نقد فیلم Palm Springs

نقد فیلم Palm Springs

فیلم Palm Springs به‌جای ارائه یک کمدی سطحی اثری را ارائه کرده است که تا مدت‌ها می‌تواند ذهن شما را درگیر خودش کند. در ادامه با میدونی و نقد این فیلم همراه باشید.

چی می‌شد اگر در یک حلقه زمانی گرفتار می‌شدید و یک روز هر دفعه تکرار شود؟ ایده حلقه زمانی همواره ایده جذابی برای فیلمسازان بوده و آثار علمی تخیلی جذابی نیز مثل فیلم Edge of Tomorrow، محصول سال ۲۰۱۴ تولید و منتشر شده است. اما همیشه این ایده قرار نیست ارتباطی با یک اثر علمی تخیلی یا ترسناک داشته باشد و حتی یک فیلم کمدی نیز می‌تواند از این ایده جذاب استفاده کند. فیلم Palm Springs نیز دقیقا از همین ایده استفاده کرده است. این فیلم کمدی درام و عاشقانه، داستان نایلز بی خیال و سارا را که ساقدوش است، در یک مجلس عروسی در پام اسپرینگز دنبال می‌کند که فرصتی برای ملاقات و آشنایی پیدا می‌کنند، اما اوضاع به سرعت پیچیده می‌شود تا حدی که آن‌ها نمی‌توانند از مجلس عروسی، خودشان یا حتی از یکدیگر فرار کنند. حال سؤال اینجا است که آیا فیلم Palm Springs توانسته از این ایده استفاده کند یا در مسیر بیشتر فیلم‌های کمدی کلیشه‌ای قرار داده است. برای پاسخ به این سؤال در ادامه با میدونی و نقد این فیلم کمدی سال 2020 همراه باشید.

فیلم Palm Springs شروع ساده‌ای دارد و شاید هم از همان ابتدا به این فکر کنیم که قرار است با یک فیلم کمدی مثل اکثر فیلم‌های کمدی چند سال اخیر مواجه شویم، اما فیلم خیلی سریع نشان می‌دهد که صرفا قرار نیست یک فیلم کمدی معمولی دیگر باشد. ما یک طرف نایلز را داریم که مدت طولانی است که دیگر تلاشی برای خروج از این حلقه زمانی نمی‌کند و ظاهرا تنها فرد گرفتار نیز نیست و در ادامه سارا نیز به اشتباه وارد این حلقه زمانی می‌شود. دقیقا اینجا است که اتفاقات Palm Springs رسما آغاز می‌شود و درواقع ما قرار است دو دیدگاه متفاوت از چنین وضعیتی را ببینیم. از یک طرف نایلز را داریم که دیگر حتی به یاد نمی‌آورد چه مدت گرفتار این حلقه زمانی بوده و دیگر تنها به‌دنبال امتحان کردن کارهای مختلف است، اما حتی در این کار نیز به تکرار رسیده است. از طرف دیگر سارا قرار دارد که به هر دری می‌زند تا این حلقه را بشکند و از روز عروسی فرار کند، اما می‌پرسید چرا؟ این سوالی است که فیلم قرار نیست به آن همان اول پاسخ دهد.

البته شخص سومی هم به‌نام روی نیز در فیلم است که گرفتار در این حلقه زمانی است، اما قرار نیست نقش خیلی پر رنگی در اتفاقات فیلم داشته باشد. همین موضوع گرفتار شدن شخصیت‌ها در بازه‌های زمانی مختلف باعث خلق صحنه‌های کمدی متعدد و خلاقانه‌ای شده و به نحوی ترکیب شخصیت نایلز و سارا و شیمی خوب بازیگران باعث خلق یک زوج خیلی خوب در فیلم شده است. Palm Springs شاید یک فیلم کمدی یا کمدی عاشقانه باشد و اتفاقا در نمایش این موضوع هم خیلی خوب عمل می‌کند، اما هدف اصلی فیلم تنها نمایش یک فیلم کمدی در حلقه زمانی است؟ این سوالی است که فیلم درواقع به خوبی به آن پاسخ می‌دهد و به‌خاطر اینکه این موضوع ممکن است بخشی از داستان فیلم را فاش کند، در ادامه به آن خواهیم پرداخت، اما پیش از آن بخش‌های مختلف دیگر فیلم را بررسی می‌کنیم تا به اهداف و پیام‌های فیلم برسیم.

