با نقد فیلم The Discovery که یکی از بزرگترین سوالهای حیات بشری را دستمایه روایت داستان خود کرده است، همراه باشید.
از سالها پیش فیلمسازان و نویسندگان متعددی به سمت آثار علمی-تخیلی جذب شده و روزبهروز به تعداد این افراد اضافه میشود. در مقابل مخاطبین محتواهای سینمایی و تلویزیونی نیز از این دست آثار استقبال میکنند و بسیاری از پرفروشترین فیلمهای تاریخ در این ژانر دسته بندی میشود. ماهیت متفاوت این قبیل فیلمها و سریالها باعث میشود آثار علمی-تخیلی به دو دسته عمده تقسیم شوند: استفاده از عناصر فراواقعی نظیر موجودات عجیب و غریب و به تصویر کشیدن جنگهای فضایی یا پرداختن به موارد ناشناخته یا کمتر شناخته شده حیات بشری. در حالی که محصولات دسته اول عموما جنبه سرگرمی دارند، سازندگان آثار دسته دوم سعی میکنند مفاهیم پیچیده را به صورت بصری آموزش و تفهیم کنند. فیلم The Discovery با ارفاق جزء دسته دوم است.
موضوع مرگ و زندگی پس از آن یکی از بزرگترین علامت سوالهایی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده و در حالی که خیل عظیمی تلاش میکنند از آن طفره بروند، برخی دیگر به دنبال اثبات و حتی مقابله با آن هستند. فیلم اکتشاف، به عنوان یکی از آثار بلند نتفلیکس در دورانی جریان دارد که فردی به نام توماس هاربور موفق شده به صورت علمی زندگی پس از مرگ را ثابت کند. این اثبات نهایتا به رشد خودکشی با هدف شروع یک زندگی جدید و دستیابی به خواستهها و آرزوها در دنیای دیگر منجر میشود. توماس هاربور که خود را در افزایش روز افزون آمار خودکشی مقصر نمیداند، در نهایت مجبور به مشاهده خودکشی یکی از اعضای گروه فیلمبرداری رسانهای میشود که در حال مصاحبه با آن است. تمامی این رخدادها نقش پیش زمینه داستانی را ایفا میکنند و اتفاقات اصلی از جایی آغاز میشود که پس از دو سال ویل، پسر توماس هاربور که رویکرد اعتقادی متفاوتی نسبت به پدر دارد، به جزیره محل سکونتش باز میگردد و در این مسیر با آیلا آشنا میشود. این آشنایی و قرار گرفتن در معرض تحقیقات پدر اتفاقات مختلفی را رقم میزنند که شالوده اثر را تشکیل میدهند.
با اینکه تم داستانی فیلم اکتشاف در نوع خود جالب است، اما خود فیلم در حد و اندازههای یک اثر متوسط باقی میماند. دلیل این امر را باید در گم شدن هویت جستجو کرد. در واقع این فیلم هیچگاه حتی به آن چیزی که باید باشد نزدیک هم نمیشود و دائما در بین ژانرهای مختلف در حال گشت و گذار است. با توجه به داستان رازآلود، انتظار پرداخت بیشتری به مسئله مرگ به عنوان تم اصلی داستان میرفت اما در مقابل چارلی مکداول به عنوان نویسنده و کارگردان تمرکز عمده خود را روی درام و روابط بین دو شخصیت اصلی گذاشته است. منظور این نیست که درام و سکانسهای رمانتیک باید به کل از فیلم اکتشاف حذف شوند، بلکه مشکل این بخش جدا بودن آن از بطن اثر و ایجاد حس اضافه بودن در سکانسهای متعدد است. در مقام مقایسه میتوان به دو فیلم Inception و Interstellar اشاره کرد که در عین پرداخت مناسب به تم کمتر شناخته شده اثر، درام را به بخش جدایی ناپذیر فیلم تبدیل کردهاند. در کنار درام، فیلم سعی میکند گوشه چشمی به شوخیهای کلامی داشته و حتی تلاش میکند خود را به زور در زمره فیلمهای جنایی قرار دهد، اما به مانند قبل در هر دوی آنها شکست میخورد.
