All the President's Men، فیلمی به نویسندگی ویلیام گلدمن و با بازی داستین هافمن است که در تاریخ سینما، حکم یک اثر شگفتانگیز و کهنالگویی ماندگار را دارد.
فیلم در عین داشتن قصهای پیچیده و شدیدا حساس، عامهپسندترین اثر از میان ساختههای سینمایی شکلگرفته بر محوریت دفاتر روزنامهنگاری نیز هست
بعضی فیلمها را میشود به سادگی هر چه تمامتر آثاری دانست که وقتی به سراغشان میرویم، حس مواجهه با یکی از مهمترین عناصر شکلدهندهی سینمای امروز را تقدیممان میکنند. فیلمهایی که نه با تقلید از اثر دیگری شکل گرفتهاند و نه میخواهند در ادامهی مسیر یک ژانر، سعی به آفرینش چیزی متفاوت کنند. چون این آثار، بالاتر از همهچیز، خلق روایتی تازه و اضافه کردن زیرژانری جدید به سینما را هدف خودشان قرار دادهاند و وقتی نگاهشان میکنید، تازه میفهمید چندین و چند عدد از فیلمهای جذابی که تا به امروز تماشا کردهاید، تنها با رعایت قوانین تصویبشده توسط آنها است که به جایگاه فعلیشان دست یافتهاند. پس بگذارید در نخستین پاراگراف این نقد خیالتان را راحت کنم که «همهی مردان رییس جمهور»، به کسی که حتی یک فیلم خوب از دنیای آثار شکلگرفته بر محوریت دفاتر روزنامهنگاری را تماشا کرده باشد، دقیقا چنین حسی را تحویل میدهد. چون شاید همین اواخر هم سینما به کمک Spotlight، نشان داده باشد که این زیرژانر محترم توانایی خارقالعادهای برای روایت قصههایی تاثیرگذار دارد و حتی آثار جذابش، میتوانند در مراسمهای بزرگی همچون اسکار، جایزهی بهترین فیلم سال را برنده شوند اما، حقیقت آن است که اگر روزگاری ویلیام گلدمن بزرگ All the President's Men را نمینوشت، امکان نداشت ساختهای به مانند Spotlight، شانسی برای خلق شدن داشته باشد. جالبتر آن که در عین پیچیدهتر بودن و حساستر بودن داستان روایتشده توسط گلدمن نسبت به غالب آثار این زیرژانر، «همهی مردان رییس جمهور» عامهپسندترین فیلمی است که تا به امروز از این دسته آثار دیدهام. فیلمی که فارغ از استانداردسازیهایش و قصهگوییهای معرکهای که دارد هم لایق ستایش است و بعضا دست به انجام کارهای تازهای در روایت داستان زده که به معنی واقعی کلمه، شگفتانگیز هستند.
نخستین نکتهی خاصی که در هنگام تماشای All the President's Men توجهم را به خودش جلب کرد، چیزی نبود جز آن که گلدمن، در آن برای اولین بار در سینما داستانی را نشانم داد که در آن دو نفر، با هم یک شخصیت واحد را تشکیل میدادند. چون مثلا در طول پیشروی دقایق Spotlight یا هر فیلم اینگونهی دیگری هم میشود مدام آدمهای متفاوتی را دید که واقعا تبدیل به یک گروه میشوند و در عین داشتن خصوصیات شخصیتی متفاوت، سعی به انجام کاری ارزشمند در اوج همکاری با یکدیگر میکنند. اما برخلاف این نوع داستانگویی، «همهی مردان رییس جمهور» به جای در کنار هم قرار دادن انسانهایی با شخصیتهایی گوناگون، فقط و فقط دو ژورنالیستی را کنار هم قرار میداد که ترکیبشان با یکدیگر را به عنوان یک کاراکتر میشناختم. کاراکتری که از قضا قهرمان اصلی فیلم هم بود و انگار همیشه، داشتم زوایای گوناگونی از شخصیت او را مشاهده میکردم. مثلا در اکثر ساختههای روزنامهمحور سینما، یکی از مهمترین راههای آفرینش تعلیق و هیجان در وجود تماشاگر، چیزی نیست جز دادن اطلاعاتی به یکی از اشخاص گروه و به تصویر کشیدن آزاردهندهی تلاش او برای انتقال این اطلاعات به دیگر افراد گروهش. با این حال، در هنگام تماشای All the President's Men نه تنها در هیچ لحظهای چنین احساسی نصیبم نشد، بلکه واقعا میتوانستم با آرامش کامل هنگام جلو رفتن قصه، مابین باب وودوِرد (با بازی تحسینبرانگیز داستین هافمن) و کارل بِرنستین (رابرت ردفورد) تفاوتی قائل نشوم و تصمیمات، رفتارها و احساساتشان را همیشه به عنوان جلوهای از تصمیمات، رفتارها و احساسات شخص مقابل نیر بپذیرم.
