فیلم Aladdin به کارگردانی گای ریچی و با هنرنمایی بازیگرانی همچون نائومی اسکات و ویل اسمیت، همانقدر که برخی از نقاط قوت انیمیشن اصلی را از دست میدهد، تعداد قابل توجهی از نکات مثبت جدید را هم تقدیم تماشاگران میکند.
فارغ از آن که چه تعداد از مخاطبان، پیش از تماشای لایواکشنهای پرخرج والت دیزنی آنها را از زاویهی مطلقا منفیِ تلاش صرف برای سودآوری دوباره از فیلمنامههایی پیشتر به تصویرکشیدهشده قضاوت میکنند، حقیقت این است که آثار مورد بحث نهتنها روی رشد جامعهی آماری مخاطبان برخی از داستانهای زیبای روایتشده در قالب انیمیشنهای کلاسیک تاثیر دارند، بلکه گاهی آنها را از برخی مناظر جلو میبرند. حالا چه این حرکت در قالب افزودن حس خاص تماشای فیلمهای کارگردانی مثالزدنی همچون تیم برتون به داستان «آلیس در سرزمین عجایب» (Alice in Wonderland) باشد و چه از ترکیب چند داستان گوناگون، قصهای همچون Maleficent را به تصویر بکشد. تازه اینها فارغ از یادآوری بسیاری از خاطرات شیرین دوران کودکی برای مخاطب بزرگسالی است که اکنون فقط برای خاطرهبازی سراغ تماشای این لایواکشنها میرود. درنهایت اما این فیلمها همانقدر که گاهی نالازم به نظر میرسند و توجیه خوبی برای ساخته شدن ندارند، گاهی هم ماهیت شکلگیری خود را توجیه میکنند و علاوهبر انجام دادن بعضی از کارهای مثبت مورد اشاره و از دست دادن برخی از زیباییهای نفهته در اثر اصلی، از برخی جهات آن را جلوتر میبرند. جدیدترین ساختهی گای ریچی نیز کموبیش یکی از همین لایواکشنها است. اثری که برخی از مفاهیم نهفته در فیلم اول را بهبود میبخشد و با اینکه گاهی به اندازهی آن مفرح نیست، تبدیل به محصولی میشود که حتی برای مخاطب کودک و نوجوان امروز نسبت به انیمیشنهای اصلی تفکراتی بهتر را به ارمغان میآورد.
پایه و اساس داستان فیلم «علاءالدین» بدون تغییر دادن فیلمنامهی انیمیشن اول بنا شده است. همچنان مخاطب با قصهای دربارهی یک پسر فقیر، دزد و در نوع خود شرافتمند و میمون بامزهاش به اسم ابو سر و کار دارد که در خیابانها میچرخد و همانقدر که برخی افراد از او متنفر هستند، برخی نیز از اخلاق و رفتارهای خاص وی تقدیر میکنند. تا اینکه یک روز علاءالدین به ناگهانیترین حالت ممکن با شاهدخت شهر عقربه مواجه میشود، او را از دست افرادی که قصد اذیت کردن وی را دارند نجات میدهد و به همین شکل پس از مدتها، هدفی در زندگی خود پیدا میکند. چون عشق وجودش را پر کرده است و میخواهد هر آنگونه که ممکن است، خود را به شاهدخت برساند.
این داستان آشنا اما به آن دلیل در فیلم گای ریچی عیار متفاوتی پیدا میکند که سازندگان در طول دقایق اثر مورد بحث، برخی از منفعلترین کاراکترهای فیلمنامه همچون یاسمین را کاملا بازنویسی کردهاند و به او شخصیتی معنیدار و غیر تکبعدی میبخشند. همچنین برخی از نقاط گنگ و بیش از حد رهاشدهی انیمیشن اصلی در این فیلم پرداختی جدیتر را دریافت میکنند و به همین خاطر، بیننده شانس ارتباط برقرار کردن بیشتر با قصه را به دست میآورد. البته نباید از یاد برد که گای ریچی فیلم خود را آنقدر در فضایی سرخوشانه و فاصلهگرفته از دیگر لایواکشنهای سینمایی امروز جلو میبرد که مخاطبِ بزرگسالی که ابدا احساس نوستالژی خاصی نسبت به انیمیشنهای «علاءالدین» ندارد و به هیچ عنوان هم علاقهای به تماشای فیلمهای مناسبتر برای مخاطبان نسبتا کم سنوسال نداشته است، تقریبا شانسی برای لذت بردن از Aladdin نخواهد داشت.
