نقد فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie

نقد فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie

سریال Breaking Bad (برکینگ بد) با یک فیلم تلویزیونی جدید ادامه یافت. اثری که بدون شک نه به درد همه می‌خورد و نه حتی تک‌تک طرفداران را راضی می‌کند. اما آیا این نکته باعث فاصله گرفتن آن از صفت «عالی» شده است؟ اصلا.

آثار برتر هر مدیوم در لحظه با افزایش یافتن محبوبیت‌شان مخاطبان را نسبت به خود سخت‌گیرتر و حساس‌تر می‌کنند. به‌گونه‌ای که گاهی راضی نگه داشتن جامعه‌ی بزرگی از مخاطبان که اعضای آن دیگر طرفدار پر و پا قرص یک اثر داستان‌گو شده‌اند، سخت‌تر از جذب این بینندگان در مرحله‌ی اول به نظر می‌آید! هرچند که این موضوع در عین آن که درون سینما و فیلم‌های دنباله‌دار هم به چشم می‌خورد، طی سال‌های اخیر در تلویزیون فرمی ترسناک‌تر و به مراتب جدی‌تر را به خود گرفته است.

مخاطبان در مدیوم تلویزیون نه‌تنها ساعت‌ها به تماشای یک قصه می‌نشینند، بلکه در طول هفته‌ها و ماه‌های قرارگرفته بین زمان پخش اپیزودها یا تاریخ‌های آغاز فصول مختلف اثر مورد علاقه‌ی خود انقدر به تفکر و بحث و گفت‌وگو درباره‌ی این محصولات می‌پردازند که درنهایت کم‌وبیش همیشه نسخه‌ای ایده‌آل‌تر از اثر واقعی ارائه‌شده توسط سازندگان اصلی را در گوشه‌ای از ذهن خویش جای داده‌اند. نتیجه هم چیزی نیست جز آن که پس از شکل‌گیری یک جامعه‌ی طرفداران گسترده، تیم نویسندگی و کارگردانی سریال که پیش‌تر مشغول تلاش برای جلب توجه تماشاگران بود، دیگر باید با نهایت سرعت بدود تا بلکه به انتظارات و سطح کیفی مد نظر آنان برسد. این موضوع اما وقتی دیوانه‌وارتر می‌شود که یک اثر بزرگ و محبوب خاتمه بیابد و سازندگان پس از چندوقت مجددا سراغش را بگیرند. وقتی که دیگر ریشه‌های طرفداری آن در سرتاسر دنیا محکم شده‌اند و کوچک‌ترین اشتباه می‌تواند حجم قابل توجهی از تماشاگران را عصبی کند. وینس گیلیگان (خالق و شورانر اصلی Breaking Bad و سریال Better Call Saul) در چنین روزگاری و باتوجه‌به حاکم بودن چنین شرایطی دست به آفرینش El Camino: A Breaking Bad Movie، تلاش برای کامل‌تر کردن پایان‌بندی رضایت‌بخش سریال Breaking Bad و به بیان دقیق‌تر، بازی با آتش زد. نمایش نهایی حاصل‌شده اما با اینکه شاید به اندازه‌ی خواسته‌های بعضی تماشاگران غیرمنتظره و عجیب و مطلقا شوکه‌کننده نباشد، یک آتش‌بازی درست‌وحسابی، ضروری، کم‌ایراد و وفادار به ذات محصول اصلی از آب درآمد.

(این مقاله بخش‌هایی از داستان پنج فصل سریال «برکینگ بد» را اسپویل می‌کند)

