اگر از طرفداران بتمن و جوکر هستید و در انتظار یک اقتباس سینمایی خوب از آنها لحظهشماری میکنید، انیمیشن The Lego Batman Movie خود جنس است.
«لگو بتمن» با شنیدن این کلمه آغاز میشود: سیاه. بتمن در حالی که فیلم هنوز در مرحلهی نمایش لوگوی استودیوهای سازنده است، توضیح میدهد که چرا همهی فیلمهای مهم با صفحهی سیاه شروع میشوند (اسپویلر آلرت: چون خفنتر از رنگ سیاه، رنگ دیگری نیست!) و لوگوی برادران وارنر را مسخره میکند و از این میگوید که دیسی تمام موفقیتش را نه به سوپرمن، بلکه به بتمن مدیون است. خب، وقتی فیلمی به معنای واقعی کلمه، در شوخی کردن به اولین نمای مشکی فیلم هم رحم نمیکند، یعنی قرار است به سواری رودهبُرکننده و خارقالعادهای تبدیل شود. بالاخره آخرین فیلم ابرقهرمانی کمدی که داشتیم هم مسخرهبازیهایش را از تیتراژ شروع کرده بود و بالاخره آخرین انیمیشن لگویی که در دنیا غوغا به پا کرد، «فیلم لگو» بود که به یکی از شگفتآورترین انیمیشنهای سینمای غرب تبدیل شد. پس، آره «لگو بتمن» هر دو را یکجا دارد. هم فیلم ابرقهرمانی شاد و شنگولی است که تا میتواند جدیت و تاریکی شخصیت اصلیاش را به باد شوخی و خنده میگیرد و هم اسپینآف انیمیشنی است که به خاطر خلاقیتِ نفسگیرش شناخته میشود. به خاطر زنده کردنِ خلاقیت کودکانهی مُردهی درون بسیاری از بزرگسالانی که آن را در زمان عرضهاش دیدند و شیفتهاش شدند.
«فیلم لگو» یک غافلگیری تمامعیار بود. وقتی خبر رسید برادران وارنر قصد ساخت انیمیشنی براساس اسباببازیهای شرکت لگو را دارد، خیلیها انتظار محصولی به این اندازه درجهیک و عمیق را نداشتند. در عوض اکثرا فکر میکردند این انیمیشن چیزی بیشتر از تبلیغاتی سینمایی برای شرکت لگو نخواهد بود. اما بدجوری اشتباه میکردیم. «فیلم لگو» نه تنها یک فیلم تماما تبلیغاتی ضعیف نبود، بلکه کار غیرمنتظرهای انجام داد: فیلم از ماهیت لگوها استفاده کرد تا علاوهبر روایت داستانی در ستایش خلاقیت و دیوانگی افسارگسیختهی دوران کودکی، سکانسهای اکشنِ کلهخرابی عرضه کرد که فقط در یک فیلم لگویی میتوان نمونهشان را دید. انسانها هرچه از دوران کودکی فاصله میگیرند، بدون اینکه خودشان بخواهند، بیشتر و بیشتر فراموش میکنند که درون ذهنِ عجیب یک بچه چه میگذرد. ذهنی که به خاطر آلوده نشدن توسط هیچگونه نگرانی و مسئولیتی و منطقی، فقط و فقط به خلاقیت و کنجکاویهای بینهایت اختصاص دارد. به اینکه چگونه با قرار دادن بیربطترین و بیاهمیتترین چیزهایی که میتواند در اطرافش پیدا کند، داستانی پرهیجان دربارهی آنها درست کند و خودش را برای ساعتها مشغول کند.