این یعنی ویلیام گلدمن، به جای آفرینش یک کاراکتر جذاب و تقدیم کردن هدفی به او برای آن که لیاقت دنبال شدن توسط مخاطبان را داشته باشد، در این اثر جذابش از همان شروع کار، بر پایهی هدف داستان کاراکترها را آفریده است. به همین سبب، اینجا بیننده در عین آن که مطلقا هیچ چیزی از گذشتهی این دو نفر نمیداند، آنها را با آغوشی باز به عنوان شخصیتی واحد میپذیرد و دنبال میکند. چون باب و کارل، برای مخاطب دو جلوهی مختلف از شخصی هستند که قرار است یک رسوایی بزرگ را فاش کند و با نوشتن چندین و چند مقاله، آدمهای بزرگی را زمین بزند. چنین شخصیتی، طبیعتا بارها به بنبست میخورد، بارها روشهای جذاب و متفاوت برای اطلاعات کشیدن از افراد به ذهنش خطور میکند و از همهی اینها مهمتر، بارها مجبور به تحلیل اطلاعاتی نهچندان قطعی میشود. بعضی مواقع باید به خاطر قطعی نبودن برخی اطلاعات آنها را با استرس زیاد زیر سوال ببرد و بعضی مواقع باید به خاطر اطمینانی احساسی و قلبی، اصرار به انتشار دادههایی غیرقطعی کند. این وسط، آنچه که باعث میشود همانگونه که گفتم این دو نفر با یکدیگر یک کاراکتر را تشکیل دهند و هرگز جدایی خاصی بینشان احساس نشود، چیزی نیست جز این که هر دوی آنها، در طول فیلم تمامی این کارها را میکنند. بعضی مواقع، انسان هوشمند قصه کارل میشود و باب کسی است که راه اشتباهی را دنبال میکند. با این حال، در برخی لحظات مهم هم این رابطه کاملا برعکس میشود و در زمانی که کارل تقریبا نقشی در پیشبرد تحقیقات نداشته، باب با هوشمندی و تواناییاش، اطلاعات زیادی را کسب میکند. در برخی لحظهها آدم شکاک و اعصابخوردکن ماجرا باب است و در بعضیهایشان هم اگر شجاعت باب برای انتشار مقالات نبود، امکان نداشت کار به جایی برسد. قصهگوییهایی که در بهترین عبارت ممکن، میتوان آنها را جلوهای از نوآوریهای سینمایی و آموزش چگونگی خلق راههایی که نویسندگان را به مقاصد شگفتانگیزی میرساند دانست. قصهگوییهایی که به بهترین شکل باعث شدند درک کنم که چرا فیلمنامهنویس بزرگی مانند آرون سورکین، همیشه از ویلیام گلدمن به عنوان استاد نویسندگیاش یاد کرده است.
