«وضعیت برد»، به نویسندگی و کارگردانی مایک وایت و با بازی درخشان بن استیلر، در همذاتپنداری ایدهآل، در قصهسرایی قابل لمس و در خلق یک ارتباط قابل قبول مابین کاراکترها، فوق العاده است.
بعضی مواقع، سینما بدون هیچ سر و صدایی، وسط دنیایی فیلم شناختهشده، آثاری که تحسین منتقدان را یک صدا بلند کردهاند یا ساختههایی که خبر فروش دیوانهوارشان گوش هر سینمادوستی را کر میکند، قصهگوییهای ناب و خوشجلوهای را نشانمان میدهد که انگار بدون توجه به هیچ چیز، فقط برای آرامش بخشیدن به وجودمان آفریده میشوند. قصهگوییهایی که نه در دنیای تریلرها از آنها خبری هست و نه در میان لیست اخبار روزانه و مهم دنیای هنر هفتم، حتی میشود اسمشان را مشاهده کرد اما، بدون شک جزوی از مهمترین آثار سال به شمار میروند. اینها را مثل همیشه، از آن جهت نوشتم، که همین ابتدای کار بگویم Brad's Status، یکی از همین ساختههای محترم است. فیلمی که میشود وسط آرامش اقیانوس باورپذیرش غرق شد و زیبایی هویت آن را درک کرد. فیلمی که در آن مخاطب نه تنها از شخصیت اصلی قصه دور نیست، بلکه در نزدیکترین حالت ممکن با او به سر میبرد و آنقدر با قهرمان ساده و دوستداشتنیاش همراه میشود، که تک به تک احساسات سادهی او، برایش معنیدار و جذاب جلوه میکنند. البته، مثل هر درام فوقالعادهی آرامسوز معنیدار خواستنی دیگری، «وضعیت برد»، با این که تصاویری جهانشمول و لایق دیدهشدن توسط تمامی مخاطبان سینما را ارائه کرده، فیلم همهی آدمها نیست. این یعنی اثر، برای مخاطبان خودش آفریده شده و بدون تلاش برای داشتن فاکتورهای عامهپسندکننده، دست به داستانگویی تلخ و شیرینی زده که اگر اهل تماشای نزدیک به صد دقیقه روایت درام و شخصیتمحور هستید، به طرز دیوانهواری عاشقش میشوید اما اگر سینما برایتان در سرگرمیهای عامش معنی شده و فیلم بدون هیجان، اصلا برایتان فیلم نیست، ابدا نباید به سمت ثانیههای Brad's Status بروید.
«وضعیت بِرِد»، برای نشان دادن هویت حسابشدهی خود به مخاطبانی که دارد، زمانی طولانی را هدر نمیدهد. به جای آن، یکی از بهترین ویژگیهای فیلم آن است که از همان اولین شاتی که نشان مخاطب خود میدهد، تمام هویتش را آشکار میکند. در سکانس نخست، ما برد (با بازی کمنقص بن استیلر) را روی تخت و در حال تلاش برای خوابیدن میبینیم. این وسط نزدیکی دوربین کارگردان به بازیگر کاربلدش و کاتهای مداومی که به درون ذهن او زده میشود، بیننده را خیلی سریع به سمت و سوی داستان فیلم میکشاند. داستانی که قرار نیست ماجرای پیچیدهای را روایت کند و صرفا، قصد نمایش دغدغههای عادی یک انسان عادی را دارد. فردی مثل خودمان، که ممکن است در بعضی لحظهها پیش از خواب، احساس ناامیدی مطلق و شکستی آزاردهنده داشته باشد. انسانی که فکر میکند آدمهای دور و برش، شدیدا از او موفقتر هستند و در زندگانیاش دستاوردی نداشته. بگذارید سادهتر بگویم؛ یکی از همان انسانهای زیادی در دنیا که باور دارند جهان بیشتر از آنچه که تا به امروز تقدیمشان کرده، به آنها بدهکار است.
