فیلم ترسناکِ «آن شب» ساخته کوروش آهاری دربارهی ایرانیان مقیم آمریکاست و شهاب حسینی در این فیلم حضور دارد. اما آیا فیلم جدید شهاب حسینی، اثر ترسناک ارزشمندی است؟ همراه نقد میدونی باشید.
فیلم آن شب، فیلمی پادرهواست. نه قدرت رقابت با فیلمهای متوسط داخلی را دارد و نه با فیلمهای ترسناک درجهی دو آمریکایی که هر ساله ساخته میشوند توانایی زورآزمایی دارد. دلیل این ناکامی مطلقاً تکنیک نیست. از نظر تکنیکِ فیلمبرداری و طراحی صحنه، آن شب نه چشمگیر که قابل اعتناست. بازیگران چنگی به دل نمیزنند اما با توجه به شرایط خاص تولید و استفاده از بازیگران دو ملیتی امکان بهتری هم احتمالاً در اختیار فیلمساز نبوده است. به هر حال با یکی از بدترین شهاب حسینیهای کارنامهاش روبرو هستیم. باور نکردنی است که این فیلم بعد از فروشنده و جایزهی بازیگری از جشنوارهی کن ساخته شده است. دلیل اصلی ناکامی فیلم تکیه بر کلیشه، بدون داشتن قصهای تاثیرگذار است.
بحث دربارهی تفاوت جدی آن شب با فیلمهای وحشت ایرانی و برجستگی تکنیکیاش هم راه به جایی نمیبرد. فیلم در هر جا که ساخته شده باشد اگر بتواند قصهی خودش را خوب روایت کند و در مورد فیلمهای وحشت اگر خوب بترساند موفق است. از آنجایی که آن شب قصه سردرگم و دم دستی دارد و توانایی عمیق شدن در شخصیتها و موقعیتها را ندارد تبدیل به چند ایدهی کلیشهای میشود که در هزاران فیلم دیده شدهاند. آن شب از نظر تکنیکی خوب درآمده اما ایدههایش ربط چندانی به هم پیدا نمیکنند. اگر قصه کلیت قابل قبولی داشت میشد بازی متوسط بازیگران را بخشید اما صرف تکیه بر فیلمبرداری خوش رنگ و لعاب نمیتوان به فیلمی دل بست. از قضا این روزها به واسطه پیشرفت پرسرعت تکنولوژی و دسترسی آسان به دوربینهای دیجیتال تصویربرداریهای فیلمهای وطنی از آن شب رو به جلوتر است.
با یکی از بدترین شهاب حسینیهای کارنامهاش روبرو هستیم. باور نکردنی است که این فیلم بعد از فروشنده و جایزهی بازیگری از جشنوارهی کن ساخته شده است
حضور موقتی شخصیتها در مکانی ناشناخته و مرموز، از الگوهای رایج فیلمهای وحشت است. بعضی وقتها به بهانهی کار، بعضی وقتها به بهانهی سفر و گاهی بنا به اجبار و ضرورت آدمها مجبور میشوند روزی، هفتهای یا ماهی را در مکانی غریب بگذرانند. مکان ناشناخته همراهِ خودش ترس و وحشت و بیگانهها را به همراه دارد. احتمالاً مشهورترین نمونه The Shining - درخشش ساخته استنلی کوبریک باشد. مردی با همسر و فرزندش راهی هتلی بدون سکنه در کوهستانی برفی میشود تا فصل سرما را در آنجا بگذراند. مکانی که به او فرصت کافی میدهد تا به علاقهی اصلیاش یعنی نوشتن بپردازد. فیلم You Should Have Left - باید میرفتی که سال گذشته اکران شد هم الگویی مشابه داشت؛ حضور مرد و زن و بچه در خانهای اجارهای.
خانهی ارواح در همین بستر شکل می گیرد. مکانهای مرموز در دلشان چیزی از گذشته شخصیتها را احضار میکنند تا آنها را به خاطر گناهانشان مجازات کنند. الگوی فیلم آن شب هم شبیه به همین است. زن و مرد با فرزندشان از یک مهمانی شبانه خارج میشوند و راه را گم میکنند. مرد تعادل ندارد و مجبور میشوند به نزدیکترین هتل بروند. هتلی که اتفاقهای عجیب و مرموزی در آن رخ میدهد. به طور کلی فیلمهای وحشت تشابه زیادی به هم دارند. غافلگیریهای ناگهان، حضور شخصیتی ناشناخته در تاریکی و هجوم بردن به شخصیتها، شنیده شدن صداهای ناآشنا یا کم و زیاد شدن اشیا. اما آنچه فیلمهای وحشت را از هم متمایز میکند شیوهی استفادهشان از این کلیشههاست. فیلمی که بتواند بین هدف اصلی قصه و عناصر کلیشهای ارتباطی منطقی برقرار کند خودش را از دام کلیشه بیرون میکشد.
به طور مثال در اغلب فیلمهای وحشت جابجا شدن اشیا (که نشانی است از حضور ارواح) استفاده میشود اما استفادهای که استنلی کوبریک از این تکنیک میکند به واسطهی ارتباطی که با ذهنیات شخصیت روانپریشش برقرار میکند یگانه و در خدمت درام است. هر غیب شدنی وحشت نمیآفریند. شاید یک لحظه از مواجهه با اتفاقی غریب هول کنیم اما وقتی به حقیقی بودن آن اتفاق شک کنیم دیگر وحشت نخواهیم کرد. تمام توانایی فیلمهای وحشت در آن است که وادارمان کنند همراه شخصیتهای گرفتارِ فیلم باور کنیم که اتفاقی ماورا الطبیعه در حال وقوع است. کاری که آن شب از پسش برنیامده است.
