فیلم The Mauritanian «موریتانیایی»، با بازی جودی فاستر و طاهر رحیم، از پشت پرده یک پرونده جنجالی مربوط به حادثه ۱۱ سپتامبر، رونمایی میکند. با میدونی همراه باشید.
پس از گذشت ۲۰ سال از واقعه یازده سپتامبر، دوباره فیلمی آمده است تا از زاویهای دیگر، بحث این واقعه را پیش بکشد. با توجه به فیلمهای فراوانی که درباره یازده سپتامبر ساخته شده است، بدیهی است که سازندگان فیلم The Mauritanian باید به این مسئله فکر میکردند که فیلمشان چه بُعد تازهای را از این حادثه مد نظر قرار داده است که مخاطب را دوباره به روشنگریهای تازه درباره این موضوع جذب کند؟ از این منظر، جدای از امتیاز افشا کردن پشت پرده یک پرونده واقعی، فیلم یک امتیاز ویژه دیگر هم دارد که البته کارگردان آن یعنی کوین مک دونالد، تمام و کمال قدر این امتیاز را ندانسته است. فیلمساز دست روی نقطه نظر تاثیر گذار و قابل تعمیم به تمام حادثههای مشابه با یازده سپتامبرگذاشته است. اما در برخی از لحظات، چیزی جز گزارش مصور یک پرونده واقعی ارائه نمیدهد. اما آن امتیاز ویژه چیست؟
فیلمساز دست روی نقطه نظر تاثیر گذار و قابل تعمیم به تمام حادثههای مشابه با یازده سپتامبر گذاشته است اما در برخی از لحظات، چیزی جز گزارش مصور یک پرونده واقعی ارائه نمیدهد
بیایید دوباره حادثهای در ابعاد یازده سپتامبر را تصور کنیم. دزدیدن دو هواپیما و هدایتشان به قلب برجهای دو قلو در روشنایی نیویورک! در چنین واقعهای (یا حتی هر نوع واقعه دیگری شبیه به این)، سران یک حکومت به طور ویژه، که در اینجا سران حکومت آمریکا مدنظر است، دچار یک شوک و فضای بسیار متشنج میشوند. از آن سو رسانهها نیز دیگر بدون هیچ حد و مرزی به تمام ابعاد این حادثه دامن میزنند و در کنار مردم، فشار زیادی را به سمت حاکمان جهت پیدا کردن مقصر حادثه و انتقام گیری میآورند. حال در چنین موقعیتی، پرسش دراماتیک فیلم موریتانیایی مطرح میشود.
چه میشود اگر در چنین فضای متشنجی که به آسانی هم نمیتوان عاملان آن واقعه را دستگیر کرد، سران یک حکومت به مرز جنون رسیده و دیگر هر فردی که کوچکترین نسبتی با این ماجرا داشته باشد را بدون دادرسی دقیق و عادلانه دستگیر کرده و برای مدت نامعلومی به زندان بیندازند؟
درست همانند یکی از دیالوگهای ابتدای فیلم که میگوید: «آمریکاییها دیوانه شدهاند و به زور میخواهند هرکسی را که میتوانند محکوم کنند.». در این موقعیت، فردی به نام محمد ولد صلاحی که برای مقطعی در یک گروه مجاهد علیه رژیم کمونیستی افغانستان عضو بوده است به عنوان یکی از طراحان حادثه ۱۱ سپتامبر دستگیر میشود. صلاحی یک تماس ماهوارهای نیز از سوی دستگاه بلادن دریافت کرده است. همین عوامل موجب شده که او خیلی سریع متهم شناخته شود و برای مدت نامعلومی به زندان بیفتد. مهمترین دریچهای که کوین مک دونالد، سعی داشته به آن بپردازد، همین موضوع است که وقتی شواهد تا این اندازه علیه یک فرد قرار گرفتهاند و در وضعیت متشنج حادثهای مثل یازده سپتامبر، دادرسی دقیقی نیز صورت نمیگیرد، پس چگونه باید انتظار داشت که افرادی همچون صلاحی قربانی دستگاههای امنیتی نشوند؟ شاید تنها راه نجات، قضاوتی دقیق و همه جانبه همراه با دغدغهمندی برخی از وکیلان یا افراد امنیتی باشد. اما این راه نجات چه هزینهای دارد؟ تباهی سالهای زیاد عمر یک زندانی. تمام این گزارهها جای پرداخت بسیار عمیقی را دارند که شاید چندان که باید در فیلم موریتانیایی شاهد آن نیستیم. اما به یکبار دیدن آن حتما میارزد.
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش میشود
فیلمساز لحظات زیادی را به نمایش فشار روحی و روانی صلاحی اختصاص داده است تا به اندازه کافی به واقعیت آنچه بر سوژهاش رفته است وفادار باشد
فیلم موریتانیایی زاویه دیدش را به ۳ بخش تقسیم کرده است. از یک سو با وکیلی به نام نانسی هولاندر (با بازی جودی فاستر) و همراهش تری (با بازی شایلین وودلی) که پرونده صلاحی را برای دادرسی پذیرفتهاند همراه هستیم. از سوی دیگر یک عضو ارشد ارتش به نام استوارت (با بازی بندیکت کامبربچ) ماموریت دارد که هرچه سریعتر صلاحی را به اعدام محکوم کند و در تقابل با آن نانسی قرار میگیرد. مابقی مدت فیلم، با خود صلاحی در زندان همراه میشویم.
