فیلم جنایی – روان شناسی The Night Clerk «منشی شب» دربارهی پسر جوانی مبتلا به بیماری سندروم اسپرگر است که درگیر ماجرایی جنایی میشود. تجسسِ پلیس رازهایی از زندگی پسر را برملا خواهد کرد. با میدونی همراه باشید.
احتمالاً با یکی از ایدههای حرامشدهی سال مواجهایم. شخصیتی منحصربهفرد و موضوعی درگیرکننده که به واسطهی سهلانگاری درکنار هم گذاشتن ایدهها سوالات زیادی را برای مخاطب به جا میگذارد. «منشی شب» از آن فیلمهای کمبودجهی هالیوود است که قرار بوده موضوع و شخصیت جالبش مخاطب را تا انتها نگه دارد. شخصیتی که مبتلا به بیماری سندروم اسپرگر است. بیماری که بر ارتباطهای بین فردی تأثیرگذار است و برای اولینبار پزشکی اتریشی به نام هانس اسپرگر با انتشار مقالهای آن را توصیف کرد. این بیماری یکی از زیرشاخههای اوتیسم به حساب میآید و همانطور که در فیلم هم دیده میشود شخصیت رفتارهای وسواسی و تکرار شونده دارد و از ارتباط برقرار کردن با دیگران واهمه دارد. ترسِ بارت بروملی (با بازی تای شریدان) در مواجهه با زنها دو چندان است.
«منشی شب» از آن فیلمهای کمبودجهی هالیوود است که قرار بوده موضوع و شخصیت جالبش مخاطب را تا انتها نگه دارد. شخصیتی که مبتلا به بیماری سندروم اسپرگر است
الگوی روایی فیلم «منشی شب» یادآور دستهای از فیلمهای جنایی است که شغل اصلی شخصیت تجسس و دید زدن است. ایدهای که بارها در تاریخ سینما تکرار شده است. برای مثال معروفترین نمونه Rear Window «پنجره عقبی» ساخته آلفرد هیچکاک است. جف جفریز با بازی جیمز استورات در دوران خانهنشینیاش برای آنکه حوصلهاش سر نرود مشغول تماشای همسایهها میشود. چشمچرانیاش او را در ماجرای قتلی درگیر میکند. کنجکاوی مخاطبان برای سر درآوردن از زندگی خصوصی دیگران باعث شد که «پنجرهی عقبی» تا سالها محبوب مخاطبان باشد. هیچکاک دربارهی این میل غیرقابل کنترل حرفهای جالبی زده و حضور تماشاگر را در سالن سینما به همین چشمچرانی تشبیه کرده است. آدمها به سینما میآیند تا چیزهایی را ببینند که در زندگی عادی از آن محرومند.
متأثر از هیچکاک فیلمساز آمریکایی دیگری هم بارها سراغ این موضوع رفته است: برایان دیپالما. دیپالما در بیشتر فیلمهایش تعقیب و زیرنظر گرفتن آدمها را در ساختار فیلمش جای داده است. احتمالاً نزدیکترین نمونه به «منشی شب» فیلم Body Double است که متأثر از دو فیلم Vertigo «سرگیجه» و «پنجرهی عقبی» ساخته شده است. ایدهی دنبال کردن آدمها و زیرنظر گرفتنشان در فیلم شاخصِ فیلمساز ایتالیایی، میکل آنجلو آنتونیونی، یعنی Blow Up «آگراندیسمان» هم استفاده شده است. در آن فیلم عکاسی پرانرژی و جستجوگر در عکاسیهای اتفاقیاش در پارک از راز جنایتی پرده برمیدارد. البته مطرح شدن این نامهای بزرگ در تاریخ سینما، ربط چندانی با فیلم تازهی مایکل کریستوفر ندارد. «منشی شب» نمونهای معمولی و قوام نیافته از موضوع تجسس است. فیلمی که نتوانسته به خوبی از این ایده بهره ببرد و مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
الگوی روایی فیلم «منشی شب» یادآور دستهای از فیلمهای جنایی است که شغل اصلی شخصیت تجسس و دید زدن است. ایدهای که بارها در تاریخ سینما تکرار شده است. برای مثال معروفترین نمونه Rear Window «پنجره عقبی» ساخته آلفرد هیچکاک است