همانگونه که پیشتر نیز به آن اشاره کردم، یکی از بزرگترین نقاط قوت «همهی مردان رییس جمهور»، توانایی بینظیر آن در روایت قصهای پیچیده، تاثیرگذار، شدیدا حساس و پرشده با اسامی زیادی که نوشتنشان احتمالا چندین و چند برگه میخواهد به گونهای است که حجم بسیار بالایی از بینندگان، توانایی غرق شدن در لحظات آن و لذت بردن از دقایقش را دارند. در فیلم، برای بارهای متعددی اسم اشخاص، گروههای مهم و حتی سازمانهایی میآید که به شخصه باید به جز یکیدوتا از معروفهایشان، هیچکدام را نمیشناختم و حتی نمیتوانستم اسامیشان را حفظ کنم. با این حال، به سبب کار فوقالعادهای که فیلمنامهنویس برای کشاندن مخاطب به درون داستانش انجام داده، هرگز احساس هم نکردم که قرار است برای لذت بردن از این فیلم، آن اسامی را بدانم. چون داستان، بیش از آن که در رابطه با بزرگی آن تخلف یا عظمت نامهای درگیرشده در آن باشد، به خود این روزنامهنگاران مربوط میشد و به همین سبب، تماشای چهرهی هیجانزدهی آنها در هنگام فهمیدن اطلاعاتی جدید کافی بود تا مثل تکتکشان ذوقزده شوم. این موضوع، فقط از همان شخصیتپردازی معرکهای برآمده که راجع به آن صحبت کردم. شخصیتپردازیای که باعث میشود داستانی حادثهمحور و تاریخی را در قالب قصهی شخصی کاراکترها ببینیم و همان چیزی است که قدرت خارقالعادهی سینما را در خلال شاتهای گوناگون فیلم، مدام به یادمان میآورد.
البته نباید تعریف از داستانگویی ویلیام گلدمن و فیلمنامهی عالی فیلم باعث شود که برخی از بزرگترین عناصر اثرگذار در رسیدن All the President's Men به جایگاه فعلی را فراموش کنیم. عناصری که در حقیقت بازیگران عالی این فیلم و شدت کمنظیر فرو رفتن آنها در نقشهایشان است. بازیگرانی که هیچکدامشان عملکردی کمتر از عالی ندارند و در راس همهی آنها، داستین هافمن و رابرت ردفورد را میبینیم که عملا، به دنیای سادهی دفتر روزنامهنگاری واشنگتن پست، رنگ و لعاب میبخشند. اشخاصی که یک بار دیگر باعث شدند باور کنم که وقتی میخواهید فیلمی دربارهی چند ژورنالیست بسازید، استفاده از گروه شگفتانگیزی از بازیگران، یکی از مهمترین پیشنیازهای موفقیت اثرتان است. چون اینجا، مخاطب به جای خیره شدن به شلیکهایی تمامنشدنی و اکشنهایی دیوانهوار یا شنیدن قصههایی برآمده از تخیل نویسنده که تازگی و رمز و راز در تمامی لحظاتشان جذبمان میکنند، طناب اتصالش به اثر را فقط و فقط در روایت و شخصیتپردازی جستوجو میکند. همهچیز به پیوندی مربوط میشود که باید بین بیننده و کاراکترهای اصلی فیلم برقرار شود و تماشاگران را به درون روایتی بیاورد که در آن کوبیده شدن یک انگشت روی صفحهکلید، دنیا را تغییر میدهد و قصههایی حماسی میآفریند. پس خوش به حال آلن جی پاکولا که دو تن از بزرگترین بازیگران هالیوود را برای ساخت فیلمش داشته و به کمک آنها، توانسته چنین اثر ماندگاری را تقدیم دنیای هنر هفتم کند.
