نقد فیلم The Handmaiden - خدمتکار

نقد فیلم The Handmaiden - خدمتکار

تریلر The Handmaiden، ساخته‌ی جدید کارگردان Oldboy، یکی از بهترین فیلم‌های امسال است. همراه نقد فیلم میدونی باشید.

به کسانی که می‌گویند ۲۰۱۶، سال خوبی برای فیلم‌های سینمایی نبود توجه نکنید. آنها یا تنها چیزهایی که تماشا می‌کنند بلاک‌باسترهای هالیوودی است یا سینمای دنیا، مخصوصا کره‌ی جنوبی را دنبال نمی‌کنند. سینمایی که بارها و بارها گفته‌ام که دارد به‌طرز نامحسوسی به بهشت گم‌شده‌ و منحصربه‌فردی برای فیلم‌بازهای دنیا تبدیل می‌شود و سال ۲۰۱۶، سال فوق‌العاده‌ای برای سینمای این کشور بود. نه تنها دست‌کم بیش از هفت-هشت‌تا از هنرمندانه‌ترین و سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌های سال توسط کارگردانان کره‌ای ساخته شده، بلکه وقتی یکی از این کارگردانان کسی به اسم پارک چان ووک خودمان است، یعنی همه‌چیز به‌طور معرکه‌ای بر وقف مراد دوستداران سینمای کره است! ساخته‌ی جدید این کارگردان مولف و کاربلد «خدمتکار» نام دارد. کسی که بیشتر از هرچیزی او را به خاطر سه‌گانه‌ی خونین انتقامش می‌شناسیم و بیشتر از آن به خاطر شاهکار نئو-نوآرش یعنی «اولدبوی» (Oldboy).

در توصیف اهمیت کار این کارگردان همین و بس که موفقیت این روزهای سینمای کره مدیون زبان ویژه و غافلگیرکننده‌ای بود که او با فیلم‌هایش به دنیا معرفی کرد. زبانی که فیلمسازهای متعددی بعد از او، آن را دنبال کردند و در نمونه‌های بسیاری هم موفق شدند از تقلیدی صرف فراتر بروند و این نوع سینمای انتقام‌جوی تارانتینو‌گونه‌ی خاص را گسترش بدهند و از درون آن یک سبک فیلمسازی جدید بیرون بکشند. پس با این تفاسیر اگر احتمالا با کارهای چان ووک آشنایی ندارید، می‌توانید تصور کنید که چرا «خدمتکار» یکی از موردانتظارترین فیلم‌های عاشقان سینه‌چاک این کارگردان در سال ۲۰۱۶ بود. این فقط انتظار برای فیلم جدید یک کارگردان منحصربه‌فرد نبود، بلکه انتظار برای فیلمی بود که قرار بود ویژگی‌های سینمایی چان ووک را باری دیگر در کانون توجه قرار بدهد. چون می‌دانید چه شده؟ چان ووک تا قبل از «اولدبوی» روند صعودی‌اش را به بهترین شکل ممکن طی کرد. او اگرچه در فیلم‌های بعدی‌اش هم همیشه آثار درخشان یا حداقل قابل‌قبولی ارائه می‌کرد، اما همیشه طرفداران او یک «اولدبوی» دیگر را طلب می‌کردند. داستانی در دل فرهنگ کره که پر از پیچیدگی‌های غیرمنتظره و کاراکترهای عجیب و غریب و لوکیشن‌های دیوانه‌وار باشد.

وقتی «خدمتکار» برای اولین‌بار در جشنواره‌ی فیلم کن ۲۰۱۶ به نمایش درآمد، منتقدان همان چیزی که دوستداران این کارگردان می‌خواستند بشنوند را به زبان آوردند: بهترین فیلم پارک چان ووک از زمانِ «اولدبوی». بگذارید قبل از هرچیز حقیقتی را روشن کنم: اینکه «خدمتکار» چپ و راست از نظر کیفیت ساخت با «اولدبوی» مقایسه می‌شود به این معنا نیست که صرفا با فیلم بهتر یا ضعیف‌تری نسبت به آن طرفیم یا با فیلمی سروکار داریم که در ژانر یکسانی قرار می‌گیرد. این دو فیلم در حالی که در برخی زمینه‌ها به هم شبیه هستند، در برخی چیزها نه. مثلا برای شروع انتظار یک اکشنِ کامیک‌بوکی خون‌آلودِ جنون‌آمیز را از «خدمتکار» نداشته باشید. «خدمتکار» تا دلتان بخواهد فیلمی سرشار از عناصر آزاردهنده و عجیب است، اما خب، نه در حد «اولدبوی» و در مقابل انتظار داستان فلسفی و عمیق «اولدبوی» که کهن‌الگوهای تراژدی‌های یونانی را را شخم زده بود هم از «خدمتکار» نداشته باشید.