رفتارهای وسواسی شدید درکنار هوشبالای بیماران مبتلا به اسپرگر باعث میشود که علاقهی زیادی به حل معما و علوم کامپیوتری پیدا کنند. همانطور که در فیلم میبینیم بارت در استفاده از کامپیوتر متخصص به نظر میرسد. هر چند تخصص او چندان هم پیچیده نیست و از چک کردن دوربینهای مداربستهی کار گذاشته شده در اتاقها فراتر نمیرود. شاید اگر همین ویژگی پررنگتر میشد و ماجرای قتل کمی پیچیدهتر روایت میشد بیشتر میتوانستیم به مخاطب علاقهمند شویم و او را دوست داشته باشیم. به هر حال کاراکترِ بهخصوص فیلم «منشی شب» باتوجهبه ویژگیهای منحصربهفردی که دارد کار خاصی که فقط از او بر بیاید، در فیلم انجام نمیدهد و همین باعث میشود کمتر به دلمان بنشیند.
برای آنها که فیلم را ندیدهاند باید اضافه کنم که «منشی شب» دربارهی بارت بروملی پسری باهوش اما ضعیف در ارتباط عمومی بین فردی است که شبها در هتلی کوچک نگهبان است. او با کار گذاشتن دوربین در بعضی اتاقهای هتل مشتریهای به خصوصی را زیرنظر میگیرد و به واسطهی این زیرنظر گرفتن سعی میکند روابط عمومیاش را بالا ببرد. انگیزهی اصلی او از این تجسس یادگیری بهتر روابط اجتماعی، سازگار شدن با اجتماع و مقاومت کردن دربرابر بیماریاش است. نگران نباشید هنوز چیز زیادی از فیلم لو نرفته است این اطلاعات در همان چند دقیقهی ابتدایی به مخاطب داده میشود. حالا این جوان عجیب و غریب در تجسسهایش وارد اتفاقی جنایی میشود. حادثهای که باعث میشود رازهایش به خطر بیافتد. اگر علاقهمند شدید که فیلم را تماشا کنید پس از آن ادامهی متن را بخوانید.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم لو میرود.
«منشی شب» از کمبود متریال داستانی رنج میبرد. همهی قصه معطوف به یک ماجراست. شاید همین یکنواختی باعث میشود که فیلم خسته کننده و ملالآور شود. حتی ماجرای عاطفی بارت با آندره ریورا (با بازی آنا د آرماس، همان دخترک فیلم Knives Out) هم به سرعت نسبتش را با قصه اصلی پیدا میکند و جزیی از پیکره اصلی میشود. از طرفی قصه اصلی به اندازهی کافی کشش لازم برای کشاندن یک ساعت و نیمهی مخاطب را ندارد. قتلی رخ داده و همهچیز هم در تصویر نشان داده شده است. تا انتها هم این واقعیت تغییری نمیکند. آندره میخواهد به زنان اغواگر فیلمهای نوآر نزدیک شود و با تحریک کردن بارت اطلاعاتی (هارد اکسترنال حاوی فیلمهای دوربین مدار بسته) را از او کش برود که بهراحتی هم موفق میشود. بعد ناشیانه تفنگش را در تخت جا میگذارد که هیچ منطقی ندارد.بارت هم بهسادگی با لو دادن آنها خود را از حادثهی پیش آمده مبری میکند. البته رفتار کارآگاه پلیس هم با بارت کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. بلاخره کسی که به نظر میرسد در ماجرای قتل سهیم است یا بلاخره اطلاعاتی دربارهی آن دارد بهراحتی میتواند به زندگی خود ادامه دهد و کارآگاه هیچ تلاش جدی برای تحت فشار گذاشتن او نمیکند. حضور کمرنگ کارآگاه باعث میشود فیلم قوت فیلمهای جنایی را نداشته باشد و از کارآگاه فقط بهعنوان حلکننده برخی معماها استفاده کند. از طرفی فیلم همهی داشتههایش را روی شخصیت منحصر به فردش قمار کرده است. شخصیتی که در عین جذاب و تازه بودن توانایی ارضا کردن مخاطب را ندارد.