عدم سوءاستفاده از هیچ‌کدام از داشته‌ها؛ این عبارت شاید بهترین توصیف‌کننده‌ی چرایی تبدیل شدن El Camino: A Breaking Bad Movie به فیلمی لایق تماشا باشد. گیلیگان در این فیلم با آن که می‌توانست مطلقا سراغ ارجاع به انواع و اقسام شخصیت‌های جهان Breaking Bad برود و دریایی از سکانس‌های نه‌چندان باارزش اما هیجان‌انگیز برای طرفداران قدیمی (بخوانید Fan Service) را تقدیم‌شان کند، از ذره‌ذره‌ی جهان خلق‌شده توسط خود برای داستان‌گویی بهره می‌برد. «اِل کَمینو» فیلمی درباره‌ی جسی پینکمن است و در تک‌تک ثانیه‌ها این نکته را به یاد دارد. به همین خاطر از کاراکترهای شناخته‌شده‌ی مجموعه تا فلش‌بک‌ها و اشارات متعدد آن به عناصری گوناگون از دنیای این قصه، نه در خدمت راضی کردن طرفداران که در خدمت پیش بردن داستان جسی به شکل مد نظر سازندگان پا به دقایقش می‌گذارند. به همین خاطر حتی ردی از بسیاری از لوکیشن‌ها، کاراکترها و پیرنگ‌های داستانی جذب‌کننده‌ی Breaking Bad در این فیلم پیدا نمی‌کنید. چون سازندگان می‌دانند که تقریبا در هر گوشه از این دنیای داستانی، قصه‌ای لایق تعریف کردن و احتمالا پرکشش را می‌توان یافت. اما سرشان را پایین می‌اندازد، روی یک شخصیت تمرکز می‌کنند و قصه‌ی او را به شکلی حساب‌شده و باورپذیر به سرانجامی معنی‌دارتر از قبل می‌رسانند.

گروه بازیگران بازگشته به مجموعه در این فیلم نه‌تنها به هیچ عنوان اجرایی فاصله‌گرفته از ماهیت کاراکترهایی آشنا را به نمایش نمی‌گذارد، بلکه باتوجه‌به پخته‌تر شدن اعضای آن طی سال‌ها در دنیای بازیگری، حتی لابه‌لای کوتاه‌ترین سکانس‌ها تصویری دقیق از کاراکترهایی شناخته‌شده را ارائه می‌دهد. به‌گونه‌ای که انگار از زمان پایان یافتن ساخت سریال تا روز آغاز ضبط «اِل کَمینو» مت جونز، چارلز بیکر، لری هانکین و دیگر بازیگران اصلی و فرعی اثر هر روز مشغول زندگی در جایگاه همین شخصیت‌ها بوده‌اند. این موضوع از آن جهت اهمیت بسیار زیادی در موفقیت فیلم دارد که El Camino: A Breaking Bad Movie باتوجه‌به ماهیت خود گاهی به استفاده‌ی چند دقیقه‌ای و بسیار کوتاه از این کاراکترها رو می‌آورد. طوری که در عین انکارناپذیر بودن نقش آن‌ها در پیش‌برد قصه، بازیگران بسیاری از نقش‌های حاضر در اثر فرصت به نمایش درآوردن اجرایی طولانی‌مدت به مخاطب را نداشته‌اند و باید طی دقایق حداقلی از پس ترسیم پرتره یک شخصیت نسبتا مثبت یا نسبتا منفی برای تماشاگر بربیایند.

نسخه‌ی کمال‌یافته تمامی عملکردهای ستایش‌شده‌ی تیم بازیگری اثر را اما می‌توان در اجرای زیبای آرون پال از جسی پینکمن دید. کسی که این کاراکتر را با تمامی دردهای واردشده بر او در آغوش می‌کشد و همان‌قدر که وفادار به اجرای تحسین‌شده‌ی خود از وی در طول سریال است، از «اِل کَمینو» به‌عنوان فرصتی برای نمایش بخش‌های کم‌تر درک‌شده‌ی نقش‌آفرینی خود به‌جای این کاراکتر بهره می‌برد. چون جسیِ «ال کمینو» ساکت‌تر از جسی Breaking Bad است و گاهی برای چندین دقیقه‌ی متوالی نه با داد و بیداد و سر و صداهای همیشگی که با سکوت و چشمانی بغض‌آلود برای مخاطب تعریف می‌شود.

مثال بارز این نکته را هم می‌توان در یکی از درخشان‌ترین سکانس‌های فیلم دید که طی ثانیه‌های آن پال تنها و تنها یک کلمه را به زبان می‌آورد و در مابقی لحظات مشغول بازی با بدن و حالات چهره‌ی خود و نمایش ترس و اضطراب و شکستن از درون با ریختن اشک‌های فراوان است. می‌پرسید فارغ از همه‌ی این حرف‌ها، تکمیل‌کننده‌ی تمامی نقش‌آفرینی‌های لایق توجه حاضر در فیلم چیست؟ قدرت بالای فیلم‌برداری و کارگردانی آن که باتوجه‌به بودجه‌ی کاملا مناسب ارائه‌شده توسط نتفلیکس، به‌معنی واقعی کلمه به وینس گیلیگان فرصت تحقق بخشیدن به برخی رویاهای خود برای Breaking Bad با El Camino را داد.