خانهی ارواح در همین بستر شکل می گیرد. مکانهای مرموز در دلشان چیزی از گذشته شخصیتها را احضار میکنند تا آنها را به خاطر گناهانشان مجازات کنند. الگوی فیلم آن شب هم شبیه به همین است
آن شب پر از اتفاقهای کلیشهای است. گربهی سیاه، قفل شدن ناگهانی و بیمنطق درهای هتل یا ماشین، غیب شدن ناگهانی آدمها، شنیده شدن صداهای باورنکردنی و ناآشنا، رویا بودن بخشی از روایت و ... همگی تصاویری هستند که بارها در سینمای وحشت با آنها روبرو شدهایم و حالا دیگر ترسناک نیستند. احتمالاً مواجه شدن با یک خانوادهی ایرانی که در آمریکا فارسی صحبت میکنند در ابتدای فیلم میتواند برای مخاطبان ایرانی جذاب باشد اما این جذابیت توانایی کشاندن مخاطب را در یک فیلم سینمایی ندارد. اگر فیلم را دیدهاید ادامهی متن را بخوانید.
بخشی از اتفاقهای فیلم در ادامه لو میرود.
شخصیتها به شدت دمدستی و بدون بعد هستند. هیچ ویژگی به خصوص رفتاری ندارند و حتی رابطهی بینشان هم به خوبی شکل نگرفته است. انگار که بازیگران از دنیای واقعی در فیلم کنار هم قرار گرفتهاند؛ همین قدر غریبه. مدام اسم همدیگر را صدا میزنند انگار که چند روز است با هم آشنا شدهاند. مدام از هم سوالهای بدیهی میپرسند گویی هم را نمیشناسند. فقط هر کدام قصهای را از دیگری پنهان کرده است. همهی بلاهایی که سرشان میآید نتیجه پنهانکاری است. زن از شوهرش پنهان کرده که بچهی اولشان را سقط کرده است. حالا روحِ بچهی اول سراغشان آمده و یقهشان را گرفته است. مرد هم معشوقهاش را از همسرش پنهان کرده است. قصه به قدری کممایه است که فیلمساز برای پنهان کردن فیلمنامهی دم دستیاش دست به دامن ابهام میشود.
تمام توانایی فیلمهای وحشت در آن است که وادارمان کنند همراه شخصیتهای گرفتارِ فیلم باور کنیم که اتفاقی ماورا الطبیعه در حال وقوع است. کاری که آن شب از پسش برنیامده است
ماجرای راهروها و آدمهایی که در آن پیدا و پنهان میشوند یا حضور عجیب و غریب پلیس و دوگانه شدنش در دل این فیلمنامه معنی پیدا نمیکند و اثربخش نیست چون ارتباط مشخصی بین دیگر المانهای قصه با این حوادث وجود ندارد. راهروها و هتل عجیب و غریب از درخشش کوبریک بیرون کشیده شدهاند و ربطی به قصهی مرکزی آن شب ندارند البته برای آنکه ارجاع تمام و کمال جلوه کند فصلی از فیلم هم در آشپزخانهی هتل میگذرد. از آن گذشته حضور دوگانهی پلیس ارتباطی با دیگر اجزای فیلم پیدا نمیکند. اگر حضور پسر بچه و زن غریبه (معشوقه بابک) منطقشان به گذشتهی شخصیتها و رازهایشان بازمیگردد ایدهی پلیس صرفاً برای وحشت لحظهای طراحی شده است. آن شب پر است از این لحظههای وحشتزا که با همان سرعتی که میآیند از بین میروند و اثری ندارند.
پایان بخش افشاگری
تنها بخشهای جذاب آن شب برای من در همان فصل ابتدایی فیلم است. آنجا که دوستانی مهاجر در یک مهمانی جمع و جور دور هم نشستهاند و مافیا بازی میکنند. بعد هم تفریحات خودشان را دارند و با هم گپ میزنند. تصویر باورپذیر و جذابی است. خبری از دهنکجیهایی که فیلمهای اینچنینی به وضعیت سیاسی میکنند نیست. نه خبری از دلتنگی برای وطن و نه هر ایدهی مشابهی که فیلم را به مانیفستی سیاسی تبدیل کنند. احتمالاً اگر به جای دوستانی ایرانی با شخصیتهایی مکزیکی روبرو بودیم با لحنی مشابه روبرو میشدیم با این تفاوت که مکزیکیها تفریحات متفاوتی را در شبنشینیهایشان دارند. از فیلم آن شب صحنهی ابتدایی به واسطهی زبان آشنای فارسی برایم جذاب بود.
بازیگران هم در همین فصل بهتر هستند. در یک ملودرام خانوادگی که کمی یادآور «دربارهی الی» ساختهی اصغر فرهادی است. آدمها با هم حرف میزنند، بازی میکنند و دربارهی زندگی شخصی همدیگر تجسس میکنند. با خروج از مهمانی ملودرام به طور کلی رخت برمیبندد و فیلم تبدیل به یک وحشت با دو شخصیت محوری میشود. همینجا ضعف بازیگرانی که تجربه حضور در فیلمهای ژانر را نداشتهاند بیرون میزند. شدت عصبانیتها، خشونتها و اضطرابها با منطق حادثهی رخ داده همخوانی ندارد و کاملاً غیرواقعی جلوه میکند که در نهایت آن شب را به اثری متوسط تبدیل میکند.