خب، حتما می‌پرسید با این وجود اصلا مگر چیزی هم برای «خدمتکار» می‌ماند؟ خیلی چیزها. پارک چان ووک اگرچه بعد از مدت‌ها باز دوباره ما را به دنیای کره‌ای تیره و تاریک و خطرناکش می‌برد، اما خبری از اغراق‌ کامیک‌بوکی سه‌گانه‌ی «انتقام» در «خدمتکار» نیست. در عوض جای آن را داستان واقع‌گرایانه‌تر (البته با توجه به استانداردهای چان ووک) و کنترل‌شده‌تری گرفته است که نبردهای تن به تن با قمه و ساطور و چوب بیسبال جای خودش را به دسیسه‌چینی‌ها و نیرنگ‌بازی‌های کاراکترهای آب‌زیرکاهش داده است. وقتی منتقدان می‌گویند «خدمتکار» از زمان «اولدبوی» بهترین کار چان ووک است به این معنی است که ترفندهای سینمایی و کارگردانی حساب‌شده و دقیق این کارگردان در بالاترین درجه‌اش به سر می‌برد.

تک‌تک حرکات دوربین با ارائه‌ی حس‌و‌حالی تب‌آلود که «بردمن» آلخاندرو جی. ایناریتو را به یاد می‌آورد، آن‌قدر مهندسی‌شده و روان هستند که تماشاگر را به درون فیلم غرق می‌کنند و بازی بازیگران به شکلی است که بدون آن داستان بخش بزرگی از تاثیرگذاری‌اش را از دست می‌داد. وقتی پای فیلم‌های غیرانگلیسی به میان باز می‌شود، اکثرا انتظار یک فیلم خاص برای مجالس هنری را می‌کشند. اما یکی از دلایل موفقیت و مقبولیت سینمای کره در جهان این است که آنها نحوه‌ی ساخت فیلم‌های غیرمنتظره اما در عین حال قابل‌دسترس، جهان‌شمول و از همه مهم‌تر، سرگرم‌کننده را بلد هستند. «خدمتکار» درست مثل سه‌گانه‌ی «انتقام»، یک فیلم پرپیچ و تاب سرگرم‌کننده است. در قالب «خدمتکار» با داستانی درباره‌ی چندتا استاد فریبکاری و نقشه‌هایشان برای رودست زدن به یکدیگر طرف هستیم که ویژگی‌های خاص فیلم‌های کره‌ای را نیز دارند. به تمام اینها اشخاصی با لباس‌های شیک قدیمی، عمارت‌های ویکتوریایی، یک اختاپوس و مقداری زهر اضافه کنید تا متوجه شوید با چه آش شله‌قلم‌کاری سروکار دارید.

فیلم با نمایی از شلاق شدید باران آغاز می‌شود. گروهی از سربازان رژه‌کنان در حال عبور هستند. تعدادی زن در همان نزدیکی در زیر یک سر پناه ایستاده‌اند و نفری یک نوزاد در بقل دارند. دهه‌ی ۱۹۳۰ است. دورانی که کره تحت اشغال ژاپن بود. همه‌چیز بد به نظر می‌رسد. اولین کاراکتری که با او آشنا می‌شویم سونگ-هی است. دختر جوانِ معصومی که بچه‌ی در آغوشش را به یکی از زن‌ها می‌دهد، کیفش را برمی‌دارد و قدم به زیر باران و به سوی ماشینی که در انتهای خیابان ایستاده است برمی‌دارد. به نظر می‌رسد آینده‌ی نه چندان خوبی انتظارش را می‌کشد. سونگ-هی به عنوان خدمتکار بانو هیدکو، یک زن ژاپنی ثروتمند باید از خانه و خانواده‌اش دور شود. اما ادامه‌ی فیلم فاش می‌کند که چیزی که در ابتدا می‌بینید را باور نکنید و همه‌ی این کاراکترها چیزی نیستند که به نظر می‌رسند.

