نقد فیلم The White Tiger

نقد فیلم The White Tiger

فیلم The White Tiger، کمدی سیاه پرجنب و جوشی است که به شکلی مستقیم به نابرابری‌های اجتماعی و طبقاتی کشور هند می‌پردازد. رامین بحرانی در The White Tiger، با ریتمی روان و سرزنده، داستانی از یک صعود اجتماعیِ تاریک و ناخوشایند را روایت می‌کند.

کمدی سیاه The White Tiger، هجوی تند و تیز از ساختارهای اجتماعی و طبقاتی سفت و سخت کشور پهناور و هزار ادیان هند است. فیلم به شکلی کم و بیش موثر توانسته از درون یک ملودرام اجتماعی تلخ و گزنده، نگاهی به مناسبات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی هند داشته باشد. هرچند، هر داستان ملودرام اجتماعی درباره‌ی صعود یک فرد در نظام اقتصادی ناعادلانه، سرانجام به سمت یک درام جنایی تاریک تغییر مسیر می‌دهد. از این جهت می‌توان فیلم تازه‌ی رامین بحرانی را در ادامه‌ی فیلم‌هایی نظیر Parasite «انگل» بونگ جون-هو قرار داد. هرچند که طنز اجتماعی فیلم بحرانی نسبت به انگل از ظرافت و هوشمندی کم‌تری برخوردار است.

The White Tiger، داستان شخص جاه‌طلب و بلندپروازی به نام بالرام را روایت می‌کند که از روستایی فقیر و محروم در هند تبدیل به کارآفرینی موفق می‌شود

در سطحی دیگر، The White Tiger را می‌توان در ادامه‌ی جریان بزرگ‌تری قرار داد که در سینمای جهان در چند سال گذشته شاهد آن بوده‌ایم. فیلم‌هایی از کشورهای مختلف که مسئله‌ی اصلی‌شان نظام اقتصادی طبقاتی، ناعدالتی‌های اجتماعی و فرهنگی است. به‌عنوان نمونه می‌توان به فیلم‌هایی مانند The Platform «پلتفرم» (اسپانیا)، Bacurau باکورائو (برزیل)، انگل (کره‌جنوبی) و Sorry We Missed You «متاسفیم جا ماندی» (انگستان) اشاره کرد. از میان این فیلم‌ها، The White Tiger بیش‌ترین شباهت و نزدیکی را به انگل دارد. در هر دوی این فیلم‌ها، آدم‌هایی از طبقه‌ی پایین اجتماع می‌خواهند با ورود به زندگی خانواده‌ای ثروتمند، موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود را بهبود ببخشند.

در هر دو فیلم موقعیت‌های روزمره‌ی معذب‌کننده و کنایه‌آمیز از برخوردهای طبقاتی دیده می‌شود. همچنین هر دو فیلم در مسیر روایت خود به یک عصیان ختم می‌شوند. The White Tiger، ایده‌ی گره‌خوردن صعود اجتماعی با سیاست و جنایت را به شکلی متفاوت از انگل بسط می‌دهد. همانگونه که شخصیت اصلی The White Tiger در جایی عنوان می‌کند که برای فقرا فقط دو راه برای موفقیت وجود دارد؛ جنایت و سیاست.

The White Tiger، براساس رمان برنده‌ی جایزه‌ی من بوکرِ آراویند آدیگا به همین نام است. کتابی که آدیگا آن را به بحرانی تقدیم کرده است. فیلم داستان شخص جاه‌طلب و بلندپروازی به نام بالرام (Adarsh Gourav) را روایت می‌کند که از روستایی فقیر و محروم در هند تبدیل به کارآفرینی موفق می‌شود. بالرام داستان حماسی خود را با طنزی تاریک روایت می‌کند. روایتِ تغییر موقعیت اجتماعی و طبقاتی بالرام با فیلمی مانند Slumdog Millionaire «میلیونر زاغه‌نشین» تفاوت دارد. بالرام به ما می‌گوید که برای یک لحظه هم فکر نکنید این یک داستان یک بیلیون روپیه‌ای است که می‌توانید در آن برنده شوید.

