فیلم Miss Juneteenth - بانوی جونتینث از مطرح ترین فیلمهای سال گذشته است که روابط مادر و دختری در جامعه سیاه پوستان را با لایههای مختلف بیان میکند، در ادامه با نقد این فیلم در میدونی همراه ما باشید.
عشق، تعاریف متعددی دارد. اما تنها یک نوع از آن در همه مکان و همه زمان و در میان همهکس، یکسان است؛ نوعی به معنای مادر. در حافظه جهان مادر یگانه است، با اینکه در جهان ما همه چیز حافظه دارد. نه اینکه فقط ما آدمها اینطور باشیم، حتی گیاهی که کَندهایم و خُردش کردهایم هم خاطرهی دشتها و صحراها را با خودش دارد، خاطرهی کسانی را که به دستش گرفتهاند و این طرف و آن طرف بردهاند.
مادر در سینما نیز بخش مهمی از حضور را معنی میکند، حضوری با ابعاد مختلف که در حافظه سینما نیز ماندگار شده است. از نقش مادر در فیلم The Grapes of Wrath - خوشههای خشم جان فورد تا مادر در فیلم All About My Mother اثر پدرو آلمادوار، از مادری انتقام جوینده در فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri - سه بیلبورد خارج از ابینگ میسوری تا مادری فداکار در فیلم Room، از نقش مادر در فیلم We Need to Talk About Kevin اثر لین رمزی که تیلدا سوئینتون به زیبایی بازیاش کرده، تا فیلمهای زیاد دیگری که به نقش مادر در زندگی پرداختهاند و مهمترین آنها فیلم Mother اثر بونگ جون هو است.
کارگردانها اساسا بر حسب یك الگوی جامعه شناسانه/روانكاوانه، رابطه مادر و فرزند را با یك چالش بنیادی و پایان ناپذیر مواجه کرده و به تصویر میکشند. سوژه انسانی/مادر نه یك هسته سخت بلكه میدانی از تنازع به وجود میآورد. به قول فروید این یك واقعیت است كه كودك یك تن جدا و گسیخته از مادر خود است. اما لذت حكم میكند كه كودك خود را جزئی از بدن مادر و همبسته با او بداند. رنج تن در دادن به این واقعیت كه او یك هستی گسیخته از تن مادر است، رخداد تلخی است كه درد آن هیچگاه از تن كودك بیرون نمیرود. برخی هیچگاه این واقعیت را به رسمیت نمیشناسند و همیشه با تولید جایگزینهایی برای مادر، تلاش میكنند از تن سپردن به این واقعیت سرباز زنند. اما درنهایت این مادر است، فارغ از هر چیزی، دست تلخ واقعیت را میگیرد و با زندگی میجنگد تا محکوم بودن را جشن بگیرد. فیلم Miss Juneteenth نیز هسته اصلی خود را بر این مبنا میگذارد که مادر بودن یعنی چه؟ و از زاویه مادر، ما را به جهان خود دعوت میکند. البته روایت فیلم فقط به این موضوع محدود نمیشود و ما با بسترها و پیرنگهای دیگری در فیلم مواجه میشویم. در ادامه با نقد فیلم Miss Juneteenth در میدونی همراه ما باشید.
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش میشود
Miss Juneteenth درباره مادر مجردی به نام «ترکویز» است که قبلا با برنده شدن در مراسم بانوی جونتینث بهعنوان ملکه زیبایی در سال ۲۰۰۴ انتخاب شده بود و اکنون با گذشت سالها درصدد است دختر نوجوانش که اکنون ۱۵ سالش شده را برای این مراسم آماده کند. جونتینث یک واژه مرکب از «جون» (ژوئن) و ناینتینث «نوزدهم»، بهعنوان روز آزادی شناخته شده و از تعطیلات آمریکا است که برابر با جشن ۱۹ ژوئن است.
در ۱۹ ژوئن سال ۱۸۶۵، اعلامیه آزادی بردگان که در تاریخ ۱ ژانویه ۱۸۶۳ در ایالات متحده صادر شده بود، توسط گوردون گرنجر برای بردگی آمریکاییهای آفریقاییتبار در تگزاس خوانده شد. تگزاس پس از پایان جنگ داخلی آمریکا در آوریل همان سال، آخرین ایالات مؤتلفه آمریکا بود که این اعلامیه را اعلام کرد. فیلم باتوجهبه این مسئله و این روز مهم برای سیاه پوستان و با رگههایی از نژاد پرستی، درکنار نشان دادن ظلمها و سختیهای زندگی سیاه پوستان در تگزاس، بارقههای امید آنها را نیز به نمایش میگذارد.
