نقد فیلم Cruella | روایتی متفاوت از صد و یک سگ خالدار

نقد فیلم Cruella | روایتی متفاوت از صد و یک سگ خالدار

فیلم Cruella کروئلا، به کارگردانی کریگ گیلسپی، قصد دارد روایتی تازه از شخصیت شرور رمان صد و یک سگ خالدار به تصویر بکشد. اما حاصل آن در نهایت یک فیلم معمولی با ظاهری شیک است که ایده‌ای مشکوک را در پشت جهان تصنعی خود دنبال می‌کند.

دیزنی دوباره سراغ پیشینه‌ی یک شخصیت شرور رفته است. این یک داستان از زندگی و تولد کروئلا و خودِ سابق او یعنی استلا است. دو شخصیت در دل یک کاراکتر که هر دو را اما استون به تصویر می‌کشد. پیرنگ داستانی فیلم به شکلی خطی و سرراست  پیش می‌رود. کروئلا داستان زندگی خودش را از زمان بچگی برای ما تعریف می‌کند تا ببینیم چطور این شخصیت جذاب و شیک‌پوش تبدیل به کاراکتری بی‌رحم و کینه‌جو می‌شود. کاراکتری که می‌توان او را به نوعی معادل زنانه‌ی جوکر در دنیای خیالی دیزنی در نظر گرفت. کروئلای کریگ گیلسپی و جوکر تاد فیلیپس، هر دو داستان پیش‌زمینه‌ی کاراکترهای شرور خود را – البته در دو دنیای دور از هم – روایت می‌کنند.

کلید مواجهه با کروئلا این است که کاری به چفت و بست‌های داستانی و منطق روایی آن نداشته باشیم و آنچه که جلوی چشمانمان رژه می‌رود را بدون چون و چرا بپذیریم

شخصیت کروئلا، از زمانی که دودی اسمیت در رمان صد و یک سگ خالدار او را خلق کرد، در فیلم‌ها و انمیشین‌های بسیاری حضور داشته است. کریگ گیلسپی سعی کرده با رفتن به گذشته‌ی این کاراکتر روایتی تازه و امروزی از او ارائه بدهد. به این ترتیب فیلم در مدت زمان زمان ۲ ساعت و ۱۵ دقیقه‌ای خود سرنوشت این شخصیت را از کودکی تا زمانی که تبدیل به کروئلا می‌شود دنبال می‌کند. داستانی از مرگ استلا و تولد کروئلا. اما تصور نکنید با یک داستان پرفراز و نشیب درگیرکننده از تحول یک شخصیت روبه‌رو هستیم. گیلسپی هیچ نیازی نمی‌بیند که داستان فانتزی ماجراجویانه‌ی خود را باورپذیر روایت کند.

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود

 در واقع کلید مواجهه با فیلم این است که کاری به چفت و بست‌های داستانی و منطق روایی آن نداشته باشیم و آنچه که جلوی چشمانمان رژه می‌رود را بدون چون و چرا بپذیریم. به عنوان مثال استلا به سادگی با مقداری آرایش و رنگ کردن موهایش و گذاشتن یک نقاب روی چشمانش تبدیل به کروئلا می‌شود. هیچکس هم شک نمی‌کند که او همان استلال است، البته تا زمانی که روایت این را بخواهد. فیلمنامه‌ی فیلم پر از این سوالات بی‌جواب است.

در ابتدای فیلم استلا، هوراس و جسبر، سرقت‌های جزئی می‌کنند و به تدریج مقیاس کار خود را گسترش می‌دهند و تبدیل به سارقینی حرفه‌ای می‌شوند. اما سرانجام زمان آن می‌رسد که استلا به آرزوی قدیمی خود جامه‌ی عمل بپوشاند و وارد دنیای مد بشود. البته او برای رسیدن به این رویا باید در ابتدا به شکلی به دم و دستگاه طراح بزرگ لباس یعنی بارونس فون هلمن نفوذ کند. البته که او کار سختی در پیش ندارد. دو همدست دلسوز و زیرک او به سادگی، با طراحی یک برگه‌ی رزومه‌ی جعلی که مهر تایید خورده او را به آنجا می‌فرستند. وقت آن رسیده که استلا مسیر خود را از آن دو جدا کند و به رویاهایش برسد. هرچند که جسپر و هوراس نمی‌دانند که این آغازی بر تحول ترسناک استلا است.

