همراه نقد فیلم میدونی و بررسی فیلم فانتزی Pete’s Dragon باشید.
دوست داشته باشیم یا نه، باید بازسازیهای لایو اکشن انیمیشنهای کلاسیک دیزنی را به عنوان بخشی از محصولات این روزهای جریان اصلی هالیوود قبول کنیم. اگرچه از کسانی هستم که با این کار دیزنی و دیگر کمپانیها مخالفم و منهای «کتاب جنگل» تاکنون هیچ لذتی از فیلمهای متعدد آنها نبردهام، اما به نظر میرسید چنین چیزی قرار بود با «اژدهای پیت» تغییر کند. همیشه مهمترین چیزی که من را از موج جدید فیلمهای فانتزی دیزنی و دیگران زده کرده، به حالوهوای مصنوعی آنها برمیگردد. شاید فیلمها در اسم «لایو اکشن» باشند، اما در عمل چیزی بیشتر از جشنوارهی زننده و اذیتکنندهای از جلوههای ویژهی کامپیوتری نیستند و خب، بهتر است دربارهی داستانهای این فیلمها حرف نزنم. نمونهی بارز این را میتوانید در فیلمهایی مثل «پـن» و «آلیس درون آینه» ببینید. اما برای اولینبار اتفاق غیرمنتظرهای افتاد! وقتی اعلام شد دیزنی قرار است یکی از انیمیشنهای نه چندان مشهور و محبوبش یعنی «اژدهای پیت» را بازسازی کند، کمی امیدوار شدم. چرا؟
به خاطر اینکه این یکی با بقیه فرق میکرد و مهمترین تفاوتش هم این بود که «اژدهای پیت» قرار بود به جای یک استودیو که پردههای سبزش بازیگران فیلم را محاصره کردهاند، در طبیعت واقعی نیوزیلند و در میان درختان واقعا سبز آنجا فیلمبرداری شود و برخلاف فیلمهایی مثل «ملفیسنت»، «سیندرلا» و «کتاب جنگل» که در دنیاهای تماما خیالی و بیقید و بندی که در آنها اورانگوتانها زیر آواز میزنند و جادوگرها لباسهای مُد روز میپوشند، «اژدهای پیت» از آن دسته فیلمهایی بود که در دنیای خودمان جریان داشت. من ابدا مخالف المانهای فانتزی و خیالی نیستم، اما خب، آنقدر آنها در جذبم شکست خوردهاند که فکر میکردم این یکی فرق خواهد کرد. بسیاری از تحلیلگران هم قبل از اکران فیلم باور داشتند که دیزنی انتقادات و درخواستهای ما را شنیده است و با «اژدهای پیت» میخواهد یکقدم از بلاکباسترسازی پرزرقوبرقش عقبنشینی کرده و فیلمی با حالوهوایی مستقل را برای آن دسته از طرفدارانش که تاکنون با دیگر بازسازیهایش حال نکردهاند، عرضه کند.
اما متاسفانه «اژدهای پیت» بهطرز افسوسبرانگیزی فیلم ناامیدکنندهای است و به کوچکترین امید و آرزوهایی که به آن بسته بودم جواب نمیدهد. فقط در صورتی به جای عصبانی شدن، افسوس میخورم که فیلمی تمام عناصر لازم برای خوب بودن را داشته باشد، اما به درستی از آنها استفاده نکرده باشد و «اژدهای پیت» دقیقا چنین فیلمی است. از آن فیلمهایی که در طول آن خدا خدا میکنید که به همان چیزی که مدام قولش را میدهد تبدیل شود، اما در نهایت تماشاگر را در انتظار به حقیقت پیوستن آن قولها به تیتراژ پایانی میرساند. اینجا با یک بلاکباستر پرسروصدا و انفجاری سروکار نداریم، در عوض با پسر یتیمی به اسم پیت همراه میشویم که بعد از اتفاقی در جنگل رها میشود و آنجا با اژدهای سبزرنگِ بامزهای به اسم الیوت که فقط در افسانههای فولکلورِ آن دور و اطراف زنده است، رفیق میشود و با کمک او موفق میشود برای مدت زیادی در جنگل دوام بیاورد.