سریال Breaking Bad همیشه باتوجه‌به محدودیت‌های تولیدی/مالی آثار تلویزیونی ساخته‌شده توسط شبکه‌ی AMC از بودجه‌ای متوسط (باتوجه‌به استانداردهای مالی تلویزیون در سال‌های اخیر) برخوردار بود. به همین خاطر با اینکه گیلیگان و تیم نویسندگان و کارگردان آن همواره ایده‌های زیادی برای بخشیدن جلوه‌های سینمایی بهتر به اثر مورد بحث داشتند و انصافا بارها و بارها نیز با قاب‌بندی‌های مثال‌زدنی به این مهم دست پیدا می‌کردند، همواره از برخی جهات دست خود را بسته‌شده می‌دیدند. به همین خاطر اصلا عجیب نیست که می‌بینیم گیلیگان علاوه‌بر سرمایه‌گذاری انکارناپذیر روی فیلم‌نامه‌ی «ال کمینو»، توجه بسیار زیادی به ابعاد تصویری این فیلم تلویزیونی داشته است و با آن بعضی از سطح بالاترین و سینمایی‌ترین تصاویر ارائه‌شده از دنیای Breaking Bad تا به امروز را می‌آفریند.

گیلیگان که همواره در طول سریال ارجاعات داستانی/تصویری زیادی به آثار کلاسیک سینمایی بزرگ را تقدیم مخاطبان می‌کرد، این‌جا همچنین کاری را در بالاترین سطح انجام می‌دهد و به همین خاطر بدون استفاده از سکانس‌های دیالوگ‌محور مفصل، به شکلی لایق توجه موفق به تعریف دقیق وضعیت روحی و روانی پروتاگونیست قصه برای مخاطب می‌شود. طوری که موقع بازبینی فیلم شاید به‌جای آن که بخواهید به دیالوگ‌ها و داستان آن توجه بیشتری کنید، تنها و تنها تمرکز خویش را روی داستان‌گویی استعاری ارائه‌شده با تصاویر در طول اثر بگذارید. زیرا El Camino بیشتر یک سفر معنوی و درونی برای جسی است و درک دقیق وضعیت روحی او در بخش به بخش فیلم، نقش به‌سزایی در لذت بردن بیننده از همراه شدن با وی در طول این سفر دارد.

مخصوصا به این خاطر که گیلیگان با استفاده از عنصر «بازی با زمان در قصه‌گویی» به شکلی هنرمندانه و بهره‌برداری از گریم‌های عالی و پرجزئیات اعمال‌شده روی صورت آرون پال، به قصه‌گویی خود ابعاد تصویری هیجان‌انگیزی می‌بخشد و در دل داستانی آرام‌سوز که به هیچ عنوان واقع‌گرایی خاص خود خود و منطق جهان سریال Breaking Bad را زیر پا نگذاشته است، از پس آفرینش سکانس‌های تعلیق‌زا و هیجان‌انگیز محدود اما دوست‌داشتنی نیز برمی‌آید.

همه‌ی این‌ها هم سبب می‌شوند که برخلاف اکثر اپیزودهای «برکینگ بد» که در آن‌ها همزمان با بسیار خوب بودن کارگردانی و تدوین، در آخر فیلم‌نامه و بازیگری‌ها به مراتب سطح بالاتری از این موارد داشتند، El Camino: A Breaking Bad Movie گاهی موفق به آفرینش سکانس‌هایی شود که در میخکوب کردن مخاطب دست فیلم‌نامه‌ی فکرشده‌ی اثر را نیز از پشت می‌بندند؛ سکانس‌هایی که البته بعضی از آن‌ها از به شماره افتادن نفس ریتم داستان‌گویی فیلم هم جلوگیری کرده‌اند و مثل لحظات نمایش جست‌وجوی یک کاراکتر برای پیدا کردن برخی موارد در بخشی از فیلم، ناگهان کاری چند دقیقه‌ای را طی چند ثانیه به خوبی به سرانجام می‌رسانند.