جامعهی سیاه پوستان آمریکا از همان آغاز شکلگیریاش، یعنی از زمانیکه آفریقاییان از غرب آفریقا بهعنوان برده برای کار با کشتی به آمریکا برده شدند و عموما به زمینداران جنوبی فروخته شدند تا به امروز، همواره قربانی بیعدالتی و نابرابری اجتماعی بوده است. با وجود تمام رنجها و مصائبی که سیاهان در طول این چند قرن کشیدهاند و فجایع کوچک و بزرگی که پشت سر گذاشتهاند، این جامعه نهتنها بقا پیدا کرده بلکه با درنظر گرفتن تمام نیروهای نهادینهی بازدارنده و سرکوب کننده، رشد بسیار قابل توجهی داشته است. میس جونتینث نشان میدهد آفریقاییتباران آمریکا اهمیت ویژهای برای حفظ و رشد جامعهی خود قائلند. شاید به این دلیل که در طول تاریخ آموختهاند که برای بقا باید وحدت داشته باشند و به مرور زمان به این آگاهی جمعی رسیدهاند که بقا، رشد و موفقیت برای آنها به شکل جمعی و نه فردی میسر است. در این تفکر اعضای جامعه خود را در مقابل آن و سایر اعضای آن مسئول میدانند و سعی در کمک به ارتقا آن دارند.
ترکویز نیز بهعنوان عضوی از این اجتماع رویاهای خود را با تلاش بسیار دنبال کرده است و اکنون در همان ابتدای ویران کننده فیلم، جایگاه او بهعنوان کارگری که در کافه باری در حال شستن توالت و تمیز کردن است برای مخاطب جایگاهی شوکه کننده است. کسیکه با حسرت به تاجی که نشانه ملکه بودنش بوده و لباس زرد رنگ زیبایش که با آن برنده شده است نگاه میکند. حسرتی ناشی از تلاش بسیار و موفق شدن اما نتوانستن و شکست خوردن و غرق شدن در مشکلات زندگی.
«ترکویز» بهعنوان مادر نمیخواهد اتفاقی که بعد از اول شدنش در مسابقه برایش پیش آمده اکنون دامن دخترش را بگیرد و او نیز تبدیل به کارگری سخت کوش و ضعیف باشد که در تأمین مخارج زندگی دچار مشکل باشد. کارگردان «پیپلز» که خود زنی سیاه پوست است به درستی و با قراردادن نشانههای تصویری کارآمد، شخصیت ترکویز را در عین زیبا بودن، مادری جدی، سختگیر، سختکوش و در عین حال عاطفی نشان میدهد.
«ترکویز» با بازی «نیکول بِهاری» که قبلا او را در اپیزودی از سریال «آینه سیاه» و فیلم «شرم» دیده بودیم، ارتباط خوبی با مخاطب برقرار میکند، او دوست دارد آرزوهای از دست رفته خودش را برای دخترش «کای» عملی کند و دخترش هم مانند مادرش جایزه مسابقه زیبایی را بهدست آورد. درحالی که ترکویز برای کای لیستی ترتیب داده تا آنها را دنبال کند، کای هم برای خودش آرزوهایی دارد و بنابراین این دو به مشکل برمیخورند.
