نقد فیلم Valerian and the City of a Thousand Planets - والرین و شهر هزار سیاره

نقد فیلم Valerian and the City of a Thousand Planets - والرین و شهر هزار سیاره

تازه‌ترین ساخته‌ی لوک بسون، فانتزی-علمی‌تخیلی محترمی است که در عین داشتن مقدمه‌ای نسبتا طولانی و فاجعه‌بار، آرام‌آرام قصه‌گویی جذاب و متفاوتی را تقدیم مخاطبانش می‌کند.

بعد از مواجهه با نقدهای شدیدا منفی واردشده به Valerian and the City of a Thousand Planets، به سختی تلاش می‌کردم که بدون قضاوتی از پیش تعیین‌شده به دنیای این فیلم پا بگذارم و به معنی واقعی کلمه، ببینم کارگردان آن چه اثری را تحویل دنبال‌کنندگان دنیای هنر هفتم داده است. چون نمراتِ غالبا ضعیف و فروش کم فیلم، همه و همه به این نکته اشاره می‌کردند که «والرین و شهر هزار سیاره»، اثر بی‌محتوا، تهی و آزاردهنده‌ای است که هیچ ارزش به خصوصی ندارد. این وسط، تنها دل‌گرمی‌ام که باعث می‌شد بتوانم واقعا برای سنجش عیار فیلم و بدون انتظار قبلی وارد لحظات ساخته‌ی این کارگردان فرانسوی شوم، حمایت تمام‌قد فانتزی‌آفرین بزرگ سینما یعنی پیتر جکسون از این اثر سینمایی بود. حمایتی که به یک تعریف و تمجید ساده هم خلاصه نمی‌شد و «والرین» را یکی از جادویی‌ترین و فریبنده‌ترین فیلم‌هایی می‌خواند که او در سال‌های اخیر دیده بود. با همه‌ی این‌ها، وقتی پایم را به دنیای Valerian and the City of a Thousand Planets گذاشتم، فارغ از دقایق ابتدایی فیلم که به خاطر پخش شدن آهنگ Space Oddity روی تصویر نمی‌توانستم آن‌ها را دوست نداشته باشم (چون اصولا شنیدن آهنگ‌های David Bowie قوه‌ی تشخیص بسیاری از افراد را مختل می‌کنند!)، با فیلمی مواجه شدم که به شدت خسته‌کننده است. همه‌چیز بوی استفاده از ایده‌هایی نه‌چندان ارزشمند را می‌داد و به سبب جنس خاص تصویرسازی‌های فیلم، نمی‌توانستم ارتباط درستی با سکانس‌های آن داشته باشم. چون راستش را بخواهید، «والرین و شهر هزار سیاه» در عین آن که یکی از قوی‌ترین جلوه‌های ویژه‌ای را که تا به امروز دیده بودم در اختیار دارد، در نخستین برخورد به سبب مخلوط شدن جلوه‌های کامپیوتری واقع‌گرایانه‌اش با عناصری مطلقا خلق‌شده بر پایه‌ی انیمیشن، نمی‌تواند حس درستی را به بینندگانش القا کند. جلوه‌هایی که البته پس از گذشت حدودا نیمی از فیلم، کاملا برای‌تان به عنوان جنسی خاص از تصویرسازی قابل پذیرش می‌شوند و دیگر، حس مواجهه با عناصری ناهماهنگ را تحویل‌تان نمی‌دهند. اما مقدمه‌ی فاجعه‌بار فیلم که قطعا و یقینا اصلی‌ترین دلیل وارد شدن این حجمه‌ها به آن بوده است، مشکلات انکارناپذیر و نابخشودنی دیگری نیز دارد که پیش از پرداختن به بدنه‌ی اصلی اثر و صحبت از نقاط قوت آن، به شرح و بسط کامل آن‌ها می‌پردازم.

