L.A. Confidential با بازی راسل کرو و کوین اسپیسی را باید تریلر جذابی خواند که به کمک تمامی عناصری که در اختیار دارد، یک قصهگویی استخوانبندیشده و جذاب را تحویل مخاطب میدهد.
«محرمانه لس آنجلس» ساختهای پر رمز و راز و عالی است که توئیستهایی کمنظیر را نشانتان میدهد
این روزها کمتر میشود فیلمی را پیدا کرد که در ژانری شناختهشده آفریده و اکران شود و در عین داشتن هویتی به خصوص، تمام ویژگیهای مورد نیاز برای تبدیل شدن به فیلمی لایق احترام در آن سبک به خصوص سینمایی را نیز یدک بکشد. فیلمی که در عین رعایت کهنالگوها، قصهسرایی نو و به روز شدهای را تقدیم مخاطب خویش کند و پیش از شکستن چند قانون مهم سینمایی برای دستیابی به فرمی به خصوص، نخست آن قانونها را به خوبی بلد باشد. چون چنین آثاری، همان ساختههایی از دنیای هنر هفتم هستند که هم احترام قدیمیترها را به دست میآورند و هم توانایی جذب مخاطبان عام، به یک ژانر پراهمیت و لایق احترام را دارند. نتیجه هم این است که پس از اکرانشان میبینید هم عمری طولانی در جایگاه فیلمهای لایق تماشا داشتهاند، هم منتقدان را شدیدا جذب لحظاتشان کردهاند و هم بینندگان زیادی را به عمق لحظات فراموشناشدنیشان فرو بردهاند. خب، بگذارید پیش از هر چیز بگویم که «محرمانه لسآنجلس» (L.A. Confidential) یکی از همین فیلمها است. یکی از همین آثاری که توانسته با دریافت امتیاز نود و نه سایت راتنتومیتوز، جایگاه ابدیاش در قلب منتقدان حرفهای سینما را نشان همگان دهد و به شکلی مداوم، توجه سینماروهای تازهکار را نیز به خودش جلب میکند. یک ساختهی پر رمز و راز عالی که توئیستهایی کمنظیر را نشانتان میدهد و در تمامی لحظات، اجازهی خسته شدن را از بینندگانش دریغ میکند.
L.A. Confidential به طرز هوشمندانهای، قصهاش را در قالب دقایقی حسابشده و با سرعتی مشخص تقدیم بینندگان میکند. در تمام طول فیلم، شما با روایتی مواجه میشوید که ثانیه به ثانیه سرعتش افزایش مییابد و به همین دلیل، در هر لحظه بیش از پیش جذبتان میکند. فیلمی که یک داستان واقعا رازآلود و جنایی را بر پردهی تصویر برده و در استفاده از چرخشهای داستانی آنقدر ماهر است که احتمالا باید در این موضوع به خصوص، به عنوان یکی از برترین کلاس درسهای سینمایی شناخته شود. چرخشهای داستانی فیلم، نه تنها رخدادهایی قابل پیشبینی نیستند، بلکه فارغ از دیوانهوار بودنشان و تاثیری که در جلب کردن تمام توجهتان به اثر دارند، به شدت در داستان نیز تاثیر میگذارند. منظورم این است که در «محرمانه لسآنجلس»، شما با ساختهای مواجه نمیشوید که در آن از عناصر گوناگون سینمایی برای خلق جذابیتهای کوتاهمدت استفاده شده باشد و مثلا وقتی میگویم در طول فیلم شما با چرخشهای داستانی مهمی سر و کار خواهید داشت، منظورم این است که تمام دقایق قبل از آن توئیستها برای افزایش شدت اثرگذاری آنها خلق شدهاند. این یعنی فیلم از داستانگویی منظم و دقیقی بهره برده که ویژگیهایش هویتش را تشکیل میدهند و از آن جدا نیستند. ویژگیهایی که طیف گستردهای از شخصیتپردازی مثالزدنی کاراکترهای داستان تا درگیر کردن بیشتر و بیشتر مخاطب با قصه تا آخرین ثانیهها را پوشش میدهد.
