نقد فیلم Alien vs. Predator - بیگانه علیه غارتگر

نقد فیلم Alien vs. Predator - بیگانه علیه غارتگر

در مسیر رسیدن به فیلم Alien: Covenant سری فیلم‌های «بیگانه» را مرور می‌کنیم. این قسمت: «بیگانه علیه غارتگر» محصول سال ۲۰۰۴. همراه میدونی باشید.

اینجا جایی است که به اسپین‌آف‌های سری «بیگانه» (Alien) می‌رسیم که همزمان اسپین‌آف‌های سری «غارتگر» (Predator) هم محسوب می‌شوند. جایی که طرفداران این دو مجموعه با ایده‌ی خیلی هیجان‌انگیزی روبه‌رو شدند که به نظر می‌رسید فقط و فقط برای ذوق‌مرگ کردن آنها به حقیقت تبدیل شده است: قرار دادن زنومورف علیه غارتگر و تماشای مبارزه‌ی این دو بیگانه فضایی که هرکدام از ویژگی‌ها و خصوصیات مبارزه‌‌ای مختلفی بهره می‌برند و هرکدام طرفداران سرسخت خودشان را دارند. استودیوی فاکس قرن بیستم که حق امتیاز هر دوی این کاراکترها را در اختیار داشت تصمیم گرفت تا برای افزایش محبوبیت دوباره‌ی آنها و به جیب زدن یک عالمه پول از برگزاری یک رویداد سینمایی، این دو مجموعه را با هم ترکیب کند. اما قبل از اینکه فاکس «بیگانه علیه غارتگر» (Alien vs. Predator) را چراغ سبز بدهد، جیمز کامرون قصد داشت برای ساختن قسمت پنجم «بیگانه» به این سری برگردد و در این مورد با ریدلی اسکات هم صحبت کرده بود و ایده‌ی اولیه‌ی اسکات این بود که به گذشته برگردند و نحوی شکل‌گیری بیگانه‌ها را توضیح بدهند. ایده‌ای که چند سال بعد به «پرومتئوس» (Prometheus) تبدیل شد. اما وقتی کامرون فهمید فاکس قصد ساختِ «بیگانه علیه غارتگر» را دارد، اذعان کرد که این فیلم اعتبار این مجموعه را خراب می‌کند و از کار روی داستانِ پنجمین «بیگانه» دست کشید. کامرون باور داشت که فاکس دارد با آی‌پی‌هایش مثل اسباب‌بازی برخورد می‌کند و دارد روی آنها آب می‌بندد. اما بعد از اینکه کامرون «بیگانه علیه غارتگر» را دید اعلام کرد که فیلم خیلی خوبی است و آن را در بین پنج فیلم بیگانه، در رده‌‌ی سوم رده‌بندی کرد. با این حال نباید فراموش کنیم این همان کامرونی است که بعدها از «ترمیناتور جنسیس» (Terminator Genisys) تعریف کرده بود! پس سوال این است که واقعا حقیقت چیست؟ آیا واقعا با فیلم خوبی طرفیم یا این فیلم همان‌طور که از ایده‌اش مشخص است فقط با هدف سودآوری ساخته شده بود و به نتیجه‌ای فاجعه‌بار منجر شده است؟

حقیقتش این است که دو نظر متفاوت درباره‌ی «بیگانه علیه غارتگر» وجود دارد. عده‌ای آن را فیلمی می‌دانند که به تاریخچه و اسطوره‌شناسی دوتا از محبوب‌ترین و بهترین هیولاهای سینما بی‌احترامی می‌کند. فیلمی که دوتا از جدی‌ترین و ترسناک‌ترین هیولاهای سینما را برداشته و آنها را در حد یک بازی کودکانه که ممکن است پسربچه‌ای ۶ ساله با اکشن‌فیگورهایش انجام دهد پایین آورده است و این‌طوری سیر سقوط هر دو مجموعه را به بدترین وضعیتش کشانده است. بالاخره داریم درباره‌ی فیلمی از پاول دابلیو. اس. اندرسون حرف می‌زنیم که رک و پوست‌کنده بگویم که به خاطر ساختن فیلم‌های فوق‌العاده بد مشهور است. از  سری «رزیدنت ایول» (Resident Evil) و «مسابقه‌ی مرگ» (Death Race) گرفته تا «پومپی» (Pompeii) و «ایونت هورایزن» (Event Horizen). بنابراین وقتی خبر رسید وظیفه‌ی کارگردانی فیلم به اندرسون سپرده شده، کسانی که با ایده مخالف بودند همان اندک امیدهایشان را از دست دادند.