حالا چه میشود اگر دنیایی از لگو را که با هدف به چالش کشیدنِ قدرت تصور بچهها ساخته شدهاند جلوی آنها قرار بدهید؟ و چه میشود اگر فیلمی دربارهی این موضوع ساخته شود. فیلمی دربارهی پسربچهای که داستانش را در لحظه با کنار هم قرار دادن هر اسباببازی و عروسک و اکشن فیگوری که گیر میآورد میسازد و جلو میرود. طبیعتا چنین فیلمی نه تنها با کودک درون خیلی از ما ارتباط برقرار میکند، بلکه تا دلتان بخواهد دستش برای دیوانهبازی باز است. اینطوری بود که برادران وارنر ناگهان خودش را در مقابل فرمول فوقالعاده نان و آبداری برای آغاز یک مجموعه موفق جدید پیدا کرد: دنیایی کارتونی پیرامون دنیای لگوها که منطق و قانون حالیش نمیشود و میتوان در هر قسمتش، به یک نقطهی عجیب و غریب دیگر از آن سر زد. بدون اینکه تماشاگران سردرگم شوند. البته که یکی از مهمترین وظایف «فیلم لگو» و حالا «لگو بتمن» این است که محصولات شرکت لگو را تبلیغات کنند و بفروشند، اما شکل تبلیغات (صحنههایی که کاراکترها از آت و آشغالهای دور و اطرافشان، وسائل عجیب و خفن درست میکنند) در بافت داستان و اکشن دوخته شده و هیچوقت توی ذوق نمیزنند و بخشی از منطق دنیای فیلمها هستند که خود تماشاگران برای رسیدن به این لحظات لحظهشماری میکنند.
شخصا خیلی بیشتر از «فیلم لگو» منتظر «لگو بتمن» بودم. طبیعتا بخشی از آن به خاطر موفقیتِ قسمت اول قابلدرک است، اما بخشی از آن مربوط به تمرکز این فیلم روی کاراکترها و دنیای دیسی با محوریت جدیدترین نبرد بتمن و جوکر میشود. بالاخره هیچ چیزی بهتر از بتمن و جوکر وجود ندارد و اگر اینطور فکر نمیکنید، پس خیلی ساده اشتباه میکنید! مخصوصا با توجه به اینکه بعد از بسته شدن پروندهی سهگانهی بتمن کریستوفر نولان، نه تنها تاکنون هیچ فیلم بتمنی جریان اصلی خوبی نداشتهایم، بلکه اصلا بهطور کلی هیچ فیلم خوبی از کامیکبوکهای دیسی هم نداشتیم. پس چشم انتظار «لگو بتمن» بودیم تا با شوخطبعی و دیوانگی بیپروایش، خاطرهی بدی که از «بتمن علیه سوپرمن» و «جوخهی انتحار» از نسخهی جدید شوالیهی تاریکی و و جوکر در ذهنمان باقی مانده بود را کمرنگ کند و این فیلم نه تنها این کار را میکند، بلکه لقب یکی از بهترین فیلمهای بتمن و یکی از بهترین داستانهای گفته شده دربارهی او را نیز به دست میآورد.
یکی از ویژگیهای خارقالعادهی «فیلم لگو»، داستان عمیق و فلسفیاش بود. بنابراین طبیعتا از «لگو بتمن» انتظار روایتی کارراهانداز را نداشتیم. بلکه انتظار دنبالهای را داشتیم که به اندازهی ویژوالها و اکشنهای خیرهکنندهاش، از لحاظ داستانی هم غنی باشد. «لگو بتمن» در این زمینه ناامیدکننده ظاهر نمیشود. این فیلم همان چیزی است که پیکسار در بهترین روزهایش به آن تبدیل میشود. یک سرگرمی لذتبخش و پاپکورنی که سرشار از شوخیهای رگباری است، اما همزمان به مسائل جدی و عاطفی مهمی میپردازد و از آنجایی که در اینجا با یک قهرمانِ کارکشته و باسابقه کار داریم، تیغ جراحیاش را به سمت اسطورهشناسی و تاریخ این کاراکتر میگیرد و آنها را مورد کالبدشکافی قرار میدهد و از این طریق نه تنها جلوهی تازهای از شخصیتِ شوالیهی تاریکی را فاش میکند، بلکه از تاریخش برای تولید یک عالمه صحنههای خندهدار و جوکهای خودآگاهانه هم استفاده میکند. نتیجه فیلمی است که هم خانوادهها و بچهها از آن لذت میبرند و هم طرفداران سرسخت و نِرد بتمن. هم انیمیشنِ کمنظیری است و هم یک فیلم ابرقهرمانی منحصربهفرد. هم درد و رنجهای درون بروس وین را مورد کندو کاو قرار میدهد و هم با صدای تام هاردیگونهی بین و سینک ظرفشویی بتمن شوخی میکند! چنین پکیج همهچیز تمامی را کجا میتوانید پیدا کنید. اگر بعد از «ددپول» فکر میکردید فقط «ددپول ۲» میتواند روی دست لحن خودآگاهانه و ساختارشکنِ آن فیلم بلند شود، اشتباه میکردید. «لگو بتمن» کاری را که «ددپول» شروع کرده بود کاملتر میکند. اگر «ددپول» فقط دو ساعت را به سخره گرفتن و به گند کشیدنِ کلیشههای معمول ابرقهرمانی اختصاص داده بود، «لگو بتمن» در لابهلای این شوخیها، معنای جالبی هم از کندو کاو در این کلیشهها دربارهی شخصیت بتمن بیرون میکشد.