بزرگ‌ترین مشکل «والرین» در دقایق آغازین آن که حتی داشت باعث می‌شد تصمیم به عدم تماشای این فیلم بگیرم، چیزی نیست جز مواجهه‌ی بیننده در طول لحظاتش با سکانس‌هایی که در آن‌ها مطلقا کاراکتری نیست که برای او اهمیتی داشته باشد. چهل دقیقه‌ی نخست فیلم، نمایشی از دنیای موجوداتی ناشناخته، رخدادهایی ناشناخته، دو قهرمان ناشناخته و تکنولوژی‌هایی ناشناخته است که در آن، هیچ توجهی به شخصیت‌پردازی کاراکترهای داستان نشده و هیچ تلاشی برای خلق درام صورت نگرفته است. همه‌چیز به مقدمه‌گویی خسته‌کننده‌ای خلاصه شده که تا دل‌تان بخواهد پر زرق و برق است اما به سبب هدف نداشتن کاراکترهای داستان و به دنبال آن، اهمیت نداشتن‌شان برای شما، هنگام پیش‌روی ثانیه‌های آن چیزی برای لذت بردن گیرتان نمی‌آید. البته شاید اگر مخاطب فیلم کودکان بودند، می‌توانستند از برخی از لحظات این دقایق نیز لذت ببرند. اما خب از آن‌جایی که جذابیت‌های ظاهری و سطحی فیلم هم در برخی دقایق اصلا برای کودکان ساخته نشده‌اند و خود کارگردان هم غیرمستقیم برخی از لحظات دیگر این بخش آزاردهنده را به عنوان سکانس‌هایی مهم و خاص که بزرگ‌سالانه هستند و قرار است داستان به خصوصی را پدید بیاورند نشان‌تان داده، عملا در چهل دقیقه‌ی آغازین، «والرین» مخاطب خاصی ندارد. با این حال، از این که نیمی از مقدمه‌ی فیلم در سیر داستان‌گویی اثر، معنا و جایگاه مهم خودش را نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که واقعا در حال نمایش محتواهای داستانی مهمی بوده هم نمی‌توان گذشت. نکته‌ای که اگر بدون گارد گرفتن به آن نگاه کنیم، قطعا مقداری از عیوب این بخش از فیلم را می‌پوشاند.

اما اگر از مقدمه‌ی شلوغ و کم‌خاصیت فیلم بگذریم، زمان لذت‌بخش شدن «والرین و شهر هزار سیاره» به عنوان یک بلاک‌باستر دوست‌داشتنی، فرا می‌رسد. جایی که فیلم‌ساز، آرام‌آرام قدم‌هایی به سمت شخصیت‌پردازی، ایجاد هدف برای دو کاراکتر اصلی و افزودن عناصر رمزآلود به داستان برمی‌دارد. قدم‌هایی که با سرعتی فراتر از انتظارتان، فیلم را به سمت جلو هل می‌دهند و پس از چند دقیقه، عملا مخاطب را مقابل اثر سینمایی دیگری می‌نشانند. از یک طرف، ورود شخصیت‌ها به شهر فضایی «آلفا» یا همان شهر هزار سیاره، افق نگاه‌تان نسبت به جهان فیلم را شدیدا گسترش می‌دهد و از طرف دیگر، قرار گرفتن یک آنتاگونیست در برابر کاراکترهای داستان، توجه‌تان را بیش از پیش به سکانس‌های فیلم جذب می‌کند. تصاویر خلق‌شده برای به تصویر کشیدن بخش‌های گوناگون «آلفا»، آن‌قدر زیبا، چشم‌نواز و پرجزئیات هستند که به کمک روایت تند و سریع فیلم در این بخش و توضیحات به درد بخور و سرگرم‌کننده‌ای که به کمک صدای یک هوش مصنوعی به گوش‌مان می‌رسد، شانس «والرین» برای شناخته شدن به عنوان مجموعه‌ای را که می‌تواند در جای‌جای نقشه‌ی خیالی‌اش قصه‌ای جذاب برای روایت کردن داشته باشد افزایش می‌دهد. افزون بر آن، کارگردان با استفاده از عنصر کلیشه‌ای قرار دادن پروتاگونیست‌های فیلم در نزدیکی آنتاگونیست اصلی داستان، توانایی افزایش شدت تاثیرگذاری کاراکتر منفی ساده‌اش در فیلم را نیز پیدا کرده و به همین سبب، موفق به کسب همراهی بیشتر مخاطب شده است. این وسط، رسیدن ناگهانی و به جای کاراکترهایی متفاوت و بعضا بامزه در قصه به همراه ظهور رخدادهایی غیرقابل انتظار و مرموز در خلال روایت آن، همه و همه باعث می‌شوند نسبت به قبل، با فاصله‌ای کم‌تر از صفحه‌ی نمایش فیلم را دنبال کنید و «والرین»، در تدارک دیدن قصه‌ای برای‌تان که لایق شنیدن باشد، با درهای بسته‌ی کمتری مواجه شود.