مواجهه با چنین کاراکتر قابل لمس و نزدیک به حقیقتی در سکانسهای نخست فیلم، سبب آن میشود که بیننده در طول مواجهه با «وضعیت بِرِد»، آمادهی رویارو شدن با راه حل ذهنی فیلمساز، برای چنین مشکلی باشد. این یعنی، از آنجایی که ما تجربههایی گوناگون در دنیای سینما را با چنین شکل و شمایلی دیدهایم، انتظار داریم Brad's Status نیز تبدیل به یکی دیگر از همان آثار آرامشبخش و امیدوارکنندهای بشود، که چند دقیقه از زندگی فردی و اجتماعی یک انسان، زیر فشارهای ذهنی روزانهای که غالب ما آدمها بارها تجربهشان کردهایم را به تصویر میکشند و در انتهای کار با یک پایانبندی امیدوارکننده، برای چند ساعت انرژیمان را تامین میکنند و میروند. فیلمهایی که شیرین، خواستنی و جذاب هستند و شاید تاثیرشان روی احساساتمان به سرعت از بین برود، ولی قطعا شانس ماندن در افکارمان به عنوان یک خاطرهی خوب را دارند. با این حال، کارگردان «وضعیت برد»، به شکل غیرمنتظرهای قصد ساختن چنین فیلمی را نداشته و خیلی خیلی بیشتر از این حرفها، پای واقعگرایانه بودن عمیق اثرش، ایستادگی کرده است. فیلم، شاید چیزی نزدیک به دو سوم از فیلمنامهی زیبایش را مطلقا، صرف فرو بردن مخاطب در افکار برد میکند. نتیجهی چنین ریسک بزرگ و خطرناکی که با اندکی لغزش از سوی فیلمساز، میتوانست فیلم را تبدیل به یکی از خستهکنندهترین ساختههای سینمایی سال کند هم آن است که بعد از رسیدن به پردهی آخر قصهگویی اثر، بیننده مطلقا برد را میشناسد. زندگیاش را درک میکند. از هویت او آگاه است و برای دغدغههایش، ارزش قائل میشود.
به سبب رسیدن فیلم به چنین نقطهای از شخصیتپردازی، تماشاگر Brad's Status، مطلقا آمادگی دریافت پیامهای اصلی سازندگان اثر را پیدا میکند. چون فیلم شاید در دو پردهی ابتداییاش، مستقیما پیامی را نشانمان نداده باشد اما آنقدر به این مفهوم و پیام دارد اشاره کرده که بیننده تنها و تنها برای رسیدن به آن حرفها پیگیر ثانیههایش میشود. البته منظورم این نیست که مخاطب در طول قصه برای سرنوشت برد و فرزندش تروی ارزش قائل نیست اما، نکته اینجا است که کارگردان اصلا قصهای را به تصویر نکشیده که محوریتش، نگران کردن مخاطب برای سرنوشت یک کاراکتر باشد. اتفاقا در طول فیلم ما خیلی ساده و آرامشبخش، درک میکنیم که نه! مثل زندگی خودمان، این روزهای برد هم خوب یا بد، دلنشین یا تلخ و دوستداشتنی یا خستهکننده، خواهند گذشت. مثل هزاران روز دیگری که گذشتهاند. اما از طرفی هم به خوبی میدانیم که برد، در وضع آشفتهی ذهنیاش به دنبال راه حل میگردد و از آنجایی که حالا به سبب وقتگذاری مفصل فیلمساز برای ایجاد یک همذاتپنداری عالی که مو لای درزش نمیرود، ما با برد یکی شدهایم، پیدا کردن این راه حل دغدغهی اصلی ما هم هست. اینجا، همان جایی است که یکی از بزرگترین نگرانیهایم دربارهی «وضعیت برد» شکل گرفت. جایی که از خودم پرسیدم آیا فیلم، واقعا به اندازهای که ادعایش را داشته، خواهد توانست راه حل به درد بخوری را ارائه کند یا مثل بسیاری از درامهای کمارزشی که بی خود و بی جهت، شاهکار، کمالگرایانه، دیوانهکننده، انسانمحور و جادویی خطاب میشوند، با همین همذاتپنداریها و درامهای دلنشینش، بدون هیچ جوابی ولمان میکند و میرود؟
میدانم، با توجههای به ستایشهایی که تا به این لحظه تقدیم سازندگان اثر کردهام، انتظار دارید بگویم که نه، «وضعیت برد» یکی از فیلمهای بدون راه حل و گولزننده نیست و واقعا، درمانی قطعی برای بیماریهای روزانهی عادیمان ارائه میکند. درمانی که اگر فیلم را ببینید، زندگانیتان را عوض خواهد کرد و به کمکش، از شر تمامی استرسها، غصهها و ناراحتیهایمان، رها میشویم. اما ماجرا، اصلا و ابدا اینگونه نیست. اشتباه نکنید. فیلم مثل آن آثاری که به خاطر تعداد طرفداران و ستایشکنندگان تمامناشدنیشان اسمشان را هم نیاوردم، سواستفادهکننده و بازیکننده با احساسات مخاطب نیست و حقیقتا چیزی برای ارائه دارد. اما قضیه این است که آن چیز، نه یک راه حل، که یک اثباتِ به غایت تلخ و به غایت شیرین، برای آن است که بدانیم اصلا راه حلی وجود ندارد! اصلا نیازی نیست دنبال راه حل باشیم. این واقعیتِ جهانی است که در آن زندگی میکنیم و این جهان، همان مکان خوش رنگ و لعاب، زشت، زیبا و احمقانهای است که تمامی این روزها را وسط لحظاتش دوام آوردهایم.
