نقد فیلم Breathe - نفس بکش

نقد فیلم Breathe - نفس بکش

فیلم Breathe، نخستین تجربه‌ی کارگردانی اندی سرکیس، درامِ رمانتیک قابل قبولی است که در عین داشتن ضعف‌هایی انکارناپذیر، دلیلی برای صرف نظر از یک بار تماشای آن ندارید.

«نفس بکش»، قبل از هر چیز اثری است که موقع یک بار وقت گذاشتن برای دیدن آن، از دنبال کردن لحظاتش احساس خستگی نمی‌کنید. یکی از همان فیلم‌ها که در بعضی ثانیه‌ها فیلم‌های خوبی هستند و در بعضی ثانیه‌ها تبدیل به آثار متوسطی می‌شوند و در کل، اگر به دنبال یک سرگرمی سینمایی باشید که حداقل اندکی عمیق‌تر از تجربه‌های بلاک‌باستری ضعیف‌مان در این روزها است، از تماشا کردن‌شان پشیمان نمی‌شوید. بله، فیلم ضعف‌هایی انکارناپذیر را یدک می‌کشد. آن‌قدری که باید داستان واقعی‌اش را که در جهان خودمان اتفاق افتاده قابل لمس روایت نمی‌کند و مشخصا می‌توان در میان غالب کات‌های ساده و اشکالات حاضر در روایت تصویری آن، تازه‌کار بودن سازنده‌اش به عنوان یک کارگردان را احساس کرد. اما با همه‌ی این‌ها، Breathe تجربه‌ی سینمایی بدی نیست و همین آن را از بسیاری از ساخته‌های سینمایی ضعیف این روزها متمایز می‌کند. چون فیلم، با این که شاید در انجام کارهای لازم برای دست یافتن هدفش فوق‌العاده ظاهر نشود، هدف دارد. یعنی می‌داند از ثانیه‌ی اول تا به انتهای کار قرار است مخاطب را با چه چیزهایی مواجه کند و برای قصه‌گویی‌اش مسیر تعیین کرده است. نه این که صرفا داستانی واقعی را بردارد و با گنجاندن آن در ساختار سه‌پرده‌ای، انتظار تبدیل شدنش به یک فیلم سینمایی را داشته باشد.

داستان، به تاجر ثروتمند و جوانی مربوط می‌شود که پس از عاشق شدن، تشکیل زندگی و داشتن لحظاتی خوش، به خاطر دچار شدن به بیماری فلج اطفال، در یک لحظه از عرش به فرش می‌آید. شخصی که پس از به هوش آمدنش روی تخت، به همسر جوانش می‌گویند که او هرگز قرار نیست تا آخر عمر، جایی از بدنش به جز اندام‌های سر و صورت خود را تکان بدهد و تا همیشه یا به عبارت بهتر چند ماه، روی تخت می‌ماند و سپس از دنیا می‌رود. خب، از آن‌جایی که با یک فیلم سینمایی عادی روبه‌رو هستیم، قطعا خودتان هم حدس می‌زنید که در ادامه‌ی داستان، او برای زنده ماندن تلاش می‌کند و در کنار عشق زندگی‌اش به جنگ با این بیماری می‌رود. اما نکته‌ی متمایزکننده‌ی این فیلم با حجم بالایی از آثار ساخته‌شده در این سبک، چیزی نیست جز آن که در لحظاتش اولا قهرمان داستان به شکل واقع‌گرایانه‌ای قرار نیست به پیروزی برسد و در تمام طول فیلم، جنگی شیرین و بردهایی اندک اما ارزشمند را تجربه می‌کند و دوما، در این داستان ما کسی را می‌بینیم که بیشتر از آن که روی زندگی خودش تاثیر بگذارد، به خاطر باوری که به سبب تلاش‌های همسرش در وجود او خلق شده، زندگی انسان‌هایی دیگر را متحول می‌کند. نکته‌ی جالب ماجرا این‌جا است که ما می‌بینیم او بدون این که دست به چیزی بزند، بدون این که یک مخترع باشد و بدون انجام کارهایی که اصولا تغییرات زندگی مردم به واسطه‌ی آن‌ها خلق می‌شود، تنها و تنها به خاطر تصمیمش برای لذت بردن از یک زندگی شیرین با طولی نامشخص به جای داشتن عمری طولانی که هیچ لذتی در آن نباشد، زندگی خودش، اطرافیانش و انسان‌های بسیاری در آینده را نیز تغییر می‌دهد. پس به عنوان اولین نکته‌ی مثبت، بدانید که فیلم در القای این مفهوم و این اهمیت خاصی که یک تصمیم و باور درونی می‌تواند داشته باشد موفق است. هرچند که می‌توانست آن را صدها بار قدرتمندانه‌تر و اثرگذارتر از حالت فعلی نیز، تقدیم‌مان کند.