مخاطبی که با هدف دیدن یک فیلم جذاب طبقه‌بندی‌شده در یک ژانر سینمایی مشخص به سراغ دیدن «اِل کَمینو» برود، آن را دوست نخواهد داشت. از آن طرف بیننده‌ای هم که به‌عنوان یکی از طرفداران جدی Breaking Bad قدم به جهان این فیلم بگذارد و از آن انتظار ارائه‌ی پیچش‌های داستانی عجیب‌وغریب و بردن کل داستان مجموعه به مرحله‌ای دیگر را داشته باشد، به احتمال زیاد در پایان کار این ساخته‌ی گیلیگان را نرسیده به تمام پتانسیل‌های خود می‌داند. نگاه درست به El Camino: A Breaking Bad Movie طوری شکل می‌گیرد که بیننده آن را حقیقتا یک قسمت دیگر از همان سریال محبوب ساخته‌شده توسط AMC به شمار بیاورد؛ اپیزودی که برای جسی همان کاری را انجام می‌دهد که قسمت پایانی فصل پنجم یا همان Felina برای والتر وایت انجام داد؛ یک پایان‌بندی دقیق و مطابق با مسیری که شخصیت در طول چندین و چند قسمت پشت سر گذاشت. به همین خاطر وقتی تماشاگر دقیقا مطابق تاکید سازندگان «ال کمینو» را در قد و قامت فیلمی شخصیت‌محور برای به پایان رساندن داستان پینکمن بشناسد، متوجه ارزش‌های اصلی آن می‌شود. البته که فیلم در این حالت نیز از ایرادهایی همچون افت لحن در برخی لحظات و قابل پیش‌بینی شدن قصه در قسمت‌هایی از پرده‌ی دوم فیلم‌نامه رنج می‌برد. اما این ایرادها هرگز در مقابل نقاط قوت اثر انقدر بزرگ نیستند که سبب فاصله گرفتن آن از صفت «عالی» بشوند.

کمتر کسی را می‌توان یافت که در گروه تماشاگران هر پنج فصل سریال Breaking Bad قرار بگیرد و شکی نسبت به تماشا یا عدم تماشای El Camino: A Breaking Bad Movie در سریع‌ترین زمان ممکن داشته باشد. از آن طرف هم این فیلم با رسیدن به موفقیت فعلی و کامل‌تر کردن پایان‌بندی اثر باعث می‌شود که مخاطبانی که تا به امروز محصول تلویزیونی مورد بحث را به کلی دنبال نکرده‌اند، دلایل و فرصت مناسبی برای رفتن به سراغ یکی از سریال‌های تلویزیونی برتر قرن بیست‌ویکم داشته باشند.

اما در نقطه‌ی نهایی، El Camino که نام آن به اتومبیل جسی در آغاز فیلم اشاره دارد و در زبان اسپانیایی به جاده یا در بیان کلی‌تر «راه» اشاره می‌کند، فیلمی درباره‌ی تبدیل کردن پایان‌بندی زیبای داستان یک شخصیت محبوب به یک پایان‌بندی کامل است؛ درباره‌ی تلاش انسانی دردکشیده در جوانی که شاید تماشای لحظه‌ی فریاد زدن‌های او از سر شادی و درد و ترس و رهایی جذاب بوده باشد، اما دیدن لحظه‌ی رسیدن او به سکانس پایانی «اِل کَمینو» و پشت سر گذاشته شدن این جاده‌ی ترسناک توسط وی یقینا ارزش بالاتری دارد. ما لحظات تماشای آن پایان‌بندی را دوست داشتیم چون از مواجهه‌مان با بعضی دقایق و ثانیه‌های واقع‌گرایانه، کلیدی و استرس‌زا جلوگیری می‌کردند و در عین حال شخصیت را در جاده‌ی درستی قرار می‌دادند. اما به قول جسی، شما یا از بعضی چیزها فرار می‌کنید یا چهره به چهره با آن‌ها مواجه می‌شوید و دیدن El Camino: A Breaking Bad Movie خوش‌بختانه یعنی رویارویی با چیزی که ما به‌عنوان بینندگان سریال مورد بحث، خواه یا ناخواه باید با آن مواجه می‌شدیم.