در سالی که استیون اسپلیبرگ با «بیافجی» ناامیدکننده ظاهر شد، «اژدهای پیت» تمام ویژگیهای لازم را داشت تا جور اسپلیبرگ را بکشد و یک «ایتی» دیگر در دامنمان بگذارد، ولی اینطور نشده است. حداقل «بیافجی» چندتا سکانس بهیادماندنی و درگیرکننده داشت. «اژدهای پیت» با وجود تمام لوکیشنهای واقعی و کاراکترهای غیرفانتزیاش یکی از مُردهترین فیلمهای دیزنی است. این فیلم کلکسیونی از کلیشههای مختلف فیلمهایی است که در سبک «دوستی مخفیانه پسری با یک موجود جادویی» قرار میگیرند؛ از پسربچهی بیکسی که تنها خانوادهاش یک اژدهای بزرگ است و همراه با او در جنگلهای حومهی شهر کوچکی زندگی میکنند گرفته تا آدمبدهایی که پس از اطلاع پیدا کردن از وجود این موجود جادویی قصد شکار آن را دارند و دو-سه نفر آدم خوبی که با چنین کاری مخالفند. «اژدهای پیت» یک به یک فرمول موجود برای ساخت چنین فیلمی را رعایت میکند. حتی ما دختربچهای را داریم که با قهرمان کوچک داستان دوست میشود و تلاش شکارچیانی که قصد به نمایش گذاشتن این اژدها برای پول درآوردن را دارند. پیرمردی که قبلا این اژدها را دیده است و کسی حرفش را باور نمیکند و سکانس آشنایی که انسانها کاری میکنند تا اژدهای بینوای داستان برای دفاع از خود و دوستانش به موجود مرگبار و ترسناکی تبدیل شود.
کلیشهایبودن و رعایت دستورالعملها اصلا و ابدا چیز بدی نیست، اما به شرطی که فیلممان به سرهمبندی چیزهای قبلادیدهشده خلاصه نشود و دارای جزییات و رنگ و بوی منحصربهفرد خودش هم باشد. بزرگترین ضربهای که به کیفیت «اژدهای پیت» خورده است، به کهنهبودنِ دستورالعمل پختش برمیگردد. فیلم خوب، فیلمی است که یک دستورالعمل تازه را با مواد اولیهی همیشگی ترکیب کند و مخاطبانش را با استفاده از چیزهایی که قبلا دیدهاند، شگفتزده کند. بهترین نمونهای که همین الان به ذهنم میرسد اکشن زامبیمحور «قطار بوسان» است. اما وقتی دستورالعمل پخت و مواد اولیه هر دو با هم کهنه باشند، نتیجه هرچهقدر هم خوب باشد، توانایی شگفتزده کردن مخاطبی که قبلا طعم چنین سوپی را چشیده است را ندارد؛ سوپهایی که قبلا توسط آشپزهای به مراتب ماهرتری پخته شدهاند و ما تهدیگشان را هم درآوردهایم. این یکی از بزرگترین خطراتی است که بازسازیهای دیزنی را تهدید میکند و «اژدهای پیت» در کنار «سیندرلا» شاید بارزترین قربانیهای این تهدید باشند. فیلمهایی که به خودی خود بد نیستند و مثلا اینجا در رابطه با طراحی اژدها، با یکی از بهترین جلوههای کامپیوتری در بین فیلمهای اخیر طرف هستیم که با دنیای واقعی فیلم جفتوجور شده، اما مسئله این است که بازسازی مطلق این انیمیشنها دردی را دوا نمیکند. مثلا وقتی نسخهی بهتر «سیندرلا» در قالب آن کارتون فوقالعاده وجود دارد، چرا من باید از دیدن تکرار همان داستان در قالب خشک و بیروح یک فیلم زنده لذت ببرم.