شیرین‌کاری‌های تماشایی، نقشه‌های زیرکانه و خرابکاری‌های مفرح، صحنه‌پردازی‌های شلوغ و خوش‌رنگ و تصاویر تزئینی و جلوه‌گر، همه‌ی جهان فیلم را تشکیل می‌دهند

ورود استلا به فروشگاه بزرگ بارونس، به تدریج او را با حقایقی از زندگی گذشته‌اش رو به رو می‌کند. حقایقی که او را در مقابل بارونس قرار می‌دهد. از اینجا به بعد روند فیلم بر مبنای دوئل پنهان و آشکار آن دو پیش می‌رود. جدالی که ابتدا انگیزه‌ی انتقام جرقه‌ی آن را می‌زند و در نهایت به جنگی بر سر قدرت تبدیل می‌شود. دو شخصیت – کروئلا و بارونس – که دور از هم نیستند و بسیار به یک‌دیگر شبیه‌اند (بهر حال طبق پیچش داستانی فیلم آن‌ها نسبتی خونی با هم دارند)،  گویی نماینده‌ی دو دوران متفاوت نیز هستند. یکی از گذشته می‌آید و دیگری از آینده. بنابراین جدال میان آن دو از جهتی دیگر جنگی برای تصاحب آینده است. آینده‌ای که شروری زیرک‌تر، چابک‌تر و امروزی‌تر می‌خواهد. اما چگونه می‌شود که فیلم این پیروزی را جشن می‌گیرد؟ جشنی برای پیروزی شرور آینده بر شرور گذشته!

صحنه‌هایی که قرار است داستان فیلم را جلو ببرند یا کارکردی دراماتیک برای ترسیم قوس شخصیتی کروئلا داشته باشند، نقش پاساژهای حوصله‌سربرِ میان صحنه‌های پرجنب‌وجوش فیلم را ایفا می‌کنند

فیلم البته در آستانه‌ی آینده به پایان می‌رسد. آینده‌ای که احتمالا به دنباله‌ی فیلم محول شده است. اما طبق آنچه که در رمان صد و یک سگ خالدار از این شخصیت ارائه می‌‌شود، می‌دانیم که فیلم به چه آینده‌ای اشاره دارد. شخصیت شرور و بی‌رحمی که سارق توله‌سگ‌‌ها است و از پوست آن‌ها در تهیه‌ی لباس‌های شیک استفاده می‌کند. فیلم البته نشان می‌دهد که ضدقهرمان بودن او نتیجه‌ی شرایط غم‌انگیز دوران کودکی‌اش است.

همچنین بنظر می‌رسد بخشی از این شرارت کروئلا از مادر واقعی‌اش به او ارث رسیده است. شرارت درونی‌ای که در فیلم با جلوه‌ای جذاب، نمایشی و سرگرم‌گننده به تصویر کشیده می‌شود. بنابراین طبق آنچه که گفته شد، ترسناک نیست که فیلم چنین آینده‌ای را جشن می‌گیرد؟ آیا ترسناک نیست که فیلم ظاهری جذاب و شیک از آنچه که شر نامیده می‌شود ارائه می‌دهد و تازه سعی می‌کند با دست‌گذاشتن بر روی گذشته‌ای تراژیک آن را باورپذیر و همدلی‌برانگیز جلوه بدهد.

در جایی از فیلم، کروئلا به آرتی می‌گوید: «مردم نیاز دارند که به یک آدم شرور باور داشته باشند و من با کمال میل این جای خالی را پر می‌کنم». این دیالوگ که گیلسپی در زبان کروئلا گذاشته بخشی دیگر از استراتژی زیرکانه‌ی فیلم را شرح می‌دهد. هنگامی که کروئلا با لباس سیاه و سفید خالدار خیره‌کننده‌اش در میهمانی بارونس ظاهر می‌شود، این تردید به وجود می‌آید که شاید او این لباس جدید خود را از پوست سگ‌های بارونس تهیه کرده است. گیلسپی با زیرکی این موقعیت را جوری طراحی می‌کند که ما فکر کنیم که شاید کروئلا واقعا این کار را انجام داده است. مسئله‌ای که باتوجه به اطلاعاتی که از کروئلا داریم رخ دادنش به هیچ‌وجه بعید نیست.

