فیلم Beasts Clawing at straws تریلر جنایی محصول کرهجنوبی از فیلمهای پساانگلی است که یادآور فارگو Fargo برادران کوئن و داستانهای عامه پسند Pulp Fiction کوئنتین تارانتینو است. با میدونی و نقد فیلم همراه باشید.
سینمای کرهجنوبی در قرن تازه یکهتاز بوده است و به سرعت توانسته جایگاهاش را در ذهن مخاطبان پیگیر سینما و جشنوارهها باز کند. پس از گذشت دو دهه از موج نوی دوم سینمای کره که با کلیدواژه خشونت و با حرکت در خط فیلمهای جنایی سینمای این کشور به موفقیت شوکآور یعنی انگل Parasite دست یافت حالا شاهد ادامه آن مسیر هستیم. بونگ جون هو که در کنار پارک چانگ ووک، لی چانگ دونگ، کیم جی وون و دیگر خشنهای کره جنوبی در این دو دهه قد کشیده بود در انتهای این بیست سال پاداش خلاقیتاش را گرفت. انگل با یک نخل طلا و ۴ اسکار به تنهایی در قله فیلمهای مهم خارجی زبان از نظر دستاورد جشنوارهای ایستاده است. البته انگل فقط محبوب جشنوارهها نبود بلکه توانست با مخاطب عام زیادی هم دست دوستی بدهد. وضعیت سینمای کره جنوبی در این روزها را میشود پساانگل نامید. سینمایی که خشونت را به سرگرمی تبدیل کرده و چشم مخاطب را به خونهای فورانکرده بر پرده سینما عادت داده است.
وضعیت سینمای کره جنوبی در این روزها را میشود پساانگل نامید. سینمایی که خشونت را به سرگرمی تبدیل کرده و چشم مخاطب را به خونهای فورانکرده بر پرده سینما عادت داده است
در تاریخ سینمای کرهی جنوبی اگر به دنبال ریشههای فیلم Beasts Clawing at straws بگردیم پیش از همه باید سراغ پارک چان ووک و دو فیلم همدردی با آقای انتقام Sympathy for Mr. Vengeance و خانم انتقام Lady Vengeance برویم. از نظر ساختار فیلمنامه همهی این فیلمها به ضدپیرنگ نزدیک میشوند. حوادث در جهانی تصادفی و بر اساس شانس رخ میدهند. زمان غیر خطی و تمرکز نکردن بر یک شخصیت اصلی که مشخصاً یادآور داستانهای عامهپسند تارانتینو است. فیلم شامل چند اپیزود است که به واسطهی یک کیف پول بهم ربط پیدا میکنند. یک شبه پولدار شدن و حرص و طمع برای قد کشیدن از المانهای ژانری است که به واسطهي شکل اقتصاد کره به زودی سر و کلهاش در فیلمهای مختلف پیدا شد.
شباهت به فیلمهای پارک چان ووک فقط در ساختار نیست. در مضمون هم با مفاهیم آشنایی مثل تصادف و انتقام روبروایم. در همدردی با آقای انتقام پارک زنجیرهای از خشونت تکثیرشونده پیش چشم مخاطب قرار داد که در زیرژانر اسلشر و فیلم من شیطان را دیدم I Saw the Devil هم شاهدش بودیم. خشونتی که گاهی به واسطهی امیال مادی مثل پول و گاهی به خاطر دیوانگی محض شخصیتها به جهان فیلم وارد میشود و تعادل آن جهان را بهم میزند. خشونتهایی که بیراه نیست دلیلش را به جنگهایی که کره پشت سر گذاشته ربط دهیم. البته در سینمای پارک چان ووک این خشونت مبنایی جامعهشناختی دارد و پرچمدار دورانی از سینمای این کشور است اما پس از انگل به واسطهی کمدی که همنشین این خشونت شده قتل و چاقو جنبهای تجاری پیدا کرده است و به یکی از المانهای همیشگی فیلمهای جنایی کرهای تبدیل شده است.
از نظر ساختار فیلمنامه همهی این فیلمها به ضدپیرنگ نزدیک میشوند. حوادث در جهانی تصادفی و بر اساس شانس رخ میدهند. زمان غیر خطی و تمرکز نکردن بر یک شخصیت اصلی که مشخصاً یادآور داستانهای عامهپسند تارانتینو است.
Beasts Clawing at straws بیش از آنکه یک فیلم خشن به حساب بیاید سرگرمکننده است. فیلمساز بر خلاف رویکرد عریان کیم جی وون و پارک چان ووک تا توانسته از نشان دادن تصاویر خشن فرار کرده و بیشتر اثرش را به مخاطب نشان میدهد در واقع صحنههایی مثل کوبیدن چکش در سر یا شکستن دندان در فیلم پیر پسر Oldboy جای خودش را به پاشیدن خون روی صورت قاتل داده است که در جهان پر از خشونت سینمای کره تصویر معتدلتری است. به نظر میرسد اقبال عمومی به سینمای کره فیلمسازانش را محافظهکارتر کرده است و حالا که دریچه اکران جهانی به فیلمهایشان بیش از پیش باز شده بدشان نمیآید با کمرنگ کردن شدت خشونت مخاطب گستردهتری را به دست بیاورند. اگر علاقهمند به دیدن فیلم شدید ادامه متن را پس از تماشای فیلم بخوانید.
بخشی از داستان فیلم در ادامه لو میرود.
