فیلم Shoplifters «دزدان مغازه» ساخته هیروکازو کورئیدا را میتوان بهنوعی عصاره فیلمهای قبلی او دانست که حال در این اثر تکامل یافته است. همراه میدونی باشید.
هیروکازو کورئیدا از آن دسته فیلمسازانی است که میتوانیم نامش را فیلمساز مولف بگذاریم. فیلمسازانی که اگرچه در کارنامه خود چندین فیلم ساختهاند، اما درواقع باید بگوییم که آنها همواره خواستهاند یک فیلم بسازند و فقط آن را قدم به قدم کامل کردهاند. کورئیدا در طول سیزده فیلم خود (به جز فیلم Third Murder که البته آن هم رگههایی از مولفههای کورئیدا را در قالب ژانردارد)، چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا مولفههایش مشترک است. فقدان هویت و اصالت یافتن در دل خانواده، فقر و حاشیه نشینی، نگاه به تربیت کودکان و نوجوانان از منظر تحصیل، مسئولیت پذیری و بلوغ و بهطور کلی پرداختن به آدمهایی که گویی درجامعه مدرن ژاپن دیده نمیشوند، دغدغههایی هستند که کورئیدا غالبا اینها را از نگاه یک دروبین ثابت، در نماهای لانگ شات به همراه میزانسنهایی شبیه به کارهای یاسوجیرو اوزو و پر از جزییات در طراحی صحنه، به نمایش میگذارد. بهنوعی فیلمهایش روی مرز شعار زدگی و سانتی مانتال ایستادهاند و به ندرت لغزش به یک سو میکنند. دلیلش این است که او غالبا نگاه انتقادیاش را در فضا سازی حاکم بر آدمهایش نشان میدهد و دوربینش بدون قضاوت و با فاصله از سوژهها قرار میگیرد. بهعنوان مثال در فیلم دزدان فروشگاه ما تنها از یک قاب متوجه میشویم که آنها حاشیه نشین هستند.
جایی که شوتا و یوری درکنار رودخانه قدم میزنند و به وسیله حصاری کاملا از خانههای شهری در بک گراند جدا شدهاند. کورئیدا در این فیلم حرفهایش را در قابهایی میزند که سهمی برای آسمان قائل نیست و شخصیتهایش میان انبوهی از خانههای حاشیهای محبوس شدهاند. اکثرا در محوطه خانه نماهای لانگ به ما نشان میدهد تا کاملا بر فضای خانه اشراف داشته باشیم و برای قضاوت چیزی را از دست ندهیم. همچنین نماهای لانگ او باعث میشود که با ایجاد سه سطح Midground ،Foreground و Background در فضای خانهای کوچک ایجاد عمق کند. در طراحی صحنه خانه، خرت و پرتهای فراوانِ ریز و درشت در اطراف آدمها دیده میشود که در خدمت فضا سازی آن خانه است و اگر فقری وجود دارد صرفا در همین فضا سازی دیده میشود. از حال و هوای شخصیتهای فیلم به هیچ عنوان نمیشود فهمید که آنها فقیرند یا خود را شکست خورده میدانند.
در سینمای کورئیدا، شخصیتهایی از پیر و جوان گرفته تا نوجوانان و کودکانی را شاهد هستیم که هیچ یک آدمهایی از پیش باخته نیستند و برعکس آنها را بسیار صاحب اراده و مسئولیت پذیر میبینیم که میخواهند به سختی پول در بیاورند و زندگیشان را بگذرانند. کورئیدا همچون یک چشمِ ناظر، تنها مشاهدات خود را در اختیار ما میگذارد و سعی نمیکند با احساساتی کردن بیش از حد مخاطب یا سیاه نمایی، برای شخصیتهایش ترحم بخرد. همین مشاهدات به اندازه کافی دردناک و تاثیر گذار هستند و حرمت آدمهایش را هم حفظ میکنند. چنین تمهیداتی حاصلش شده است یک سینمای بهشدت اخلاقی و انسانی که جهان امروز به آن نیاز دارد. به تماشای برنده نخل طلای کن ۲۰۱۸ بنشینید و سپس با تحلیل بیشتر فیلم همراه شوید. لازم به ذکر است که فیلم دزدان فروشگاه به هیچ عنوان فیلمی برای یکبار دیدن نیست و پس از رازگشایی انتهای آن، باید چند باره به تماشای این فیلم بنشینید و در تماشای زندگی این خانواده صبوری کنید.