کمدی سیاه The White Tiger، هجوی تند و تیز از ساختارهای اجتماعی و طبقاتی سفت و سخت کشور پهناور و هزار ادیان هند است

داستان فیلم در سال ۲۰۱۰ در بنگلور آغاز می‌شود. شهری که بالرام آن‌جا را سیلیکون‌ولی هند می‌نامد. ون جیابائو، نخست‌وزیر چین قرار است برای دیدار با کارآفرینان برجسته‌ی هندی به بنگلور سفر کند. بالرام داستان زندگی شخصی خود را ازطریق نوشتن نامه‌ای برای جیابائو روایت می‌کند. او نامه‌ی خودش را برای ما می‌خواند و ما از این طریق با خاطرات زندگی پرفراز و نشیب او همراه می‌شویم.  بالرام در یک روایت فریبکارانه، تحقیرهایی که متحمل شده و گناهانی که انجام داده را روایت می‌کند. اینکه بالرام داستان زندگی شخصی‌ خود را با نوشتن نامه‌ برای یک سیاستمدار چینی روایت می‌کند، به تاثیر سیاست‌های اقتصادی بین‌المللی در زندگی او اشاره دارد. اینکه چگونه سیاست‌های اقتصادی جهانی، بر زندگی آدم‌های معمولی در دورترین نقاط دنیا تاثیر می‌گذارد.

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود

از بنلگور به روستای محل تولد بالرام می‌رویم. بالرام نوجوانی باهوش است که در روستایی پرجمعیت و دورافتاده در خانواده‌ای فقیر زندگی می‌کند. روستایی که آدم‌هایش در سایه‌ی ظلم و ستم قرون‌ وسطایی زندگی خود را می‌گذارنند. استورک (Mahesh Manjrekar)، مالکِ تاجر و ثروتمند روستا، از درآمد اهالی آن‌جا تغذیه می‌کند. آدم‌های روستا برای او کار می‌کنند و یک سوم درآمد خود را به استورک می‌دهند. بالرام به علت بدهی‌های پدرش و همچین اجبار مادربزرگش ناچار می‌شود که درس و مدرسه را رها کند.

بالرام خودش را متعلق به دنیای کوچکی که در آن گیر افتاده نمی‌داند و به‌دنبال فرصتی است که آن‌جا را ترک کند. پس از چند سال، یک روز استورک به همراه دو پسرش به روستا می‌آیند. بالرام متوجه می‌شود که استورک برای پسر کوچکش به یک راننده نیاز داد. در نتیجه او برای گرفتن گواهینامه راهی شهر می‌شود و پس از مدتی، به‌عنوان راننده وارد خانواده‌ی استورک می‌شود.

رامین بحرانی در The White Tiger، به زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، روانشناسی و فرهنگی فقر می‌پردازد. البته دراین‌میان نگاهی هم به فساد سیاسی و روندهای اقتصاد جهانی دارد

بالرام علاوه‌بر رانندگی، خدمات دیگری هم انجام می‌دهد؛ شست‌وشو و نظافت می‌کند و پاهای استورک را ماساژ می‌دهد. استورک و پسر بزرگش مانگوس (Vijay Maurya)، مدام به شکل‌های مختلف بالرام را تحقیر می‌کنند. اما بالرام بی‌توجه به این تحقیرها، قصد دارد به هر طریقی که شده وفاداری خود را به اربابش ثابت کند. او میخواهد وظایف خود را به‌عنوان خدمتکار به بهترین شکل ممکن انجام بدهد. بالرام شغل خدمتکاری را انتخاب کرده نه به این دلیل که انتخابش باشد، بلکه سرنوشت او است. درواقع او تصور می‌کند خدمتکاری همه‌ی آن چیزی است که می‌تواند باشد.

بالرام خودش را کوچک می‌کند تا مورد تایید رئیسش قرار بگیرد. بالرام حتی خودش را مستحق حقوقی که استورک به او می‌دهد، نمی‌داند. البته بخشی از کارهایی که بالرام انجام می‌دهد، از حیله‌گری او می‌آید. او با نزدیک شدن به خانواده‌ی استورک به‌دنبال فرصتی برای بهبود وضعیت زندگی‌اش است. ما نمی‌دانیم که بالرام دقیقا چه زمانی خودش است و چه زمانی نقش بازی می‌کند. اما یک مسئله را خوب می‌دانیم؛‌ اینکه او هویت وجودی خودش را فقط در قالب خدمتکار می‌بیند. درواقع شغل‌های مختلف بالرام، فقط یک شغل محسوب نمی‌شوند، بلکه هویت زیستی و وجودی او را تعیین می‌کنند.