اما کسانی که «بیگانه علیه غارتگر» را دوست دارند فکر می‌کنند نباید این فیلم را به عنوان یک «بیگانه» یا یک «غارتگر» واقعی ببینیم. بلکه باید با آن همچون دیگر فیلم‌های اندرسون رفتار کرد. فیلم‌هایی که نه با شخصیت‌ها و خط‌های داستانی‌شان، بلکه با اکشن‌ها و ایده‌های عجیب و غریبشان شناخته می‌شوند. برخی از فیلم‌های اندرسون هم‌اکنون به جایگاه کالتی دست پیدا کرده‌اند. وقتی پاش بیافتد، اندرسون یکی از کارگردانانی بدی است نحوی ساختن فیلم‌های ضعیف هیجان‌انگیز را بلد است. فیلم‌هایی که نباید آنها را با هدفِ یک سینمای اصولی تماشا کرد. اندرسون در بهترین لحظاتش سینمای بدی را جلوی رویمان می‌گذارد که آن‌قدر به‌طرز خوبی بد است که نمی‌توان از تماشایش لبخند نزد. پس قبل از هرچیز برای تماشای «بیگانه علیه غارتگر» باید فراموش کنید که این کاراکترها زمانی برای خودشان اُبهت و شکوه داشته‌اند. باید فراموش کنید که آنها زمانی مو به تن‌تان سیخ می‌کردند. اندرسون به خاطر سری «رزیدنت اویل»‌اش به عنوان گرداننده‌ی بزرگ‌ترین مجموعه فیلم‌های ویدیو گیمی سینما شناخته می‌شود و «بیگانه علیه غارتگر» هم اقتباسی از روی کامیک‌بوک‌ها و بازی‌های کامپیوتری‌ای به همین نام است. معمولا ادغام دنیاها و کاراکترها در کامیک‌بوک‌ها خیلی راحت صورت می‌گیرد و این همه قشقرق به پا نمی‌کند. اما وقتی همان داستان‌ها روی پرده‌ی سینما قرار می‌گیرند، مردم نمی‌توانند به راحتی با آنها کنار بیایند و همین باعث شده که امروزه این‌قدر استودیوها در مقابل اید‌ه‌های دیوانه‌وار کامیک‌بوکی گارد می‌گیرند و عجایب دنیای کامیک‌بوک‌ها را در آغوش نمی‌کشند و به سینما منتقل نمی‌کنند.

پس شخصا یکی از کسانی هستم که اگرچه با اکراه به تماشای «بیگانه علیه غارتگر» نشستم، اما حوصله‌ام از تماشای آن سر نرفت و با اینکه مثل سری «رزیدنت ایول» باور دارم که فیلم خیلی با کامل‌بودن فاصله دارد، اما وظیفه‌اش به عنوان یک بی‌مووی سرگرم‌کننده را به خوبی انجام می‌دهد. به‌طوری که راستش «بیگانه علیه غارتگر» را خیلی بیشتر از «بیگانه: رستاخیز» دوست دارم. «بیگانه علیه غارتگر» تمام چیزی است که «رستاخیز» باید می‌بود اما نبود. هدف هر دو فیلم کم و بیش برابر است؛ هر دو فیلم قصد داشتند تا از حال و هوای تیره و تاریک سه فیلم اول فاصله بگیرند و از زاویه‌ی فان‌تری به دنیای زنومورف‌ها نزدیک شوند. اما «رستاخیز» بدجوری در رسیدن به این ماموریت شکست خورد. شما را نمی‌دانم اما تعریف «فان» وقت تلف کردن و پرت و پلاگویی در ۴۰ دقیقه‌ی ابتدایی فیلم نیست! نمی‌دانم «بیگانه علیه غارتگر» را به خاطر اینکه تاحدودی در وظیفه‌اش به عنوان یک سرگرمی مسخره و بی‌کله موفق است دوست دارم یا به خاطر زجر و عذابی که هنگام تماشای «رستاخیز» کشیدم. دلیلش هر چه هست، اگرچه با کسانی که با وجود این فیلم مخالفند مخالف نیستم و با اینکه باور دارم این فیلم مشکلات متعددی دارد که جلوی فوران تمام پتانسیل‌هایش را گرفته است و باعث خراب‌تر شدن شرایط دو مجموعه‌ی «بیگانه» و «غارتگر» شد، اما به عنوان یک بی‌مووی مستقل کار قابل‌قبولی انجام می‌دهد.