در ادامه جزییات داستان فیلم لو میرود
کورئیدا غالبا زندگی شخصیتهایش را از نگاه یک دروبین ثابت، در اندازه نماهای غالبا لانگ شات، به همراه میزانسنهایی شبیه به کارهای یاسوجیرو اوزو و پر از جزییات در طراحی صحنه، به نمایش میگذارد.
وقتی اوسامو و شوتا، در ابتدای فیلم، از یک فروشگاه دزدی میکنند، حس میکنیم قرار است فیلمی تماشا کنیم که به موقعیتهای جذاب از انواع دزدیها بپردازد. غافل از آنکه ما صرفا شاهد یک روز دیگر از زندگی یک خانواده بودیم که برای امرار معاش روی به دزدی آوردهاند و قرار نیست فیلمی صرفا درباره دزدی ببینیم. دزدی هم از مسائفهرست که گویی در حاشیه فیلم قرار میگیرد. هدف اصلی کورئیدا باز هم خانواده است. خانوادهای که از نگاه او همه چیز در آن معنا مییابد و اصالت میپذیرد. هر فرد میتواند در دل آن نقشی بپذیرد و به واسطه آن نقش به زندگیاش معنا ببخشد. کورئیدا در دل فیلمهاش اکثرا به طریقی ما را به مفهوم خانواده که نشانی از سنت ژاپن نیز در آن است ارجاع میدهد. گاهی فقدان یکی از اعضا موجب میشود که افراد دوباره به خانه پدریشان بیایند و ارزشهای گذشته شان را مرور کنند، فیلمهای همچون Still Walking و After Storm. گاهی فرزندان یک خانواده با نبود پدر و مادرشان مجبور میشوند خود یک خانواده تشکیل دهند مانند Nobody Knows. حتی ممکن است فرزندانی در خانوادههایی کاملا متفاوت زندگی کنند و به ناگاه متوجه شوند متعق به خانوادهای دیگر هستند و هویت دیگری دارند مانند Like Fther Like Son.
این بار در دزدان فروشگاه، آدمهای غریبهای هرکدام نقشی را پذیرفتهاند تا جمعی به نام خانواده را دور هم تشکیل دهند. ساموتا در نقش پدر، شوتا در نقش پسر، نوبویو در نقش مادر، هاتسوئه در نقش مادر بزرگ، آکی در نقش خواهر بزرگتر شوتا و یوری، کودکی که در مسیر فیلم به جمع آنها اضافه میشود نقشی بهعنوان خواهر کوچک شوتا را میپذیرد. جالب است که هر یک از افراد پیش از ورود به این جمع، هویت دیگری داشتهاند و در دل این خانواده هویت تازهای را برای خود دست و پا کردهاند. حال کورئیدا برای به تصویر کشیدن این دوگانگی، تمهیدات خاصی را اندیشیده است.