یکی دیگر از نقاط قوت فیلم در هنگام مواجهه با قسمت اصلی روایت آن، پیرنگ‌های فرعی کوتاه و جذابی است که مسیر کاراکترها به سمت موفقیت را می‌سازند. چرا که پیرنگ‌های فرعی فیلم، برخلاف مقدمه‌ی ضعیف آن اصلا و ابدا خسته‌کننده به نظر نمی‌رسند و آن‌قدر طیف گوناگونی از چالش‌ها و مبارزات را در برمی‌گیرند که در خلال‌شان، بیننده به سختی فرصت جدا شدن از روند قصه‌گویی اثر را پیدا می‌کند. تازه این را هم فراموش نکنید که حتی در این بخش‌های فرعی، فیلم‌ساز توجه خوبی به شخصیت‌پردازی کاراکترها داشته و در بعضی مواقع، برای کاراکترهای فرعی هم قصه‌هایی کوتاه و با اثرگذاری‌هایی فراتر از حد انتظارتان ساخته که قطعا، رابطه‌ی احساسی‌تان با «والرین و شهر هزار سیاره» را قدرتمندتر می‌کنند. مثلا در جایی از فیلم، والرین با موجودی مواجه می‌شود که در حقیقت خودش شکل به خصوصی ندارد و ذاتا یک بازیگر است. موجودی که تنها درآوردن ادای دیگران را بلد است و می‌تواند به شکل موجودات دیگر دربیاید. حالا، در سکانس معرفی این شخصیت شما با سکانس‌های سطح پایین و آشنایی مواجه می‌شوید که هدفی جز جلب نظر مخاطبان عام ندارند و به همین سبب، انتظارات‌تان از این کاراکتر را به صفر می‌رسانند. اما اندکی بعد، وقتی به سبب رخدادهایی او و والرین با یکدیگر همراه می‌شوند و به انجام یکی از جالب‌ترین ماموریت‌های فرعی داستان می‌پردازند، مخاطب فرصت ارزش قائل شدن برای او را نیز پیدا می‌کند. در ادامه، متوجه می‌شوید که سازنده به خوبی سوالاتی از جنس چیستی مفهوم هویت داشتن و معنای واقعی وجود را نیز به وجود این شخصیت ساده تزریق کرده و در عرض چند دقیقه، او برای‌تان تبدیل به کاراکتر دیگری شده است. نقطه‌ی اوج همه‌ی این‌ها هم آن‌جایی است که لوک بسون با استفاده از همین کاراکتر تک‌بعدی و همین پرسش‌های تکراری، احساسات بیننده را بیش از پیش با ساخته‌اش درگیر می‌کند و پیام‌هایی ساده اما قابل قبول برای یک فیلم بلاک‌باستر را نیز تحویل‌تان می‌دهد.

