«سرزمین زامبیها: شلیک نهایی» برخلاف فیلم نخست مجموعه اصلا اثر سینمایی مهمی نیست. ولی اگر از تماشای «زامبی لند»، محصول سال ۲۰۰۹ لذت زیادی بردهاید، بعید است که این ساختهی جدید را دوست نداشته باشید.
جسی آیزنبرگ، اما استون، وودی هارلسون و ابیگیل برسلین در سال ۲۰۰۹ میلادی با «زامبیلند» به کارگردانی روبن فلیشر یکی از مهمترین آثار کارنامهی خود را به سالنهای سینما رساندند. فیلمی که برخلاف دنبالهی تقریبا ۴۵ میلیون دلاری خود، بدون یدک کشیدن هیچگونه ادعای خاص و با بودجهی حدودا ۲۴ میلیون دلاری ساخته شده بود و آنقدر روایت منحصر به فردی را در زیرژانر کمدی آخرالزمانی ارائه میکرد که نمیتوانستیم آن را دوست نداشته باشیم. «زامبیلند» بهصورت همزمان، یک فیلم مهم و یک فیلم بیاهمیت محسوب میشد. چون در عین اینکه که کار بزرگ و دیوانهواری را انجام نمیداد، انقدر مسیر سرراست و مورد نظر خود را درست طی میکرد که کمتر کسی میتوانست انرژی تزریقشده توسط آن به کل مدیوم را انکار کند. بااینحال قسمت دوم مجموعه اصلا و ابدا به چنین جایگاهی نمیرسد و صرفا لیاقت دریافت صفت دنبالهی فراموششدنی اما لایق تماشای فیلم Zombieland را دارد. شاید به این خاطر که اگر «زامبیلند» برای بسیاری از تماشاگران حکم یک فیلم جادهای را پیدا کرد که در سِیری بسیار حسابشده و تند به روایت داستانکهای گوناگون و پیوسته میپرداخت، اینجا با اثری طرفیم که گاهی انگار از سکانسهای کاملا جداگانه از هم تشکیل شده است. سکانسهایی که به خودیِ خود جذابیت دارند، با ماهیت این مجموعه جور درمیآیند، غالبا در ارائهی طنز مد نظر سازندگان موفق هستند و به اندازهی کافی هم از عناصر مهم داستانگویی در دنیای «زامبیلند» بهره میبرند. اما این سکانسها اولا اصلا انقدر که در استفاده از عناصر سازندهی فیلم قبلی عالی به نظر میرسند، در خلق الگوهای جدید برای سرگرم کردن مخاطب عملکرد قابل قبولی ندارند و ثانیا در اکثر مواقع به سختی روایتی یکپارچه و بلند را شکل میدهند. همین هم کاری میکند که Zombieland: Double Tap بهجای افزودن به جذابیتهای این مجموعه، صرفا روش استفادهی مجدد و مناسب از موارد جذبکنندهی پیشتر معرفیشدهی آن را بلد باشد و به محصولی قابل پیشبینی تبدیل شود.
مسئلهی پررنگتر بودن بهرهبرداری سازندگان فیلم کمدی Zombieland: Double Tap از داشتههای این مجموعه نسبت به موفقیت اثر مورد بحث در افزودن به این داشتهها، در نقطه به نقطهی «زامبیلند» جدید به چشم میخورد. حتی در دیالوگنویسی فیلم، وقتی که سازندگان به سراغ استفاده از برترین جملات جاریشده بر زبان شخصیتها در فیلم اول یا حداقل شوخی کردن با آنها میروند، نتیجه همیشه جذابتر از وقتی است که میخواهند یک تکهکلام تازه یا دیالوگی خاص و جدید را در دهان یک یا چند کاراکتر بگذارند. این مسئله از یک جهت نشاندهندهی وفاداری اثر به قسمت قبلی و چرایی موفقیت آن در جلب نظر بسیاری از تماشاگران است و از طرف دیگر تقریبا نشان میدهد که چرا Zombieland: Double Tap از لحاظ سینمایی و هنری اصلا در حد و اندازهی «زامبیلند» اصلی که همزمان یک فیلم اکشن بهخصوص، یک فیلم کمدی قوی، یک فیلم سرگرمکنندهی متفاوت و یک فیلم اورجینال موفق بود، ظاهر نشده است.
البته هرچهقدر که فیلمنامهی اثر در بیشتر مواقع عقبتر از فیلمنامهی قسمت اول ظاهر میشود، بازیگرهای فیلم همچنان عملکردی دیدنی دارند. تازه علاوهبر افراد حاضر در فیلم قبلی که اینجا هم نسخههایی بزرگترشده و کمی متفاوت از شخصیتهای خود را رضایتبخش بازی میکنند، خوشبختانه بازیگران جدید هم هرکدام از پس جلب توجه مثبت مخاطب برمیآیند؛ از رزاریو داوسون، اون جوگیا، لوک ویلسون و توماس میدلتیچ (بازیگر اصلی سریال Silicon Valley) که تمامی آنها در نقش شخصیتهایی کاملا فرعی کاراکترهای خود را به درستی و با تمام جزئیات مورد نیاز به تصویر میکشند گرفته تا زوئی دویچ که با اجرای اغراقآمیز و گیرای کاراکتر ظاهرا ساده اما بسیار خوب مدیسون، رسما تبدیل به یکی از اصلیترین نقاط قوت فیلم میشود.