متاسفانه بازیگران فیلم، در حجم بالایی از موارد اجراهای ضعیفی را نشان‌تان می‌دهند. البته وقتی درباره‌ی تمامی شخصیت‌های فرعی قصه صحبت می‌کنیم، به سبب آن که شما در اکثر دقایق اثر قرار نیست با تاثیر شگفت‌انگیزی از سوی آن‌ها در داستان روبه‌رو شوید، در عین وجود ضعف‌هایی جدی در اجرای‌شان، موقع تماشای فیلم نمی‌توانید چیز خاصی را به عنوان یک نکته‌ی منفی جدی و اثرگذار احساس کرده و به حساب بیاورید. اما وقتی نوبت به کاراکتر اصلی قصه با بازی اندرو گارفیلد می‌رسد، بازیگری عملا تبدیل به یکی از ضعف‌های اصلی و نابخشودنی فیلم می‌شود. یکی از همان ضعف‌هایی که در ثانیه‌های زیادی جلوی چشم‌تان هستند و با این که هرگز سبب جدایی‌تان از قصه نمی‌شوند، شانس‌تان برای درگیری احساسی بیشتر با ماجرا را نیز کاهش می‌دهند. چون خواه یا ناخواه، باید پذیرفت که وقتی در نود درصد از لحظات یک فیلم مخاطب یک بازیگر را تنها در حالتی می‌بیند که اندام صورتش توانایی حرکتی دارند و سرش را می‌تواند به اندازه‌ی چند سانتی‌متر  به چپ یا راست خم کند، نقش‌آفرینی می‌خواهید که در کارش خارق‌العاده باشد و با چشم‌ها، لبخندها، بغض‌ها و تکان‌تکان خوردن‌های لحظه‌ای عضلات صورتش قصه بگوید اما این‌جا ما با اندرو گارفیلدی مواجه می‌شویم که واقع‌گرایانه باید پذیرفت اصلا توانایی انجام چنین کارهایی را ندارد. گارفیلد نه یک بازیگر افتضاح است و نه کارنامه‌ای خالی از بازی‌های قابل قبول و حتی عالی دارد. اما صحبت بر سر این است که دشواری اجرای نقش اصلی قصه‌ی Breathe به طرز واضحی فراتر از حد توانایی‌های او بوده و این موضوع گاه و بی‌گاه،  باعث خلق شات‌هایی شده که در ذوق مخاطب می‌زنند. البته این وسط همان‌قدر که گارفیلد اجرایی متوسط را ارائه کرده، کلیر فوی که همین تازگی‌ها هنرمندی‌اش در ارائه‌‌ی یک نقش‌آفرینی دوست‌داشتنی را میان لحظات The Crown، سریال درام نت‌فلیکس دیده بودیم، عالی ظاهر می‌شود. آن‌قدر عالی که شاید به کمک حضور او، در برخی لحظه‌ها شخصیت کم‌تر پرداخت‌شده و ساده‌ای را که توسط فیلم‌نامه‌نویس تحویلش داده شده در حد و اندازه‌ای بالاتر به دست‌مان می‌رساند و به شکل محسوسی، تماشای Breathe را تبدیل به کار لذت‌بخش‌تری می‌کند.

عدم ارتباط صحیح و کامل بیننده با رخدادها و داستان‌گویی‌های فیلم، فقط مربوط به ضعف بازیگران نیست و در جلوه‌ای بزرگ‌تر، به شخصیت‌پردازی ضعیف اثر مربوط می‌شود. چون «نفس بکش»، همان‌قدر که فیلمی عاشقانه است، هیچ قدرتی در القای احساس واقعی عشق، به گونه‌ای که مخاطبان فیلم آن را مابین کاراکترهای اصلی احساس کنند ندارد. بله، ما اتفاقات را می‌بینیم و از مهربانی‌های همسر این مرد ضربه‌خورده و ناراحت آگاه می‌شویم اما باز هم نمی‌توانیم لزوما این کارها را درک کنیم. چرا؟ چون کل عشق و عاشقی آن‌ها در یک سری سکانس شیرین کلیشه‌ای زودگذر بی‌تاثیر، تحویل‌مان داده شده‌اند. از طرف دیگر، در فیلم عملا شخصیت‌های داستان با هیچ مانع جدی‌ای مواجه نمی‌شوند. نه اتفاقی می‌افتد که آن‌ها را به چالش بکشد و نه در فیلم چیزی هست که حتی یکی‌شان پس از مواجهه با آن، تبدیل به کاراکتر عمیق‌تری شود. حالا می‌شود بارها دلیل آورد که شاید در داستان واقعی اصلا مانعی جدی در برابر تصمیمات انسان‌هایی که هم‌اکنون تصویر زندگی‌شان را تماشا می‌کنیم وجود نداشته و زندگی آن‌ها برخلاف ظاهرش خیلی خیلی آرام و جذاب بوده اما این در حالی است که فیلم داستانی به شدت دردناک، تلخ و پرشده از زجر و ناراحتی را به تصویر کشیده است. پس ریشه‌ی شکل‌گیری مشکل اصلی را نه در عدم وجود موانع که در عدم تلاش نویسنده برای آفرینش آن‌ها باید جست‌وجو کرد. تمام مشکلاتی که در فیلم با آن‌ها مواجه می‌شویم یا در حد و اندازه‌ی حمله‌ی یک حشره به خانه که نهایتا با فشردن یک اسپری به پایان می‌رسد چالش‌برانگیز هستند یا آن‌قدر قابل پیش‌بینی و طبیعی جلوه می‌کنند که مواجهه‌ی این افراد با آن‌ها ازشان یک شخصیت نمی‌سازد.