از طرف دیگر، روایت موازی چند زاویه از داستان در فیلم نیز، یکی دیگر از نقاط قوت آن است. یکی از آن نقاط قوتی که باعث می‌شوند به محض این که فرصت خسته شدن از یک جنس از سکانس‌ها پیدا شد، بیننده خیلی سریع خودش را در مکانی متفاوت و در حال همراهی با کاراکترهای متفاوتی پیدا کند. چیزی که به خصوص در قسمت‌های پایانی فیلم مورد توجه سازندگان قرار گرفته و باعث آفرینش سکانس‌های جذابی شده که در افزایش سرگرم‌کننده بودن اثر برای بیننده‌های آن، تاثیر انکارناپذیری دارند. اما با همه‌ی این‌ها، نباید فکر کنید که منظورم از رشد شخصیت‌پردازی و داستان‌گویی در «والرین و شهر هزار سیاره» بعد از به پایان رسیدن مقدمه‌ی داستان، آن است که فیلم مطلقا از این‌جا به بعد در این بخش‌ها مشکلی ندارد. نه، ساخته‌ی لوک بسون هرگز در روایت، القای پیام‌های گوناگون به مخاطب و شخصیت‌پردازی کاراکترها و شکل دادن روابط مابین‌شان، ایده‌آل و حتی کم‌اشکال نمی‌شود. اما نکته این‌جا است که در غالب لحظات فیلم، Valerian and the City of a Thousand Planets به سبب ارائه‌ی داستانی منسجم در جهانی که گستردگی‌اش را می‌توان احساس کرد، لایق ستایش است. جهانی که حامل کهن‌الگوهای بسیاری است و از از دنیای مجموعه‌های عظیمی همچون «جنگ ستارگان» و «پیشتازان فضا»، الهامات به جایی گرفته است. در عین حال، به سبب گستردگی جدی فضای داستانی اثر و پرداختن به ایده‌هایی گوناگون در هنگام معرفی قسمت‌های متفاوت آن، اوریجینال بودن دنیای فیلم، یکی از آن چیزهایی است که هرگز، در حقیقت داشتن آن شک نکردم.

این اوریجینال بودن، همان چیزی است که باعث می‌شود «والرین و شهر هزار سیاره» را یک فانتزی-علمی‌تخیلی محترم خطاب کنم.  چون راستش را بخواهید، این ویژگی مثبت فقط به جهان‌سازی گسترده‌ی فیلم در لابه‌لای شات‌های جذب‌کننده‌اش محدود نشده و به قصه‌گویی آن نیز بسط پیدا کرده است. این یعنی روایت فیلم‌نامه‌ی «والرین»، فارغ از معایب و مزایایی که دارد، تقلیدشده نیست و به عنوان جنسی از روایت که زین‌پس قرار است در مجموعه‌ای تازه ببینیم، از منظر تازگی تحسین‌برانگیز جلوه می‌کند. این‌ها باعث شده‌اند تا در عین سنجیدن عیار فیلم، بتوانم ناخواسته به آن در قالب عضوی از یک مجموعه‌ی بزرگ‌تر که می‌تواند با روایت به خصوصی که پتانسیل پیشرفت را دارد و محوریتش کپی‌پیست صرف کهن‌الگوهای سینما نیست هم نگاه کنم. به همین خاطر، تمامی شات‌های فیلم برایم ارزشی دوچندان پیدا کردند و دیگر همه‌چیز را به جای دیدن در قامت یک فیلم، به عنوان تصاویری ضبط‌شده از بخش‌های جهانی غنی می‌دیدم. این‌ها را بگذارید کنار عشق‌های ساده و کار راه‌انداز فیلم و موقعیت‌های گوناگونی که کارگردان اثر شخصیت‌هایش را در آن‌ها گیر می‌اندازد، تا بفهمید چرا برخلاف خیلی‌ها با اطمینان «والرین و شهر هزار سیاره» را بلاک‌باستری خوب می‌دانم که بدون هیچ شک و شبهه‌ای، از حجم بالایی از بلاک‌باسترهای امسال سرگرم‌کننده‌تر، خاص‌تر و ارزشمندتر است. فیلمی از یک مجموعه‌ی داستانی بزرگ که هنوز فاصله‌ی زیادی برای تبدیل شدن به اثری تماما لایق ستایش دارد و نقص‌های بسیاری را یدک می‌کشد اما از همین حالا باور دارم که می‌تواند با دریافت کردن فیلم‌نامه‌ای بهتر و استفاده از سکانس‌هایی جذاب‌تر، در فیلم‌های بعدی‌اش به این مهم دست پیدا کند.