یکی از نیازهای مهم که با چنین انتخاب زاویه دیدی در فیلم حس میشود، نیاز به پرداخت کافی دو کاراکتر نانسی و استوارت است. به عنوان کاراکترهایی که بخشی از مدت فیلم را با آنها همراه میشویم، باید کاملا نیت آنها را باور کنیم و به خوبی پیشینه آنها را بشناسیم. حتی به اندازه یک سکانس برای معرفی. اما فیلمساز در این موارد شتابزده عمل میکند و میخواهد کاملا منطبق بر واقعیت پیش برود و سریعا به پرونده صلاحی برسد. یک وکیل در ابتدای فیلم با نانسی قرار میگذارد و درباره پرونده صلاحی صحبت میکند. ما بدون اینکه شناختی از نانسی و یا حتی آن وکیل داشته باشیم، گفتگوی آنها را میشنویم. نانسی بلافاصله مجاب میشود که این پرونده را قبول کند.
مهمترین اطلاعاتی که در ادامه از انگیزه او داده میشود چیست؟ اینکه نانسی از قدیم با دولت آمریکا بر سر مسئله ویتنام اختلاف نظر داشته است. برای باور کردن پیگیری مداوم نانسی جهت داد خواهی پرونده صلاحی، به پیش زمینهای بیش از این نیاز است. حتی در مواقعی نیاز است که حس کنیم نانسی در مورد بی گناه بودن صلاحی به تردید افتاده است. یا حتی مسیر پیگیری پرونده صلاحی از سوی او میتوانست بسیار دراماتیکتر پیش برود. به عنوان مثال حضور کاراکتر تری که میتوانست شیمی این دو را جذاب کند، در نهایت رابطه ویژهای را میان او و نانسی خلق نمیکند و گویی وجود تری تنها به این دلیل است که در واقعیت چنین فردی در کنار نانسی بوده است.
فیلم موریتانیایی زاویه دیدش را به ۳ بخش تقسیم کرده است. یکی از نیازهای مهم که با چنین انتخاب زاویه دیدی در فیلم حس میشود، نیاز به پرداخت کافی دو کاراکتر نانسی و استوارت است
از آن طرف وضعیت قدری برای کاراکتر استوارت دراماتیکتر جلوه میکند. یک عضو وفادار ارتش، در دستگاهی که همه اعتقاد کامل دارند که باید صلاحی اعدام شود، ناگهان متوجه میشود که مدارک کافی جهت محکومیت صلاحی وجود ندارد. در کنار این مورد، یک بُعد عاطفی تاثیرگذار نیز مسئله را برای استورات تشدید میکند. آن هم اینکه خلبان یکی از هواپیماهای ربوده شده، دوست او بوده است و ملاقات استورات با همسر دوستش، مسئله محاکمه صلاحی را تشدید میکند.
حال قرار گرفتن استورات در یک دو راهی پر چالش، موجب میشود که مسیر او بسیار جذابتر از مسیر نانسی روایت شود. اما به دلیل آنکه بخش زیادی از روایت فیلم به صلاحی محدود شده است، روند تغییر کردن کاراکتر استوارت و رسیدنش به کشف ماجرای اعتراف اجباری از صلاحی، با سرعت زیادی پیش میرود و آنگونه که باید درک نمیشود.
بخش دیگری که از فیلم میماند، خلوتهای ما با صلاحی چه در زندان و چه در حال محاکمه است. این خلوتها هم گاها اثر گذار است و هم بعضا بیش از حد اغراق شده. به عنوان مثال فیلمساز لحظات زیادی را به نمایش فشار روحی و روانی صلاحی اختصاص داده است تا به اندازه کافی به واقعیت آنچه بر سوژهاش رفته است وفادار باشد. از این منظر نمایش جزییات شکنجههای اجباری تاثیر گذار است. چرا که نیاز است تا وجدانهای زیادی با تماشای فشار روحی و روانی حاصل از اعترافهای اجباری که در اکثر دستگاههای امنیتی مرسوم است، بیدار شود. دلیل آنکه چرا صلاحی چنین اعترافاتی کرده است را هم به خوبی عیان میکند.
اما آن خلوتهایی لطمه زننده است که فیلمساز بیش از حد طرف صلاحی میایستد. صدای دعا خواندن او را با افکتهای صوتی در سراسر زندان منعکس میکند. از به چالش کشیدن پرونده او و ابهاماتی که ممکن است در ذهن مخاطب برای متهم کردن صلاحی مطرح شود، میگریزد. آنچنان که باید ما را در ورطه هولناک تشخیص حق از باطل فرو نمیبرد. آن وقت ماحصل همه اینها را باید در این عبارت خلاصه کنیم: «فیلمساز برای کاراکترش ترحم میخرد». اینها همان آفتهاییست که اجازه نمیدهد فیلم از امتیاز ویژهاش که در واقع تعمیم دادن پرونده صلاحی به تمام متهمانی از این دست است، استفاده کامل ببرد.
با همه این اوصاف، تمهید پایان بندی دلنشین است. کات زدن از پلان روایت فیلم که صلاحی بلاخره آزاد شده و سوار بر هواپیما میشود، به پلانهای آرشیوی از تصاویر ورود صلاحی به کشورش در واقعیت. عجین کردن این دو روایت، نزدیکی بیشتری را میان مخاطب و ماجرایی که روایت شد خلق میکند و طعم رهایی واقعی، فراتر از یک رهایی سینمایی، را میچشاند. نوعی نگاه خوش بینانه و رو به جلو، برای پیروزی همیشگی جبهه حق علیه باطل. هرچند با چاشنی تلخ از دست دادن سالهای زیادی از زندگی.