فیلم Perfect Strangers درامی ایتالیایی با ریتم تند و پر دیالوگ است که در ۹۰ دقیقه، جهنمی از دروغ و قضاوت را پیش چشمتان علم میکند.
داستان این است که هفت دوست خانوادگی برای شام دور هم جمع شده و برای اثبات راست گویی خود دست به بازی دیوانهواری میزنند
فیلم «غریبههای تمام و کمال»، با عنوان انگلیسی Perfect Strangers و عنوان اصلی Perfetti Sconosciuti محصول سال ۲۰۱۶ و ساخته پائولو جنووسی است. فیلم چه از سمت منتقدین و چه در گیشه با اقبال خوبی رو به رو شد و توانست به فروش ۱۶ میلیون یورویی فقط در ایتالیا و به امتیاز ۸۳ درصد در سایت Rotten Tomatoes دست پیدا کند. فیلم برنده جوایز بسیاری از جمله جایزه بهترین فیلم دیوید دی دوناتلو نیز شده است. ایده اولیه فیلم آنقدر جذاب و وسوسهانگیز بوده که نسخههای اسپانیایی و یونانی آن نیز تولیدشدهاند. داستان از این قرار است که هفت دوست خانوادگی (سه زوج و یک تازه جدا شده) برای شام دور هم جمع شده و دست به بازی دیوانهواری میزنند. آنها در دفاع از اینکه هیچ چیز برای مخفی کردن از همسران و دوستان خود ندارند، قبول میکنند که در طول شام، تلفنهای همراه خود را روی میز بگذارند و هر تماس دریافتی، پیام و ایمیل را برای سایر افراد علنی کنند. ناگفته پیدا است که با درامی پرفرازونشیب، پر از شیطنت، سوءتفاهمهای خندهدار و حقیقتهای تلخ رو به رو خواهیم بود.
سکانس افتتاحیه فیلم، به خوبی هایلایتی از کل آن در اختیار ما قرار میدهد. شبیه پیشدرآمد در موسیقی عمل میکند و در بازه زمانی کوتاه، مسائلی را که در فیلم با آنها رو به رو خواهیم شد با ما مرور میکند: زن و شوهر جوانی که در ابتدای ازدواج خود هستند و بسیار خوشبخت و دلداده به نظر میرسند، والد همیشه نگران کنترلگری که فضای خصوصی برای فرزند خود قائل نیست، اختلاف والدین در نحوه تربیت فرزندان و سرد شدن زوجین نسبت به هم پس از گذر سالیانی از ازدواج. این مسائل با سکانسهای کوتاه و کاتهای سریع نشان داده شده و پس از اتمام افتتاحیه و رسیدن مهمانها به خانه میزبان، معرفی کاراکترها آغاز میشود.
پس از گذر از افتتاحیه دینامیک و شلوغ فیلم و معرفی اولیه جمع دوستانه، فضای پرداختشده آرام و با طمأنینه به استیجهای تئاتری نزدیک میشود. دکورهای ثابت با تغییرات جزئی، غالب شده و باقی ماجرا در خلال دیالوگهای چندنفره دنبال میشود. از این بابت کارگردان هوشمندی مناسبی به خرج داده است. برای نمایش روابط مشکلدار زوجین و حتی دوستان، به جای اشارههای غیرمستقیم که در بخش افتتاحیه دیدهایم (دروغهای پشت تلفن، چک کردنهای مخفیانه موبایل و خوردن بیشازحد نوشیدنی) که ما را به سمت قضاوتهای عجولانه و سطحی هدایت میکرد، در بدنه اصلی فیلم جایی برای حدس و گمان اشتباه نیست. داستان، لقمه گرفته و آماده به شما تحویل داده میشود، دروغها یکییکی رو شده و همه مجبور به توجیه و درنهایت اعتراف به دروغ و دغلهای خود میشوند. از این بابت، بخش اصلی فیلم به برگزاری دادگاهی میماند که با اتفاقات جزئی و خندهدار شروع میشود و در ادامه شب و پیش رفتن زمان، به افشاگریهای دردناک و آزاردهندهای میانجامد. همواره