«خدمتکار» در سه قسمت روایت می‌شود. قسمت اول و دوم انعکاس یکدیگر هستند و یک داستان مشابه را از دو زاویه‌ی دید متفاوت روایت می‌کنند. قسمت سوم هم هر دو زاویه‌ی دید را با هم ترکیب می‌کند و با اضافه کردن یکی دیگر، داستان را به سوی جمع‌بندی هدایت می‌کند. اگرچه پارک چان ووک اولین کسی نیست که از چنین روشی استفاده کرده است، اما تصور اینکه چنین داستانی را می‌شد به روش بهتری روایت کرد سخت است. چون همین سرک کشیدن به زاویه‌های دید مختلف است که عیار کارگردانی و قصه‌گویی پارک را فاش می‌کند. در قسمت اول با داستانی طرف می‌شویم که چیز شگفت‌انگیزی به نظر نمی‌رسد. تنها چیزی که نظرمان را جلب می‌کند، زیبایی طراحی لباس و دکور است. اما عنصر نادیدنی دیگری هم وجود دارد که به‌طرز غیرمستقیمی کنجکاومان می‌کند و آن هم کارگردانی چان ووک است. او همه‌چیز را در قسمت اول طوری به تصویر می‌کشد که همیشه می‌دانیم چیزی که می‌‌بینیم تمام حقیقت نیست، اما نمی‌توانیم دست روی آن بگذاریم. در پایان قسمت اول مشخص می‌شود که حق با ما بوده است و از اینجا به بعد است که فیلم روی واقعی‌اش را فاش می‌کند.

ریشه‌ی این نحوه‌ی کارگردانی بازیگوشانه که خودش را در نگاه اول لو نمی‌دهد، به کاراکترهای چندلایه‌اش برمی‌گردد. «خدمتکار» داستان کسانی است که می‌خواهند از نظام ستمگری که افسار آنها را در مشت گرفته فرار کنند. نظامی که از زمانی که یادشان می‌آید در آن گرفتار بوده‌اند. بنابراین آنها نه فقط به منظور فرو کردن مخفیانه‌ی خنجر در پشت نزدیکانشان، بلکه به خاطر خلاص شدن از شرایط بدشان تصمیم به کارهای ترسناکی می‌گیرند. بانو هیدکو از زمانی که به دنیا آمده بوده در انزوا و تحت فرمان عموی پیرش کوزوکی بوده است. عمویی که قرار است با او ازدواج کند. بانو هیدکو از کودکی فقط برای انجام دادن یک کار تریبت شده بوده است. کار وحشتناکی که یکی از سورپرایزهای فیلم است و آن را اینجا لو نمی‌دهم. اما سوک-هی که در یک خانواده‌ی فقیر و سارق و جیب‌بر به دنیا آمده بوده، همیشه آزادی انجام هرکاری که دوست دارد را داشته است، اما همیشه در آرزوی ثروت و زندگی مجللی که بانو هیدکو دارد بوده است. چیزی که این دو زن را از پایین‌ترین و بالاترین طبقه‌ی جامعه به یکدیگر می‌رساند، یک کُنت قلابی به اسم فوجیوارا است. یک کره‌ای که موفق شده ژاپنی‌ها را گول بزند و به جمع آنها وارد شود. کسی که به دنبال فرصتی برای بالا کشیدن ثروت بانو هیدکو می‌گردد. در نتیجه او که به داخل عمارت هیدکو راه پیدا کرده است، سوک-هی را به عنوان خدمتکار خانم خانه استخدام می‌کند تا با کمک او نقشه‌اش را عملی کند. اما رابطه‌ی نزدیکی بین بانو هیدکو و سونگ-هی جرقه می‌خورد و همین باعث می‌شود تا همه‌چیز طبق برنامه پیش نرود.

از اینجا به بعد هرچیزی درباره‌ی داستان بگویم به خراب شدن تجربه‌ی تماشای فیلم ختم می‌شود. اما اولین چیزی که درباره‌ی این داستان مهم است، رابطه‌ی مرکزی بین سوک‌-هی و هیدکوست. به جای یک داستان تکراری دیگر درباره‌ی مرد دسیسه‌کاری که عاشق قربانی‌اش می‌شود، «خدمتکار» با تغییر کوچکی که ایجاد کرده به نتیجه‌ی متفاوت بزرگی دست پیدا کرده است. اینجا رابطه‌ی سوک‌-هی و هیدکو بیشتر از عشق، نماینده‌ی رسیدن دو بازمانده به یکدیگر در یک تونل تاریک و کمک به یکدیگر برای پیدا کردن راه خروج است. درباره‌ی اینکه چگونه مردان زندگی‌شان همیشه قصد سوءاستفاده از آنها را داشته‌اند. درباره‌ی کسانی که کمبودهای یکدیگر را برطرف می‌کنند.

