فیلم 12Angry Men یا «۱۲ مرد خشمگین» ساخته سیدنی لومت، مسیری دشوار اما ممکن را برای جستجوی حقیقت پیش رویمان میگذارد. با نقد این فیلم همراه باشید.
آیا میتوان فیلمی در یک مکان و با ۱۲ کاراکتر ساخت که در آن تنوع میزانسن و ترکیب بندی بتواند محدود بودن به یک فضا را از یاد مخاطبان ببرد؟ آیا میتوان قصهای آنقدر مهم و درگیر کننده روایت کرد که به کمک افشای تدریجی اطلاعات، آن هم تنها ازطریق دیالوگ، مخاطب را تا پایان فیلم نگه داشت؟ آیا میشود آدمهایی از نسلهای مختلف و با طبقات اجتماعی متفاوت بر سر یک میز بنشینند و با وجود اختلاف نظرهای فراوان با یکدیگر بحث کنند؟ و آیا میشود به یک نتیجهگیری امید داشت؟ سیدنی لومت هم با تمهیدات کارگردانیاش و هم از زبان کاراکتر اصلیاش (که هنری فوندا نقش آن را بازی میکند) مدام به ما اعلام میکند که ممکن است...ممکن است... یا به بیان دقیقتر It’s Possible. فیلم ۱۲ مرد خشمگین درباره ممکنهاست. ممکنهایی هرچند طاقت فرسا و دشوار اما ارزشمند برای تحقق یافتن.
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش میشود
بلند شدن هریک از این آدمها از سر میز، هم بیانگر اختلاف نظر و فرار از بحثی منطقیست و هم در خدمت تنوع میزانس و رسیدن به ترکیب بندیهای تازه است با دوربینی که قراردادش این است که از تعقیب سوژهای به سوژه دیگر برسد
یک نما با زاویه Low Angle ضمن معرفی مکان، عظمت ساختمان دادگاه را به تصویر میکشد و نمای بعدی با دوربینی از بالا کوچک بودن یا اسیر بودن آدمهای درون آن را نمایان میکند. این معرفی ابتدایی لومت از لوکیشن اصلی فیلمش است که سرنوشتهای زیادی در هر یک از اتاقهایش رقم میخورد. سرنوشتهایی که براساس یک قضاوت شکل میگیرند. اگرچه این مکان در ابتدای فیلم مهم و با عظمت جلوه میکند، اما گویی آدمهایی که به این مکان فراخوانده میشوند، متوجه اهمیت اتفاقات درون آن نیستند. از جمله افرادی که بهعنوان هیئت منصفه به دادگاه آمدهاند. جایی که در یک تقسیمبندی در قاب، پسر بچه متهم به قتل در سمت چپ و ۱۲ عضو هیئت منصفه در سمت راست قرار میگیرند تا به خوبی سرنوشت این متهم به اتاقی که این افراد قرار است در آن قضاوت کنند گره بخورد. با این قاب و همچنین دیالوگ خلاصه قاضی مبنی بر تعیین کننده بودن رای هیئت منصفه، در همان ابتدای فیلم به خوبی متوجه اهمیت این موضوع میشویم. جانِ یک آدم نیز به اندازه کافی یک مسئله جهان شمول و آرکی تایپال است که رفته رفته همه را درگیر خود کند.
۱۲ مرد به اتاقی وارد میشوند که گرمای قضاوت زودهنگام و گمراهی، آنها را از همان ابتدا کلافه کرده است. در سطح اتاق پخش میشوند و هرکس با رفتاری که در ابتدا از خود نشان میدهد بهنوعی معرف خود هم است. یکی به فکر مسابقه بیس بالش است و آسوده بهجای صندلی، روی میز مینشیند. دیگری مشغول خواندن آگهیهای روزنامه میشود. گویی رفتاری که هریک از آنها در درجه اول از خود نشان میدهند، موجب نوعی قضاوت در ما نیز میشود. چرا که هریک از ما مخاطبان نیز بهعنوان سیزدهمین نفر در این اتاق حاضریم تا رفته رفته با افشای تدریجی اطلاعات در فیلمنامه، پازلهای این پرونده را درکنار هم بگذاریم و تشخیص دهیم که این متهم گناهکار است یا بی گناه. حال بررسی کنیم که لومت برای معرفی این ۱۲ نفر چه تمهیداتی اندیشیده است.
در وصف چالشهای این فیلمنامه همین بس که بگوییم اگر در فیلمنامه کلاسیک اغلب شاهد یک تغییر شخصیت (تغییر شخصیت اصلی) بودیم، در اینجا شاهد تغییر ۱۲ شخصیت هستیم
در اولین ورود آنها به اتاق، از ۱۲ نفر، ده نفر از آنها در صحنه متحرک هستند و خود را گرم کاری کردهاند. یک نفر از آنها که در ادامه اولین حامی هنری فوندا میشود و نقش بهسزایی در پیشبرد ماجرا دارد غائب است تا ورود جداگانهاش موجب تاکید بیشتری شود و درنهایت خود هنری فوندا که با لباسی سفید، ایستاده، بیحرکت و جدای از دیگران در گوشه بک گراند قاب بهعنوان شخصیت اصلی به ما معرفی میشود. از پنجره گویی به حقیقتی در دور دست خیره شده و در جستجوی راهی برای اثبات ذهنیاتش است.
