نقد فیلم Just Mercy

نقد فیلم Just Mercy

با وجود آنکه Just Mercy از کلیشه‌های رایج آثاری که براساس ماجراهایی واقعی ساخته شده‌اند مصون نیست، اما هنوز می‌تواند تأثیرگذار و تکان دهنده باشد. با بررسی این فیلم میدونی را همراهی کنید.

فیلم Just Mercy یک درامای قانونی-قضایی است که با اقتباس از کتاب Just Mercy: A Story of Justice and Redemption، نوشته‌ی برایان استیونسون، ساخته شده است؛ برایان استیونسون، وکیل و فعال اجتماعی و سیاسی آفریقایی-آمریکایی، در این کتاب نگاهی به خاطرات دوران فعالیت حرفه‌‌ای خود و بی عدالتی‌های سیستم قضایی آمریکا می‌اندازد. دستین دنیل کرتون، کارگردان کم کار Just Mercy، با به تصویر کشیدن بخشی از تکان دهنده‌ترین تجربیات استیونسون به‌عنوان نمونه، سعی دارد ضمن تقدیر از تلاش‌های بی مشائبه‌ی این وکیل بزرگ، که لقبی همچون ماندلای آمریکا را به دوش می‌کشد، توجهات را به سوی نبرد بزرگ اقلیت‌ها در ایالات متحده با نابرابری اجتماعی ببرد و تصویری واقع گرایانه و متفاوت را از حال و هوای بند اعدام زندان‌ها به نمایش بگذارد.

پس تا اینجا متوجه شدیم با اثری مواجهیم که بخش عمده‌ای از داستانش ریشه در وقایعی حقیقی دارد؛ این مسئله می‌تواند بینندگان را به دو دسته تقسیم کند زیرا خیلی از افراد این جمله را مساوی با کسل کننده و قابل پیش‌بینی بودن فیلم می‌دانند. حقیقت این است که این نکته تا حدودی درمورد Just Mercy نیز صدق می‌کند؛ اتفاقات تا حدود زیادی قابل پیش‌بینی هستند و برخی سکانس‌های این فیلم، از اذیت و آزار استیونسون توسط پلیس‌های نژاد پرست گرفته تا وقایع درون دادگاه، را بارها به اشکالی متفاوت در آثار مختلف تماشا کرده‌ایم. با وجود آنکه کرتون برخی شاخ و برگ‌های اضافی را جهت افزودن دراما به داستان الحاق کرده، اما درنهایت دست و پای او در این زمینه تقریبا بسته است و نمی‌تواند از تبدیل شدن Just Mercy به فیلمی فرموله که از روند خاص و تکراری پیروی می‌کند، خودداری کند. با وجود این نکته‌ی منفی، کرتون و تیم Just Mercy در سایر زمینه‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند تا آن را به فیلمی خوب و تأثیرگذار تبدیل کنند و در برخی موارد این تلاش‌ها به موفقیت ختم می‌شود.

داستان فیلم در شهرستان مونروی ایالت آلاباما، در سال ۱۹۸۷ میلادی، آغاز می‌شود؛ مکانی که زمانی از ناامن‌ترین نقاط آمریکا برای رنگین پوستان بوده و دوره‌ای که به ادعای سیاست مداران دیگر ردی از تبعیض‌های نژادی گسترده و هدفمند در این کشور دیده نمی‌شود. صاحب یک کارگاه تولید چوب کوچک به نام والتر «جانی دی» مک‌میلیان، با بازی درخشان جیمی فاکس (Jamie Foxx) به اتهام قتل جوان سفید پوستی به نام راندا موریسون به اشد مجازات، اعدام بوسیله‌ی صندلی الکتریکی، محکوم می‌شود. در آن سوی ماجرا، برایان استیونسون، با نقش آفرینی مایکل بی جوردن (Michael B. Jordan) قرار دارد؛ وکیلی جوان که به‌تازگی از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شده و سرشار از انگیزه است تا در دنیا تغییر ایجاد کند و به کمک افرادی بشتابد که صدایشان کمتر شنیده می‌شود. خاطرات دوران کارآموزی و انگیزه‌ی استیونسون جوان او را برای دفاع از زندانیان محکوم به اعدام در ایالت آلاباما می‌کشاند. این زنجیره‌ی اتفاقات استیونسون را با جانی دی رو‌به‌رو می‌کند؛ وکیل جوان بعد از مطالعه‌ی پرونده ناقص و متناقض جانی دی تصمیم می‌گیرد به دفاع از او دربرابر حکم ناعادلانه‌ای که برایش بریده شده به‌ پا خیزد.