فیلم با الهام از افتتاحیهی «شوالی تاریکی» و صحنهی دستبرد جوکر از بانک و افتتاحیهی «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» و صحنهی حملهی حیرتانگیزِ بیـن به هواپیمایی در آسمان آغاز میشود. اینبار جوکر همراه با دیگر خلافکاران معروف گاتهام و یک سری کاراکترهای لگویی مسخره قصد نابودی شهر از طریق بمبگذاری را دارند. موسیقی این صحنه که میکس آشکاری از روی موسیقی هنس زیمر است، بهعلاوهی تدوین تند و سریع فیلم، به لحظاتِ پرتنشی منجر میشود. بله، این وسط خلبان هواپیما جوکر را به خاطر خراب شدن نقشهی بمبگذاری دو کشتی در «شوالیهی تاریکی» مسخره میکند یا بتمن همزمان در حال مبارزه در ستایش خودش آواز میخواند، اما کماکان فیلم در اوج شلیک رگباری شوخیهایش، پرتنش و جدی احساس میشود. چیزی که مثلا در «ددپول» غایب بود. اینجا ما احساس میکنیم که شاید در حال خندیدن به این کاراکترها و دنیای غیرعادی و مضحکشان هستیم، اما آنها از نگاه خودشان اصلا غیرعادی و مضحک نیستند. بنابراین عملیاتها و قهرمانبازیها و رفتارهایشان در عین دیوانهوار بودن، از نگاه خودشان معمولی است و همین به صحنههای اکشن، حس و حالِ پرآدرنالینی تزریق کرده است. درست مثل بچهای که در حال سرهم کردن داستانی مندرآوردی برای بازی با اسباببازیهایش است. گرچه تماشای این بچه در حال به جان هم انداختن گودزیلای عروسکیاش با یک گوریل آبیرنگ، خندهدار است، اما این نبرد در ذهنِ خود آن بچه، حکم نبردِ مرگ و زندگی را دارد. نبردی با چنگ و دندان که سرنوشت دنیا به آن بستگی دارد. خب، کریس مککی در مقام کارگردان و نویسندگانش موفق شدهاند با ترکیب جدیت و تاریکی سهگانهی بتمنِ نولان با کمدی خودآگاهانهی «فیلم لگو» به نتیجهی درگیرکنندهای دست پیدا کنند. اگر اکشنهای «ددپول» تقریبا هیچوقت قابلجدی گرفتن نبودند، اینجا اکشنها از ضرباهنگ حسابشدهای بهره میبرند و تماشاگر را در هیاهوی فیلم غرق میکنند.