(از این‌جا به بعد مقاله بخش‌هایی از فیلم‌نامه‌ی El Camino: A Breaking Bad Movie را اسپویل می‌کند)

در یکی از بهترین سکانس‌های «اِل کَمینو» که با روایت موازی ماجرای رفتن جسی به خانه‌ی تاد (با بازی جسی پلمونس) برای پیدا کردن پول‌های او و فلش‌بکی از آمدن هر دوی آن‌ها به این خانه پیش می‌رود، لحظه‌ای وجود دارد که طی آن برخی از بادقت‌ترین مخاطب‌ها هم به اشتباه می‌افتند. لحظه‌ای که پس از طی شدن سکانسی تنش‌زا با محوریت ورود جسی در زمان حال به این خانه‌ی پلمپ‌شده توسط اف‌بی‌آی، دوربین بیرون را نشان می‌دهد و وقتی به داخل بازمی‌گردد، ناگهان تاد در اتاق را باز می‌کند. اما اصلی‌ترین عنصری که در صحنه‌ی گفته‌شده باعث به اشتباه افتادن تماشاگر و ایجاد فاصله‌ی چندثانیه‌ای بین آغاز سکانس تا متوجه شدن او نسبت به آغاز پخش یک فلش‌بک در این لحظه می‌شود، گریم آرون پال طی ثانیه‌های آن است. گریم‌هایی که در یکی از آن‌ها موهای سر و ریش‌های صورت کمتر می‌شوند و در عین حال زخم‌های به‌جا مانده روی صورت و نگاه پرشده از غم بدون تغییر باقی می‌ماند.

گیلیگان با این سکانس و بسیاری از سکانس‌های دیگر فیلم به مخاطب خود ثابت می‌کند که درد تحمل‌شده توسط جسی طی این سال‌ها و مخصوصا روزهای زندانی بودن پیش جک و دیگر نئونازی‌های همراه‌با او، انقدر بزرگ و فراموش‌ناشدنی است که با رفتن وی به حمام و اصلاح صورت و به یاد آوردن چند خاطره‌ی بد به پایان نمی‌رسد! جسی طوری از درون ضربه خورده است که تقریبا راه درمانی ندارد و اصولا همیشه دیگر در همین حالت باقی می‌ماند. فلش‌بک‌های فیلم با محوریت رفتار تاد با جسی به مانند یک سگ نیز دقیقا همین درک ذهنی مخاطب از وضعیت روحی او را تقویت می‌کنند و باعث می‌شوند که آرون پال و گیلیگان در ترسیم او به‌عنوان موجودی که واقعا دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، موفق باشند. اما فراموش نکنید که جسی در اوایل فیلم و جایی که سوار بر اِل کمینو خود مشغول مخفی شدن از دست پلیس‌ها است، یک صندوق پست با شماره‌ی ۲۱۲ (بخوانید فصل دوم، قسمت دوازدهم) را تخریب کرد؛ چون اصل درد کشیدن‌های او از جای دیگری شروع شده است.

قسمت دوازدهم فصل دوم سریال Breaking Bad با اسم ققنوس (Phoenix)، همان اپیزودی است که طی آن جین مارگولیس (با نقش‌آفرینی کریستن ریتر) یعنی عشق زندگی جسی به شکلی تلخ جان می‌دهد. مرگی که جسی به خاطر مصرف موارد مخدر در همراهی با وی خود را مقصر رخ دادن ناخواسته‌ی آن می‌داند و عملا حکم اصلی‌ترین عنصر جداکننده‌ی ابدی او از زندگی عادی را دارد. در سکانس‌های پایانی El Camino: A Breaking Bad Movie اما تصویری تخریب‌نشده از جسی و شبیه به نسخه‌ای از او که در اوایل فصل دوم می‌دیدیم، درون لحظاتی خیالی به ملاقات جین می‌رود. آن هم دقیقا کمی بعد از اینکه مخاطب فلش‌بکی واقعی و جریان‌یافته در میانه‌های فصل دوم سریال (از نظر زمان رخ دادن) با محوریت دیدار دوستانه و شوخی‌ها و رفتارهای همیشگی والتر وایت (با نقش‌آفرینی مجدد و دوست‌داشتنی برایان کرانستون) و جسی را به تماشا نشسته است. گیلیگان با استفاده از این سکانس‌ها به مخاطب می‌فهماند که جسی که در پایان فیلم چهره‌ای نسبتا آرام‌تر از تمام دقایق آن دارد، با پشت سر گذاشتن بدترین بخش‌های زندگی خود و در آغوش کشیدن زیباترین لحظاتی که در طول عمر خود داشت، به آرامش و رستگاری نسبی می‌رسد. اما منهای عناصر ذاتی سازنده‌ی کاراکترهای اصلی Breaking Bad، چه می‌شود که والتر وایت لیاقت دریافتی مرگی تاییدشده توسط گلیگان در انتهای سریال را پیدا می‌کند و جسی می‌تواند به رستگاری برسد؟

