابت کرده است که قدم در مسیری صحیح گذاشته و باید دید در ادامه مسیر چگونه عمل خواهد کرد.