زمانی‌که در مورد یک فیلم کمدی صحبت می‌کنیم، بدون شک شوخی و صحنه‌های کمدی فیلم بیش از هر بخشی برای بیننده اهمیت دارد و فیلم Palm Springs توانسته به‌لطف موضوع جالبی که دارد، صحنه‌های کمدی خیلی خوبی را در طول فیلم خلق و ارائه کند. کمدی فیلم به شکلی نیست که بیننده را خسته کند یا به شکلی لوس و بی‌مزه تبدیل شده و برعکس تلاش شده تا تعادل خوبی بین صحنه‌های کمدی و درام آن ایجاد شود تا فیلم صرفا به فیلمی با شوخی‌های جلف و سطح پایین تبدیل نشود و درنهایت هرگز شاهد زیاده‌روی در شوخی‌های فیلم نیستیم. شوخی‌های فیلم بیشتر روی دو بخش تجربه زندگی نایلز در یک دوره زمانی نامشخص و تلاش سارا برای فرار از آن می‌چرخد و مشخصا بیشتر بار اتفاقات فیلم روی این دو شخصیت است و بدون شک فیلم نیاز به دو بازیگری دارد که نه‌تنها در اجرای کمدی و حتی درام قوی باشند، بلکه شیمی بسیار خوبی هم در طول فیلم با یکدیگر پیدا کنند.

اینجا دقیقا جایی است که اندی سمبرگ و کریستین میلیوتی به بخش مهمی از فیلم تبدیل شده و توانسته‌اند امضای موفقیت فیلم را امضا کنند. سمبرگ شاید بیشتر برای بازی در نقش جیک پرالتا در سریال Brooklyn Nine-Nine شناخته شده باشد، اما او بدون شک نیاز داشت تا ثابت کند موفقیت وی صرفا خلاصه به این نقش نمی‌شود و می‌تواند بازی‌های کمدی متفاوتی را نیز ارائه کند. البته سمبرگ قبلا این موضوع را به خوبی در فیلم Popstar: Never Stop Never Stopping نشان داده بود، اما بازی وی در فیلم Palm Springs بسیار پخته‌تر و قوی‌تر است و عملا می‌توان گفت او از تجربه خود طی این چند سال نهایت استفاده را برده است. در مقابل کریستین میلیوتی را داریم که نه‌تنها اثبات می‌کند چیزی از سمبرگ کم ندارد، بلکه با بازی خوبی که ارائه کرده باعث شد تا فیلم صرفا به درخشش سمبرگ خلاصه نشود و شاهد ایجاد یک رابطه پینگ پونگی فوق‌العاده بین آن‌ها باشیم.

حتی عجیب نیست بگویم که میلیوتی تلاش بیشتری را برای نقش خود انجام داده تا شخصیتی باور پذیرتری را ارائه کند و این موضوع به‌خصوص در بخش درام فیلم بیشتر تلاش شده و قابل مشاهده است. شاید دوست داشتیم سیمونز هم حضور پر رنگ‌تری را داشته باشد، اما تمرکز فیلم بیشتر روی زوج نایلز و سارا است و نمی‌توان خیلی در این مورد خرده گرفت و درواقع هر زمانی به سیمونز نیاز بود، شاهد حضورش هستیم. بااین‌حال، فیلم هرچه جلوتر می‌رود بیشتر رنگ و بوی درام به خود می‌گیرد و فیلم عملا نشان می‌دهد که نمی‌خواهد صرفا یک فیلم کمدی یکبار مصرف با شوخی‌های تکراری باشد و اینجا جایی است که سازنده تلاش می‌کند تا پیام فیلم را به خوبی به بیننده انتقال دهد. در ادامه نقد در مورد این موضوع و اینکه فیلم چقدر در پرداخت آن موفق بوده، صحبت می‌کنیم و پیشنهاد می‌کنم پیش از آن اول فیلم را تماشا کرده باشید.

