سومین اثر بلند کارگردانیشده توسط پتی جنکینز، واندر وومن با بازی گل گدوت را در دههی ۸۰ میلادی به تصویر میکشد و اکثر دقایق خود را با تقلیدهای ضعیف از روی سینمای آن دوران هالیوود پر کرده است.
«واندر وومن 1984» خالی از لحظات خوب نیست. هر زمان که این فیلم فقط و فقط روی احساسات شاد یا غمانگیز انسانی متمرکز میشود و مثلا رابطهی یک پدر با فرزند، عشق، حسادت یا نیاز پایهای به قدرت را در حد و اندازهی منطقی و باورپذیر نشان میدهد، اکثر بینندگان میتوانند بفهمند که کارگردان چه هدفی از روایت قصه داشته است. اما این دقایق بین شلوغیها، بینظمیها و بیمنطقیهای پرشمار فیلم گم شدهاند. در مقابل هر سه دقیقهای که راجع به احساسات پایهای انسانی هستند، ۳۰ دقیقه از لحظات خالی از احساسات قابل لمس و پرشده از احساسات بیش از حد اغراقآمیز و باورنکردنی را داریم که در فیلمنامهای قرار میگیرند که بدون تعارف، آنچنان احترامی برای تماشاگر قائل نمیشود.
مخاطبی که به سمت واندر وومن 1984 میرود، هم به احتمال زیاد فیلم «واندر وومن»، محصول سال ۲۰۱۷ میلادی را دیده است و هم به خاطر اخبار رسمی میداند که شخصیت استیو ترور با بازی کریس پاین در این اثر جدید بازمیگردد. فارغ از ابزار داستانی توضیح دادهنشده و بچگانهای که در قصه قرار گرفت و او را به جهان فیلم بازمیگرداند، نحوهی تاکید کارگردان روی علاقهی بیپایان دایانا به استیو عجیب است.
دایانا که در دوران جنگ جهانی اول استیو را از دست داد، پس از دههها (نه هفتهها، نه ماهها و نه حتی چند سال. بلکه بیشتر از نیم قرن) نهتنها ظاهرا هیچ عشق دیگری را تجربه نکرده است، بلکه همچنان هر بار که به کافه میرود، در صندلی مقابل خود استیو را متصور میشود و در آخر با حسرت بهتنهایی سر میز مینشیند.
این در حالی است که استیو و دایانا در همان فیلم Wonder Woman سال ۲۰۱۷ میلادی هم دوران کوتاهی را درکنار یکدیگر سپری کرده بودند. پس چگونه میتوان انتظار داشت که بنا شدن کل فیلم جدید روی این سکانس جواب بدهد؟ مخصوصا باتوجهبه تدوین اثر که کاری میکند مخاطب دقیقا بداند این سکانس چرا در فلان دقیقه قرار گرفته است تا اتفاقات دقایق بعدی را مثلا منطقیتر جلوه داده باشد.
اگر مخاطب اصلا فیلمهای قبلی جهان سینمایی DC را ندیده است، احتمالا راحتتر و بدون به یاد آوردن این فاصلهی زمانی به پذیرش قصه رو میآورد. چون میتواند تصور کند که دایانا بهتازگی استیو را از دست داد، آنها سالها در اوج عشقورزی با یکدیگر زندگی کردند و فیلمهای پیشین DCEU هم انقدر به علاقهی سوزان این دو نفر نسبت به یکدیگر پرداختند که اصلا موضوع مورد بحث نیازی به شرح بیشتر ندارد.
اما حقیقت آن است که چنین مخاطبی احتمالا آنچنان دلیلی برای دیدن اثر نمییابد و تازه با چند بخش دیگر واندر وومن 1984 به مشکل میخورد. زیرا فیلم Wonder Woman 1984 پرشده از اغراقهای غیر قابل لمس است؛ پرشده از احساسات بسیار محکم و ظاهرا تغییرناپذیری که داستان را جلو میبرند و شوربختانه تماشاگرهای تازهوارد و آشنا با DCEU، هرکدام به نوبهی خود در پذیرش بسیاری از آنها به مشکل میخورند.