البته تمام این حرفها به این معنی نیست که فیلم کارش را به درستی انجام میدهد و همهی مشکلات به تکراریبودن متریال آن برمیگردد. قلب چنین فیلمهایی رابطهی بچهی داستان با موجود جادوییاش است. بهشخصه انتظار شیمی قویای را بین پیت و الیوت میکشیدم. بالاخره بزرگترین لذت اینجور فیلمها تماشای بده و بستانهای قهرمان و حیوانِ عجیب و غریبش است. برای نمونه میتوانم به «غول آهنی» اشاره کنم که موفق میشود در طول فیلم به شخصیتپردازی عمیقی برای هر دوی هوگارت و غول آهنی دست پیدا کند. در «اژدهای پیت» خبری از هیچگونه شخصیتپردازی قابللمسی نیست و پرداخت به جزییات در اولویت قرار ندارد. مثلا ما نمیدانیم الیوت چگونه شکمش را سیر میکند. شاید این مسئله برای عدهای نکتهی بااهمیتی به نظر نرسد و برای یک فیلم فانتزی مهم نباشد، اما همین جزییات هستند که دنیای یک فیلم را ویژه و بهطرز باورپذیری سحرآمیز میکنند. رابطهی پیت و الیوت به یک سری دویدن و تارزانبازی در جنگل، آببازی در رودخانه و پرواز کردن بر فراز ابرهای آسمان خلاصه شده است. هیچ چیز عمیقی بین این دو جریان ندارد که احتمال جداییشان را به تهدید ترسناکی تبدیل کند و مخاطب را در تعلیق قرار دهد. بزرگترین مشکل «اژدهای پیت» فیلمنامه است. دیوید لولی در مقام کارگردان صحنههای اکشن و تعقیب و گریز را طوری به تصویر میکشد که معلوم است کارش را بلد است. اما همانطور که این صحنههای پرتنش به خاطر عدم درگیری ما با داستان با وجود خوب بودن کارکردشان را از دست میدهند، فیلم اگرچه از بازیگران بااستعدادی مثل برایس دالاس هاوارد، رابرت ردفورد و کارل اوربان بهره میبرد، اما عدم شخصیتپردازیشان، آنها را به آواتارهایی تبدیل کرده است که فیلم از نهایت قدرتشان استفاده نمیکند. در نتیجه با اینکه رابرت ردفورد چپ و راست دربارهی واقعیبودن سحر و جادو حرف میزند، اما این کلمات به چیزی بیشتر از چندتا کلمهی قلنبهسلنبه تبدیل نمیشوند.
«اژدهای پیت» فیلم خانوادگی قابلقبولی است، اما اگر دنبال چیزی بیشتر هستید یا انتظار دارید فیلم به خاطر حالوهوای واقعگرایانه و اولد-اسکولش به اثر متفاوتی در میان بازسازیهای دیزنی تبدیل شود، جای اشتباهی آمدهاید. «اژدهای پیت» فکر میکند با رفیق کردن یک پسربچه با یک اژدهای بامزه میتواند حس شگفتی و نوستالژی ما را نشانه برود، اما حقیقت این است که تکرار خشک و خالی چیزهایی که سینماروها در فیلمهای بهتری دیدهاند و از آنها خاطره دارند، برای انجام چنین کاری کافی نیست. کافی است موفقیت اثری مثل سریال «چیزهای عجیبتر» (Stranger Things) را بررسی کنید و ببینید که اگرچه با سریالی طرفیم که سرشار از ارجاعات مختلف به فیلمها و کتابهای شبیه به خودش است، اما فقط به این دلیل به چنین موفقیت غولپیکری رسیده که ایدهها و خلاقیتهای خودش را هم با قدیمیها مخلوط کرده است. «اژدهای پیت» با امیدوار کردن امثال من به بازسازیهای دیزنی آمده بود، اما در حالی رفت که نه تنها در ماموریتش موفق نشد، بلکه اتفاقا بیش از پیش دلسردم کرد.