با همه‌ی این‌ها، Breathe از منظر تصویری فیلم شیرینی است. هم به خاطر نماهای زیبا و آشنایی که از جلوه‌های بزرگ طبیعت می‌گیرد و هم به خاطر هوشمندی‌ای که در به تصویر کشیدن مکان‌ها برای بیننده‌ی خود به خرج می‌دهد. اگر قرار است در جایی از فیلم دیدن آسمان توسط کاراکتر اصلی، یکی از آرامش‌بخش‌ترین لحظه‌ها برای او باشد و لبخندی بزرگ و ارزشمند را تحویلش دهد، ما هم در غالب دقایق قبلی با او و در محیطی بسته به سر می‌بریم که نور خاصی ندارد و چیزی از آبی آسمان لابه‌لای زوایایش پیدا نمی‌شود. کارگردانی اندی سرکیس برای فیلمی که تقریبا هیچ جلوه‌ی ویژه‌ای را به کار نبرده و تا این اندازه کم‌هزینه بوده، شاید همان‌گونه که گفتم مشخصا به تازه‌کار بودن فیلم‌ساز اشاره کند اما این به معنی آن نیست که نقاط لایق ستایش در طول آن وجود ندارند. مثلا در جایی از فیلم، برای آن که مخاطب وخامت اوضاع را بدون حرف اضافه‌ای درک کند، مستقیما از یک لحظه‌ی آرامش‌بخش به یک سکانس پرشده از خون و غم کات می‌زنیم که حداقل برای لحظاتی، اعصاب‌مان را به هم می‌ریزد. این‌ها را به علاوه‌ی شات‌های عالی فیلم از نگاه شخصیت‌ها که باعث می‌شود احساس نزدیکی بیشتری به آن‌ها کنیم و همزمان با تعلیق‌های ساده اما کار راه‌اندازی مواجه شویم کنید، تا بفهمید چرا می‌گویم کارگردانی سرکیس حتی در بدترین حالت ممکن در هیچ نقطه‌ای از اثر چیزی نیست که بخواهید آن را از نقاط ضعف فیلم به حساب بیاورید.

برای جمع‌بندی همه‌ی این نوشته‌ها، شاید بشود گفت که مثل همیشه جذابیت یا عدم جذابیت «نفس بکش» برای مخاطب، به ژانرهای مورد علاقه‌ی او و چیزهایی که از سینما می‌خواهد مربوط می‌شود. چون اگر فیلم های تاریخی و داستان‌های واقع‌گرایانه‌ای را که الهام‌بخش، معنادار و هدفمند هستند دوست دارید، Breathe با همه‌ی ضعف‌هایش چیزی است که باید تماشایش کنید. اگر شنیدن درامی آرام و کم افت و خیز که موقع پیش‌روی دقایقش خسته‌تان نمی‌کند برای‌تان شیرین است، حتما این فیلم را در آغوش بکشید. اما اگر عدم وجود شخصیت‌پردازی قابل قبول در یک داستان برای‌تان شدیدا آزاردهنده است یا اجراهایی بدون نقص می‌خواهید، با تماشا نکردن فیلم چیزی را از دست نداده‌اید. خلاصه اگر درام‌های واقع‌گرایانه را دوست دارید، به سراغ Breathe رفتن و دو ساعت وقت گذراندن با تماشای یک‌باره‌ی آن، اصلا و ابدا برای‌تان ضرر و آزاری ندارد. مگر این که مخاطبی به شدت سخت‌گیر و کمال‌گرا باشید.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 5 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.