چون به بیان عامیانه فیلم گاهی بیش از اندازهی تحمل این جنس از مخاطبان به سانتیمانتالیسم (احساساتگرایی) در داستانگویی روی میآورد و همین باعث میشود که مخصوصا دستهای از سینماروهای مذکر بزرگسال، بهراحتی آن را با صفت «کودکانه» پس بزنند. دلیل اصلی قرار گرفتن این مشکل درون فیلم هم چیزی نیست جز آن که پیچیدهترین و همذاتپندارانهترین کاراکتر «علاءالدین» دختری به اسم یاسمین با رفتارهای مخصوص به خودش است؛ نه آنتاگونیستها و پروتاگونیستهایی که خیلیها انتظار بهبود شخصیتپردازی آنها در این محصول سینمایی تازه را میکشیدند.
خواه یا ناخواه باید پذیرفت که انتقال اثر از مدیوم انیمیشن به جهان فیلمهای حرکت-زنده آنقدر فکرشده و هوشمندانه انجام نشده است که برخی از دوستداشتنیترین عناصر سازندهی فیلم اصلی در این بازسازی از دست نروند. مثلا اگر کاراکترهایی همچون ایاگو (طوطی جعفر) و سلطان در انیمیشن Aladdin در قالب تیپهایی دلنشین ظاهر میشدند و چه با شوخیهای سازندگان با آنها و چه با تصویرسازیها و صداگذاریهای خاص خود جذابیت و طنز آن محصول را افزایش میدادند، هر دوی این کاراکترها در فیلم گای ریچی موجوداتی هستند که مخاطب از ابتدا تا انتهای اثر هیچ احساسی نسبت به آنها ندارد. این وسط حتی تحسینبرانگیزی انکارناپذیر جلوههای ویژهی اثر هم کمکی به نحوهی برخورد مخاطب با شخصیتهای ساده و در نوع خود شیرینی همچون راجا (ببر یاسمین) نکرده است و در عین آن که تصویرسازیهای انجامشده به کمک آنها زیبا به نظر میرسند، همچنان کاراکترهای مورد بحث را در حد ابزارهایی برای جلو بردن قصه و اشیائی برای پر کردن فضاهای مقابل دوربین در برخی سکانسها نگه میدارند.
این وسط انتخاب بازیگران نادرست برای شخصیتهایی همچون جعفر هم سبب میشود که بخشی از درگیرکنندگی قصه از دست برود. چرا که مروان کنزاری اصلا در چهره و فرم بدن، به آنتاگونیست تکبعدی اما در نوع خود خوفناکی مثل جعفر نمیخورد و خواسته یا ناخواسته سطح این شخصیت را در حد یک فرد محتاج به شکست دادن همگان پایین میآورد. همین هم کاری میکند که تنش داستان در مواجهههای جدی او با علاءالدین کاهشی قابلتوجه پیدا کند و لایواکشن ساختهشده توسط گای ریچی، یکی از مهمترین عناصر انیمیشن مرجع را تا حد خوبی پایینتر از حد انتظار، به تصویر بکشد. این موضوع هم آنجایی نهایت اثرگذاری منفی خود روی فیلم را نشان میدهد که مخاطب میبیند فیلمنامهی Aladdin نسبت به فیلمنامههای انیمیشنهای خلقشده در دههی ۹۰ میلادی، وقت بیشتری روی باورپذیر جلوه دادن و تعریف کردن درست شخصیت جعفر گذاشته است و با اینکه او در فیلم جدید حداقل روی کاغذ کاراکتری بهتری به نظر میرسد، یک نقشآفرینی اشکالدار یا بالاتر از آن یک انتخاب بازیگر نادرست، بخشی از زحمات سازندگان را هدر داده است. از طرفی همانقدر که بازیگرانی همچون نوید نگهبان، مروان کنزاری و بیلی مگنوسن همواره در حد و اندازهی نکات بیاهمیت یا بعضا نقاط ضعف فیلم باقی میمانند، نقشآفرینیهای نسیم پدراد و نومان اکار هر دو در جایگاه کاراکترهایی چندخطی اما در نوع خود دوستداشتنی و مهم رضایتبخش هستند.