این افتتاحیهی پرزد و خورد و پراغتشاش اما فقط به سطح بیرونی زندگی بروس وین اشاره میکند. اگرچه همه از ضرباهنگ دیوانهوار این فیلم تعریف میکنند، اما این موضوع دربارهی تمام فیلم صدق نمیکند. نکتهی تحسینآمیز فیلم این است که هروقت لازم است پا روی ترمز میگذارد و از طریق همین صحنههاست که به هیاهوی توخالی بتمن در خیابانها و تنهایی دردآورش در خلوتهایش اشاره میکند. مثلا در نمای طولانیمدتی که در چنین فیلمی خیلی طولانیتر از حد معمول احساس میشود، او را میبینیم که در استخر خانهاش به تنهایی مشغول گاز زدن و جویدنِ خرچنگش است یا در جایی دیگر مثل همهی ما در ابتدا تایمر مایکروویو را اشتباه تنظیم میکند. فیلم از این طریق نه تنها با زبان طنز به روتین حوصلهسربر زندگی اشاره میکند که گریبانگیر بتمن هم شده، بلکه تنهایی خردکنندهی بروس وین در خانهاش را هم در مرکز توجه قرار میدهد. بتمن همیشه به خاطرِ مشکلات و کمبودها و اشتباهات و وحشتهایش، یکی از قابللمسترین کاراکترهای کامیکبوکی بوده است و بهترین لحظات «لگو بتمن» نه آنهایی که بتمن را در حال مبارزه نشان میدهد، بلکه آنهایی است که روی تنهایی و انزوایش تمرکز میکنند.
بتمن لگویی آدمِ گستاخ و بیشرم و حیا و خودخواهی است که شیفتهی شهرت و محبوبیتش است. فقط به خاطر تشویق شدن توسط بچههای یتیم و حس کردن نگاههای حسرتآمیز آنها روی خودش به یتیمخانه سر میزند و جلوی درِ یتیمخانه با بتموبیلش ویراژ میدهد و دریفت میکشد و نسبت به تاثیری که روی گاتهام و لیگ عدالت گذاشته، خودش را گول میزند. اینجا با بتمنی طرفیم که از ابراز نقاط آسیبپذیرش وحشت دارد. نمیتواند با کسی ارتباط عاطفی برقرار کند، بهطرز شرمآوری فرصتطلب است و در یک کلام از لحاظ احساسی فلج است. اما ما میبینیم که او در کنار تمام کمبودها و مشکلاتی که دارد، بسیار بااستعداد، سرسخت و بامعلومات نیز است و همیشه برای نجات شهرش در مقابل بدترین تهدیدها آماده است و همیشه حاضر به خطر انداختن جانش برای محافظت از شهرش است. فقط مشکل این است که از خود گذشتگیها و مبارزات قهرمانانهی بتمن، بیشتر از اینکه واقعا قهرمانانه باشند، دلایلی خودخواهانه دارند.
بتمن به خاطر نجات مردم شهر با جرم و جنایت مبارزه نمیکند، بلکه به خاطر شکستن روتینِ حوصلهسربر زندگیاش دست به این کار میزند. در ابتدای فیلم مدام به جرم و جنایت تمامنشدنی گاتهام اشاره میشود و در ادامه متوجه میشویم که بتمن نمیخواهد دشمنانش برای همیشه دستگیر شده و شکست بخورند. او به این دلیل آدمهای اطرافش را از خود میراند و از برقراری ارتباطات عاطفی با بقیه فرار میکند، چون از این وحشت دارد که ممکن است در صورت از دست دادن آنها، مجبور به تحمل درد و رنجی که بعد از مرگ والدینش تجربه کرده بود شود. و او در طول تمام این سالها آنقدر به ترسهایش جای رشد کردن داده است که آنها تمام ذهنش را همچون قارچ تسخیر کردهاند و او را به آدم بدخلقی تبدیل کردهاند که فکر میکند با دور راندن آدمهایی که دوستشان دارد، خوبشان را میخواهد. اما فیلم حرف دیگری برای گفتن دارد؛ از خود راندن آدمهای اطرافمان به خاطر اینکه خوبشان را میخواهیم قابلتوجیه نیست. کار درست همکاری با یکدیگر و فایق آمدن بر مشکلات است. بله، همهی اینها بحثهای تیره و تاریکی برای یک کارتون لگویی کودکانه هستند، اما سازندگان تمام این خصوصیات شخصیتی و رفتار پیچیده و کشمکشها و تضادهای درونی را آنقدر راحت و روان از طریق داستانشان مورد بررسی قرار دادهاند که نتیجه به شخصیتپردازی معرکهای منجر شده است و باعث شده «لگو بتمن» به اندازهی تمام فیلمها و کامیکبوکهای خوبی که تاکنون دربارهی این کاراکتر ساخته یا نوشته شده، گوشهای از روانشناسی بتمن را به نمایش بگذارد.