یکی از اعضا مجبور به توضیح تلفن، پیام یا ایمیل رسیده است و باقی، بسته به اطلاع یا عدم اطلاع از موضوع و صدالبته بسته به شخصیتشان واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. اتفاق جالبی که در این بین میافتد، شناخت کاراکترها به تماشاگر نه از روی فاش شدن رازهایشان، بلکه بیشتر از آن با واکنشهایی اتفاق میافتد که بعد از مواجه با واقعیت نشان میدهند و این مورد، در درامهای اکشن و پر سر و صدای اینچنین، ظرافت بدیعی به حساب میآید. همه ما از لحظه اول فیلم و با دریافت سیگنالهای اولیه شخصیتها را قضاوت میکنیم و اگر تجربهای در تماشای درامهای اینچنین داشته باشیم، میدانیم که حدسهایمان چون موج بر آب، گذرا و سادهانگارانه است. میدانیم قرار است فریب بخوریم و در انتها روی قضاوتهایمان خط بطلان کشیده شود. کارگردان نیز به خوبی از رو بودن دست خود اطلاع دارد و خلاقیت خود را صرفاً، خرج نحوه مواجه با حقیقت و زمان رو شدن دستها میکند. ما فکر میکنیم با خواندن پیامهای شخصیتهای فیلم به رازهای آنها پی میبریم. اینجا است که کارگردان به شانه ما میزند و توجه ما را به عکسالعملهای ظریف سایر افراد جلب میکند تا از طریق آنها، پازل باقی شخصیتها نیز تکمیل شود.
با آگاهی از سنگین بودن بار دیالوگ در فیلم، باقی المانها در کمترین میزان خودنمایی قرار گرفتهاند و فضا به صورت مینیمال حفظ شده است. میزانسن شامل بخشهای تکراری میز شام، آشپزخانه و تراس است و کاراکترها بین همین چند فضا تردد میکنند و قصه را پیش میبرند. این نوع چیدمان هم فیلم را به حال و هوای تئاتر گونهاش نزدیکتر میکند و هم توجه تماشاگر را با انتقال از صحنهای به صحنه دیگر و از لوکیشنی به لوکیشن دیگر، نمیدزد و او را روی کاراکترها، واکنشها و دیالوگها متمرکز نگه میدارد. دکوپاژها نیز به نحو مناسبی پرداخت شده و به موقع تعلیق، ترس، شرمندگی و وحشت را منتقل میکنند. کار با صدای تولیدشده از لوازم الکترونیکی نیز، به ظرافت صورت گرفته است؛ به صورتی که در انتهای شب، زمانی که هم کاراکترها و هم تماشاگر خسته از جنگ و جدالها و دروغها در سکوت به سر میبرند، صدای زنگ موبایل هر کدام از اعضا (که دیگر مخاطب همه را از بر است) آه از نهاد همه بلند میکند و چه تماشاگر چه کاراکتر نای مواجهه با داستان جدید دیگری را ندارند. همه این احساسات با شنیدن ملودی I Will Survive معروف به تماشاگر تزریق میشود و باید خودش را برای دور دیگری از مشت خوردن کاراکترها و قضاوتهای خودش آماده کند. فیلم از این نظر سربلند بیرون میآید. لباسها، گریم و دکورها در طول فیلم کوچکترین تغییری نمیکند و در عوض تمرکز روی میمیک صورت، صدای لوازم الکترونیک و از همه مهمتر دیالوگ گذاشته میشود و با کمک همینها، درام خانوادگی «غریبههای تمام و کمال»، به اکشنی نو در نوع خود بدل میشود. بازیها نیز بدون هیچ توضیح اضافهای بینقص انجام میشود. هر هفت نفر با تمام آنچه برای شخصیتشان تعریف شده بازی میکنند و اکت هر کدام، تکانهای اکستریم سر و دست که مختص فرهنگ ایتالیا است، لحظات درماندگی، شوق و ترس را به خوبی به بیننده منتقل میکنند.