کارگردانی «همهی مردان رئیس جهمور» هم به مانند مابقی بخشهای آن، دوستداشتنی و بسیار قدرتمندانه است. کارگردانی جذابی که با درک موضوع، بهترین کلوزآپهایش را نه از انسانهایی پیچیده بلکه از ماشینهای تایپی میگیرد که صدایشان در نخستین برخورد مخاطب با آنها آزاردهنده است و در نهایت، انگار تبدیل به سفمونی شیرینی از روایت حقیقتها تبدیل میشود. سکانس آغازین فیلم، اکستریم کلوزآپ مریضی از لحظهی تایپ شدن حروف روی برگهها در این دستگاهها است و آنقدر با صدای بلندی به تصویر کشیده شده که عملا جلوهای آزاردهنده را نشانتان میدهد. جلوهای که شاید شبیه به نگاه غالب افراد جوامع به رسانهها، به عنوان موجوداتی بیاحساس، وحشی و کمارزش باشد و در جلوهای استعاری، سیاهی جلوهی آنها در نگاه مردم را به تصویر بکشد. اما همانگونه که از کارگردانان بزرگ سینما انتظار داریم، این استعارهآفرینیها همینجا به پایان نمیرسند و مخاطب تا انتهای کار، ماشینهای تایپ را بارها و بارها، در طول فیلم تماشا میکند. برخی مواقع، سبک فیلمبرداری فیلمساز از آنها به گونهای بوده که استرس بیافرینند. برخی لحظهها آنها به عنوان عناصری آرامشبخش به تصویر کشیده میشوند و نقطهی اوج همه اینها هم آنجایی است که در پایان فیلم، کارگردان باز هم با یک کلوزآپ طولانی از یک ماشین تایپ، قصهاش را تمام میکند. جایی که صدای گوشخراش این دستگاهها، جلوهی آرامشبخششان را نیز نشانتان میدهند و جایی که با عقب آمدن دوربین نسبت به شات آغازین فیلم، میفهمید که آن تایپ شدن دردناک حروف روی برگهها، در حال شکل دادن متنهایی بوده که قسمتهای مهمی از تاریخ را رقم زدهاند.
در جایی از فیلم، وقتی که در پایانیترین لحظات اثر به سر میبریم و هنوز موقع تماشای آن کلوزآپ جذاب از راه نرسیده است، فیلمبردار روی تلویزیون کوچکی فوکوس کرده که مراسم سوگند خوردن ریچارد نیکسون، در آغاز دومین دوران ریاست جمهوریاش را به تصویر میکشد. در این تصویر، آدمهای زیادی را میتوان دید که مشخصا در حال نگاه کردن به این تصویر در تلویزیونهایی کوچک و بزرگ هستند و عدهای را هم میتوان دید که بدون توجه به هیچ چیز، روزشان را میگذرانند. اما در پشت این تلویزیون و در نقطهی میانی تصویر، میتوان فضای خالی بزرگی را دید که فقط دو خبرنگار در آنجا حضور دارند. روزنامهنویسهایی که دارند با نهایت قدرت، دکمههای دستگاههای تایپشان را میفشارند و شاید، جهانی عادلانهتر میآفرینند. آنها نگاهشان به تصویر رنگیشدهی تلویزیون که باز هم شاید، جلوهای از حرکت انسان به سوی تمدنزدگی باشد نیست و حواسشان به صفحات سفید و حروف سیاهی است که روی این صفحات چاپ میشوند. اینجا، جایی است که قدرت استعارهآفرینی کارگردان را حتی فراتر از مثال قبلی میبینید و باور میکنید که اثر روبهرویتان، به معنای حقیقی کلمه یک شاهکار است. اثری که نه فقط در نویسندگی و اجرا، بلکه در کارگردانی هم عملکرد خارقالعادهای را تقدیمتان کرده است.
برای جمعبندی همهی این حرفها، شاید بتوان گفت که All the President's Men، فیلمی متفاوت از سینمایی هنرمحور است که از قضا مخاطبان عام را نیز به شدت جذب لحظات خویش میکند. ساختهای سینمایی که از بازیگران، نویسنده و کارگردان آن عالی هستند و هیچ نقصی را در روایت جذاب اثر، نشان مخاطبان آن نمیدهند. ساختهای که داستانی سخت را به شکلی زیبا و لایق پذیرش برای همگان روایت میکند. راستش را بخواهید، اگر قبل از تماشای «همهی مردان رییس جمهور» میگفتند که سازندگان این فیلم قرار است به روایت چه قصهای بپردازند، خستهکننده بودن آن را تضمین میکردم و میگفتم خواندن این روایت به عنوان داستانی تاریخی در یک کتاب، قطعا بهتر از تبدیل شدن آن به یک فیلم سینمایی است. اما در انتهای قصه، باورم تبدیل به چیزی متفاوت شده بود و به یاد آن جملهی معروف استنلی کوبریک افتادم که میگفت: «اگر چیزی میتواند نوشته شود یا کسی میتواند به آن فکر کند، قطعا راهی برای تبدیل شدن آن به یک فیلم وجود دارد».