این در حالی است که همهچیز به بتمن خلاصه نمیشود و فیلم نگاهی به درونِ ذهن جوکر، آلفرد و رابین هم میاندازد و رابطهی آنها با بتمن را بررسی میکند. «لگو بتمن» سناریوی هوشمندانهای دارد و هیچوقت افسارش از دست کارگردان در نمیرود. بلکه به تعادل درستی بین بامزگی و تراژدی دست پیدا میکند. مثلا در یکی از لحظات فیلم بتمن در جریان بگو مگو با آلفرد، حرف بدی دربارهی رابطهشان میزند و کارگردان اجازه میدهد تا چهرهی آلفردِ لگویی به بهترین شکل ممکن دردی که از شنیدن این حرف احساس کرده است را منتقل کند. این صحنه از یک طرف به عدم همدردی و گمشدگی روحی بتمن اشاره میکند و از طرف دیگر خیلی بامزه است. یا وقتی بتمن از صمیم قلب به جوکر میگوید که از او متنفر نیست و هیچ اهمیتی به او نمیدهد، از یک سو نحوهی بغض کردنِ جوکر فوقالعاده خندهدار است و از سوی دیگر کاری میکند تا برای اولینبار صدای شکستن دل ظریف دلقک جرم و جنایت را بشنوید و حقیقا دلتان برای او بسوزد. هوشمندی کارگردانی و فیلمنامهی «لگو بتمن» رسیدن به تعادل دقیقی بین خندههای افسارگسیخته و احساساتِ لمسکردنی است. اگرچه «لگو بتمن» فیلمی است که با فاش کردن پسوورد غار بتمن (آیرنمن مزخرفه) خنده روی لب تماشاگر مینشاند، اما در مقایسه با کل «بتمن علیه سوپرمن» حرفهای جالبتری دربارهی این کاراکتر دارد. قابلذکر است که فیلم پیامهایش دربارهی تنهایی و خانواده و کار تیمی و تغییر کردن را بهطور نامحسوسی توضیح نمیدهد، اما هیچوقت اینطور به نمیرسد که فیلم ما را مورد بمباران پیامهای اخلاقیاش قرار داده است. نه تنها با یک انیمیشن کودکانه طرفیم، بلکه فیلم آنقدر صمیمی و نزدیک به مخاطب است که پیامهای اخلاقی آشکارش توی ذوق نمیزنند و اتفاقا در چارچوب فیلم قابلقبول هستند.
این همه دربارهی کاراکترها و روابطشان گفتم تا به این نتیجه برسم که همین قرار دادن کاراکترها در کانون توجه است که جلوی اکشنهای جنونآمیز و پرهرجومرج فیلم را از تبدیل شدن به یک سری تصاویرِ خستهکننده گرفته است. شاید مقایسهی عجیبی به نظر میرسد، اما «لگو بتمن» در این زمینه یادآور «لوگان» است. همانطور که در آن فیلم کسانی که در هیاهوی نبرد حضور داشتند بر خودِ هیاهوی نبرد اولویت داشت و اکشنها فقط وسیلهای برای سرگرم کردن نبودند و حکم ابزاری برای شخصیتپردازی کاراکترها و بررسی روانشناسیشان را داشتند، اکشنهای «لگو بتمن» نیز ساز خودشان را نمیزنند و تافتهی جدا بافته نیستند، بلکه با کاراکترها ذوب شدهاند. اکشنها حول و حوش تماشای بتمن در حال خفنبازی نمیگردند، بلکه دربارهی این هستند که بتمن چگونه در موقعیتهای خطرناک در برخورد با دوستان و دشمنانش دستگل به آب میدهد یا گل میکارد. مثلا اکشن افتتاحیه که همچون یک موزیک ویدیو طراحی و تدوین شده، شخصیت حرفهای اما مغرور بتمن را معرفی میکند. سکانسی که بتمن، رابین را برای دزدیدن تفنگ فانتوم سوپرمن به وسط خطر میفرستد، در ابتدا نشان میدهد که بتمن هیچ اهمیتی به کشته شدن این بچهی یتیم نمیدهد و در ادامه دستوراتش از راه دور کاری میکنند تا به بتمن احساس پدر بودن دست بدهد.