«بیگانه علیه غارتگر» از آن فیلم‌هایی است که فقط باید تماشایش کنید و به این فکر کنید که آره، واقعا چندتا آدم بالغ در یک اتاق نشسته‌اند و چنین داستان عجیب و غریبی را سر هم بندی کرده‌اند. هرم غول‌پیکری مخفی در زیر زمین. رازهای باستانی ناگفته‌ای کیلومترها در زیر یخ‌های قطب شمال. بیگانه‌های پیشرفته‌ای که در دوران باستان از زمین دیدن کرده بودند و به انسان‌ها برای ساختن بناهای بزرگشان کمک کرده بودند. گشت و گذار یک سری دانشمند در راهروها و تونل‌ها و تالارهای سنگی معبدی نمور و تاریک که روی در و دیوارش عکس مراحل مختلف تکامل بیگانه‌ها حکاکی شده است. «بیگانه علیه غارتگر» یک فیلم مومیایی‌محور مُدرن است. اندرسون درست مثل قسمت اول «رزیدنت ایول» به حس و حال کلاستروفوبیک و مورمورکننده و انزوای قابل‌لمسی دست پیدا کرده است که شخصا عاشقش هستم. تعجبی هم ندارد که «رزیدنت ایول» سال‌ها بعد از اکرانش به جایگاه کالتی دست پیدا کرد. هر کارگردانی در یک حوزه استاد است. کریستوفر نولان به خاطر بلاک‌باسترهای عمیقش مشهور است و سم ریمی به خاطر کمدی/ترسناک‌هایش. ولی اگر نویسنده‌ای-چیزی هستید و دنبال کارگردانی برای به فیلم تبدیل کردن فیلمنامه‌تان می‌گردید و فیلمنامه‌تان داستان بقایی در محیطی زیرزمینی است، به نظرم بهترین انتخاب ممکن پاول اندرسون است! این بشر استعداد خاصی در زمینه‌ی بیرون کشیدن عصاره‌ی داستان‌های بقایی که در زیرزمین اتفاق می‌افتند دارد. پس «بیگانه علیه غارتگر» طبیعتا به هیچ‌وجه به درجه‌ی تعلیقِ «بیگانه‌» و «بیگانه‌ها» دست پیدا نمی‌کند و با اینکه حال و هوایی لاوکرافتی دارد، اما موفق نمی‌شود وحشت کیهانی این مجموعه را تکرار کند، اما حداقل اتمسفر درگیرکننده‌ای خلق می‌کند که منهای دعوای بیگانه و غارتگر، مهم‌ترین چیزی است که تماشاگر را در دنیای فیلم حفظ می‌کند.

اما یکی از مشکلات فیلم این است که همچون «رستاخیز» دیر به سر اصل مطلب می‌رسد. از آنجایی که فیلم کاملا از لحاظ شخصیت‌پردازی تعطیل است و تمام شخصیت‌ها با شغل و حرفه‌شان (زمین‌شناس، باستان‌شناس، مدیر عامل شرکت، بادی‌گارد استخدامی) شناخته می‌شوند، فیلم باید هر چه زودتر به اصل مطلب که دعوای زنومورف‌ها با غارتگران است برسد یا حداقل راز مرکزی پیچیده‌ای داشته باشد که تماشاگر را درگیر داستان نگه دارد، اما «بیگانه علیه غارتگر» هیچکدام از اینها را ندارد. با اینکه مقدمه‌چینی ابتدایی فیلم به اندازه‌ی «رستاخیز» خواب‌آور نیست و با اینکه همان‌طور که گفتم اتمسفرسازی اندرسون آن‌قدر قوی است که تماشاگر را کنجکاو نگه دارد، اما خب، از جایی که کاراکترهای اضافی (یا بهتر است بگویم کاراکترهایی که از بقیه‌ی اضافی‌ها، اضافی‌تر هستند) کم‌کم شکار شده و می‌میرند، دیگر صبرم لبریز شده بود، به چیز دیگری اهمیت نمی‌دادم و فقط منتظر بودم تا هرچه زودتر قولی که فیلم در عنوانش داده بود به حقیقت تبدیل شود. زمان زیادی نمی‌گذرد که این اتفاق می‌افتد و از اینجا به بعد فیلم اوج می‌گیرد و با قدرت ادامه می‌دهد. به محض اینکه زنومورف‌ و غارتگر با هم درگیر می‌شوند هیجان به فیلم برمی‌گردد. خوشبختانه از آنجایی که فیلم از جلوه‌های واقعی و کامپیوتری باکیفیتی بهره می‌برد و از آنجایی که مشت و لگدهایی که این دو هیولا به هم پرتاب می‌کنند طوری کارگردانی شده که سنگینی‌شان قابل‌احساس است، در نتیجه با اینکه در حال تماشای نبرد دوتا هیولای کوچک‌اندام هستیم، اما حسِ نبردِ گودزیلا با دشمناش به آدم دست می‌دهد.