آنها باید بیشتر زمان فیلم را دور یک میز بنشینند و با هم بحث کنند. نشستن دور میز داری حسی متناقض است. هم در ظاهر بیانگر نوعی اتحاد است و هم در ادامه معرف اختلاف نظرهای آدمها دور آن. از سوی دیگر بلند شدن هریک از این آدمها از سر میز، هم بیانگر اختلاف نظر و فرار از بحثی منطقیست و هم در خدمت تنوع میزانس و رسیدن به ترکیب بندیهای تازه است با دوربینی که قراردادش این است که از تعقیب سوژهای به سوژه دیگر برسد. دوربین لومت همچنین در گوشه و کنار این میز مدام در رفتوآمد است تا قابهای تازه با چیدمان متنوعی از آدمهای دور میز معرفی کند.
در مسیر فیلمنامه نیز برای هر یک از شخصیتها ضعفی طراحی شده است که این ضعف چندین کارکرد دارد. در درجه اول هر یک از این ۱۲ نفر را به خوبی در ذهن ما از هم متمایز میکند. در ادامه این ضعف دلیل قدرتمندی بر تغییر عقیده هریک از آنها میشود. چرا که یکی از حساسترین اتفاقها در مسیر این فیلمنامه، لحظهایست که عقیده یک نفر تغییر میکند. بهعنوان مثال نقطه ضعف یکی آن است که در محلهای شبیه به متهم بزرگ شده است و با او از جایی به بعد همذات پنداری میکند. نقطه ضعف دیگری آن است که بدون اینکه خودش را جای متهم بگذارد از حافظه ضعیف او در به یاد آوردن نام یک فیلم خرده میگیرد. اساسیتر از همه نقطه ضعف پدری است که پسربچهای از هم نسل متهم دارد و با این پرونده همچون یک تسویه حساب شخصی برخورد میکند. در وصف چالش این فیلمنامه همین بس که بگوییم اگر در فیلمنامه کلاسیک غالبا شاهد تغییر شخصیت اصلی بودیم، در اینجا شاهد تغییر ۱۲ شخصیت هستیم. ۱۱ نفر تغییر عقیده اساسی میدهند و قهرمان اصلی نیز در مسیرش مصممتر گام برمیدارد.
موضوع گرد آمدن ۱۲ نفر دور یک میز برای قضاوت یک متهم، شاید دستمایهای است برای بیان موضوعی کلیتر که چگونه یک نفر که قدری به روشنایی حقیقت پی برده است میتواند ۱۱ نفر دیگر را با خود همسو کند؟
از سوی دیگر اگر قدری به مفاهیم فیلمنامه عمیقتر نگاه کنیم، گویی موضوع گرد آمدن ۱۲ نفر دور یک میز برای قضاوت یک متهم، شاید دستمایهایست برای بیان این موضوع که چگونه یک نفر که قدری به روشنایی حقیقت پی برده است میتواند ۱۱ نفر دیگر را با خود همسو کند؟ همسو کردن ۱۱ نفر مخالف در وهله اول به اندازه کافی دشوار جلوه میکند تا اگر این اتفاق در پایان میسر شود، هر مخاطبی را در راستای اثبات قضاوت دقیقش مصمم کند. اگرچه مسیر اثبات همانگونه که در فیلم به تصویر کشیده میشود بسیار دشوارتر از حد تصور است، اما فیلم نکاتی را عنوان میکند که امید بخش است. هنری فوندا شخصیتی است که تنها میگوید باید برای مسئلهای به این مهمی قدری بیشتر بحث کرد.
او نه مطمئن است که متهم گناهکار است و نه بیگناه، بلکه تنها میخواهد مسئولیت پذیر باشد و برای یافتن حقیقت تمام تلاش خود را بکند. همین عقیده خود چراغ مسیر را برای دیگر کسانی که بخواهند او را همراهی کنند روشن میسازد. جالب است که تمام معماهای فیلم را هنری فوندا حل نمیکند. بهعنوان مثال فرضیه امکانپذیر نبودن دویدن یکی از شاهدان یا عینکی بودن شاهد دیگر را دو مرد دیگر بیان میکنند که نقش بسزایی در روشن شدن حقیقت دارد. فوندا مهمترین رسالتش این بود که در ابتدا تسلیم ۱۱ رای مخالفش نشود و مصمم مسیرش را ادامه دهد. پاداش او پیدا شدن حامیانی است که او را در پیروزی کامل کمک کنند. اینجا است که مسئله فیلم میتواند تعمیم پذیر باشد و برای هر مسیر مشابهی راهشگا.
به راستی چقدر حس رهایی پایان فیلم میچسبد. باران گویی فضا را از هرگونه گمراهی و ابهام شسته است. اعضای هیئت منصفه یکی یکی از ساختمان دادگاه بیرون میآیند درحالیکه تبدیل به آدم بهتری شدهاند. ما نیز از سنگینی یک قضاوت پر چالش رهایی یافتهایم. دست دادن هنری فوندا با اولین حامی پیر خود، دست دادن دو نسل به یکدیگر است. جالب است که این افرادِ مسن بودند که به جوانترها اعتماد کردند و درنهایت تسلیم اثباتشان شدند. الگوی طی شده در اتاق ۱۲ مرد خشمگین را باید بارها و بارها مورد بررسی قرار داد، شاید که در نبردهای زیادی به کار آید...شاید بتوان گفت که این فیلم، اثریست که بتواند جهان را بهجای بهتری برای زندگی تبدیل کند...