درهرصورت، فیلم در نمایش ذهنیت متفاوت مادر و دختر که همیشگی است، موفق عمل میکند. فیلم در لایه اولیه خود به ارتباط بین مادر و دختر و مشکلاتشان میپردازد، در لایه بعدی بهتنهایی یک مادر جوان که بار معیشت زندگی بر دوشش است تمرکز میکند، همزمان زندگی عاطفی او با پدر بچه اش و مردی که دوسش دارد را مورد توجه قرار میدهد، همچنین به بحث جایگاه سیاه پوستان در تگزاس کنایهای میزند و در آخر خواستهها و رویاهای فردی و شخصی هر کس در زندگی را در قالب یک هدف، هر چقدر بزرگ، هر چقدر کوچک، معنی میکند
. اولین ویژگی فیلم Miss Juneteenth که به چشم میآید این است که از مراسمهای بانوی زیبایی و میس ورلد در دنیا آشنا زدایی میکند و این مراسم را نه صرفا نمایش بلکه یک مانیفست در رسای زندگیِ پر از تبعیض سیاه پوستان در آمریکا نشان میدهد. ترکویز مادری که قبلا ملکه زیبایی بوده، برای بزرگ شدن دخترش و ساختن آینده او دست به هر کاری میزند و تلاش او بسیار ستودنیست. تمرکز فیلم نه بر پیروزی دختر/کای بلکه بر مسیری است که ما مادر/ترکویز را بهعنوان کاراکتر اصلی و نبرد او با مشکلات و سختیهای زندگی میبینیم و با او بهعنوان شخصیتی کاریزماتیک در درگیریهایش همراه میشویم.
کارگردان با نشان دادن تصاویر تنهایی ترکویز احساس او را برای ما زنده میکند، تصاویری به دور از کلیشههای رایج و اگزجره شده در نشان دادن زندگی سیاه پوستان. تصاویری از زنی قوی و مادری رنج کشیده که در بن بستهای احساسی و مالی زندگیاش، سیگار تصمیمات مهماش را روشن میکند و خیالهای خود را دود میکند. انتظاری که ایجاد میشود اینست که به مانند اغلب فیلمهای کلیشه شده در این ژانر، فردی از قشر ضعیف با تلاش فراوان و سخت کوشی درنهایت به موفقیت برسد و برنده مسابقه شود؛ اما این فیلم اصلا درباره برنده شدن یا موفقیت یا انگیزش برای رسیدن به هدف صحبت نمیکند، بلکه آمال را در مسیر و فکر آدمها میبیند.
اینکه موفقیت گاهی فقط یافتن و دنبال کردن چیزهایی است که دوسشان داری و از انجام داد آنها لذت میبری و مهم نیست آن چیزها برایت جایگاه اجتماعی خاصی ایجاد کند یا بزرگ و دست نیافتنی باشند، گاهی خوشبختی میتواند چیزهای کوچکی باشد که برای تو سراسر لذت است. خوشبختی گاهی چیزی سهل الوصول و کم مایهایی است که تنها با یک نگاه دوست، یک میوه درخت کاج، یک آهنگ خاطره انگیز، یک زمزمه دریا، پرسههایی شبانه یا حتی لمس درختان بهدست میآید. یا شاید به نظرم یک عشق به موقع که سراغ انسان بیاید انسان خوشبخت میشود. برای اینکه بتوان احساس کرد سعادت همین چیزهاست فقط کافی است یک دل ساده و قانع داشت.
ترکویز هم وقتی میبیند که دخترش با چیزهای شخصی و کوچک خودش مانند رقصیدن احساس خوشبختی میکند، با وجود تمام تلاشها و نگرانیهایش برای او، سرنخ زندگی را دست خودش میدهد و در پایان به انتخاب او که تمایلی برای ملکه/برنده شدن ندارد احترام میگذارد. این کنش در فیلم بسیار به دل مینشیند و اساسی حال خوب کن است. اینکه آدمها برای انتخابهای یکدیگر احترام و ارزش قائل باشند، موضوع مهمیست. او وقتی میبیند کای هیچ تمایلی برای برنده شدن در این مسابقه ندارد و از طرفی بابت قمار و بدهیهای پدر فرزندش، درگیر است و پس اندازش را از دست داده، خسته از همه جا و همه کس با لباسی قرمز جلوی خانهاش مینشیند و سیگارش را روشن میکند و به آدمها نگاه میکند، صحنه دلپذیری که به درستی پوستر فیلم نیز شده است.
