نقد فیلم The Suicide Squad | جیمز گان مخاطبش را خوب می‌شناسد

نقد فیلم The Suicide Squad | جیمز گان مخاطبش را خوب می‌شناسد

جیمز گان کارگردان فیلم The Suicide Squad، فیلم‌سازی ۵۵ساله، پس از چهار سال با نویسندگی و کارگردانی یک فیلم کامیک‌بوکی جدید بازگشته است. با نقد این فیلم همراه میدونی باشید.

قدرت سینمای ابرقهرمانی و در نگاه بلندتر تمام فیلم‌های کامیک‌بوکی در رسیدن به مخاطب امروز و ارتباط گرفتن درست با او را نمی‌توان دست‌کم گرفت. البته که هر بستر شکل‌گرفته با پول‌های فراوان همان‌قدر که پرشده از فرصت‌های بزرگ است، می‌تواند مشکلات و ضعف‌های فراوانی را نیز ایجاد کند. ولی همان‌گونه که انسان از آتش می‌ترسید و سپس با یادگیری استفاده از آن پیشرفت‌های عجیب‌وغریبی داشت، آتش بلاک‌باسترها نیز قابلیت‌هایی غیر از سوزاندن ارزش‌های هنری سینمایی دارد. در دست‌های کسی که می‌داند چگونه با آن‌ها برخورد کند.

فیلم جوخه انتحار ۲ به نویسندگی و کارگردانی جیمز گان، نمونه‌ی بارز یک فیلم سینمایی بلاک‌باستر پرخرج است که تماشاگر را محترم به شمار می‌آورد. گان تمام انتظارهای مخاطب از چنین اثری را می‌شناسد؛ از زمینه‌چینی با سکانس‌های پسا-تیتراژ برای آینده تا به‌کارگیری سکانس‌های خنده‌آور برای افزایش سرگرم‌کنندگی اثر. او این‌جا به‌آثار کامیک‌بوکی پیشین خود محدود نمی‌شود. بلکه از آن‌ها فراتر می‌رود.

برای هنرمندی که می‌داند چگونه با بودجه‌های بزرگ، آزادی عمل فراوان از سوی استودیو و درجه‌ی سنی بزرگ‌سال کار کند، تک‌تک این موارد می‌توانند باعث رشد فیلم و افزایش ارزش آن بشوند. به همین خاطر فیلم The Suicide Squad از هیچ‌کدام از عبارات بزرگی که رسانه‌ها به کمک آن‌ها مشغول توصیف این بلاک باستر بودند، هراسی ندارد. بلکه آن‌ها را به آغوش می‌کشد و مثل یک سپر به تن می‌کند تا وقتی زمان درست رسید، محکم‌ترین ضربه را بزند.

برگ برنده‌ی نخست فیلم The Suicide Squad این است که بارها مطابق انتظار مخاطب و بارها مخالف با آن رفتار می‌کند. هر شخصی که فقط تریلرها، پوسترها و متون تبلیغاتی رسمی منتشرشده از فیلم جوخه انتحار جیمز گان را دنبال کرده باشد، در بخش‌هایی از تماشای اثر جدید او، سورپرایز خواهد شد. نه فقط به خاطر اتفاقاتی که در داستان رخ می‌دهند و مسیرهایی که شخصیت‌های متفاوت قدم در آن‌ها می‌گذارند. بلکه حتی در لحنی که فیلم طی لحظاتی به‌خصوص برای روایت برمی‌گزیند. نتیجه آن است که مخاطب گاهی بیش از حد انتظار موقع دیدن فیلم جوخه انتحار موفق به لمس احساسات کاراکترها می‌شود، به بعضی از آن‌ها اهمیت می‌دهد و قصه را مشتاقانه دنبال می‌کند.

گان به خوبی مخاطب هدف خود را می‌شناسد. از سوی دیگر بیهوده فیلمش را با شوک‌های ناگهانی پیش نمی‌برد. نوع روایت فیلم هم به گونه‌ای است که ابتدا به پرسش‌های بنیادین مخاطب پاسخ بدهد و سپس سراغ ادامه‌ی قصه‌ی اصلی برود. در نتیجه کم پیش می‌آید که در فیلم The Suicide Squad شاهد شوک‌های پوچی باشیم که فقط یک لحظه مخاطب را خوشحال یا ناراحت می‌کنند و سپس کاملا درآمده از دیوار و غیرمنطقی به نظر می‌رسند. گان اهمیت فراوانی به کاشت‌ها و برداشت‌ها داده است.

