نقد فیلم Florida Project - پروژه فلوریدا

نقد فیلم Florida Project - پروژه فلوریدا

Florida Project با بازی ویلم دفو و کارگردانی شان بیکر، یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم های سال ۲۰۱۷، درامی رنگارنگ، مینیمال و منحصر به فرد از دریچه چشم کودکی ۶ ساله است.

فیلم Florida Project (پروژه فلوریدا)، درام آمریکایی محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی‌شان بیکر و نویسندگی مشترک او و کریس برگوچ، اثری است که ویلم دفو به واسطه ایفای نقش در آن، نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اسکار 2018 شده است. داستان فیلم حول تعطیلات تابستانی در متلی در کالیفرنیا، نزدیک پارک دنیای والت دیزنی می‌گذرد. دلیل نام‌گذاری فیلم هم همین است. پروژه شهر بازی والت دیزنی در فلوریدا با نام پروژه فلوریدا خوانده می‌شد و در فیلم به قصر و شهرک بازی والت دیزنی که در نزدیکی محل استقرار افراد داستان است، اشاره دارد. مونی (بروکلین پرینس) تابستان خود را به همراه دوستانش که بچه‌هایی ساکن متل‌های اطراف هستند به اکتشاف محیط اطراف، طبیعت‌گردی و شیطنت‌های روتین بچه‌های ۶ ساله می‌گذراند. هیلی، مادر جوان مونی (بریا وینیتی)، برای پرداخت اجاره اتاق خود در متل به دنبال کار می‌گردد و بابی (ویلم دفو) مدیر اجرایی هتل، حسابی هوایشان را دارد. داستان فیلم در همین گذران تابستان، تلاش هیلی برای جور کردن پول، بازی‌های مونی و دوستانش و گیر و گرفتاری‌های بابی طی می‌شود.

پروژه فلوریدا برای اولین بار در بخش Directors Fortnight فستیوال کن به نمایش درآمد (بخش فیلم‌های مستقل یا مستند جشنواره که هدفش کمک به فیلم‌سازان مستقل و دیده شدن فیلم‌هایشان و کسب توجه منتقدین است). پس از نمایش اولیه در آمریکا، پروژه فلوریدا نظر مثبت منتقدین را به همراه داشت به گونه‌ای که توانست امتیاز ۹۶ را در سایت Rotten Tomatoes کسب کند. فیلم برای اجراهای محکم (به خصوص دفو) و کارگردانی‌شان بیکر تحسین شد و برای هر دو جایزه ملی منتقدین را به ارمغان آورد و هم‌چنین در لیست ۱۰ فیلم برتر توسط انجمن فیلم‌های آمریکایی قرار گرفت. دفو برای نقش مکمل مرد علاوه بر نامزدی جایزه اسکار، در گلدن گلوب و بفتا هم نامزد شده بود.

شان بیکر پس از تجربه موفق فیلم نارنگی که با دوربین آیفون فیلم‌برداری شده و پر از رنگ و لعاب بود، در پروژه فلوریدا با دست باز، به آفرینش هنری تازه‌ای دست می‌زند. کودکیِ پر از رنگ و احساس دخترکی از طبقه پایین جامعه را به تصویر می‌کشد که بی‌توجه به زشتی‌های اطرافش، دنیای سحرآمیز منحصر به فرد خودش را به همراه دوستانش خلق می‌کند. شان بیکر در پروژه فلوریدا به سراغ بخشی از جامعه آمریکا رفته که در فیلم‌ها زیاد به زندگی‌هایشان سر زده‌ایم، اما درگیرمان نکرده‌اند. همیشه لوکیشینی دست چندم برای صحنه‌هایی گذرا یا محل اتفاق افتادن حوادث خشونت‌بار، معامله‌های جنسی یا مواد مخدر بوده‌اند. اما این بار شان بیکر از دل همین لوکیشن‌های آیکانیک و آدم‌های فرعی، کلیشه‌ای و بی‌اهمیت، داستانی بیرون می‌آورد که در جایی مثل آمریکا هر روز با آن مواجه‌اند اما از بطن تلخ داستان بی‌اطلاع‌اند. بیکر به سراغ اتفاقات عادی و روزمره رفته که گوش همه از شنیدن تیتر خبرهایشان پر است، اما این طریقه زندگی خاص را شکافته و زیبایی‌ها و زشتی‌هایش را در کنار هم نشان داده است.