بازرترین تمهید او در فیلمنامه، بازی با اسامی است. بهعنوان مثال وقتی یوری به جمع این خانواده میآید و آنها تصمیم میگیرند که او را نگه دارند، نام او را لین میگذارند. یا حتی متوجه میشویم آکی نام خواهرش را روی خود گذاشته است. اوسامو در اعترافات پایانی فیلم نام دیگری داشته است. این اسامی تاکیدی بر دوگانه بودن زندگی آنهاست. یا در رویکردی دیگر، کورئیدا در چندین نما، از انعکاس تصاویر این خانواده در آینه استفاده میکند. گویی هر آنچه از زندگی این آدمها میبینیم، وجه دیگری داشته است که آن را ندیدهایم. نمیدانیم کدام خانواده هویت واقعی آنهاست. خانوادهای که از آن بیرون آمدهاند یا خانوادهای که در حال حاضر دارند؟
وقتی نوبویو در ساحل به مادربزرگ میگوید: «گاهی اوقات بهتره که خانواده خودت رو انتخاب کنی»، مادربزرگ در جواب میگوید: «البته اگر توقعی نداشته باشی» و سپس به زیبایی نوبویو اشاره میکند که شاید شایسته انتخاب بهتریست. این دو دیالوگ واکنش ما را نیز نسبت به این خانواده دوگانه میکند. ما نمیدانیم گزاره «انتخاب خانواده به دست خود» را تایید کنیم یا نگران آن باشیم. وقتی در ادامه همین دیالوگ، اعضای خانواده دستان خود را گرفتهاند و از روی موجها میپرند، این حس به ما القا میشود که گویی این خانواده میتواند از دل تمام سختیها عبور کند، اما مسیری که کورئیدا در سی دقیقه پایانی طی میکند، بیشتر این گزاره را به ما یاد آور میشود که شاید ما تنها یک گزینه برای انتخاب خانواده خود داریم. اعضای این خانواده محکومند به آغوش خانواده واقعی خود برگردند. به تعبیر بهتر، خانوادهای که در ۹۰ دقیقه ابتدایی فیلم میبینیم، بیشتر حکم یک تلنگر زدن به اعضایش را دارد. گویی آنها در دل این بستر خود را برای نقش پذیری آماده میکنند تا بعدا در خانواده واقعی خود بهتر زندگی کنند. همانطور که ورود یوری به خانه آنها نیز یک تلنگر است و همه را متوجه حسهای فراموش شده در خودشان میکند. حتی در لایههای پنهانی فیلم، معصومیت یوری، میتواند تلنگری به جامعه مدرن ژاپن باشد که انگار امثال یوری را نمیبیند. بهگونهای که یوری حتی مجبور به دزدی میشود تا جایی در میان آنها داشته باشد. اگر آینده یوری تباه شود دیگر چیزی از این جامعه باقی نمیماند. به همین دلیل است که هریک از افراد خانواده گویی بخشی از گذشته و فقدان خود را در یوری میبینند و به واسطه او میخواهد آن را جبران کنند.
ورود «یوری» به خانه آنها به مثابه یک تلنگر است که همه را متوجه حسهای فراموش شده در خودشان میکند
نوبویو که نمیتواند صاحب فرزند شود و گذشتهاش چیزی شبیه به یوری بوده است، تمرین مادر بودن میکند. در صحنهای که لباسهای قدیمی یوری را آتش میزند (درواقع سعی دارد هویت قبلی او را پاک کند) و محکم یوری را در آغوش گرفته است، گویی تمام حسرتهای زندگیاش را با این در آغوش کشیدن به ما نشان میدهد. این تمام چیزی است که نوبویو آن را دوست داشتن نام میگذارد. مادربزرگ نیز (که در واقعیت مادربزرگ آکی نیز است) به یادش میافتد که برای یوری لباس بدوزد. محبتی که پیش از آن فراموش کرده است در حق آکی انجام دهد. مادربزرگی با نقش آفرینی (کیرین کیکی) که درواقع مادر بزرگ همیشگی فیلمهای کورئیداست. مادربزرگی که کاملا خاکستریست. از تنهایی گریزان است و حاضر است به همه محبت کند تا او را تنها نگذارند. در روی دیگر همچنان حسابرس است و سعی دارد هر طور شده برای بقای زندگی خود پول در بیاورد. اینجا است که حتی شخصیتهای پیر کورئیدا نیز بهراحتی تسلیم نمیشوند و منفعل نیستند. این مادربزرگ در تمام فیلمها ادامه پیدا کرده است تا نهایتا در این فیلم برای همیشه آرام بگیرد.
رابطه جذاب دیگر، رابطه صمیمانه اوسامو و شوتا است. آرزوی اوسامو این است که شوتا او را پدر صدا کند. او در این خانواده در حال تمرین نقش پدر بودن است. شوتا را در راه پول در آوردن برای خانه شریک میکند. در دریا صمیمانه او را متوجه تغییرات بدنش میکند. حتی رابطه او و یوری را نیز مدیریت میکند. در پایان زمانی شوتا نام پدر را بر او میگذارد که دیگر اوسامو را از دست داده است. شوتا را میتوان درواقع ادامه شخصیت کیوکو درNobody Knows دانست که حال به یک خانواده دیگر آمده است و کاملا آماده مسئولیت پذیریست. او بهنوعی در تمام این مدت متوجه غیر واقعی بودن هویت خودش در این خانواده است. به همین دلیل هیچگاه نمیتواند رو در روی اوسامو او را پدر صدا بزند.