- بهترین فیلم های کمدی ۲۰۱۹
- بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما
در باب فرهنگ و نمادشناسی نیز، فیلم گریزهایی به زادگاه خود یعنی ایتالیا میزند. در وهله اول، اگر ندانیم با چه قشر و فرهنگی طرفیم، ۹۰ دقیقه جدال روی میز شام، کشدار و غریب به نظر خواهد رسید. اما طرف حساب ما، فرهنگ خوشاشتهای ایتالیا است. کشوری که در آن، برای پیشغذا، غذای اصلی و دسر سنگ تمام گذاشته میشود و یک ساعت و نیم رفتوآمد به آشپزخانه و میز غذا اتفاق عادی و روزمرهای است. خالقان فیلم نیز از این خلقوخو به نفع داستان خود استفاده و در هر وعده غذایی، یک پرده از نمایش خود را اجرا کردهاند. با پیشغذا مقدمات بازی خطرناک را چیدهاند و به چند گاف دوستانه خندیدهاند، با غذای اصلی دعواهای خانوادگی راه انداختهاند و یکدیگر را آرام کردهاند و با دسر اختلاف را به اوج رسانده و وفاداری در دوستی و زندگی زناشویی را به چالش کشیدهاند.
نماد و آیتم دیگری که بارها به آن رجوع میشود خسوف است. شبی که این جمع دوستانه در کنار یکدیگر قرار میگیرند، خسوف کامل اتفاق میافتد که شخصیتهای فیلم با تلسکوپ از تراس تماشایش میکنند. در بسیاری از فرهنگهای باستانی، خسوف نمادی بر نحسی تلقی میشد. جدای از آن، مراحل خسوف را که ابتدا گرفتگی ماه در سایه زمین قرار میگیرد و سپس درخشش مجدد خود را مییابد میتوان به سرنوشت کاراکترها نیز نسبت داد. در وهله اول، زندگی هرکدام، با وجود مشکلات عادی و روزمره، همچون ماهی درخشان کامل جلوه میکند، اما در طول بازی و با برداشته شدن رازها، سایه واقعیت روی هرکدام میافتد و گویی هرکدام از شخصیتها دچار خسوف شخصی میشوند. پس از اعتراف به حقیقت و برداشته شدن بار راز از روی هرکدام نیز، سایه برداشته میشود و هرکدام در آزادی پرهزینهشان، میدرخشند.
این پاراگراف بخشهای مهمی از داستان فیلم و انتهای آن را لو میدهد:
ریتم یکی از مهمترین عناصری است که شریان حیاتی فیلم را به دست میگیرد و آهسته و پیوسته تند میشود. در کنار بازیهای مقبول، ساختار جذاب و مینیمال و دیالوگهای منسجم، ریتم بسیار آهسته مسیر سربالایی را طی میکند و مخاطب خود را ناگهان در لبه پرتگاهی مییابد که بیدرنگ به درون آن سقوط میکند. سراشیبی تیزی که شاید با شروع فیلم انتظار آن را داشتیم، اما آن چنان در ظرافت شخصیتها غرق شده بودیم و درگیر اتفاق کوچک و بزرگشان شده بودیم که بالکل فراموش کرده بودیم موج بزرگی از حقیقت ویرانمان خواهد کرد. پس از سکانس درست، قوی و به موقع تماس تلفنی روکو با دختر ۱۷ سالهاش و نصیحتهای منطقیای که در حضور جمع بدون ذرهای شرمساری به او میکند، مخاطب که از شیرینی رابطه بالغ پدر و دختر مست میشود، خوشحال است که اوا، همسر روکو، که سلطهجو و کنترلگر است با مهر و تشکر به او نگاه میکند و انگار بوی پایان خوش از راه میرسد، فیلم ناگهان زیر پای همه را خالی میکند و ضربه بعد را سنگینتر وارد میکند. اینجا است که کارگردان به معنای واقعی کلمه تردستی میکند و وقتی با ماجرای