در «جانورانی که در کاه چنگ میزنند» نه خبری از قاتلهای زنجیرهای است و نه پلیسهای پیگیر. انگاری روحی از سینمای پیشین در فیلم در جریان است. قاتل خودش طعمهی بعدی است. قتلها به واسطهی یک کیف پول زنجیرهای تمامنشدنی تشکیل میدهند. هر کسی صاحب پول شود به زودی خواهد مرد. تصویر ابتدایی که دوربین در یک نمای اینسرت متحرک کیف را دنبال میکند به ما نشان میدهد که حوادث قرار است حول محور همین کیف بگردد و میشود کیف را به خاطر نقش تاثیرگذارش در فیلم یک شخصیت در نظر بگیریم. شیای که دست به دست میچرخد و عامل مرگ صاحبش میشود.
فیلمساز بر خلاف رویکرد عریان کیم جی وون و پارک چان ووک تا توانسته از نشان دادن تصاویر خشن فرار کرده و بیشتر اثرش را به مخاطب نشان میدهد در واقع صحنههایی مثل کوبیدن چکش در سر یا شکستن دندان در فیلم پیر پسر Oldboy جای خودش را به پاشیدن خون روی صورت قاتل داده است
فیلم به شکل اپیزودیک پیش میرود که یادآور داستانهای عامهپسند است. این فیلمها با قصههایی موازی شروع میشوند که در ظاهر ارتباطی با هم ندارند اما هر چه زمان پیش میرود قصهها در هم تنیده میشوند. شکل غیرخطی قصه به اندازه داستانهای عامه پسند افراطی نیست. قصهی مردی که در استخر کار میکند در زمان خطی فیلم مربوط به انتهاست اما در طراحی داستان به ابتدا آمده تا تعلیق و پیچیدگی افزایش پیدا کند. مشابه کاری که تارانتینو در داستانهای عامه پسند میکند. جان تراولتا در یکی از خرده داستانها کشته میشود اما در ادامه در قصهای دیگر که مربوط به زمانی عقبتر است هنوز زنده است. بازی با زمان هم یکی از عناصر مهم سینمای کره به حساب میآید که در فیلمهای مختلفی تکرار شده است. نمونهاش Oldboy و آبنبات نعنایی Pepermint Candy ساخته لی چانگ دونگ است.
به نظر میرسد «جانورانی که ...» قرار نیست از یک فیلم سرگرمکننده فراتر رود. قصه قابل تقلیل به یک جملهی ساده است: پول و طمع میتواند باعث ویرانی شود. این جمله درباره همه شخصیتهایی که صاحب کیف پول میشوند صادق است. در این میان حضور شخصیت مادر که یادآور فیلم مادر بونگ جون هو است که با دیوانگی میخواهد از خانوادهاش محافظت کند و کارآگاه سمج که کارآگاههای سادهلوح خاطرات قتل را به یاد میآورد آنقدر کمرنگاند که در حد همان اشاره باقی میمانند. حضور کارآگاه به واسطه شخصیت پررو و پیگیرش کمی فیلم را به سمت کمدی برده اما به همان بیمنطقی که وارد داستان میشود از آن خارج میشود. قرار نیست قصهها با منطق مشخصی در هم گره بخورند جهان «جانورانی که ...» از دل همین تصادفها و شانسها بیرون آمده است.
به نظر میرسد «جانورانی که در کاه چنگ میزنند» قرار نیست از یک فیلم سرگرمکننده فراتر رود. قصه قابل تقلیل به یک جملهی ساده است: پول و طمع میتواند باعث ویرانی شود. این جمله درباره همه شخصیتهایی که صاحب کیف پول میشوند صادق است
عدهای معتقدند که جهان بر اساس علت و معلول جلو میرود. هر اقدامی نتیجهای دارد و هر نتیجه اقدامی بعدی را خواهد ساخت. رویکرد فیلمهای ضدپیرنگ از اساس روبروی این ایده قرار میگیرد. هیچ منطقی علت اتفاقها را توجیه نمیکند. همینطور که جان تراولتا و ساموئل ال جکسون در داستانهای عامهپسند در ماشین پیش میروند به واسطه یک حادثه یعنی دستانداز خیابان گلولهای شلیک میشود و خون کسی روی ماشین میپاشد. همین طور اتفاقی هم خود جان تراولتا در اپیزودهای آینده کشته میشود. همه چیز بر اساس شانس جلو میرود.
در «جانوارانی که ...» هم شانس حرف اول و آخر را میزند. همینطور که مامور استخر در حال تمیز کردن کمدهاست به کیف پر از پول برمیخورد. آن مرد عاشق سیگار لاکی به واسطه خرید سیگار یکبار جانش را نجات میدهد و به واسطه خرید دوبارهاش جانش را از دست میدهد. اصلاً از اتفاق مرد چینی که رفته شوهر معشوقهاش را بکشد مرد دیگری را زیر میگیرد. فراموش نکنیم که همینطور اتفاقی با معشوقهاش آشنا شده و بر اثر تصادفی هم جانش را از دست میدهد. این شکل نگاه فیلمسازان ضدپیرنگ به جهان است. قواعد برای شکسته شدن طراحی میشوند و حادثه که دشمن ساختار شاهپیرنگ است در ضدپیرنگ نقش حیاتی بازی میکند.
«جانورانی که در کاه چنگ میزنند» به خوبی توانسته ساختار ضدپیرنگ را پیاده کند اما غرابت و تازگی فیلمهای دو دهه گذشته که نامشان رفت را ندارد. انگار سایه آن فیلمها بر هر فیلم تازه کرهای سنگینی میکند. باید چشم به راه بود تا روزی در دوران پساانگل با تصویری بدیع روبرو شویم. به نظر میرسد آن روز دور نیست.