سکانسی در «اِل کَمینو» وجود دارد که پاسخ این سؤال را می‌دهد. پس از بیرون آمدن جسی و نیل (یکی از آن دو خلافکاری که خود را به‌عنوان مامور اف‌بی‌آی جا زده بودند) از خانه‌ی تاد، جسی در یک لحظه نقش او در زندگی خود را به یاد می‌آورد. طوری که مخاطب از خود می‌پرسد که آیا وی سریعا به نیل حمله می‌کند یا با فرو بردن خشم، راه خود را می‌کشد و می‌رود؟ جسی اما سوار بر اتومبیل می‌شود و هرچه سریع‌تر سراغ اِد را می‌گیرد. یعنی برخلاف والتر وایت که به شکلی کمال‌گرایانه انتقام خود از تک‌تک دشمنانش را گرفت و سپس برای خودش هم راهی به جز مرگ باقی نماند، جسی انتقام‌جویی نمی‌کند، حد و مرزهای اخلاقی خود (همچون داشتن تلاش حداکثری برای نکشتن پلیس‌ها) را تا انتها نگه می‌دارد و تنها وقتی که واقع‌گرایی تلخ و میخکوب‌کننده‌ی دنیا (عدم پذیرش درخواست او توسط اِد تنها به خاطر نداشتن ۱۸۰۰ دلار از ۲۵۰۰۰۰ دلار) راهی برای وی باقی نمی‌گذارد، به سراغ نیل می‌رود و در یکی از بهترین سکانس‌های دوئل سینمایی چند سال اخیر، او و همراه اصلی‌اش را به اجبار و به درخواست خود آنان می‌کشد؛ آن هم درون سکانسی که هیچ لذتی از مرگ دشمنان به مخاطب نمی‌دهد، بیننده را به یاد فیلم‌های وسترن و عدم تغییر وضعیت جوامع امروزی نسبت به صد یا دویست سال پیش از برخی جهات می‌اندازد و ۲ جان دادن تلخ دربرابر سه انسان به فلاکت افتاده‌ی دیگر را به تصویر می‌کشد. هجو مثال‌زدنی گیلیگان در این صحنه هم آن‌جایی توسط مخاطبان درک می‌شود که می‌بینند باعث و بانی شکل‌گیری قتل‌های رخ‌داده سلاحی متعلق به چند دهه‌ی قبل است. انگار گیلیگان با این صحنه به یاد همگان می‌آورد که برخلاف ادعاهای بی‌اساس، به شکلی واضح باعث و بانی تیراندازی‌ها و قتل عام‌ها نه صنایع جدید و جلوه‌های مدرن فرهنگ عامه همچون فیلم‌ها، بازی‌های ویدیویی و سریال‌ها که صنعتی قدیمی‌تر به اسم اسلحه‌سازی است!

نامه‌ای به براک، ملاقات با جین در سکانسی خیالی و به یاد آوردن آخرین روزهای انسانیت والتر وایت؛ جسی پینکمن با پشت سر گذاشتن تلخ‌ترین بخش‌ها و به یاد آوردن مهم‌ترین عناصر به‌جا مانده از لحظات درست زندگی خود به رستگاری و جاده‌ای بهتر و آرام‌تر از جاده‌ای می‌رسد که باید در انتهای فصل پنجم Breaking Bad درون آن می‌تاخت. احتمالا به این دلیل که برخلاف آقای وایت این‌قدر زندگی خود را با توجه مطلق به کمال‌گرایی حتی در انتقام‌جویی و رسیدن به تک‌تک اهداف در سر داشته از ابتدای کار جلو نمی‌برد که همیشه بیشتر از طی کردن جاده مشغول زدن به خاکی باشد. او El Camino را درست پشت سر می‌گذارد و در پایان خود را مشغول لمس ذره‌ای آرامش در میان برف‌های آلاسکا می‌بیند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
5 + 12 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.