کارگردان ازطریق منشور شخصیتی ترکویز نهتنها تاریخ واقعی مراسم miss Juneteenth و اهمیت آن برای جامعه سیاه پوستان تگزاس را به مخاطب یادآوری میکند تاریخی که روز آزادی و جشنی از فرهنگ و سنت آنهاست بلکه وجههای انسانی از یک رابطه مادر/دختری به ما نشان میدهد. جاییکه وقتی تماشاگر منتظر دیدن عملکرد نهایی کای و اجرایش در مسابقه میس جونتینث است، کای لباس زردی که ترکویز با او برنده شده و باید بپوشد تا سخنرانی کند را نمیپوشد، بلکه لباسش را عوض کرده و لباسی مشکی و روزمره پوشیده و موهای صافش را با هدبندی تبدیل به موهایی فرفری و عادی میکند، و بهجای سخنرانی؛ برخلاف سنت رایج، آهنگ و شعری مدرن در نقد اینکه چرا نباید خودش باشد میخواند. سکانسی که بی شک مخاطب را یادِ سکانس اجرای مسابقه فیلم Little Miss Sunshine و آن اجرای متناقض با فضا و خود مسابقه میاندازد.
ترکویز با نگاهی متعجب اما تحسین برانگیز کای را نگاه میکند و حتی بعد از اینکه به همین خاطر برنده نشده او را نهتنها سرزنش نکرده بلکه به دخترش افتخار میکند. کارگردان علاوهبر ایجاد احساس در مخاطب، تصویری معتبر، خیره کننده و احساسی از مادر، زن بودن، مسابقات زیبایی و پیوند بین مادر و دختر را ترسیم میکند.
تصویری که در همه جوامع قابل تعمیم است و ارتباطی که قابل درک. حتی رابطه ترکویز با مادر مذهبی خودش که روزا در کلیسا مشغول است و شبها در کافه به الکل پناه می برد، زنانگی بیشتری در فیلم جاری میکند. ترکویزی که نمیخواهد مذهبی باشد، مستقل بودن را با نبود پدرش یاد گرفته و قید بورس تحصیلی کالج که بابت ملکه زیبایی شدن بهدست آورده را زده، دخترش را بهتنهایی و سختی با انجام دادن دو کار همزمان (در بار و سردخانه) بزرگ کرده و حتی نمیتواند به مردی که دوسش دارد تکیه کند.
اما با تمام این موضوعات نه تنها امید و انگیزه اش را از دست نمیدهد بلکه به صاحب کافه باری که در آن کار میکند و بیماری قلبی پیدا کرده پیشنهاد شراکت میدهد و زندگی جدیدش را بهعنوان یک صاحب مغازه با دخترش آغاز میکند او یک زن عادی شگفت انگیز است.
کارگردان از تمهیدات جالبی برای نشان دادن ارتباط بین مادر و دختر استفاده میکند و جدا از دیالوگها و کنش/واکنشهای آنها دربرابر هم و در چالشهای پیش آمده، که روایت و شخصیت پردازی را همزمان انجام میدهد، از تمهیدات تصویری به جا و قابهای تنهایی و فریم های توشاتِ زیبا برای عمق دادن به این رابطه استفاده میکند. موسیقی متن نیز در صحنههای احساسی نه اغراق شده بلکه متناسب عمل میکند چه در بار و کافه چه در اجرا و رقص چه در تنهایی و غم.
مهمتر از همه طراحی صحنه و لباسی است که کارکرد اصلی در نشان دادن شخصیتها، افکار و آرزوهایشان دارد و نقش مهمی در پیرنگ اصلی و فرعی فیلم نیز ایفا میکند. حتی انتخاب نام ترکویز برای شخصیت اصلی که به معنای فیروزه است بر این زیبایی تاکید دارد. زیبایی تمام چیزی است که یک زن نیاز دارد تا خود و جهان را بشناسد ولی انسان چگونه میتواند خود را بشناسد؟
او چیزی تاریک و نهفته است، رنگها هیچند وقتی نور نیست. انسان باید در سیاهی خود غوطهور باشد تا در خود قوام یابد، همچون که در تاریکخانه عکس روی شیشه ظاهر میشود، آن چیزهایی که در انسان مخفیست در اثر بیرحمی و تاریکی مانند نوری در غروب خفه میشود و میمیرد، سیاهی میمیرد و سپیدی سر میزند و در طلوعی برآمده از شب و تاریکی و سکوت، انسانیت میماند. جلوهای که از سیاهی چشمها شلیک میشود، روح کسی که در مقابلش از هم میپاشد، خون در تن تمام رزهای دنیا به جوش میآید و هر نفس تبدیل به بغض میشود. در این واهمه، یک آن زمان برای لحظهای متوقف شده و در ذهن تمام سازهای جهان، خاطرات آبی ترین نتهای گذشته مرور میشود.