پروژه فلوریدا از آن دسته فیلم‌های مستقل و ویژه‌ای است که به دلیل نوع پرداخت و دریچه دیدش (دختری ۶ ساله)، ممکن است به مذاق هر کسی خوش نیاید. اما در نوع خودش بسیار بدیع و منحصر به فرد است. فیلم در بیشتر صحنه‌ها از زاویه دید مونی به وقایع نگاه می‌اندازد. بازی‌های مونی با دوستانش، بحث‌های نامفهوم که مختص آن سن است، سرخوشی و بی‌خیالی خاص بچه‌های این سن و سال، همه به زیبایی و ظرافت تمام به تصویر کشیده شده است. بیکر برای جلوگیری از یکنواختی و تک‌بعدی بودن فیلمش، گریزی به زندگی هیلی، مادر جوان مونی هم می‌زند و مشکلات و گرفتاری‌های مادر مجرد و بی‌کار را نشان می‌دهد. رفتارهای مادر مونی در ابتدای فیلم هم گنگ و بی‌معنا به نظر می‌رسند؛ انگار بچه‌ای ۶ ساله به تماشای رفتار مادر نشسته باشد، اما کم کم تماشاگر بالغ، تکه‌های اتفاقات و دیالوگ‌ها را کنار یکدیگر می‌گذارد و نتیجه‌گیری می‌کند. نتیجه‌ای که طبعاً بچه‌ای خردسال مانند مونی از درک آن عاجز است و قادر به رسیدن به آن نیست، اما با کمک مونی، چیزهایی که دیده و شنیده، تماشاگر را به جمع‌بندی می‌رساند. این اوج هنر و خلاقیت بیکر در فیلم است. روند فیلم شاید در برخی جاها کند و خسته‌کننده باشد، اما تماشاگر با دل دادن به فیلم و همراه شدن با مونی، در عین کشف دوباره دنیای کودکی خالصانه، داستانی تلخ را از زندگی هیلی، با روایت مونی، که هیچ درکی از تلخی قضایا ندارد، نظاره می‌کند.

فیلم در پرداخت جزییات بی‌نظیر عمل می‌کند. تمام شلختگی‌ها، روتین و بازی بچگی‌های مونی که آن چنان که باید و شاید از تربیت مناسبی برخوردار نیست، ذره ذره پرداخت شده‌اند. مونی کلکسیونی از کارهای ناشایست است که هر والدینی فرزند خود را از انجام آن‌ها باز می‌دارند. تف انداختن روی ماشین‌های تازه وارد، گدایی برای جمع کردن پول بستنی یا دست‌کاری فیوز برق کل متل، فقط چند مورد از لیست طویلی است که مونی یک به یک انجام می‌دهد و مادرش هیلی او را از این حرکات باز نمی‌دارد. صحنه‌هایی که ابتدا توی ذوق زننده جلوه می‌کنند، اما با گذشت زمان و آشنایی با مونی و هیلی و شرایط زندگی‌شان، اتفاقاتی روتین و ناگزیر می‌شوند.

ویلم دفو که فیلم برایش انبوهی از تحسین‌ها را به همراه داشته، یک شخصیت مکمل در فیلم است که به طرزی باورنکردنی لازم جلوه می‌کند. پروژه فلوریدا بدون او، قطعاً چیزی که هست از آب در نمی‌آمد. دفو در نقش بابی، مدیر اجرایی هتل، شب و روز گرفتار درست کردن اوضاع متل است. وقتی بچه‌ها برق را قطع می‌کنند و اهالی سر باب می‌ریزند و داد و بی داد راه می‌اندازند، خیلی عادی و خونسرد بد و بیراه‌ها را جواب می‌دهد، برق را وصل می‌کند و بعد در میان کف و سوت اهالی سر کارش بر می‌گردد. جوهره شخصیت دفو در همین صحنه بیان می‌شود، آدمی عادی که با حرف‌هایش و یکی به دوهایش، تندی و بدخلقی معمول سنش را دارد اما با کردار و عملش، محبوب دل‌ها است. به مونی به خاطر شیطنت‌هایش خیلی سخت نمی‌گیرد و نگران هیلی است، اما سر کرایه اتاق حسابی چانه می‌زند و کوتاه نمی‌آید. بالانس کردن چنین تیغ دو لبه‌ای سخت است و باید به دفو آفرین گفت که همزمان هم داد و بیدادهایش واقعی به نظر می‌رسد و حساب را دست طرف مقابل می‌دهد، هم دلسوزی‌اش برای اهالی متل و به خصوص بچه‌ها به هیچ وجه مصنوعی نیست. دفو جنس نقشش را می‌شناسد و می‌داند قالب انسانی خوش قلب در حال گذران زندگی را چه جور از آب در آورد.