فارغ از همه‌ی این‌ها، بازی دِین دی‌هان در نقش والرین و اجرای زیبای کارا دلوین در نقش لارِلین، قطعا بخشی از نقاط قوت اثر به شمار می‌روند. اجراهایی که به خوبی میان خطوط رواییِ به خصوص و متفاوت اثر جا افتاده‌اند و چه در خلق کاراکترهای خودشان و چه در آفرینش یک رابطه احساسی مناسب مابین هر دوی آن‌ها، تاثیرات پررنگی دارند. جالب‌تر این که هر دوی این افراد، در طول فیلم قدم به قدم همراه با متفاوت شدنِ جنس داستان، به خوبی در اجراهای‌شان تغییر ایجاد می‌کنند و مثلا در ابتدای فیلم که هیچ موضوعی برای جدی گرفته شدن توسط مخاطب وجود ندارد، فراتر از تغییرات شخصیت‌های‌شان، نقش‌آفرینی‌های کاملا متفاوت و بی‌شباهتی را نسبت به زمان‌های میانی فیلم که داستان تبدیل به قصه‌ای پر رمز و راز شده ارائه می‌کنند. نقش‌آفرینی‌هایی که مدام در خدمت حفظ لحن کلی اثر نیز هستند و حتی در جدی‌ترین یا مضحک‌ترین لحظات داستان، به مخاطب اجازه‌ی مواجهه با چیزی خارج از تصویر ذهنی رسم‌شده در نگاه او برای توصیف جهان و روایت مجموعه را نمی‌دهند.

در دنیای «والرین و شهر هزار سیاره»، مکان‌های بسیار بسیار زیادی وجود دارد. از دریایی که در آن می‌شود داخل یک زیردریایی نشست و به شکار موجوداتی خاص پرداخت و از دست موجوداتی خاص‌تر فرار کرد گرفته تا حکومتی که در آن روی کله‌ی آدم‌ها آب‌لیمو می‌زنند و خیلی تمیز (!)، آن را جدا کرده و نوش جان می‌کنند. این موضوع، شاید بهترین توصیف ممکن از فیلم تازه‌ی لوک بسون را هم به شکلی نامستقیم ارائه کند. چون Valerian and the City of a Thousand Planets، فیلمی است که برای سرگرم کردن بینندگان خود، موارد بسیار بسیار زیادی را در کنار هم جا داده و سعی کرده از هر چیز، بهترین بهره را ببرد. اما این‌ها در وهله‌ی اول، سبب آن شده که اثر انسجام داستانی‌اش را از دست بدهد و به سبب عدم توجه به کاراکترهای داستان، در چهل دقیقه‌ی آغازینش، لیاقت دیده شدن را نداشته باشد.

اما بعد از آن، وقتی به فیلم اجازه‌ی جلو بردن قصه‌اش را بدهید و بگذارید پای کاراکترهای اصلی داستان به دنیای خارج از مقدمه‌ی خسته‌کننده‌ی آن برسد، همه‌ی آن ویژگی‌هایی که اندکی قبل‌تر شما را مقابل اثری کم‌ارزش قرار می‌دادند، تصاویر روبه‌روی‌تان را از چند سکانس CGIمحور به نمایش زاویه‌ای از دنیایی عظیم و متفاوت تبدیل می‌کند. تفاوتی که قصه‌گویی اوریجینال، جهان‌آفرینی اوریجینال و جذاب بودن در عین داشتن نقص‌هایی غیر قابل انکار را تقدیم فیلم کرده و از «والرین و شهر هزار سیاره»، همان فیلم محترمی را که در نخستین جمله‌ی نقد گفتم ساخته. این روزها، حتی در میان بهترین آثار دنیای سینما، به سختی می‌توان ساخته‌ای را یافت که واقعا وقتی مقابلش می‌نشینید، حس کنید با تصویری روبه‌رو هستید که به جهانی جدید و ناشناخته تعلق دارد. پس با این اوصاف، در وصف Valerian and the City of a Thousand Planets همین بس که این فیلم، در پرده‌های دوم و سوم داستان‌گویی خود، دقیقا چنین احساس ارزشمندی را تقدیم‌تان می‌کند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.