در فیلم‌‌های «بیگانه» و «غارتگر» همیشه به درستی با این هیولاها به عنوان موجوداتی در سایه برخورد می‌شده است. موجوداتی که اجازه‌ی دیدنشان را نداریم. چون آن‌قدر خجالتی یا محتاط هستند که خودشان را زیادی نشان نمی‌دهند. یا شاید هم آن‌قدر وحشتناک هستند که اگر مدت زیادی بهشان زل بزنیم، از ترس خشک‌مان می‌زند و زهرترک می‌شویم. اما در «بیگانه علیه غارتگر» خبری از این حرف‌ها نیست. این فیلم مثل این می‌ماند که دو کشتی‌کج‌کارِ لباس این دو هیولای سینمایی را پوشیده باشند و قدم وسط رینگ گذاشته باشند و به جان هم افتاده باشند. ما بی‌مووی‌های اکشن/ترسناک را به خاطر زیر پا گذاشتن انتظارات‌مان دوست داریم. به خاطر دور زدن اصول معمول فیلمسازی. به خاطر روبه‌رو کردن ما با تصاویر کمیابی که نمونه‌شان را به‌طور معمول نمی‌بینیم. بنابراین ماموریت سازندگان این‌جور فیلم‌ها این است که تا می‌توانند از اتفاقات معمولی فاصله بگیرند و ما را در هرج و مرجی عجیب غرق کنند. «بیگانه علیه غارتگر» بعد از آغاز نبرد هیولاهایش به این دستاورد نزدیک می‌شود. در جریان نبرد آنها قشنگ حس می‌کنید که در حال تماشای نبردی هستید که دو طرف مبارزه از خصوصیات و قابلیت‌های تهاجمی و دفاعی منحصربه‌فردی بهره می‌برند که در برخورد با یکدیگر به نتیجه‌ی پرحرارتی منجر می‌شود.

غارتگر درست همچون یک جنگجوی باستانی، بافکر، مصمم و جسورانه مبارزه می‌کند و تجهیزات و سلاح‌هایش را به درستی به کار می‌گیرد و دردِ زخم‌هایی را که دریافت می‌کند قورت می‌دهد و به مبارزه ادامه می‌دهد. در عوض زنومورف‌ها همچون حیواناتِ تهاجمی و آشفته‌ای می‌جنگند که فقط می‌خواهند در سریع‌ترین زمان ممکن دم تیز یا زبانِ دریل‌مانندشان را در بدن حریف فرو کنند و در خونشان حمام کنند. راستی حالا که حرف از خشونت شد، شاید بزرگ‌ترین نکته‌ی منفی فیلم در این زمینه درجه‌بندی سنی زیر ۱۳ سالش باشد که هم غیرقابل‌بخشش است و هم شدیدا تعجب‌برانگیز. آن‌قدر تعجب‌برانگیز که دیگرِ تصمیمات تعجب‌برانگیز استودیوهای هالیوددی در مقایسه با آن عادی به نظر می‌رسند. داریم درباره‌ی اسپین‌آفِ مجموعه‌هایی حرف می‌زنیم که هر دو به‌طور سرسختانه‌ای خشن و خون‌بار هستند. مجموعه‌هایی که هر دو با درجه‌بندی سنی R اکران شده بودند. حالا اسپین‌آف این مجموعه‌ها نه تنها نباید درجه‌ سنی‌ای کمتر از R داشته باشد، بلکه باید آن‌قدر خشن باشد که انجمن درجه‌بندی سنی تصاویر متحرک آمریکا را مجبور به اختراع یک درجه‌‌ی جدید هم کند! پس شاید بزرگ‌‌ترین معمای این مجموعه نه نحوه‌ی شکل‌گیری زنومورف‌ها، بلکه این است که واقعا فاکس با چه رویی چنین تصمیمی گرفته است. همین باعث شده تا نه تنها آدم‌ها بیرون از قاب دوربین کشته شوند، بلکه کارگردان در به تصویر کشیدنِ نبردهای زنومورف‌ها و غارتگران هم فاقد آزادی کامل باشد.