همهی این اجراها نیز با استفاده از شخصیتپردازیهایی که چندخطی اما قابل لمس، طنزآمیز، فکرشده و مطابق با استانداردهای چنین محصولی هستند، Zombieland: Double Tap را دقیقا همانگونه که باید تبدیل به فرصتی برای همراه شدن با چند شخصیت قابلتوجه و متفاوت در دنیایی پرشده از زامبی ها میکنند.
یکی از نقاط قوت دیگر فیلم را میتوان در استفادهی صحیح آن از درجهی سنی R دید. «زامبیلند» جدید در دورانی که اکثر فیلمهای طبقهبندیشده برای مخاطب بزرگسال صرفا یا میخواهند توجه دستهی مشخصی از تماشاگران را با این درجهی سنی جلب کنند یا به خاطر پذیرش آن دیگر هر مدل محتوای بزرگسالانهای را بدون فکر و بدون توجه به داستان در خود جا میدهند، کاملا بهرهبرداری بهجایی از قابلیتهای قرارگرفته در دستش به خاطر پذیرش این درجهی سنی دارد. طوری که عملا میتوان گفت نه از آن سواستفاده میکند و نه امکان داشت بدون استفاده از آن بتواند به محصول قابل قبول فعلی تبدیل شود. Zombieland: Double Tap چه وقتی بخواهد اکشنهای خلاقانهی خود را با محوریت زامبیهایی بدشکل و گریمشده به شکلی عالی بسازد و چه وقتی قصد استفاده از کلمات گوناگون در دیالوگنویسی را داشته باشد، همهچیز را انقدر خوب در دل فرم داستانگویی خود جا میدهد که هیچکدام از این موارد هرگز خارج از چارچوب فیلم و بیش از حد بزرگنماییشده به نظر نرسند. نتیجه هم آن است که نه سکانسی در فیلم پیدا میشود که صرفا برای خشن بودن خشن باشد و نه دیالوگی که تنها هدف استفادهی آن از لغتی توهینآمیز، فرو کردن این لغت در چشم مخاطب برای بزرگسالانه جلوه دادن اثر است. همهچیز دقیقا مثل فیلم ارائهشده در سال ۲۰۰۹ قواعد داستانگویی مد نظر تیم سازنده را دنبال میکند و همین یکی از مواردی است که از Double Tap یک فیلم بزرگسالانهی خوب میسازد.
همچنین کارگردانی فیلم با اینکه همانگونه که گفته در القای احساس مواجهه با یک داستان بلند به مخاطب شکست میخورد، در قاببندیها، استفادهی حداکثری از جزئیات هر لوکیشن و به نمایش گذاشتن سکانسهایی با محوریت جلوههای ویژهی میدانی قدرتمند، عملکردی بسیار خوب دارد. به همین خاطر نیز مخاطب به درستی در طول فیلم با مکانهای گوناگون آشنا میشود و تاثیراتی را که قرار گرفتن درون آنها روی شخصیتها میگذارند، درک میکند. این موضوع هم مخصوصا آنجایی به چشم میآید که بیننده همزمان با خلوت بودن و شاید سادگی طراحی صحنهی انجامشده برای فیلم، اصلا از دیدن تصاویر آن احساس خستگی نمیکند. چرا که Double Tap نمیخواهد از نظر بصری به تکرار بیافتد و به خوبی هم طی اکثر دقایق از دچار شدن به این مشکل فرار کرده است. حالا اینها را بهعلاوهی چند چرخش داستانی کوچک و خوب فیلم و شیمی عالی بین اکثر شخصیتها و بازیگران کنید، تا متوجه بشوید که چرا در طول پروسهی حدودا ۹۵ دقیقهای تماشای محصول سینمایی مورد اشاره به سختی ممکن است با احساس رویارویی با اثری خستهکننده دستوپنجه نرم کنید.
احتمالا نتیجهگیری دربارهی Zombieland: Double Tap را که یکی از بهترین حضورهای افتخاری یک بازیگر در چند سال اخیر را با سکانسهای ویژهی خود با محوریت بیل مری تحویل مخاطب میدهد، میشود به شکل پیچیدهتری هم انجام داد. اما اصل صحبت چیزی نیست جز آن اگر جزو طرفداران جدی Zombieland هستید، Zombieland: Double Tap را به احتمال بسیار زیاد و البته کمی کمتر از قسمت اول دوست خواهید داشت و اگر آن فیلم عالی نتوانست بیش از ده سال قبل شما را راضی کند، اکنون قرار نیست Double Tap کسی را به گروه مخاطبان گستردهی این مجموعه بیافزاید. چون تبدیل به تجربهی یکپارچهای نمیشود و صرفا همان کارهای قسمت اول را با سر و شکلی نسبتا متفاوت و نسبتا نامنظم به سرانجام میرساند.
هرچند نباید انکار کرد که شاید فیلم انقدر خوب و با ظاهر ساده پروسهی شوخی با کلیشههای زیرژانرهای خود را پیش میبرد که به خاطر عیوب ذکرشده گاهی زیباییهایش هم به قدری که باید به چشم نمیآیند؛ مثل نقشآفرینی وودی هارلسون در طول فیلم که به سان اکثر نقشآفرینیهای دیگر او درخشان است اما وی انقدر آن را دقیق، زیرپوستی و آسان ارائه میکند که چند مخاطب با تماشای اثر خواهند گفت که وی صرفا در حال تکرار اجراهای مناسب خویش در دنیای آثار کمدی و نه انجام کاری جدید و قابل ستایش است.