دراینمیان تنها شخصیت آکی پرداخت زیادی ندارد و تغییر چندانی در این خانواده نکرده است. او را بیشتر آدمی تنها میبینیم که کار کردن در یک کلوب جنسی روزبهروز او را تنهاتر هم میکند. از گذشته رابطه او با خانوادهاش نیز چیز چندانی دستگیرمان نمیشود.
خانواده دزدان فروشگاه، صمیمیت و ارتباطی را در بین اعضایش دارد که از سنت خانوادههای ژاپنی می آید، اما کورئیدا در جامعه مدرن ژاپن دیگر نشانی از آن را نمیبیند
یوری که با آمدنش موجب صمیمیت بیشتر افراد این خانواده شده بود، در ادامه با دزدی ناشیانهاش عاملی برای فروپاشی آن میشود. همچنین به دزدیهای افراد خانواده ناخواسته پایان میدهد. خانوادهای که وقتی دربرابر قانون قرار بگیرند دیگر هویتی ندارند. در سکانسهایی که کورئیدا دوربینش را در جایگاه مخاطب قرار داده تا اعترافات شخصیتهایش را بشنوند، خودش را از قضاوت مبرا کرده و آن را به عهده مخاطبان گذاشته است. هریک از شخصیتها دربرابر چشمان مخاطب از گذشتهای که از آن آمدهاند حرف میزنند. گذشتهای که نشان میدهد که این شخصیتها آنقدر هم خوب نبودند ولی سیاه هم نیستند. شخصیتهای فیلم دزدان فروشگاه به معنای واقعی خاکستریاند. وقتی ارزش خود را بقای خانواده به هر قیمتی گذاشتهاند، قضاوت آنها سخت میشود. قانون نمیتواند این خانواده را درک کند پس نباید با آن روبهرو شوند. آن وقت منطقی است که برای مادربزرگ اورژانس خبر نکنند. یا در مقیاس تلختر وقتی شوتا گیر افتاده است، اعضای باقی مانده بهدنبال فرار باشند. اما چنین خانوادهی همانطور که مادربزرگ میگفت دوام زیادی ندارد.
حال در ادامه سرنوشتهای نامعلوم زیادی پیش رویمان قرار دارد. همانطور که در فیلم Nobody Knows کورئیدا، کسی نمیداند سرنوشت بچههای باقی مانده در پایان فیلم چه خواهد شد، در اینجا نیز نمیدانیم که سرنوشت یوری و شوتا چه خواهد شد. نمیدانیم آیا خانواده واقعی یوری، دوباره او را سر راه خواهند گذاشت یا نه؟ اما تفاوتی که بچههای این فیلم با فیلم Nobody Knows دارند این است که آنها شانس این را دارند که در دل یک خانواده جای بگیرند. یوری به خانواده واقعیاش بازگشته است و شوتا نیز بهدنبال آنها خواهد رفت. شاید میتوانیم امیدوار باشیم بلاخره یوری و شوتا برخلاف اکثر بچههای سینمای کورئیدا، رنگ مدرسه را به خود ببینند. همچنین یوری و شوتا هرکدام یکبار به سزای عمل خود رسیدهاند و شاید در ادامه راهی اخلاقی را برای پول در آوردن انتخاب کنند.
در پایان میتوان گفت، خانواده دزدان فروشگاه، صمیمیت و ارتباطی را در بین اعضایش دارد که از سنت خانوادههای ژاپنی میآید، اما کورئیدا در جامعه مدرن ژاپن دیگر نشانی از آن را نمیبیند. فروپاشی این خانواده در انتها، بهنوعی نشان از فروپاشی جامعه سنتی ژاپن نیز میتواند باشد.