جدا از جین وونگ چو در نقش عمو کوزوکی که تبدیل به یکی از ترسناک‌ترین و شیطانی‌ترین کاراکترهای فیلم‌های چان ووک می‌شود، ستاره‌‌های اصلی فیلم مین-هی کیم و تایی-ری کیم در نقش‌های بانو هیدکو و سونگ‌-هی هستند که انگیزه‌های پیچیده و نیرنگ‌بازی‌های مخفی کاراکترهایشان را آن‌قدر زیرپوستی به نمایش می‌گذارند که یا گولشان را می‌خورید یا اگرچه ممکن است به آنها شک کنید، اما هیچ‌وقت مدرکی برای نشان دادن ندارید و همیشه بعد از ضربه خوردن، دو هزاری‌تان خواهد افتاد. تمام اینها به خاطر این است که «خدمتکار» از آن فیلم‌هایی است که کاراکترها چیزی را که بازی می‌کنند را به زبان نمی‌آورند و چیزی که به زبان می‌آورند را بازی نمی‌کنند. در نتیجه هرکدام از حرکات و اشارات و نگاه‌هایشان می‌تواند دارای معنایی زیرین باشد و این همان چیزی است که تماشاگر را در همه‌ وقت و همه حال در حال حدس زدن انگیزه‌های شخصیت‌ها و پایان‌ داستان نگه می‌دارد. «خدمتکار» همچنین شاهکار طراحی صحنه است. عمارت بانو هیدکو که ترکیبی از معماری ویکتوریایی غربی و سنتی شرقی است «کریمسون پیک» گیرمو دل‌تورو را خجالت‌زده می‌کند. اینجا با یک هزارتوی پرپیچ و خم و اسرارآمیز طرفیم که اندازه و قابلیت‌هایش براساس زاویه‌ی دید کاراکترها تغییر می‌کند. در ابتدا مثل قصر ارواحی که چیهیرو در «شهر اشباح» قدم به درون آن می‌گذارد، به نظر می‌رسد می‌توان جغرافیای عمارت را حفظ کرد و روی کاغذ کشید، اما بعد از مدتی متوجه می‌شوید که فقط در حال نگاه کردن به بخش کوچکی از عمارت بوده‌اید. عمارت نه تنها دارای اتاق‌ها و تالارهایی است که قبل از این مخفی بوده‌اند، بلکه دارای درها و چشمی‌ها و راه‌های مخفی‌ای است که فقط برخی کاراکترها از آنها خبر دارند.

«خدمتکار» هیچکاکی‌ترین فیلم پارک چان ووک است. در حالی که فیلم‌های قبلی‌اش نسخه‌ی وحشیانه‌تر و بی‌پرواتری از تارانتینو و تیم برتون بودند، این یکی نامحسوس‌تر کار می‌کند و به جای به راه انداختن خون و خونریزی (البته نه اینکه ما مشکلی با خونریزی‌های پارک داشته باشیم!)، به روش ملایم‌تر و موذیانه‌تری به زیر پوست تماشاگر نفوذ می‌کند و توجه‌اش را جلب می‌کند. این یعنی اگر احتمالا با فضای جنون‌آمیز فیلم‌های قبلی او ارتباط برقرار نکرده‌اید، نباید «خدمتکار» را صرفا به این دلیل نادیده بگیرید. فیلمبرداری و تدوین مثل صحنه‌ی برطرف کردن تیزی دندانِ بانو هیدکو تسلط این کارگردان در بازی کردن با روان تماشاگرانش را به بهترین شکل ممکن نشان می‌دهد. کمدی سیاه فیلم (سکانس طناب دار و شکنجه) بدون اینکه از چارچوب فیلم بیرون بزند در راستای چیزی که همیشه از سینمای کره دیده‌ایم با جدیت ترکیب می‌شود. خلاصه پارک باری دیگر نشان می‌دهد که چقدر در ساخت بلا‌ک‌باسترهای جمع‌و‌جورِ سرگرم‌کننده بی‌نظیر است. ساختن فیلمی که بیننده را در هنگام تماشا ساکت و انگشت به دهان نگه دارد و بعد از اتمام مجبور به صحبت کردن با بقیه برای خالی کردن ذهن مغشوشش کند، کاری نیست که هر کارگردانی قادر به انجام آن باشد. بالاخره از فیلمی که تریلرش به صدها فیلم کامل دیگر می‌ارزد هم غیر از این انتظار دیگری نمی‌رود!

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
7 + 13 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.