آثار درامی که در دادگاه جریان دارند و روایتی از درگیری‌های قضایی را به تصویر می‌کشند، پر هستند از فریاد، دست به یقه شدن و پیچش‌های انگشت به دهان کننده‌ در پرونده که متهم یا وکیل او در دقیقه‌ی نود در دادگاه رو می‌کند. بااین‌حال کرتون در Just Mercy سعی می‌کند که این صحنه‌های دراماتیک و جذاب را فدای ارائه‌ی تصویری واقعی و باورپذیرتر از درد و رنج سیاه پوستان آلاباما و دادگاه کند. این اثر تنها دو سکانس را به نمایش آن سخنرانی‌های تکان دهنده‌ی رایج در این دسته فیلم‌ها اختصاص می‌دهد؛ آن هم در فاز پایانی و نه به آن غلظتی که از وکیل‌های سرسخت دنیای سینما که در مقابل سیستمی فاسد قد علم کرده‌اند انتظار داریم. این رویکرد دو نتیجه‌ی اساسی را به همراه دارد. اول اینکه در این اثر شما نباید انتظار صحنه‌هایی را داشته باشید که شما را به وجد بیاورد و از صندلیتان بکند؛ روایت شمرده است و کرتون زمان زیادی را صرف زمینه سازی برای زدن حرف آخر می‌کند. در دست دیگر، به‌گفته‌ی شخص کارگردان، این فیلم اصلا با این هدف ساخته نشده که شما را سرگرم کند و به وضوح انعکاس این امر را چه در ضرب آهنگ روایت و چه در نحوه‌ی پردازش وقایع مشاهده کرد؛ Just Mercy بیش از آنکه بخواهد اثری هیجانی باشد، آینه‌ی تمام قد درد و رنج جامعه‌ای کوچک از اقلیت‌هاست. بی عدالتی و تاریکی دنیای Just Mercy تنها به حکم غیرمنصفانه‌ای که برای جانی دی بریده شده و دیوارهای دادگاه محدود نمی‌شود؛ از عدم امنیت شغلی گرفته، تا فقر و نژاد پرستی نهان و آشکار، Just Mercy به تاریخچه‌ای از تبعیض و ظلم علیه اقلیت سیاه پوستان در آمریکا می‌پردازد و حقیقتش را بخواهید تماشای این صحنه‌ها آنقدرها هم کاری آسان نیست ولی نتیجه‌ی نهایی ارزشش را دارد. شاید برای مایی که اغلب تمام عمرمان را در کشور خودمان گذرانده‌ایم و تجربه‌ی خاصی از تبعیض نژادی نداریم، آنچه اقلیت‌ها از آن به‌عنوان نژاد پرستی در زیر پوست اجتماع یاد می‌کنند آنقدرها مفهوم نباشد، اما Just Mercy سعی می‌کند با لحن صریح و شمرده‌ی خود این مطلب را بازگو کند و چشم بیننده را به آنچه کمتر در گذشته کمتر در رسانه‌ها مورد بحث قرار گرفته باز کند. این اثر با زیرکی از ماجرایی قدیمی استفاده می‌کند تا به ریشه‌ یابی برخی از لغزش‌های اجتماعی امروزه بپردازد؛ شاید تمام دغدغه‌ها و تبعیض‌ها در قاب تصویر Just Mercy گنجانده نشده باشند، اما این فیلم به خوبی تصویری کلی را از آتشی زیر خاکستر نشان می‌دهد که هنوز در جامعه‌ی آمریکا وجود دارد و گهگاه دامن‌گیر گروه‌های مختلفی از مهاجران و اقلیت‌ها می‌شود. چنین رویکردی باعث می‌شود Just Mercy در فهرست آثار یکبار مصرفی قرار نگیرد که به سطحی‌ترین شکل ممکن تنها سایه‌ای از این آسیب اجتماعی عظیم را اغلب با جهت تحریک عواظف بیننده یا استفاده‌ی تبلیغاتی به نمایش می‌گذارند.

ادامه‌ی متن ممکن است بخشی از داستان فیلم را افشا کند.

یکی از جالب‌ترین تضادها در Just Mercy، فیلمی با پیام آزادی، این است که بهترین و تکان دهنده‌ترین لحظات آن مربوط می‌شود به آنچه در درون بند اعدام می‌گذرد. مایکل بی جوردن یکی از متفاوت‌ترین نقش آفرینی‌های خود را در Just Mercy به نمایش می‌گذارد و جیمی فاکس با حضور در نقش جانی دی ما را به یاد دوران اوج خود می‌اندازد، اما اگر بخواهیم از یک شخصیت و یک نقش آفرینی به‌عنوان نقطه‌ی اوج این فیلم یاد کنیم، بی هیچ شکی باید از هربرت ریچاردسون، با بازی راب مورگان (Rob Morgan)، نام ببریم؛ هربرت یک کهنه سرباز جنگ ویتنام است که با کابوس‌های خود به خانه بازگشته و از اختلال استرسی پس از آسیب روانی رنج می‌برد. حادثه‌ای ناگوار برای او سلولی درکنار جانی دی و آنتونی ری هینتون، با بازی اوشی جکسون جونیور (O'Shea Jackson Junior)، در بند اعدام به ارمغان می‌آورد. شیمی بسیار خوب هبرت، جانی دی و آنتونی آنقدر جذاب است که می‌توانست به‌جای خانواده‌ی مک‌میلیان به مرکزیت داستان تبدیل شود؛ امیدها و آرزوها، درد و نحوه‌ی ارتباط برقرار کردن این سه قربانی بی عدالتی برخی از بهترین لحظات Just Mercy را رقم می‌زند و فیلم با سکانس اعدام هبرت نه‌تنها از نظر هنری به اوج خود می‌رسد، بلکه هرآنچه استیونسون و کرتون قصد داشتند در این اثر نشان بدهند را در چند ثانیه متبلور می‌کند.