آشوک (Rajkummar Rao)، پسر کوچک استورک و همسرش پینکی (Priyanka Chopra)، برخورد متفاوتی با بالرام دارند. آن دو، رفتارهای تحقیرآمیز آستورک و مانگوس با بالرام را نکوهش می‌کنند. آشوک و پینکی به‌تازگی از آمریکا به هند بازگشته‌اند. آشوک پیش خانواده‌اش بازگشته تا با ایده‌های اقتصادی‌‌ای که از غرب با خودش آورده، به کسب‌و‌کار خانوادگی‌شان کمک کند و نقشه‌های بلندپروازانه‌اش را با وجود مخالفت‌های پدرش پیاده کند. اما او هم به تدریج با فعالیت‌های اقتصادی مشکوک و فاسد خانواده‌اش همراه می‌شود.

فیلم به این سؤال می‌پردازد که چگونه آدم‌ها به‌دلیل دسترسی کم به منابع و تحصیلات و همچنین در اثر نابرابری و ظلم سیستماتیک، در قفس گیر می‌افتند

بالرام بیشتر وقت خود را با آشوک و پینکی می‌گذارند و رابطه‌ای به ظاهر دوستانه با آن‌ها برقرار می‌کند. هرچند که شیوه‌ی رفتار آن دو با بالرام تفاوت چندانی با برخوردهای تحقیرآمیز استورک و مانگوس ندارد. پینکی در سکانسی به بالرام می‌گوید که باید تحصیلات خود را ادامه بدهد. او بالرام را تشویق می‌کند که از قالبی که برای خودش ساخته، خارج شود. آن دو با بالرام مانند آدمی از دنیایی دیگر رفتار می‌کنند. بالرام را به‌خاطر شناخت زیادش از هند واقعی تحسین و داستان‌های مضحک و ساختگی او درباره‌ی آداب و رسوم سنتی را ستایش می‌کنند.

اما آن دو همه‌ی این رفتارها برای آن انجام می‌دهند که احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند. رفتار به ظاهر مهربانانه‌ی آن‌ها با بالرام همانقدر آزاردهنده است که رفتارهای تحقیرکننده‌ی استورک و مانگوس. از این جهت، آشوک و پینکی همانند خانواده‌ی پارک در انگل هستند. آن‌ها خود را آدم‌هایی بهتر و کامل‌تری می‌دانند و به خود حق می‌دهند که از موضعی بالا با بالرام برخورد کنند. اوج این تحقیر زمانی است که از بالرام می‌خواهند همانند مهاراجه‌ لباس بپوشد و او را سوژه‌ی تمسخر خود قرار می‌دهند.

آن دو فقط زمانی‌که به بالرام نیاز دارند، او را می‌بینند و با او رفتار محبت‌آمیز دارند، اما در موقعیت‌های بحرانی او را نایده می‌گیرند و تحقیرش می‌کنند. بالرام اما همچنان با تملقی ناشیانه، سعی در نزدیک شدن به آن‌ها دارد. از نگاه بالرام، آشوک همه‌ی آن چیزی است که او آرزویش را دارد. معیشت ناچیز بالرام به میزان وفاداری و تبعیتش از اربابش بستگی دارد. درواقع برای آدمی مانند بالرام، تبعیت و فرصت‌طلبی، شرط بقا است: برای آنکه بتواند جایگاه کوچک خود را در جهان اطرافش حفظ کند.

اما حادثه‌ای زندگی بالرام را دگرگون می‌کند. ٔدر شب تولد پینکی، او و آشوک که حالت عادی ندارند، از بالرام می‌خواهند که رانندگی نکند. آن‌ها آن شب با کودکی تصادف می‌کنند و باعث مرگ او می‌شوند. واکنش بالرام در این موقعیت قابل‌توجه است: درحالی‌که آن دو وحشت‌زده و شوکه‌اند و می‌خواهند به پلیس زنگ بزنند، بالرام مانع آن‌ها می‌شود. او در این موقعیت سعی می‌کند کاری که بنظرش درست است را انجام بدهد و رئیس خود را از مخمصه نجات دهد. عملی که احتمالا باعث نزدیک‌تر شدن او به آن‌ها و ترفیع موقعیتش نزد خانواده‌ی استورک می‌شود. او از اینکه توانسته آشوک و پینکی را از آن موقعیت نجات بدهد، احساس رضایت می‌کند.