از دیالوگ‌های کوچکی که طی یک لحظه بیش از حد به چشم آمده‌اند تا رفتارها و برخوردهایی که طی ساده‌ترین لحظات کدهایی را به مخاطب می‌دهند، همه و همه در لحظه‌ی درست مورد استفاده قرار گرفته‌اند. ناگهان ساده‌ترین حرف جلوه‌ای در پرده‌ی سوم داستان‌گویی فیلم The Suicide Squad به خود می‌گیرد که مخاطب از به یاد داشتن آن احساس تیزهوشی می‌کند. پس مدام این فیلم کامیک‌بوکی به برقراری ارتباط با تماشاگر ادامه می‌دهد.

داستان‌گویی جیمز گان در فیلم The Suicide Squad خالی از دقایقی نیست که می‌توانیم به بهتر شدن آن‌ها فکر کنیم. برای نمونه گاهی فیلم در مسیر پرداختن به یکی از اهداف خود همچون خلق کمدی‌های جالب و بامزه شاید مقداری به جدیت و احساسی بودن قسمت‌هایی دیگر ضربه وارد شود. همچنین باید پذیرفت که فیلم جوخه انتحار جدید می‌توانست کمی بیش از وضع فعلی روی کشاندن افراد کاملا ناآشنا با منابع اقتباس کار کند.

ولی شاید کسب آن دستاورد خاص برای این اثر عالی غیرممکن به نظر بیاید. زیرا جیمز گان در فیلم The Suicide Squad قدرتمندانه مخاطب مورد نظرش را هدف می‌گیرد و از دانش تماشاگر راجع به منابع اقتباس یا حتی فیلم‌های پیشین دی‌سی نمی‌ترسد. جوخه انتحار جدید پشت ایستراگ‌های بی‌فایده و رنگارنگ مخفی نمی‌شود که فقط به درد ساخت ویدیوهای خوب در یوتیوب می‌خورند. بلکه وجود کامیک‌ها و حتی آثار قبلی پخش‌شده در دنیای سینمایی بسیار نامنظم DCEU را می‌پذیرد تا بهتر و هدفمند قصه بگوید؛ تا بتواند سکانسی شوخ‌طبعانه را ناگهان جدی کند و چنین کاری را انقدر خوب با تکیه‌ی به موقع روی دانش تماشاگر انجام بدهد که آب از آب تکان نخورد.

بدون شک آن تماشاگری که طولانی‌تر، پراحساس‌تر و جدی‌تر به بررسی فیلم The Suicide Squad می‌پردازد، مخاطبی است که انواع‌واقسام آثار دی سی را به تماشا نشسته است و با دغدغه سراغ محصول جدید می‌رود. گان می‌داند که چنین مخاطبی مثلا می‌داند که هارلی کوئین با نقش‌آفرینی مارگو رابی چه قصه‌هایی را در دو فیلم دیگر DCEU پشت سر گذاشت. پس با بهره‌برداری درست از همین دانش کلی، لحظه‌ی بسیار خوبی را می‌سازد که برای آن تماشاگر دغدغه‌مند، رضایت‌بخش و قابل توجیه است.

مخاطب عام از همه‌جا بی‌خبر نیز به آن لحظه اعتراضی نخواهد داشت. زیرا لحن روایت، بازی بازیگرها و ریتم تدوین صوتی و تصویری آنقدر خوب دست وی را می‌گیرند و با لحظات مختلف همراه می‌کنند که اعتراضی به رخ دادن چنین اتفاقاتی نداشته باشد. همان ماجرای همیشگی مرتبط با فیلم‌های بسیار خوب و عامه‌پسند که کم‌وبیش برای هر مخاطب، جذابیتی را کنار گذاشته‌اند.

تمام ترفندهای داستانی توصیف‌شده در پاراگراف‌های قبلی عملا آن‌جایی مهم‌تر می‌شوند که جیمز گان چندین و چند بار دقیقا همان‌گونه که چنین فیلمی نیاز داشت، لحن سکانس‌ها را تغییر می‌دهد. او به‌معنی واقعی کلمه بعضا طی چند ثانیه و بدون اجباری بودن تغییر، از قصه‌گویی احساسی و غم‌انگیز به اکشن سرگرم‌کننده یا شوخی‌های بامزه می‌رسد.

این وسط نباید از یاد برد که یکی از دلایل موفقیت فیلم The Suicide Squad در انجام درست این کار آن است که بازیگرهای خود را با دقت فراوان انتخاب کرد. گان از همه بهترین بازی را گرفته است. حتی به جرئت باید گفت که جان سینا در فیلم The Suicide Squad بهترین بازی خود تا به امروز را ارائه داده است. مارگو رابی همچنان حساب‌شده بین بُعد انسانی و جنون جذاب هارلی، سوییچ می‌کند. ادریس البا دقیقا همان‌قدر که این نسخه از بلاداسپورت نیاز داشت، بسیار محکم و در زیر چند لایه زره، مقداری شکننده ظاهر می‌شود.