ادامه این نقد بخشی از اتفاقات فیلم Palm Springs را ممکن است برای شما فاش کند

دیروز مثل امروز است و فردا هم مثل امروز خواهد بود، این شاید مهم‌ترین دیالوگ و شعار فیلم Palm Springs باشد که نشان می‌دهد ما قرار است شاهد تکرار روز عروسی باشیم و این روند چندین بار تکرار شود. اولین چیزی که باید بدانیم این است که فیلم درست است که در یک حلقه زمانی رخ می‌دهد، اما درواقع روزمرگی و روزهای یکنواخت و کسل کننده را نمایش می‌دهد. نایلز شخصیتی خوش گذران است و سارا هم شخصیتی است که در حال ازبین‌بردن زندگی خودش است و سایر اعضای خانواده‌اش را در این کار مقصر می‌داند. چیزی که شاید در زمان تماشای فیلم به آن پی ببریم این است که درواقع حلقه زمانی صرفا یک بهانه برای نمایش بهتر روزمرگی است. درست است که این موضوع بزرگنمایی شده و دقیقا هدف سازنده هم همین موضوع بوده، اما فیلم در تلاش است تا نشان دهد حتی در یک حلقه بی‌نهایت یک شخص می‌تواند به تکرار و پوچی برسد و مهم نیست که زمان دیگر در اینجا بی اهمیت است و روزها در حال تکرار شدن هستند.

نکته اینجا است که حتی اگر سارا گرفتار این حلقه زمانی نمی‌شد، باز هم قرار نبود که تغییری در زندگی یکنواخت وی حاصل شود و این موضوع در مورد نایلز هم صدق می‌کند، اما زمانی‌که در یک حلقه زمانی گرفتار می‌شویم، تلاش می‌کنیم تا راه‌های متفاوتی را برای سپری کردن روز امتحان کنیم. بااین‌حال، باز هم ما قرار است به همان روال تکرار در روز بازگردیم و حتی از اینکه بخواهیم هر روز را به شکلی متفاوت سپری کنیم، خسته می‌شویم، اما شاید بگویید چرا و این دقیقا زندگی واقعی است که فیلم تلاش می‌کند تا آن را نشان دهد. نکته فیلم این نیست که اکنون سارا و نایلز در یک حلقه زمانی گرفتار شده و حالا می‌توانند هر چیزی را تجربه کنند، بلکه نکته اصلی این است که فیلم قرار است نشان دهد روزمرگی یک امر و اتفاق عادی در زندگی انسان است و قرار نیست حتی حلقه زمانی باعث تغییر آن شود و این پوچی که تصور می‌کنیم به پایان برسد و اتفاقا باید تلاش کنیم تا راهی برای خلاصی از این پوچی پیدا کنیم و تلاش فیلم برای بررسی این موضوع در طول ۹۰ دقیقه است.