بازی جیسون سیگل در نقش ویل هاربور را نمیتوان جز برترینهای او به شمار آورد از این جهت که او ایفاگر نقش شخصیتی کاملا تک بعدی است که به هیچ عنوان پرداخت نشده و از آغاز تا پایان بدون هیچگونه تغییر و تحولی باقی میماند. در طرف مقابل شخصیت آیلا که به عنوان مکمل او ظاهر میشود نیز از مشکلات مشابهی رنج میبرد با این تفاوت که باید بازی نه چندان خوب رونی مارا را نیز به ضعفهای شخصیت اضافه کرد. رونی مارا را نمیتوان جزء آن دسته از بازیگرانی محسوب کرد که با تواناییهای مثالزدنی و استعداد هنریاش ایفای نقش میکند و اگر تعدادی از نقشهای او مانند لیزبث سلندر در فیلم The Girl with the Dragon Tattoo ماندگار شدهاند به دلیل شخصیتپردازی قوی است. با این حال فیلم اکتشاف عاری از بازیهای خوب و قوی نیست. رابرت ردفورد دقیقا همان نمایشی را ارائه میدهد که از شخصیت قوی و مقتدر توماس هاربور انتظار داریم و به عنوان یک نیمه انتاگونیست به خوبی از پس وظیفه خود بر میآید. در واقع برترین لحظات فیلم از جمله مصاحبه ابتدایی آن را سکانسهایی تشکیل میدهند که او در آنها حضور دارد. در مقابل شخصیتهای فرعی نظیر توبی هاربور با بازی جسی پلمونز و لیسی با بازی رایلی کیئو گاهی به عنوان محرک در سکانسهای مختلف ظاهر میشوند و پس از انجام وظیفه محوله به سرعت از نگاه دوربین دور میشوند و تا موقعیت دوبارهای که به حضورشان نیاز باشد، دیده نمیشوند. یکی از رخدادهای مهم و اصلی فیلم در حالی توسط لیسی رقم میخورد که به هیچ عنوان انتظار چنین کاری را از او نداریم زیرا نه شناختی نسبت به روحیات و حس و حالش داریم و نه فرصت کافی برای معرفی خود به او داده شده است. اگر نویسنده و کارگردان سعی میکرد در ذهن این دو شخصیت کاوش و شخصیت آنها را بیشتر قالب بندی کند، بدون شک تاثیرشان در داستان بیشتر میشد.
در کنار تمامی اشکالات و ضعفها، فیلم اکتشاف دارای نکات مثبتی نیز است. کارگردانی یکی از برگهای برنده این فیلم است. چارلی مک داول به خوبی ریتم فیلم را کنترل میکند. مقدمه جالب توجه فیلم در ادامه با ریتمی آرام و سرشار از دیالوگ همراه میشود که مخاطب را با فضای کلی اثر آشنا میکند. ریتم آرام تا دقایق پایانی حفظ میشود و با این وجود که برای اندک لحظاتی سرعت میگیرد، اما باز هم به حال سابق بازمیگردد. پایانبندی فیلم نیز از فرمول مشابهی پیروی میکند و پس از پاسخ دادن به معمای فیلم، ریتم آرام اول فیلم را از سرمیگیرد. از آن جهت که فیلم اکتشاف درونمایههای روانشناسانه نیز دارد، دوربین در اکثر مواقع نزدیک به بازیگران است و حالتهای چهره آنها در هنگام به زبان آوردن دیالوگ یا واکنش به اتفاقات را به تصویر میکشد. با این وجود که استفاده از دوربین ثابت شیوه مرسوم تصویربرداری فیلم است، اما دوربین روی دست نیز گهگاهی مورد استفاده قرار میگیرد که در القای حس هیجان بسیار مفیده بودهاند.
فیلم The Discovery این پتانسیل را داشت که با پرداخت مناسب تم داستانیاش و فراموش نکردن آن، به یکی از آثار متفاوت و باارزش امسال تبدیل شود. اما چارلی مک داول با توجه بیش از اندازه به بخش رمانتیک فیلم و فراموش کردن محرک اصلی یعنی اثبات وجود دنیای پس از مرگ، ساخته خود را به یک فیلم عادی و متوسط تنزل داده است. اگر ضعفهای اصلی فیلم که بالغ بر چند بخش عدم بررسی ماهیت مرگ و انگیزه و دلایل افرادی که دست به خودکشی میزنند، شخصیتهای کم تعداد اما تکبعدی و کلیشهای و سانتی مانتالیسم اغراق شده وجود نداشتند، تماشای فیلم اکتشاف را پیشنهاد میکردم، اما اکنون حتی تا پایان مشاهده کردن آن را هم تضمین نمیکنم.