واندر وومن 1984 از مخاطب خود انتظار دارد که تبدیل شدن یک حسادت چندساعته از سوی فردی محترم و ظاهرا مهربان به تنفری بیپایان و نابودکننده را بپذیرد و باور کنید موارد بسیار غیرمنطقیتری هم در فیلمنامهی آن قرار گرفتهاند. البته که هیچکس نمیتواند برای تماشاگر تعیین تکلیف کند. اصلا شاید مخاطبی بگوید که هیچ مشکلی با پذیرش این حجم از احساسات سوزان، اغراقآمیز و غیر قابل توجیه ندارد. به همین خاطر نمیتوان انکار کرد که اگر میتوانید حتی ذرهای به وجود منطق داستانی در فیلم اهمیت ندهید، قطعا بیشتر از من شانس لذت بردن از Wonder Woman 1984 را دارید.
سومین اثر پتی جنکینز فیلمی است سرتاسر تقلیدشده از روی آثار قدیمی و غیر قابل تحسین؛ فیلمی که در طول دقایق آن فقط باید هر خردهپیرنگ مضحکی را که سازندگان بهعنوان داستان مقابل مخاطب میگذارند، با آغوش باز پذیرا باشید. تیم نویسندگی اثری را تحویل من و شما داد که پیامهای انسانی و مثبت خود را داخل قصه نمیگذارد. بلکه آنها را به ابتداییترین شکل ممکن تبدیل به خود قصه میکند.
مثلا ایدهی آشنا و محترمی مثل تقابل عشق با وظیفه در طول تاریخ سینما بارها با جزئیات فراوان و به شکلی زیرپوستی وارد آثار ارزشمند شد و مخاطبان را درگیر کرد. فیلم Wonder Woman 1984 هم به چنین مواردی میپردازد. اما انقدر فروشده در چشم مخاطب این کار را میکند که عملا مسئله در حد زدن یکی از دو دکمهی «عاشق ماندن» یا «قوی شدن و جنگیدن» ساده به نظر میآید. چرا؟ چون مخاطب در درصد قابل توجهی از دقایق نه ازطریق تصاویر و نه به کمک دیالوگها نمیفهمد که چه احساسات عمیقی منجر به اتخاذ چنین تصمیماتی از سوی شخصیتها شدهاند. بلکه صرفا باید فرض کند که چنین احساساتی در فیلم و بین کاراکترها وجود دارند.
شاید به اشتباه اینگونه برداشت شود که نقد بالا فقط بر اکثر سکانسهای احساسی فیلم وارد است؛ یا به سکانسهایی که میخواهند میزان تنفر یا عشق دو نفر نسبت به یکدیگر را توضیح بدهند و اینگونه بعضی از لحظات کلیدی داستان را مقدمهچینی کنند. اما مشکل مورد بحث به مراتب فراتر از این بحثها روی فیلم تاثیر منفی میگذارد. به بیان بهتر حتی اکثر سکانسهای اکشن Wonder Woman 1984 هم خالی از تمپو هستند.
این یعنی اگر باتوجهبه شخصیتپردازی سطحی فیلم به هیچ عنوان از سکانسهای اکشن آن انتظار هیجان و تعلیقزایی را نداشته باشیم، باز هم فیلم بسیاری از مخاطبان را ناامید میکند. چون حتی تمپو درستی هم ندارد و صرفا باید به دروغ بپذیریم که هیجانی فراوان در طول چند سکانس شکل گرفته است. بماند که در بسیاری از دقایق اکشنمحور، جلوههای ویژهی کامپیوتری فیلم هم شباهت زیادی به انتظارات مخاطب از یک فیلم ابرقهرمانی ۲۰۰ میلیون دلاری و اکرانشده در انتهای سال ۲۰۲۰ میلادی ندارند. شاید کارگردان میخواست CGIهای فیلم پرخرج او نیز تا حد ممکن در حد CGIهای هالیوود دههی ۸۰ میلادی به نظر بیایند.