با این حال اندرسون بیشتر از فیلم‌هایش، به خاطر برخی صحنه‌های به خصوص در فیلم‌هاش معروف است و «بیگانه علیه غارتگر» هم شامل برخی از آنها می‌شود. فلش‌بکی که به امپراتوری آزتک‌ها می‌زنیم و تصاویری که از غارتگران و فضاپیماهایشان بر فرازِ هرم‌های باستانی می‌بینیم جذاب هستند. اما شاید دیوانه‌وارترین صحنه‌ی فیلم مربوط به جایی می‌شود که غارتگران در نوک هرم، در حال مبارزه با سیل بی‌انتهایی از بیگانگان قبل از وقوع آخرالزمان هستند. این صحنه از لحاظ تصویری خیره‌کننده است و بهمان خبر می‌دهد که بیگانگان و غارتگران موجوداتی تازه کشف شده نیستند، بلکه خیلی قبل از ما روی زمین بوده‌اند و فقط ما خبر نداشته‌ایم. تصویر به یادماندنی بعدی جایی است که یکی از غارتگران با استفاده از جنازه‌ی یک بیگانه برای قهرمان فیلم الکسا وودز سلاح درست می‌کند. دم تیز زنومورف به عنوانِ نیزه و اسکلتِ سرش هم به عنوان سپری محافظ در برابر خونِ اسیدی زنومورف. این صحنه نه تنها نشان می‌دهد که غارتگران چگونه از قربانیانشان برای بقا استفاده می‌کنند، بلکه به فینالِ قسمت اول «غارتگر» هم ارجاع می‌دهد. در پایان آن فیلم هم کاراکترِ آرنولد شوارتزنگر برای مبارزه با غارتگر باید بی‌خیال تجهیزاتش می‌شد و همچون جنگجویان ماقابل‌تاریخی فکر و عمل می‌کرد. بماند که تماشای انسانی که بالاخره توانسته از کله‌ی یک زنومورف به عنوان سپر استفاده کند برای مجموعه‌ای که کاراکترهایش همیشه توسط بیگانگان نابود شده‌اند خیلی جدید است!

صحنه‌های باحالِ متعددی در نیمه‌ی دوم فیلم وجود دارد. از جایی که یکی از غارتگران خیلی راحت مغز بیگانه‌ای را که دارد از پشت سر بهش نزدیک می‌شود با بومرنگ بُرنده‌اش دو تکه می‌کند گرفته تا نمایی که بیگانه همچون سلطان جنگل روی جنازه‌ی یکی از غارتگران نشسته و زوزه می‌کشد. اگر فیلم از تعداد بیشتری از چنین صحنه‌های دیوانه‌واری بهره می‌بُرد مطمئنا بیشتر به هدفش که ارائه‌ی یک اکشنِ کامیک‌بوکی/ویدیو گیمی بود نزدیک‌تر می‌شد. اما متاسفانه اکثر زمان فیلم خیلی به کلیشه‌های روایی و تصویری پایبند است. «بیگانه علیه غارتگر» به جز یکی-دو صحنه کاملا در تنش‌آفرینی شکست می‌خورد، به خاطر درجه‌بندی سنی زیر ۱۳ سالش نمی‌تواند جای خالی تعلیق و تنش را با خونریزی‌های فراوان و مرگ‌های خشونت‌بار پر کند و با تمام وجود ایده‌ی مرکزی جنون‌آمیزش را در آغوش نمی‌کشد، اما وقتی مشغول پرداخت به موضوع اصلی‌اش است، تجربه‌ی درگیرکننده‌ای را ارائه می‌کند که چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حداقل برای یک‌بار هم که شده باید دیده شود. «بیگانه علیه غارتگر» هرچه نباشد به اندازه‌ی «رستاخیز» توهین‌آمیز نیست. (راستی این فیلم یک دنباله هم به اسم «بیگانه‌ها علیه غارتگر» دارد که خب، چنان فاجعه‌‌ی غیرقابل‌قبولی است که این فیلم در مقایسه با آن شاهکار ابدی سینما احساس می‌شود و ما هم برای اینکه اعصاب‌مان را بیشتر از خرد نکنیم بی‌خیالش شده و برای دفعه بعد یکراست سراغ «پرومتئوس» می‌رویم).

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
6 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.