جا به جایی تلفنها حسابی بزنوبکوب راه انداخت و خیال همه را راحت کرد که دیگر بدتر از این اتفاق نمیافتد، باز هم مخاطب را سورپرایز کرده و ماجرای خیانتهای زناشویی را رو میکند. آن چند صحنه آخر، واقعاً دست کمی از صحنههای خونین فیلمهای اسلشر ندارند. خشونت کلامی و احساس فریبخوردگی در لحظهلحظه آن جریان دارد و به راحتی احساسات مخاطب را جریحهدار میکند. اما مشت زدنهای کارگردان تمامی ندارد و وقتی حسابی خسته و آشولاش منتظر تیتراژ نشستهایم، ورق آخر را رو میکند و مخاطب را درمانده با قضاوتها و خیالاتش رها میکند. قضاوتی که مستقیماً از تجربیاتمان و آستانه تحملمان نشات میگیرد: حاضریم زخمهای حقیقت را به جان بخریم یا ترجیح میدهیم با اطلاع از شکنندگیمان، دمی را در غفلت سپری کنیم؟ فیلم رسالتش را به خوبی انجام میدهد. شما را مجبور میکند بین یکی از این دو حالت انتخابتان را انجام دهید.
فیلم با وجود نقاط قوت بسیاری که برشمرده شد، در برخی قسمتها کمی گلدرشت و توی ذوق زننده عمل میکند. به عنوان نمونه اصرارهای پیاپی اوا برای انجام دادن این بازی آنقدر محلی از اعراب ندارد و سر و ته آن با یک مکانیزم روانشناسی (آنهم از سوی کسی دیگر نه شخص اوا که دکتر روانشناس است) هم میآید که عنوان میکند کسی که بیشتر از همه اصرار میکند لابد علاقه دارد دستش رو شود. جزئیات اینچنینی شاید آنقدر در فیلمی با ساختار نمایشی به چشم نیایند اما همذات پنداری با آن نیز کمی غریب است. هیچ کس وسط دعواها و سر و صداها درخواست تمام کردن بازی را نمیکند. مشکل چیست؟ مازوخیسم؟ خستگی از نقش بازی کردن و همان مکانیزم دفاعی روانشناسی یا حربههای هالیوودی؟ هرچه هست در کنار ظرافتهای به کار رفته در فیلم، برخی اتفاقات، خیانتها و روابط آنقدر شور هستند که عجیب به نظر میرسد که حتی دوستهای چندین و چند ساله بویی از آنها نبرده باشند.
فیلم غریبههای تمام و کمال، در نوع خود کلاس درسی است از اهمیت دیالوگ منسجم و برقراری تعادل بین المانها. زمانی که دیالوگهای سنگین و اتفاقات انتزاعی رخ میدهند، جابه جاییها، عناصر محیطی و هر تغییری در دکور و لباس را میتوان در حداقل میزان ممکن نگه داشت. فیلم با وجود داستان در بطن خود تکراری (چند بار با دوستان خود بازی جرات یا حقیقت را انجام دادهاید؟) نشان داده که از دل اتفاقات روزمره، از بین شوخیهای دوستانه و خرده مشکلات زندگی مشترک، چگونه میتوان تراژدی بیرون کشید. بارها شنیدهایم که گفتهاند: «تمام قصههای دنیا گفته شده و قصه جدیدی برای تعریف کردن وجود ندارد.» حتی اگر این گزاره صحیح باشد، با دیدن فیلم «غریبههای تمام و کمال» میتوان امیدوار بود که داستانهای تکراری را هم میتوان به گونهای تعریف کرد که تا آخر آن ندانیم چه خوابی برایمان دیدهاند. با این تفاسیر فیلم «غریبههای تمام و کمال»، فیلمی با استخوانبندی محکم، ظریف و بهیادماندنی است که میداند چگونه صحنه نمایش خود را از میز شامی در خانهای زیبا در ایتالیا به دادگاهی بیرحم و نفسگیر تبدیل کند.