بریا وینیتی، ستاره‌ای جدید است که نقش مادر جوانِ پانک و بی‌عار را با صداقتی آزار دهنده، تمام و کمال انجام می‌دهد و جای هیچ عیب و ایرادی نمی‌گذارد. شل حرف زدنش، ژست راه رفتنش، تن نحیفش و سیگاری که لحظه‌ای از لبش نمی‌افتد، لحظه‌ای بیننده را از اینکه او والد مناسبی برای مونی نیست مطمئن می‌کند و لحظه‌ای دیگر با نشان دادن پیوند محکمی که با مونی دارد، گردش‌های روزانه‌اش با او، بازی زیر باران و علاقه‌ای که به دوستان مونی دارد، بیننده را به فکر فرو می‌برد که آیا پدر و مادر خودش این‌چنین سرخوشی عاطفانه ای با او داشته‌اند و آیا او با فرزندانش دارد؟ بریا وینیتی با گریم خاص و تتوهای بی‌شمارش، خط بطلانی است به هرگونه طرز فکر و احساس پیش از این که به مادر جوان و ناکارآمد داریم.

برای بروکلین پرینس، بازیگر خردسال نقش مونی، فقط می‌توان سر تعظیم فرود آورد. فیلم بدون حضور شر و شیطان او و حاضر جوابی‌هایش هیچ نداشت و در صورت انتخاب اشتباه به فیلم‌های مستقل و سیاه جامعه آمریکا که بلوغ و کودکی تباه‌شده را به تصویر می‌کشند، تبدیل می‌شد. پرینس برگ برنده بلامنازع فیلم است. در نقشش ذوب شده و با بدرفتاری‌هایش، آروغ زدن‌هایش و خزعبلاتی که با دوستانش بلغور می‌کند، کودکی یاغی و با تخیل قوی را جلوی چشم پدیدار می‌کند که هیچ جوره نمی‌توان دوستش نداشت. واقعاً جای حیرت و تحسین دارد که پرینس و دوستانش توانسته‌اند این‌قدر طبیعی و بدون ذره‌ای شک در وجودشان، صحنه‌های بازی چندنفره را خلق کنند و از فرط زیبایی نفس آدم را بند بیاورند.

یکی از هنرمندی‌های دیگر شان بیکر، توجه به صحنه‌پردازی و قالب‌هایی است که خلق کرده است. از اکستریم کلوزآپ گرفته تا لانگ شات، همه چیز در فیلم مناسب با موقعیت پیدا می‌شود و زیبایی صحنه را شکار می‌کند. حتی صحنه آخر فیلم با دوربین آیفون فیلم‌برداری شده و بدون اطلاع به افراد عبوری و در خفای کامل ضبط شده است. استفاده از رنگ‌های پاستل در فیلم هم یادآور دوره‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. تأثیر مواد مخدر روی زندگی اکثر کسانی که در آن مناطق زندگی می‌کنند و رویای قصر والت دیزنی و قصه‌هایش برای بچه‌ها، به خوبی توسط رنگ‌های به کار رفته در فیلم منعکس می‌شود. متل که سر تا پا بنفش است، کفش‌های آل-ستار صورتی مونی و موهای سبز هیلی، نمونه‌ای از جزییاتی هستند که شان بیکر به کمک آن‌ها بر فیلم خود امضای ماندگار زده است. موسیقی فیلم رپ و دیسکو است که به خوبی روی محیط و سلیقه ساکنین آن مناطق می‌نشیند، مونی و دوستانش حسابی با آن‌ها بپر بپر می‌کنند و خوش می‌گذرانند. همه این‌ها جزییاتی است که بدون سیاه نمایی، با تم فیلم جفت و جور می‌شود و فضا را به شدت واقعی و ملموس می‌کند.