پایان بخش حاوی افشائات داستانی

یکی دیگر از اسامی بزرگی که در فهرست بازیگران Just Mercy به چشم می‌خورد، بری لارسون (Brie Larson) است که پیش از این نیز سابقه‌ی همکاری با دستین دنیل کرتون را داشته است. بری لارسون به‌لطف حضور در دنیای سینمایی مارول این روزها به نامی آشنا در سینما تبدیل شده است، اما اظهار نظرهای بحث برانگیز متعدد او باعث شده که گستره‌ای از احساسات درباره‌ی او بین کاربران اینترنت و طرفداران فیلم‌های سینمایی شکل بگیرد. احساسات مخاطبان نسبت به لارسون هرچه که باشد، اسم او برای هر فیلم مساوی است با جلب توجهات. متاسفانه یکی از فرصت‌های از دست رفته‌ی Just Mercy نحوه‌ی پردازش ایوا انسلی، شخصیتی که ایفای نقشش را لارسون برعهده دارد، است. Just Mercy به‌عنوان اثری که از رویدادهایی واقعی اقتباس شده که ریشه در فرهنگ عامه دارند، خود را ثابت کرده است. اگر آن قسمت از گزارش خبری Sixty Minutes را که به پرونده‌ی مک‌میلیان پرداخته است دیده باشید، می‌بینید کرتون تا چه حد در بازسازی شخصیت‌ها، فضا و لوکیشن‌ها ظرافت به خرج داده است؛ برای نمونه می‌توانید به لهجه، چهره پردازی و الگوهای رفتاری شخصیت‌ها، به‌خصوص رالف مایرز و جانی دی دقت کنید. بااین‌حال این اثر به شخصیت ایوا انسلی خیانت می‌کند و با وجود نقش بسیار پررنگ او در حل پرونده، او را به شخصیتی فرعی تبدیل می‌کند. این مسئله جدید نیست که اثری سینمایی نتواند توجه را به‌طور مساوی بین شخصیت‌ها پخش کند یا بخشی از واقعیت را به‌دلیل ضیق وقت یا با هدف پرداختن به مسائل دیگر در محصول نهایی کم رنگ کنند، اما واقعیت آنست که فداکاری و تلاش انسلی چیزی کم از جنگیدن‌های استیونسون ندارد و با وجود حضور بری لارسون در این نقش، که خود در مرحله‌ی اول خود کم و بیش یک قمار محسوب می‌شود، می‌توانست پتانسیل‌های این شخصیت روی پرده‌ی نقر‌ه‌ای را شکوفا کند که متاسفانه به گوشه‌ای رانده شد.

روی کاغذ Just Mercy خیلی راحت می‌شد به یک شکست سینمایی تبدیل شود، اما بازی بسیار خوب ستارگان این فیلم، تلاش برای ارائه‌ی عملکردی متفاوت در اجرای کلیشه‌های ناگزیری که به‌دلیل ماهیت اثر پاگیر آن بودند، وفاداری به منبع اقتباس، جدیت در بیان مفاهیم و گمراه نشدن از مقاصد اولیه‌ی داستان به نجات فیلم می‌آیند و نمی‌گذارند به یکی از آن دراماهای دادگاهی تبدیل شود که در قعر فهرست‌های سینمایی خاک می‌خورند. این روزها کارگردان‌ها و استودیوهای زیادی با هدف سواستفاده از حال و هوای حاکم بر هالیوود و قدرت رسانه‌های لیبرال آمریکا به موضوع تبعیض نژادی چنگ می‌زنند و نقدهای مثبت و جوایز بین‌المللی مختلف را برای خود کسب می‌کنند، اما Just Mercy از این دسته آثار نیست؛ این فیلم زاده‌ی حقیقت است و مستندوار سعی در پرده‌برداری از حقیقتی را دارد که در پس این جوایز و فیلم‌ها نهفته است؛ هوشیاری Just Mercy به این امر را می‌توانید در پس شوخی‌های تلخش با رمان کشتن مرغ مقلد ببینید. دستین دنیل کرتون، که پیش از این با فیلم‌های Short Term 12 و The Glass Castle شناخته می‌شد، یکی از تازه‌ترین قربانی‌های سینمای ابرقهرمانی است و قرار است Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings را برای مارول کارگردانی کند، اما امید است روزی شاهد بازگشت او به ساخت فیلم‌هایی اینچنینی و پیشرفتش در این مسیر باشیم.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 15 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.