هرکدام از بازیگری‌های درست حاضر در فیلم The Suicide Squad را می‌توان به‌نوعی بازتاب‌دهنده‌ی یکی از پایه‌واساس‌های شکل‌گیری آن دانست. بازی پرجزئیات دیوید دستمالچیان به‌عنوان یک مرد بسیار افسرده و عجیب در دقایق مشخص و محدود، پررنگ‌کننده‌ی این نکته‌ی مثبت است که چه‌قدر جیمز گان در این محصول شلوغ می‌دانست باید از حداقل‌ها به نفع خود بهره ببرد.

در آن سو کینگ شارک را داریم که در تمامی سکانس‌های حضور خود به اندازه‌ی تریلرها جالب به نظر می‌رسد و با ترکیب ایده‌آل صداگذاری سیلوستر استالونه و موشن کپچرینگ استیو اجی به یاد تماشاگر می‌آورد که چه‌قدر پیشرفت تکنولوژی روی خلق چنین اقتباس‌های خوبی از روی کمیک‌های دیوانه‌وار تاثیر داشته است.

ولی فراتر از تمامی این‌ها، بهترین نقش‌آفرینی فیلم The Suicide Squad در همان کاراکتری دیده می‌شود که از قضا نقطه‌ی اوج نویسندگی جیمز گان در این اثر ۱۳۲ دقیقه‌ای است؛ رت‌کچر ۲. دنیلا ملکیور این دوست موش‌ها را پراحساس و باورپذیر به تصویر می‌کشد. در نتیجه همزمان هم او در مسیر نمایش توانایی بازیگری خود بیشترین بهره را از نویسندگی گان می‌برد و هم نویسندگی گان به کمک حالات چهره و جنس صدای او بهتر به مخاطب منتقل می‌شوند.

توهین به بخشی از فرهنگ عامه همیشه آسان به نظر می‌آید و از قضا شوربختانه با استقبال فراوان مواجه می‌شود. حمله کردن به مخاطب‌هایی که برای آثاری خاص ارزش قائل هستند، نتیجه‌ای جز ایجاد درگیری‌های بیشتر ندارد. اما یک فیلم‌ساز هنرمند مثل جیمز گان به دل این بعد فرهنگی می‌آید، آن را می‌فهمد و با مخاطب ارتباط می‌گیرد. نتیجه شاید در بهترین دقایق فیلم هم انتقال مفاهیم انسان‌دوستانه‌ای باشد که بارها و بارها آثار متفاوت آن‌ها را به سبک خود در قصه جا دادند. البته با این تفاوت که ساخته‌ی ۱۸۵ میلیون دلاری جیمز گان احتمالا به وسیله میلیون‌ها نفر تماشا خواهد شد که هرگز هیچ‌کدام از آن فیلم‌ها را تماشا نخواهند کرد.

فیلم The Suicide Squad این‌گونه با برانگیختن شور مخاطب و احترام‌گذاری به شعور او تمام وظایف خود را انجام می‌دهد. به‌لطف نورپردازی‌های جذاب و طراحی صحنه‌ی فکرشده، فیلم جوخه خودکشی سال ۲۰۲۱ چند سکانس اکشن عالی و بزرگ‌سالانه با محوریت توانایی‌های اعضای مختلف جوخه انتحار دارد. همچنین موتیف‌های تصویری جیمز گان هم در سرگرم‌کننده نگه داشتن فیلم به او کمک کرده‌اند. تکرارهایی از جنس نوشتن توضیحات روی تصویر با کمک المان‌های حاضر در تصویر.

این جزئیات کار خود را انجام می‌دهند. چون به سرعت به وسیله کارگردان به مخاطب معرفی شده‌اند. جیمز گان طی دقایق آغازین فیلم The Suicide Squad همه‌ی عناصر اساسی تشکیل‌دهنده‌ی اثر جدید خود را به مخاطب معرفی کرده است، تا تماشاگر بداند که زوم ناگهانی دوربین در لحظات به‌خصوص چه نقشی در کمدی فیلم دارد یا هرکدام از شخصیت‌ها چه‌قدر چندلایه یا شخصی به نظر می‌رسند. او آنقدر افتتاحیه‌ی اثر خود را با ظرافت ساخت که اگر با دقت فراوان به تماشای این چند دقیقه پرداخته باشید، شاید بتوانید بسیاری از لحظات قصه را پیش‌بینی کنید. برای فیلم‌ساز اهمیتی ندارد. او مشخصا می‌خواست فیلمی را ارائه دهد که هویت دارد و روی سنگ‌بنایی درست بالا می‌رود.