پروژه فلوریدا، بر پایه تضاد بنا شده است. همین تعاریفی که سرتاسر اینترنت و جامعه هنری را در نوردیده، در صورت کمی سهل‌انگاری از جانب بیکر، تصنعی رفتار کردن بازیگرانش یا سیاه نمایی وضعیت، به کل از دست می‌رفت. کنتراست زندگی مونی و مادرش، اتفاقی است که می‌توانست فیلم را بیش از حد در دنیای ذهنی و زیبای مونی گرفتار کند و حق مطلب را درباره جامعه امروزی و واقعیت بیان نکند و یا با گیر افتادن در دام سیاهی زندگی مادر مسئولیت‌ناپذیر، زیبایی کودکی و خالصانه مونی را کمرنگ کند. اما شان بیکر با هنرمندی تمام، این تعادل را حفظ کرده و بیننده در تمام صحنه‌ها واقف به اوضاع داغان زندگی مونی و هیلی است اما شادی و شور بینهایت مونی و عدم درک او هم برایش واقعی و منطقی جلوه می‌کند. فیلم با ارجاع به عنوانش که یادآور پارک والت دیزنی است، با حالتی پارادوکس گونه، مونی را در موقعیت‌های مشابه قرار می‌دهد. مونی به دیدن گاوهای پشت متل می‌رود، چون نمی‌تواند به قلمرو حیوانات (بخشی از پارک دیزنی که شامل طبیعت و حیوانات حفاظت شده است) برود یا به خانه‌های رها شده و تا حدی ترسناک سر می‌کشد چون وسعشان به بازدید از عمارت جن‌زده (بخش دیگری از پارک والت دیزنی) نمی‌رسد. بیکر عنوان می‌کند که برای رسیدن به زیبایی‌ها و داستان‌های خوش، باید به ذهن و افکار مونی رجوع کرد و به ترتیب به زیبایی تضاد بین واقعیت و رویای مونی را به تصویر می‌کشد.

یکی دیگر از نقاط مثبت فیلم که آن را از داستان یکنواخت روی کاغذش نجات داده است، پایان‌بندی هوشمندانه‌ شان بیکر است. بسیاری با دیدن فیلم و قبل از مشاهده بیست دقیقه انتهایی، ممکن است شروع به ایراد گرفتن از وضع مونوتن داستان کنند. حالتی که با نداشتن پایان‌بندی‌اش، فیلم را ادامه راه فیلم‌هایی مثل Boyhood قرار می‌داد و در نهایت یک کپی خوب از آن در شرایط طبقاتی متفاوت می‌ساخت. اما پایان‌بندی فیلم، آن را به بالانس خود برمی‌گرداند و مشت محکمی بر هرگونه تقلید و کپی می‌زند. صحنه‌های پایانی پروژه فلوریدا، بی‌شک بهترین پایان‌بندی را بین فیلم‌های امسال دارد و به خاطر همان به خوبی در ذهن ماندگار می‌شود. بازی پرینس در این بخش، مغز را می‌ترکاند و دل را دو پاره می‌کند. حتی اگر در طول فیلم، بیننده آن‌چنان با مونی و شرایط مادرش هم ذات پنداری نکرده باشد و آن‌قدر برایشان دل نسوزانده باشد، در صحنه آخر فیلم تکان خواهد خورد و منقلب خواهد شد. باید به بیکر برای هوشمندی‌اش تبریک گفت که دانسته نقطه اوج ماجرا را برای آخر نگه داشته است.

پروژه فلوریدا، درامی است که چهره واقعی کودکی را با همه ابعادش به تصویر می‌کشد و در کنار آن از نشان دادن چهره واقعی بخش‌هایی از جامعه کنونی ابایی ندارد. زندگی شاد مونی ۶ ساله در کنار داستان سختی‌ها و ناچاری‌های مادرش هیلی و در پناه شخصیت پدر مانند بابی، همزمان هم روایتگر زیبایی است هم رنج کودکانه. پروژه فلوریدا کاری است بدیع که مرهون خلاقیت منحصر به فرد کارگردان، زیبایی آفرینی سینماتوگرافش یعنی الکسیس زابه و بازی‌های خالصانه و مینیمال بازیگرانش است. فیلم با یادآوری روزهای شیرین کودکی و در کنار آن با روایت داستانی با تم اجتماعی، تجربه‌ای جدید برای تماشاگرانش رقم خواهد زد و نشانگر آن است که با وجود ایراداتی که در تربیت برخی افراد جامعه (در اینجا مونی) دیده می‌شود که شاید از لحاظ رفتاری مورد تأیید انسان‌های والا و طرفدار ارزش‌های اخلاقی نباشد، اما صاحب زندگی یا تخیل و محبت و حذف نشدنی هستند. همان‌طور که مونی در یکی از زیباترین دیالوگ‌هایش به دوستش می‌گوید: می دونی چرا این درختو دوست دارم؟ چون با اینکه کجه، داره به رشدش ادامه می‌ده.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
7 + 3 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.