برای درک بهتر چرایی جواب ندادن بسیاری از سکانسهای اکشن فیلم باید به سکانس افتتاحیهی بسیار خوب Wonder Woman 1984 نگاه کرد؛ سکانسی که در کمپین تبلیغاتی فیلم هم پخش شد و دایانا پرینس کوچک را مشغول تلاش برای کسب پیروزی در یک رقابت نشان میدهد. اینجا ما نهتنها به سرعت احساسات کاراکتر و نیاز درونی او به پیروزی در مسابقه را لمس میکنیم، بلکه با خطاها و کارهای درست او نیز روبهرو میشویم.
فیلمساز در این افتتاحیه به خوبی موانع قرارگرفته دربرابر دایانا را با پرهیز از کاتهای اضافی معرفی میکند تا بیننده دقیقا بفهمد که او چه مسیر سختی برای کسب پیروزی دارد. در نتیجه تماشاگر در عین اینکه به هیچ عنوان نگران دایانا نیست به تماشای این سکانس اهمیت میدهد و هیجان آن را میفهمد. او انگیزهی دایانا را درک کرده است و از تماشای تلاش او لذت میبرد. همچنین آشنایی بهموقع و درست با موانع مقابل وی نیز باعث میشود که همواره بخواهیم بدانیم دایانا چگونه رقبای خود را به چالش میکشد.
همهی اینها نیز درنهایت به یک پایان منطقی میرسند که هم پیام ارزشمندی را به بسیاری از مخاطبان نوجوان انتقال میدهد و هم در حد لازم احساسی است. پس حالا بیشتر حسرت میخوریم که چرا تقریبا همهی سکانسهای نهچندان پرتعداد اکشن فیلم، برخلاف این افتتاحیه خالی از قاببندیهای درست و پردازش صحیح احساسات هستند. فیلم بهگونهای بعد از افتتاحیه در اکشن افت میکند که انصافا گاهی اهمیت دادن به روند اکشنهای آن نیز سخت میشود. از همه بدتر هم اینکه کارگردان حتی در معرفی المانهای محیطی دخیل در نتیجهی مبارزه هم ضعف دارد و اکثر نبردها صرفا ناگهان به پایان میرسند؛ بدون اینکه مخاطب به پیروزی یک شخصیت اهمیت بدهد یا مشغول فکر کردن به این شود که چگونه یکی از دو طرف مبارزه میتواند دیگری را به چالش بکشد.
مشکلات حاضر در فیلمنامهی اثر اینگونه به تمام بخشهای آن منتقل میشود. نتیجه هم میشود اینکه حتی کریستن ویگ و پدرو پاسکال که انصافا در برخی ژانرهای سینمایی و تلویزیونی بارها درخشیدهاند، اینجا خستهکننده و غیر قابل تحمل بازی میکنند. انگار آنها فقط میخواهند به اجبار احساسات بیش از حد پررنگشده در فیلمنامه را در صورت مخاطب فریاد بزنند و او را پا به پای شخصیتپردازی بد آزار بدهند.
مقاله مرتبط
- نقد فیلم Another Round
این وسط تنها بازیگران اصلی که آنچنان ذات نقشآفرینی آنها از داستانگویی پراشکال «واندر وومن 1984» ضربه نمیخورد، کریس پاین و گل گدوت هستند. زیرا کریس پاین همچنان انگار دقیقا همان نقش تعریفشده در فیلم اول را به خوبی بازی میکند و گل گدوت هم مخصوصا در لحظاتی که بدون لباس واندر وومن صرفا دایانا پرینس است، پختهتر و دوستداشتنیتر از گذشته ظاهر میشود. اگر فیلم Wonder Woman 1984 یک نقطهی قوت جدی داشته باشد، بدون شک آن است که اثبات میکند گل گدوت دیگر جداناشدنی از نقش واندر وومن به نظر میآید و در آیندهی DCEU هم مدام بیشتر و بیشتر از قبل در این نقش میدرخشد.