همان مکانی که در بعضی شبها، اعصابمان را به هم میریزد و اجازهی خوابیدنمان را میگیرد. همان مکانی که در شبهایی دیگر، بهمان اجازهی رویاپردازی و باور کردن شگفتانگیز شدنمان در آن را میدهد. همان جهانی که شاید نتوان آن را به دست آورد، اما میتوان برای به دست آوردن آن تلاش کرد و از همهی اینها مهمتر، همان جهانی که شاید هرگز نتوانیم روی سکوهای خوشگلی که نشانمان میدهد بایستیم، اما همیشه به راحتی هر چه تمامتر، اجازه داده که آن سکوها را دوست داشته باشیم. این، دنیای مریضی است که ما و برد در آن زندگی میکنیم. دنیایی که برد در آن گم شده و ما هم هر روز وسط پیشروی ثانیههایش گم میشویم. شب با یک حال میخوابیم و صبح با حالی کاملا متفاوت بلند میشویم. شب میخواهیم تمام بخشهای آن را عوض کنیم و صبح، تنها خواستهمان این است که همه ساکت شوند، تا در سکوتی مطلق و پایانناپذیر، بدون توجه به هیچ چیزی، بتوانیم تا ابدیت بخوابیم. این وسط، همانگونه که برد در پردهی پایانی فیلم بارها فکر میکند راه حل ایستادن در برابر چنین جهانی را پیدا کرده، راه حلها را پیدا میکنیم و پس از چند روز، به ناکارآمد بودنشان پی میبریم. به این که اصلا راه حلی وجود ندارد. به این که اصلا شاید خوشبختی روی آن سکوهایی که آرزویشان را داریم، پیدا نشود! با همهی اینها، پس چه نیازی به یک نقشهی فرار و راه کارآمد، برای ایستادن روی آنها داریم؟ بله، اینها حرفهای من دربارهی دنیا نیست و کانسپتهای فراموشناشدنی و ارزشمندی است که وسط ثانیههای «وضعیت برد»، خودتان را برابرشان پیدا میکنید.