احساسی که دوام چندانی نمی‌یابد. روز بعد استورک و مانگوس سراغ بالرام می‌آیند و به او می‌گویند که برگه‌ای را امضا کند و مسئولیت آن حادثه را بپذیرد. انتظار داریم که در این موقعیت، بالرام درخواست پول کند یا اینکه با پیشنهاد مالی قابل‌توجه آن‌ها وسوسه بشود. اما بالرام که از پیشنهاد آن‌ها شوکه شده بدون آنکه اعتراضی بکند یا حرفی از پول به میان آورد، برگه را امضا می‌کند. او این برگه را امضا می‌کند تا در صورت پیگیری پلیس، مسئولیت این ماجرا با او باشد.

روایت بالرام از آنچه که داستان باشکوه زندگی‌اش می‌نامد، تفسیر اجتماعی تند و تیزی از مناسبات تبعیض‌آمیز جهان پیرامونش است

بالرام تصور می‌کند که در هر موقعیتی باید وفاداری خودش را به اربابش نشان دهد. حتی اگر به قربانی شدن و در اسارت افتادن خودش منجر شود. اما به تدریج متوجه می‌شود که برای آن‌ها هیچ اهمیتی ندارد. بالرام در ابتدای فیلم به استعاره‌ی قفس خروس اشاره می‌کند. او می‌گوید:« بزرگ‌ترین چیزی که در تاریخ ده هزار ساله‌ی هند ظهور کرده، قفس خروس است. اونا می‌تونند خون رو ببینند و بوش رو احساس کنند. می‌دونند نفر بعدی خودشون هستند، اما باز هم سرکشی نمی‌کنند. سعی نمی‌کنند از قفس خارج شوند». بالرام استعاره‌ی قفس خروس را در توضیح چرایی «سخت بودن رسیدن به آزادی» در هند بیان می‌کند. کشوری که به قول بالرام دو نیمه دارد:‌ نیمه‌ی روشن و نیمه‌ی تاریک. جایی که آدم‌ها به دو دوسته تقسیم می‌شوند: آن‌هایی که شکم‌های بزرگی دارند و آن‌هایی که شکم‌های کوچکی دارند. آن‌هایی که چیزی دارند و آن‌هایی که چیزی ندارند.

ماجرای تصادف و اتفاقی که پس از آن رخ می‌دهد، بالرام را در مسیر درک تازه‌ای از پیرامونش قرار می‌دهد. ماجرایی که تجسمی از همان استعاره‌ی قفس خروس است. ایده‌ی قفس خروس، استعاره‌ای از سیستم فرهنگی و اجتماعی‌ای است که می‌خواهد آدم‌ها را در جای خود نگه دارد. رامین بحرانی از درون چنین استعاره و روایتی، به مسئله‌ی فرهنگ و ساختارهای اقتصادی و سیاسی در تثبیت اختلاف طبقاتی می‌پردازد. درواقع، The White Tiger از جهتی درباره‌ی سیستم تقسیم‌بندی طبقات اجتماعی هند (کاست) و مکانیسم‌های فرهنگی است که فقر را تثبیت می‌کنند. همچنین فیلم به زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، روانشناسی و فرهنگی فقر می‌پردازد. البته دراین‌میان نگاهی هم به فساد سیاسی و روندهای اقتصاد جهانی دارد.

سیستمِ سفت و سختی که جابجایی بین طبقات را بسیار سخت و دشوار می‌کند. فیلم به این سؤال می‌پردازد که چگونه آدم‌ها به‌دلیل دسترسی کم به منابع و تحصیلات و همچنین در اثر نابرابری و ظلم سیستماتیک، در قفس گیر می‌افتند؛ در فقر و نداری به دنیا می‌آیند، توسط طبقه‌ی بالاتر مورد بهره‌کشی قرار می‌گیرند و درنهایت می‌میرند. اما بالرام می‌خواهد در این جهانی که مدام در حال تغییر است، جایگاهی برای خود پیدا کند. او می‌خواهد ببر سفید باشد، موجودی که در هر نسل فقط یکبار به وجود می‌آید.