«منشی شب» دربارهی بارت بروملی پسری باهوش اما ضعیف در ارتباط عمومی بین فردی است که شبها در هتلی کوچک نگهبان است. او با کار گذاشتن دوربین در بعضی اتاقهای هتل مشتریهای به خصوصی را زیرنظر میگیرد
ارتباط بارت و مادرش (با بازی بازیگر برنده اسکار هلن هانت برای فیلم As Good As It Gets «از این بهتر نمیشه») هم ارتباط ویژه و به یادماندنی نیست. مادر هنگام گیر افتادن بارت از او حمایت میکند و نمیگذارد در ادارهی پلیس بماند. مادر به بارت اجازه داده خلوت خود را در اتاق زیرزمین داشته باشد و به خاطر ویژگیهای به خصوصش بیآنکه مزاحمش شود مدام از او مراقبت میکند. شاید همین ارتباط کمی قسمتهایی که در خانه میگذرد را خستهکننده میکند. هیچ نگرانی برای شخصیت نخواهیم داشت چون کسی در زیرزمیناش مزاحمش نمیشود. حضور ناگهانی او در طبقهی بالا در میانهی فیلم هم که قرار است جرقه تغییر شخصیتش را بزند کمی تحمیلی و باور نکردنی به نظر میرسد.چطور میشود پسری که سالها تنهایی سر کرده تصمیم بگیرد به این راحتی سر میز با مادرش غذا بخورد؟
نپرداختن به زندگی شخصی مادر در این ارتباط هم یکی از دلایل کماهمیت شدن شخصیت مادر است. مادر هرچه دارد در ارتباط با بارت تعریف میشود و جز بیرون آوردن بارت از اداره پلیس کاری در داستان نمیکند. در این وضعیت این پرسش مطرح میشود که اگر شخصیت مادر از داستان حذف میشد فیلم چقدر ضربه میخورد؟ احتمالا حضور کمرنگ مادر از جمله انتخابهای ناپختهی مایکل کریستوفر در مقام فیلمنامهنویس است. فیلم در یکی از سطوح تنشزایش یعنی در خانواده کمتنش پیش میرود و همین باعث میشود فقط ماجرای جنایی پررنگ شود و بس. ماجرایی که آنقدر معمولی و ساده است که فیلم را پیشپاافتاده و معمولی میکند.
«منشی شب» به واسطهی شخصیت منحصر به فردش میتوانست بهعنوان فیلمی کمبودجه بسیار مورد توجه قرار بگیرد اما سادگی و نپخته بودن فیلمنامه درکنار ایرادات منطقی ریز و درشت پیرنگ باعث شده مخاطب بیش از آنکه به لحاظ احساسی با فیلم همراه شود مدام درگیر آن ایرادها شود. فیلم نه یک نوآر است که حرص و طمع شخصیتها نیروی پیشبرندهی اتفاقها باشد. نه یک فیلم کارآگاهی است که هوشمندی کارآگاه ما را سر ذوق بیاورد. نه با قاتلی باهوش و محاسبهگر طرفیم. نه با تغییر شخصیتی منطقی و قابل قبول. حضور بارت در اجتماع و مواجه شدنش با مردم در انتهای فیلم به هیچ عنوان نتیجه منطقی اتفاقهای رخ داده در طول فیلم نیست و همین باعث میشد این تغییر را باور نکنیم. شخصیت بارت میتوانست به یکی از شخصیتهای به یادماندنی امسال تبدیل شود اما حال به جز افسوس چیزی باقی نگذاشته است.