کاراکترهای فیلم، قهرمانانی خاکستری، پر عیب و اشکال، خشن، شدیدا واقعگرایانه و به دور از هرگونه ویژگی کلیشهای قهرمانهای داستانهایی اینگونه هستند. ستوانها و کارآگاههایی که در برابر امیال لحظهایشان هیچ مقاومتی ندارند و آنقدر نقص و ضعف شخصیتی را یدک میکشند که صدا کردنشان با لفظ قهرمان ناممکن است. این وسط، تقابل تفکرات همین شخصیتهای نهچندان ایدهآل و پیچ خوردن داستان تکتک این افراد به شکلی نامستقیم با یکدیگر و در آخر رسیدنشان به مقاصدی یکتا، همان چیزی است که قصهگویی فیلم را شکل داده است. آدمهای فیلم، بر سر منافعشان تبدیل به صمیمیترین دوستها میشوند و توانایی فیلمساز در برقرار کردن یک ارتباط قوی و تاثیرگذار مابین آنها، انکارناپذیر است. همهچیز میتواند در یک لحظه تغییر کند و اصولا فاش شدن حقایق، اثرگذاری بسیار شدیدی روی تک به تک کاراکترهای درگیر با یک موضوع و احساساتشان نسبت به یکدیگر دارد. اما آنچه که مهم است چیزی نیست جز آن که این اثرگذاریها به باورپذیرترین و زیباترین حالت ممکن به تصویر کشیده شدهاند و امکان ندارد در حین تماشای فیلم با دقایقی مواجه شوید که در آنها تغییر جنس روابط افراد حاضر در داستان پس از یک رخداد، برایتان جلوهای غیرمنطقی داشته باشد. از طرف دیگر، کاراکترها هم غالبا به سبب عدم بهرهبرداری از یک پیشینهی مفصل و نالازم، به راحتی توسط استایلشان به مخاطب معرفی میشوند و توانایی شناساندهشدن به عنوان نمادهایی از شخصیتهایی آشنا در هر جامعهی انسانیای را نیز پیدا میکنند. اینها را به علاوهی دادههای به درد بخور فیلمساز که به شکلی دقیق و گزینششده بعضا از راه میرسند و درکتان از یک شخصیت را به میزان لازم افزایش میدهند کنید، تا بفهمید چرا L.A. Confidential در شخصیتپردازی نقصی ندارد. در فیلم، بیش از جملات، این کنشها هستند که شخصیت را تعریف میکنند و به همین سبب در طول آن شخصیتپردازی و داستانگویی هرگز تبدیل به دو عنصر جدا از هم نشده و تماما موازی با یکدیگر، پیشروی میکنند. اگر قرار بر نشان دادن عدم توانایی یک کاراکتر در کنترل هیجانات احساسیاش باشد، پس از مدتها به تصویر کشیدن او در قالب به نظر آسیبناپذیرش، ناگهان با یک سکانس مواجه میشوید که رسما این عکس خودساخته و مسخره را از بین میبرد و اگر قرار است حقهزدن یک پلیس به همکارانش برای برآورده کردن خواستهی احساسیاش را ببینیم، فیلمساز در چند ثانیهی بدون دیالوگ، آن را بهترین شکل نشانتان میدهد.
اجراهای حاضر در اثر، یکی از بزرگترین نقاط قوت آن هستند و در کنار واقعگرایی قدرتمندانهی داستان، باعث میشوند که در هر لحظهی فیلم، مخاطب توانایی رویارویی و مواجهه با کاراکترهایی قابل پذیرش و لایق باور را داشته باشد. از کوین اسپیسی که در فیلم به بهترین حالت ممکن نقش یک پلیس آب زیرکاه سودجو، دوستداشتنی و بیآزار را بازی کرده بگیرید و برسید به راسل کرو که یکی از مهمترین نقشهای فیلم را برعهده دارد و تصویری تمامقد از پلیسی جوان، زجرکشیده و با عقایدی به خصوص را ترسیم میکند. هر دوی اینها، در کنار گای پیرس که به موقعش خوب روی اعصابتان میرود و به موقعش خوب شما را جذب ویژگی های مثبت کاراکترش میکند و به نقشآفرینی پیچیدهترین و چند لایهترین انسان فیلم پرداخته، بار زیادی از قدرت قصهگویی اثر را به دوش میکشند. البته این وسط از کیم باسینگر و بازی لایق تحسینش در قالب زنی تنها که به سبب کثیفی جامعهی اطرافش تقریبا هویت خود را فراموش کرده و انگار از احساسات حقیقی آدمها تهی شده هم نمیتوان گذاشت که انصافا در ارائهی پرترهای پیچیده از کاراکتری مهم، عملکردی مثالزدنی دارد.