در میان این همه تعریف و تمجیدی که نثار سازندگان و به خصوص نویسنده و کارگردان اثر مایک وایت کردم، بگذارید به دو عدد از نکات ضعف فیلم یعنی ساخته شدنش برای طیفی شدیدا خاص از مخاطبان (چیزی که همیشه و به هر دلیلی با آن مخالف بوده و هستم) و قابل حدس بودنش در پرداختن به بعضی از مفاهیمی که دارد نیز اشاره کنم. موضوعاتی که اصلا و ابدا فیلم را زمین نزدهاند اما نکتهی منفی بودنشان و حس شدن وجودشان در دقایق این روایت، انکارناپذیر به نظر میرسد. اولین مورد، آن است که «وضعیت برد»، فیلمِ انسانهای کمی است. انسانهایی که پای درامها، صادقانه وقت میگذارند و درام را برای درام و همذاتپنداری آن، بدون نیاز به هیچ چیز دیگری دنبال میکنند. چون اگر جزو این دسته از افراد باشید، احتمالا Brad's Status، همهی آن توصیفات شگفتانگیزی که از ثانیههایش کردم را تقدیمتان میکند و تاثیری عمیق و باارزش بر احساستان میگذرد ولی اگر ساکن سیارهی این دست از مخاطبان نیستید، شاید «وضعیت برد» خیلی سریعتر از آنچه که فکرش را میکنید، خسته و خوابآلود رهایتان کند. البته که در ابتدای این نقد، گفتم عدم تلاش فیلمساز برای عامهپسندتر کردن فیلمش با استفاده از هیجانات دروغین و فراموش کردن برخی از عناصر قصه، باعث آن شده که اثر از رسیدن به جایگاه احساسی دلخواه کارگردان بازنماند. اما این را هم نباید فراموش کرد که فیلم عامهپسند ساختن، لزوما به معنی فیلم بد ساختن نیست و تعداد خوبی از کارگردانان بزرگ سینما، به این دلیل ستایش حجم بالایی از مخاطبان و در عین حال منتقدان را دریافت کردهاند که در قالبی چندلایه، اثری را برای برای چند گروه از تماشاگران میآفرینند. اما برخلاف این تعریف دوستداشتنی، «وضعیت برد»، فیلمی یک لایه است؛ یا عضوی از دستهی به خصوص مخاطبانش هستید یا نه و هیچ حد وسطی، وجود ندارد.
اما مشکل دیگر فیلم، که به سبب پرهیز از پرداختن به جزئیات قصهی اثر، خیلی هم نمیخواهم به آن اشاره کنم چیزی نیست جز سادگی بیش از اندازهای که «وضعیت برد»، در پرداختن به برخی موضوعات به خرج میدهد. به بیان بهتر، داستان از این قرار است که برخی از کانسپتهای مهم و تاثیرگذار در قصهگویی فیلم، که قرار است جلوههای حقیقی جهان پیرامونمان و غلطی حجم بالایی از ناراحتیهایمان را نشان ما بینندگان دهند، بیش از حد تقلیدشده از کهنالگوها هستند و به همین سبب، آنچنان که باید وسط شاتهای بعضا ایدهآل اثر نمینشینند و به اعماق باورهای مخاطب نفوذ نمیکنند. البته در آن طرف ماجرا هم، مواردی مانند شیمی فوقالعادهی حاضر مابین شخصیتهای این قصه و به خصوص برد و فرزندش که با یکدیگر به این سفر آمدهاند، همیشه شانس مخاطب پرتوجه را برای اذیت شدن توسط مواردی اینچنین اندک، به صفر میرسانند. در میان صحبت دربارهی این احساسات سیال جریانیافته در وسط شاتهای توقفناپذیر فیلم نیز، بدون هیچ شک و شبههای باید، به اجراهای عالی موجود در سکانسهای اثر، اشاره کرد. بن استیلر، آستین ابرامز و تمامی نقشآفرینهای تاثیرگذار در بخشهای اصلی Brad's Status، همیشه تصاویر قابل قبول و لایق تماشایی را تقدیم بینندگان فیلم میکنند. تصاویری که یک شیمی فوقالعاده که چند جلمه قبلتر به توصیفش پرداختم را در کنار نوشتههای خالق اصلی قصه به وجود میآورند. همان شیمیای که در ترکیبش با دیگر عناصر دوستداشتنی فیلم، «وضعیت برد» را به نمایشی از وضعیت همهی ما انسانها، بدل کرده است.
با همهی اینها، میشود جمعبندی تکتک لغات نوشتهشده در این نقد را با بیان یک جمله و نه به کار بردن پاراگرافی طولانی، به سرانجام رساند؛ اگر غرق شدن و دست و پا زدن وسط سکانسهایی تماما حقیقی و تاثیرگذار، لمس کردن درامهایی ارزشمند و تجربه کردن قصهگوییهای شناختهشده اما ناشناخته و لایق ستایش را که به دور از تمام هیجانات مرسوم دنیای فیلمهای هالیوود انجام میشوند دوست دارید، همین حالا و بدون از دست دادن حتی یک ثانیه، به سراغ تماشای «وضعیت برد» بروید.