اما گیلسپی با این دیالوگِ کروئلا جواب ما را می‌دهد: اگر شری هم به وجود می‌آید به این دلیل است که شما (ما مخاطبان) آن را دوست دارید! پس گیلسپی احتمالا همان چیزی را جشن می‌گیرد که ما مخاطبان شیفته‌ی آن هستیم. آیا این ترسناک‌تر نیست؟ سینمای معاصر می‌‌داند از این ایده‌ی کروئلا – نیاز جامعه به یک بدمن – چگونه به نفع خود بهره ببرد. موفقیت گسترده‌ی جوکر تاد فیلیپس احتمالا تاییدی بر این موضوع است. 

در لحظه‌ای دیگر از کروئلا، شخصیت آرتی رو به استلا می‌گوید که «معمولی» بدترین توهینی است که می‌شود به یک نفر کرد. بنظر می‌رسد که گیلسپی همه‌ی تلاش‌ خود را کرده تا  داستان کلاسیک و آشنای شخصیت اصلی خود را مطابق با آنچه که هالیوودِ امروز انتظار دارد به تصویر بکشد. تصاویری دیدنی، پرزرق و برق با ریتمی تند و سرزنده که پشت هم سوار شده‌اند تا به این داستان تک‌خطی قدیمی جلوه‌ای تازه بدهند.

شیرین‌کاری‌های تماشایی، نقشه‌های زیرکانه و خرابکاری‌های مفرح، صحنه‌پردازی‌های شلوغ و خوش‌رنگ و تصاویر تزئینی و جلوه‌گر، همه‌ی جهان فیلم را تشکیل می‌دهند. روایت فیلم را نه زندگی پرفراز و نشیب کروئلا، بلکه نقشه‌های زیرکانه‌ی او و دو همدستش پیش می‌برد. صحنه‌هایی که قرار است داستان فیلم را جلو ببرند یا کارکردی دراماتیک برای ترسیم قوس شخصیتی کروئلا داشته باشند، نقش پاساژهای حوصله‌سربرِ میان صحنه‌های پرجنب‌وجوش فیلم را ایفا می‌کنند. ما در طول فیلم مدام شاهد نقشه‌‌ها و شیرین‌کاری‌‌ها و شگردهای متنوع کروئلا و تیمش هستیم.

آنچه که می‌بینیم رژه‌ای بی‌وقفه از تصاویری پرزرق و بررق است. گویی شوی مُدی را می‌بینیم که طراح آن دیزنی است

نقشه‌های زیرکانه‌ای که بر مبنای عنصر غافلگیری شکل‌ گرفته‌اند و در طول فیلم به تدریج مقیاس بزرگ‌تری پیدا می‌کنند، تا هر بار تماشایی‌تر از قبل باشند. ما مدام آن‌ها را در حال پیاده کردن نقشه‌های مختلف می‌بینیم؛ اینکه به عنوان مثال چگونه گردنبند بارونس - که در اصل متعلق به مادر کروئلا است - را از داخل گاوصندوق او سرقت کنند و یا ترفندهایی که برای پیروزی کروئلا در رقابت با بارونس استفاده می‌کنند. فیلم در انتها با پیروزی کروئلا بر بارونس به پایان می‌رسد.  جایی که او با پیاده کردن نقشه‌ای هوشمندانه انتقام خود را از بارونس می‌گیرد.

 در این میان آنچه که می‌بینیم رژه‌ای بی‌وقفه از تصاویری پرزرق و بررق است. گویی شوی مُدی را می‌بینیم که طراح آن دیزنی است. شویی که ما نیز یکی شرکت‌کننده‌های آن هستیم. همچون میهمانان جشن پایانی فیلم که جزئی از نقشه‌ی کروئلا و تماشاگران منفعل جدال میان آن دو هستند. ما تماشاگران آینده که قرار است ستایشگران این شرورهای آینده باشیم! شرورهایی که از پوست حیوانات برای تهیه‌ی لباس‌های شیک و تجملاتی بهره می‌برند. آیا این ترسناک نیست؟!

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
3 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.