فارغ از تمامی اینها، یکی از آن نکات مهمی که رعایت شدنشان باعث رسیدن L.A. Confidential به چنین جایگاهی شده، واقعگرایی محضی است که در طول فیلم جریان یافته است. راستش را بخواهید، این داستان در نقاطی گوناگون انقدر لحظههایی هیجانانگیز برای مخاطبان خلق کرده و پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر عامهپسند تمامعیار را داشته که اگر سازندگان به هویت ارزشمند سینماییاش اهمیت نمیدادند، خیلی راحت میتوانست به فیلمی سطح پایینتر و عامهپسندانهتر تبدیل شود. چون در طول دقایق فیلم، شما آرامآرام به عمق داستان پیچیده، پلیسی و پر رمز و رازی فرو میروید که خیلی راحت میتوانست با زیر سوال بردن منطق قصهگوییاش در برخی لحظات، حس و حالی هیجانمحورتر از وضع فعلی را تقدیمتان کند. اما به جای آن، شما حالا پس از نزدیک به بیست سال هنوز توانایی تماشای ساختهای را دارید که رعایت قوانین داستانگوییاش آنقدر برای نویسندگان و کارگردان آن مهم بوده که هرگز، واقعگرایی از لحظاتش بیرون نرفته است.
قصهی فیلم، آن سگنینی لازم برای روایتی ماندگار را یدک میکشد و به قدری روی کاغذ پیچیده است که حس میکنم نمیتوانم آن را در چند جمله شرح دهم. با این حال، همین قصهی پیچیده وقتی وارد جهانبینی تصویری فیلمساز شده، تجربهی بصری خاصی را پدید آورده که بدون هیچ مشکلی، روایتی شنیدنی را تحویلمان میدهد. روایتی که پرداختن به جزئیات در آن بیداد میکند و هر نقطه از آن، به مانند تکهای از یک پازل بزرگ با دیگر نقاط فیلم تطابق دارد. پس تعجب نکنید اگر در طول تماشای فیلم حس نزدیک شدن به یک شاهکار را داشتید چون «محرمانه لسآنجلس»، واقعا موارد زیادی از آنچه که فیلمهای تماما بینقص سینما درون خود جای دادهاند را در تمامی ثانیهها، به همراه دارد.
راجر ایبرت در سال ۲۰۰۸ صراحتا گفته است که L.A. Confidential، برترین فیلم در بیست و پنج سال اخیر است که تصویری از لسآنجلس امروز را نشانمان میدهد. فیلمی که در نگاه او حتی بالاتر از Boogie Nights ساختهی کارگردان شهیر سینما یعنی پل توماس اندرسون و Jackie Brown اثر کوئنتین تارنتینو قرار میگیرد و وی به آن نمرهی کامل را اعطا کرده است. چیزی که با توجه به هویت ارزشمند فیلم و قصهگویی لایق تحسین آن، کاملا منطقی به نظر میرسد. در «محرمانه لسآنجلس»، شما هرگز با لحظهای بیمفهوم مواجه نمیشوید و به جای این، مقابل اثر هنرمندانهای قرار میگیرید که در آن پشت برخورد هر مشت و شلیک هر گلولهای، منطق و دنیایی داستانگویی وجود دارد. کاراکترهای فیلم، همانگونه که پیشتر نیز گفتم عالی هستند و در درخشش بازیگران هم که شکی نیست. این وسط، کارگردانی عالی فیلم و توجه زیبای فیلمساز به حفظ پیوستگی تکتک عناصر اثرش را هم فراموش نکنید که رسما، «محرمانه لسآنجلس» را در قالب اثری فوقالعاده تقدیمتان میکنند. اثری که یکی از بهترین فیلمهای کارآگاهی زندگیام است و بیش از هر چیز من را به یاد یکی از صحبتهای مهم آرون سورکین یا همان فیلمنامهنویس خارقالعادهای که Moneyball را نوشته میاندازد. سورکین میگوید مهمترین و مهمترین و مهمترین عنصر تاثیرگذار در تبدیل شدن یک فیلمنامه به اثری ارزشمند، به این مربوط میشود که کاراکترها «انگیزه»هایی لایق احترام و «مانع»هایی به شدت دشوار داشته باشند. یعنی همان چیزهایی که در ثانیه به ثانیهی L.A. Confidential، میتوان حضورشان را احساس کرد. همان چیزهایی که باعث میشوند در هیچ لحظهای توانایی دل کندن از روایت فیلم در حین تماشای آن را نداشته باشیم.