تک‌تک داشته‌های فیلم The Suicide Squad درنهایت آن را به یک پایان‌بندی لایق احترام می‌رسانند؛ به احترامی که جیمز گان برای کامیک‌بوک‌ها، آثار سینمایی اقتباس‌شده از روی کامیک‌بوک‌ها و صدالبته مخاطب محترم کامیک‌بوک‌ها قائل است. وقتی در یک فیلم هم حضور یک راسوی انسان‌نمای بزرگ و قاتل ما را می‌خنداند، هم لگد خوردن و نابود شدن چند دشمن به وسیله‌ی دوشیزه‌ی حقه‌بازی یک اکشن معرکه را می‌سازد و هم می‌توانیم به خاطر کاراکتری بغض کنیم که در اسم او یک عدد به چشم می‌خورد، دیگر شکی نداریم که جیمز گان پیروز شده است. فیلم The Suicide Squad کیلومترها جلوتر از غالب آثار سینمایی و تلویزیونی دی سی طی ۸ سال اخیر است.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از داستان فیلم The Suicide Squad را اسپویل می‌کند)

گان از شخصیت‌های فیلم The Suicide Squad خجالت نمی‌کشد و قصد پنهان کردن جنون حاضر در طراحی کمیک‌های آن‌ها را ندارد. چه وقتی پولکا دات من باید همه‌ی دشمن‌ها را به چشم مادر خود ببیند و چه وقتی آماندا والر واقعا بی‌رحم و عصبانی ظاهر می‌شود. از همان لحظه‌ای که شاهد معرفی سریع شخصیت‌ها و مرگ آن‌ها هستیم، جیمز گان ثابت می‌کند که صرفا قصد خلق لحظات جالب را ندارد. وقتی درد کشیدن عذاب‌آور TDK به خاطر تیر خوردن دست‌های جداشده‌ی او را می‌بینیم یا خفه شدن ساده، خنده‌آور و مسخره‌ی ویزل در آب را تماشا می‌کنیم، فیلم عملا همان حرفی را می‌زند که در انتهای کار به زبان می‌آورد.

جوخه انتحار از همان ابتدا نشان می‌دهد که وقتی چندین و چند نفر مشغول سلاخی شدن هستند، آماندا والر باز هم به تکه‌تکه کردن یکی از آن‌ها بابت فرار از مهلکه فکر می‌کند. سپس ترس نهفته در طرح داستانی جالب به چشم می‌آید؛ سواستفاده‌ی حکومت‌های ظالم از مردم و همین مسئله بارها و بارها در طول فیلم تکرار می‌شود.

موتیف‌های فیلم جدید گان فقط به تصویرسازی‌های او محدود نمی‌شوند. بلکه به داستان‌گویی آن هم قدرت بیشتری می‌دهند. از دیکتاتورهایی که بر جزیره حکومت می‌کنند تا موجود فرازمینی قدرتمندی که به زمین آمد، مثل آماندا والر به‌دنبال کنترل مردم هستند. یک نفر آماندا والری است برای جلوگیری از افشای رازهای دولت آدم می‌کشد.

دیگری صلح‌طلبی است که برای برقراری صلح آدم می‌کشد. دیکتاتور جزیره فردی است که آدم‌کشی حاکم‌های قبلی را بد می‌داند و همزمان برای آدم‌کشی آماده است. گان نمی‌خواهد ما برای کسی دل بسوزانیم. حتی وقتی ساوانت همان اوایل فیلم توسط والر منفجر می‌شود، جیمز گان یک پرنده‌ی شبیه به پرنده‌ی کشته‌شده در زندان توسط او را می‌آورد تا یادآوری کند که وی چه‌قدر مریض و عوضی بود. در عین حال ایده‌آل نبودن، بد به نظر آمدن و ضعف داشتن انسان‌ها لزوما به کسی اجازه‌ی سلاخی و کنترل مطلق آن‌ها را نمی‌دهد. پس یک فیلم ابرقهرمانی که راجع به ابرقهرمان‌بازی درآوردن چند خلافکار خرده‌پا و نسبتا ناشناخته است، تبدیل به نمایشی از قدرت کم‌قدرت‌ها در دنیا می‌شود.