فیلم از اکشنها برای کالبدشکافی خصوصیات خوب و بد کاراکتر مرکزیاش استفاده میکند. بنابراین وقتی در نبرد پایانی، بتمن سعی میکند تا با همکاری بقیه چشم سائرون را از بین ببرد یا وقتی برای گرفتنِ دستِ آلفرد دست دراز میکند و شکست میخورد، گرچه با چهارتا لگوی کوچولوی بامزه طرف هستیم، اما کماکان ناامیدی، خشم، ترس و هیجانشان را احساس میکنیم. حتما کریس مککی خیلی خوب این شخصیت، جایگاه او در فرهنگ عامه و تاریخ پیچیدهاش را درک کرده که توانسته به چنین تعادلی دست پیدا کند. پس با اینکه در این فیلم هم مثل بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانی این روزها با فینالی طرفیم که آسمانخراشها و شهرها به مرز فروپاشی کشیده میشوند، اما فیلم آنقدر از لحاظ احساسی و پرداخت تقلای درونی کاراکترها غنی است که اینجور کلیشهها آزاردهنده نمیشوند. «لگو بتمن» یکی از شلوغترین داستانهای کامیکبوکی را که تاکنون دیدهام دارد، اما هیچوقت سردرگمکننده و اعصابخردکن نمیشود. دقیقا همان مشکلی که گریبانگیر «جوخهی انتحار» شد. اگر «لگو بتمن» موفق میشود با تمرکز روی کاراکترها و روشن کردن رابطهی آنها حتی در شلوغترین لحظاتش هم سرراست باقی بماند، مشکل «جوخهی انتحار» این بود که نه کاراکتری داشت، نه داستانی و نه اکشنی. پس شلوغبودن اکشنها یا تعداد بالای کاراکترها تا وقتی که اکشنها از طراحی درستی و کاراکترها از تعریف روشنی بهره ببرند مهم نیست.
اینجا باید اشارهی ویژهای به ویل آرنت به عنوان صداپیشهی بتمن کنم که قبلا با صدای بوجک هورسمن در سریال شاهکارِ نتفلیکس به همین نام قابلیتهایش را نشان داده بود و صدایش از آن صداهای خاصی است که احتمالا در کنار صداپیشگان کارکشتهی بتمن فراموش نخواهد شد. البته که همهچیز به آرنت خلاصه نشده و فیلم شامل هنرنماییهای کمنظیری از روساریو داسون، رالف فاینس، زک گالیفیاناکیس، مایکل سرا و خیلیهای دیگر میشود که همه موفق میشونند کار قابلتوجهای در زنده کردن این لگوها انجام بدهند. معمولا در فیلمهای کامیکبوکی، خبری از افسارگسیختگی خودِ کامیکبوکها نیست. شرکتی مثال مارول باید وقت بسیاری را به زمینهچینی فیلمهایش اختصاص بدهد تا بتواند در فیلمی مثل «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» چندین کاراکتر مختلف را بدون سردرگم شدن تماشاگران کنار هم قرار بدهد. تازه آن موقع هم فیلمها نمیتوانند به جنونِ یک کامیک دست پیدا کنند. «لگو بتمن» اما یکی از اندک فیلمهایی است که این کار را کرده است. فیلم علاوهبر کاراکترهای دیسی، از کاراکترهایی مثل لُرد ولدمورت، کینگ کونگ، سائورون و کایجوی سبزی با قدرت نفس آتشین اتمی گودزیلا هم بهره میبرد. در چه فیلم کامیکبوکی دیگری میتوانید تمام این کاراکترها را در کنار هم ببینید و شاهد چنین بلبشوی منظمی باشید! «لگو بتمن» به اندازهی «فیلم لگو» تازه و عمیق نیست، اما مطمئنا جایی در میان بهترین فیلمهای ابرقهرمانی قرار میگیرد.