راستی اکثر بازیگران دیگر فیلم مثل لوسین پرز در نقش آلیستر هم عملکرد خوبی را از خود به نمایش میگذارند. شاید به این دلیل که انقدر اجراهای اغراقآمیز بعضی از بازیگران اصلی به خاطر ضعف فیلمنامه در ذوق میزند که من بیش از حالت عادی قدر نقشآفرینیهای ساده، باورپذیر و کوتاه واندر وومن 1984 را میدانم.
با همهی اینها شاید نابخشودنیترین اشتباه فیلم آن باشد که هیچ بهرهای از تنظیمات زمانی هیجانانگیز خود نمیبرد. برخلاف «واندر وومن» سال ۲۰۱۷ میلادی که موضوعات داستانی آن حداقل در یکدیگر ذوب شده بودند و مثلا با روایت داستان از نگاه دایانا ناپخته نشان میداد که چهقدر خطاب شدن جنایاتی مثل جنگ جهانی اول با عبارتی مثل «جنگی برای پایان دادن همهی جنگها» احمقانه است. Wonder Woman 1984 بهصورت مشخص عدد یک سال را در نام خود قرار میدهد. ولی در اکثر دقایق فیلم نه میتوان فهمید که چرا داستان آن باید در این دوران روایت میشد و نه میشود به یاد آورد که داستان دارد در چنین دوران بهخصوصی روایت میشود؛ نه منطق داستانی ویژهای که مرتبط با این دورهی زمانی باشد و نه حتی ارجاع درستی به فرهنگ عامهی دههی ۸۰ میلادی.
تنها بخش قابلتوجه فیلم از این نظر آن است که طی چند سکانس محدود، تیم طراحی صحنه واقعا برای تکرار برخی تصاویر به یاد مانده از دوران مورد بحث تلاش میکند. هرچند این ارجاعات را هم فقط مخاطبان بزرگسال غربی میفهمند؛ همان مخاطبانی که احتمالا بیشترین زجر را از مواجهه با بیمنطقی داستانگویی فیلم میکشند.
بین ۹ فیلم اکرانشده از DCEU تا به امروز، فیلم Wonder Woman 1984 تنها بالاتر از فیلم Suicide Squad و نسخهی اکرانشدهی فیلم Justice League قرار میگیرد و قطعا کیفیت پایینتری نسبت به «شزم!»، «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت»، «آکوامن» و صد البته Man of Steel دارد. ناراحتکنندهترین نکته دربارهی این حقیقت هم چیزی نیست جز آن که میدانیم فیلم Wonder Woman پتی جنکینز در سال ۲۰۱۷ میلادی عملا جهان سینمایی دیسی را نجات داد و همچنان مطابق آمار و ارقام موجود، ستایششدهترین فیلم DCEU چه در نگاه منتقدان و چه در نگاه بینندگان محسوب میشود. همین امسال نیز فیلم Harley Quinn: Birds of Prey را داشتیم که از چند جهت DCEU را جلو برد و در سرگرمیسازی به سبک خود موفق شده است.
در نتیجه باید پذیرفت که واندر وومن 1984 غمانگیز است؛ نه چون در هنگام دیدن این فیلم احساسی شدم. بلکه به این خاطر که باید در انتهای سال ۲۰۲۰ میلادی با چنین عقبگردی برای یک دنیای سینمایی هیجانانگیز روبهرو باشیم؛ با فیلمی که حتی یک مرتبه دیدن آن را فقط میتوانیم به سختی و با چندین و چند هشدار راجع به کیفیت پایین، تنها به تعداد اندکی از مخاطبان توصیه کنیم.