وقتی استارو مشغول تصاحب مردم می‌شود، گان هوشمندانه اکثر صحبت‌های او را از زبان ژنرال دیکتاتور بیان می‌کند تا بگوید که چنین افرادی چه‌قدر بنده‌ی تفکرات احمقانه‌ای هستند که ذهن آن‌ها را به تسخیر خود درآورد. سپس وقتی استارو جان می‌دهد، باز از زبان او می‌شنویم که چرا صرفا مشغول تماشای ستاره‌ها بود و سپس به زور به روی این زمین لعنتی آمد. شاید طعنه‌ای بر جوامع مدرن که با خودخواهی، پلیدی‌ها و افراد پلید را پرورش می‌دهند و سپس به جنگ آن‌ها می‌روند. جیمز گان با همین خط داستانی به‌سادگی در حد یک فیلم کامیک‌بوکی جدید و پرمخاطب، علیه فیلم‌های ستایش‌کننده‌ی قهرمان‌های آمریکایی و بعضی از کلیشه‌های دیگر هالیوودی حرف می‌زند.

او آنقدر به جزئیات اهمیت می‌دهد که خاطره‌ی مخاطب از احساسات و انسانیت ریک فلگ را تبدیل به بخشی اساس پرده‌ی سوم فیلم‌نامه می‌کند و از آن برای به تصویر کشیدن بهتر اوج سیاهی شخصیتی همچون پیس‌میکر بهره می‌برد. صلح؛ چه بسیار جنگ‌هایی که به بهانه‌ی دستیابی به آن باعث چند صد لیتر خون‌ریزی شدند.

در آخر هنگامی که فیلم‌ساز به خوبی با قاب‌بندی‌های درست و سکانس‌های اکشن سرگرم‌کننده باعث شد که بفهمید کسی از پس شکست دادن آن غول عظیم‌الجثه برنمی‌آید، موش‌ها از راه می‌رسند؛ با تک‌تک اشاراتی که در طول فیلم به آن‌ها ما را برای این لحظه آماده کردند. این‌جا دیگر فیلم The Suicide Squad می‌تواند برای هر بیننده حرف خود را داشته باشد. آیا آن‌ها افراد ضربه‌خورده و رنج‌کشیده‌ی جامعه هستند که هیچ دولت و سیستمی به آن‌ها توجه ندارد؟ شاید هم نماد خشم و غم دفن‌شده‌ی مردم که اگر فوران کند، حتی یک مرد غمگین و مایل به مرگ با قابلیت پرتاب پولک‌های رنگی می‌تواند قبل از له شدن زیر حکومت، برای دقایقی تبدیل به یک قهرمان شود.

تیم فورس ایکس مأموریت خود را با موفقیت کامل به پایان نمی‌رساند تا گرفتار کلیشه‌هایی نشود که جیمز گان به آن‌ها حمله کرد. رازها سربسته می‌مانند. به مخاطب خوش گذشت و با او محترمانه راجع به دردهایی جدی در جهان صحبت شد. جلوه‌ی صنعتی سینما جلوه‌ی هنری آن را نابود نکرد. اصلا شاید آن موجودات کوچک که درنهایت بزرگ‌ترین و بدترین دشمن را شکست دادند، همان مخاطب‌های عام هستند که بارها و بارها موقع بحث راجع به فیلم‌ها، بی‌ادبانه به آن‌ها توهین می‌شود. ولی هم فهم و درک سینمایی خود را دارند و هم هیچ‌کس مثل آن‌ها نمی‌تواند گروه‌های بزرگی از سینماروها را تشکیل بدهد که درنهایت مشخص‌کننده‌ی مسیر جریان اصلی صنعت/هنر سینما باشند.

مسئله این نیست که احتمالا هیچ فیلم‌سازی به جز جیمز گان سراغ تبدیل کردن استارو به دشمن اصلی تیم فورس ایکس نمی‌رفت. بلکه ماجرا بیشتر به این برمی‌گردد که شاید باید بپذیریم که جز یک فرد عاشق پاپ کالچر و عاشق افراد علاقه‌مند به پاپ کالچر، کسی موجودی به عظمت استارو را روی پرده‌های نقره‌ای سالن‌های سینما به وسیله‌ی چندین و چند موش نابود نمی‌کرد.

«چرا موش‌ها را انتخاب کردیم، جیمز گان؟». «آن‌ها بین تمام موجودات، پست‌ترین و تحقیرشده‌ترین هستند. مخاطب عزیز اگر این شخصیت‌های پایمال‌شده هدف دارند، پس همه‌ی ما هدفی در زندگی داریم».

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
6 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.