آدارش گوراو در نقش بالرام حضوری درخشان دارد. گوراو توانسته احساسات و تفکرات پیچیده و متناقض بالرام و سیر تحول او را به شکل باورپذیری ترسیم کند

مسیر حرکت بالرام، حرکت از نیمه‌ی تاریک به روشنایی است. از زندگی سخت و مسقت‌بار در فقر و بردگی تا لمس نور و آزادی.  آزادی‌ای که البته به این راحتی‌ها به‌دست نمی‌آید. بالرام برای تغییر جایگاه خود، برای بالاتر رفتن از محدوده‌ای که برایش تعیین شده، باید هزینه بدهد. هرچند که در پایان با حالتی پیروزمندانه و با خشم، کارمندان خود را به طغیان و کشتن ارباب‌های‌شان تحریک کند. نگاه اندوهگین بالرام در پایان فیلم و همچنین تریدی که از قضاوت دیگران درباره‌ی خود دارد، بار گناه و عذاب وجدانی را مجسم می‌کند که  روی دوشش سنگینی می‌کند.

به این ترتیب، رامین بحرانی در The White Tiger، به شکلی مستقیم و آشکار به سیستم سیاسی و اقتصادی نابرابر حمله می‌کند. روایت بالرام از آنچه که داستان باشکوه زندگی‌اش می‌نامد، تفسیر اجتماعی تند و تیزی از مناسبات تبعیض‌آمیز جهان پیرامونش است. یکی از اشکالات فیلم، همین رویکرد صریح و نه چندان ظریف آن است. فیلمساز، موقعیت‌ها و روایت  فیلم را به‌گونه‌ای طراحی کرده است تا مفاهیم و اشاره‌های موردنظرش را به راحت‌ترین شکل به مخاطب منتقل شوند. به‌عنوان نمونه، استعاره‌ی قفس خروس که مدام در فیلم تکرار می‌شود. بالرام یک‌بار در ابتدا و بار دیگر در انتهای فیلم، دیوار چهارم را می‌شکند و مستقیم با مخاطبان خود صحبت می‌کند. بحرانی با انتخاب این ساختار، به شکلی آگاهانه مخاطب خود را تحریک می‌کند. مخاطبی که می‌خواهد بالرام درهرصورت موفق شود، هرچند که برخی کارهای او را تایید نکند. همچنین فیلم نشان می‌دهد که در یک سیستم نادرست و غیراخلاقی، جرم و جنایت توجیه می‌شوند. ایده‌ای که باتوجه به روایت مستقیم و تحریک‌کننده‌ی فیلم، مسئله‌دار بنظر می‌رسد.

این نخستین‌باری است که بحرانی از زمان شروع فیلمسازی حرفه‌ای، خارج از آمریکا فیلم می‌سازد. هرچند بحرانی سعی کرده از نگاه‌های کلیشه‌ای به فقر فاصله بگیرد، اما بنظر می‌رسد، نگاه فیلم در جاهایی به دیدگاه آشوک و پینکی نزدیک است. درواقع همانگونه که آشوک و پینکی، بالرام را به‌عنوان ابژه‌ی موشکافی خود می‌بینند، فیلم هم در جاهایی به دام چنین نگاهی می‌افتد. از این جهت فیلم در جاهایی نگاه توریستی به جامعه‌ی هند و مناسباتش دارد. فیلمی که خارج از آمریکا ساخته شده، اما هدف اصلی‌اش مخاطب آمریکایی است. مخاطبی که پس از تماشای کولاژی از زندگی آدم‌ها در جامعه‌ی هند، احساس خوبی نسبت به جایی که در آن است پیدا می‌کند.

آدارش گوراو در نقش بالرام حضوری درخشان دارد. گوراو توانسته احساسات و تفکرات پیچیده و متناقض بالرام و سیر تحول او را به شکل باورپذیری ترسیم کند. گوارو موفق شده بی‌پروایی و ناپختگی و بلوغ شخصیت بالرام را در قالب مجموعه‌ای از رفتارها و احساس‌های متنوع - از زیرکی‌ها و هوشمندی‌های که از خود نشان می‌دهد تا خشم سرکوب‌شده و رجزخوانی‌ها و احساس گناهش – مجسم کند. تصاویر چشم‌نواز و فکر شده‌ی فیلم، تدوین پرتحرک، بازی‌های خوب و به اندازه به داستان فیلم عمق و جذابیت لازم را داده است. هرچند فیلم در جاهایی بی‌هدف بنظر می‌رسد، اما در مجموع برای مخاطب خود یک اثر سرگرم‌کننده‌ی رضایت بخش است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 6 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.