بااین‌حال، چه چیزی باعث تغییر این موضوع برای نایلز و سارا شده است؟ در طول اتفاقات فیلم نایلز و سارا بالاخره چیزی را پیدا کرده‌اند که احساس کنند زندگی آن‌ها کمی تفاوت پیدا و ارزش پیدا کرده است. سارا احساس یک شخصیت پوچ و بی‌مصرف دارد که در شب قبل عروسی یک اشتباه بزرگ انجام داده و نایلز تا پیش از اینکه واقعا با سارا آشنا شود، شخصیتی خوش گذران بود که شاید هرگز به چیزی جز خودش اهمیت نمی‌داد و برای همین او به همین زندگی عادت کرده است. سارا بالاخره قرار است با اشتباهات خودش مواجه شود، اما قبل از آن باید تغییری را ایجاد کند که مشخصا در حلقه زمانی امکان آن وجود ندارد. به همین دلیل است که تغییر شخصیتی سارا سرعت بیشتری نسبت به نایلز دارد و او شخصی است که قرار است حلقه زمانی را بشکند و به زندگی واقعی بازگردد و اینبار زمان بیشتری را با عزیزان و کسانی که برای او اهمیت دارند، سپری کند و دست از اشتباهات گذشته خودش یا اینکه دیگران را مقصر بداند، بردارد.

شخصیت نایلز هم از شخصیتی خوش گذران به شخصیتی تقریبا مسئولیت پذیر اما وابسته‌تر تبدیل می‌شود. بااین‌حال، نایلز چون زمان بیشتری را در حلقه زمانی سپری کرده از این می‌ترسد که با شکستن حلقه زمانی سارا را از دست بدهد و به همین منظور او قرار نیست تلاشی کند تا حلقه زمانی شکسته شود؛ البته مانع آن نیز نخواهد شد. زمانی‌که سارا ناپدید می‌شود، او قرار است خودش را پیدا کند و بالاخره بفهمد که نیاز دارد تا فداکاری واقعی را برای شکستن این حلقه انجام دهد. صد البته پازل فیلم با شخصیت روی تکمیل می‌شود؛ شخصیتی که در بیشتر فیلم به‌دنبال شکار نایلز است، اما حتی زودتر از وی به رستگاری می‌رسد. درواقع در بخش «روی» متوجه می‌شویم که ما بعضا ارزش زندگی که داریم را نمی‌دانیم و خیلی راحت چیزهایی که در زندگی ما با ارزش هستند، از کنار آن‌ها می‌گذریم و زمانی متوجه آن‌ها می‌شویم که دیگر خیلی دیر شده است. برای همین است که شخصیت «روی» اهمیت زیادی در داستان نایلز دارد تا به او نشان دهد که چه کاری را باید او انجام دهد.

زمانی‌که نایلز به سارا می‌گوید «همین الان هم از هم خسته شده‌ایم» به نحوی نشان می‌دهد که او تصمیمش را برای ادامه زندگی خود گرفته و قوس شخصیتی وی در این لحظه رسما کامل شده است. درواقع نایلز، روی یا سارا هرکدام می‌توانند نماینده هر شخصی باشند و هر یک اشتباهاتی در گذشته انجام داده‌اند که از آن در حال فرار کردن هستند یا با آن درنهایت قرار است مواجه شوند. اگر «روی» بالاخره دوباره ارزش خانواده خود را پیدا کرده و سرانجام تصمیم گرفته تا زمان بیشتری به خانواده‌اش اختصاص دهد، نایلز و سارا هم باید تصمیم بگیرند که چه چیزی می‌خواهند و به‌دنبال چه چیزی هستند. اگرچه کمدی فیلم در اواخر فیلم کمرنگ‌تر می‌شود، اما باتوجه‌به روند اتفاقات فیلم منطقی است و فیلم درواقع قرار است نتیجه‌گیری درستی کند و نباید فیلم را اسیر کمدی سطح پایین و ضعیف کند. درواقع حلقه زمانی در فیلم یک بهانه برای به تصویر کشیدن روزمرگی است و فرقی نمی‌کند چه مدت در آن گرفتار شده‌اید. فیلم Palm Springs توانسته با استفاده درست و صحیح از ایده‌ها و پیاده‌سازی خوب آن به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی چند سال اخیر تبدیل شود که صرفا قصد آن فقط سرگرم کردن بیننده نیست.  

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
10 + 8 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.