سه ستارهی اصلی فیلم یعنی منا مسعود در نقش علاءالدین، ویل اسمیت در نقش جینی و نائومی اسکات در نقش شاهزاده یاسمین اما بهسادگی در گروه بزرگترین نکات مثبت Aladdin طبقهبندی میشوند. البته با این تفاوت که منا مسعود و ویل اسمیت در نقشهای خود عملکردی رضایتبخش و در حد انتظارات را به نمایش میگذارند و نائومی اسکات به سطحی بالاتر از انتظارات اکثر مخاطبان میرسد. بازی او در نقش یاسمین قدم به قدم همگام با بهبود یافتن جدی شخصیتپردازی این کاراکتر در فیلم بالا و بالاتر میرود و به سطحی میرسد که بتوان گفت برخلاف خاطرهی مخاطبان از انیمیشنها، «علاءالدین» به کارگردانی گای ریچی حداقل همانقدر که فیلم علاءالدین است، فیلم یاسمین هم به حساب میآید. تازه اگر بیشتر از علاءالدین، به این پروتاگونیست بازتعریفشده تعلق نداشته باشد!
ویل اسمیت در این فیلم به شکلی هوشمندانه بهجای تلاش برای انجام کاری غیرممکن یا همان تکرار اجراهای زیبای رابین ویلیامز افسانهای در نقش جینی، با شجاعت نسخهی خود از این کاراکتر را ارائه میدهد که دقیقا به مانند یاسمین هم وفادار به اثر اصلی و هم تازه و دستنخورده به نظر میرسد. این وسط شاید رفتارهای اغراقآمیز او به خاطر لایواکشن بودن «علاءالدین» بیشتر از کارهای جینی در انیمیشن اصلی بچگانه خطاب شود، ولی واقعیت چیزی نیست جز آن که همهی این اغراقها حاصل فرو رفتن بهجا و خالی از محافظهکاری او در نقش جینی هستند. حالا به تمامی موارد مثبت گفتهشده، موسیقیهای شنیدنی فیلم را هم اضافه کنید که هم خاطرات شیرین تماشاگران علاقهمند به انیمیشن Aladdin را زنده میکنند و هم تازگی و نکات منحصربهفرد خودشان را دارند. آنها در اجراهای موزیکال عالی بازیگران به کمال میرسند و فیلم را به اثری تبدیل میکنند که سکانسهای موزیکال آن به حسابشدهترین حالت ممکن پیش میروند. سکانسهایی که الهام گرفتن از اثر اصلی را با کپیبرداری مطلق آن اشتباه نگرفتهاند و با اینکه هرگز به انتظارات مخاطبان قدیمیتر خیانت نمیکنند، ابایی از خلاقیت به خرج دادن به شکل هدفمند و گرهخورده به عناصر داستانی فیلمنامهی اثر جدید والت دیزنی استودیوز موشن پیکچرز ندارند. همهی این موارد نیز درکنار یکدیگر سبب میشوند که اگر بهمعنی واقعی کلمه در گروه مخاطبانِ هدف فیلمی فانتزی، خانوادگی، ماجراجویانه، کمدی، رمانتیک و موزیکال همچون Aladdin قرار بگیرید، اثر مورد بحث به احتمال زیاد حتی در بدترین حالت ممکن برای شما تبدیل به فیلمی خوب، به شکل انکارناپذیری اشکالدار، خاطرهانگیز و به اندازهی کافی جدید و متفاوت بشود.
باتوجهبه ماهیت سینمایی اثر، «علاءالدین» شاید برخلاف تمام لایواکشنهای دیگر دیزنی تا به امروز بیشتر از جلوههای ویژهی کامپیوتری فوقالعاده به طراحی صحنه و لباس و گریمهای درجهیک احتیاج داشته باشد. سازندگان نیز با درک صحیح این نیاز جدی فیلم، تکتک محیطهای آن را تا جای ممکن غنی کردهاند و به همین خاطر مخاطب همیشه میتواند زنده بودن حقیقی شهر قرارگرفته در مقابل خود را باور کند و در دل لوکیشنهای متعدد و پرجزئیات اثر غرق شود. هرچند که برخلاف میزانسن، فیلم در دکوپاژ عملکرد ویژهای را به نمایش نمیگذارد و صرفا همانگونه که در برخی از آثار دیگر ریچی دیدهایم، روی خط استاندارد راه میرود. به شکلی که قاببندیها و حرکات دوربین هرگز تبدیل به عناصر بیارزش یا حتی کمارزش فیلم نشوند و در عین حال هرگز Aladdin سکانسی نداشته باشد که به خاطر کارگردانی یا فیلمبرداری شدیدا ویژهی خود در ذهن مخاطب باقی بماند.
البته برد اصلی «علاءالدین» نیز در همین استاندارد بودن در اکثر بخشها، ضعف داشتن در برخی قسمتها و به همان اندازه درخشیدن در برخی بخشهای دیگر است؛ مجموعهای متعادل که علاقهمندان به فیلمهایی اینچنین را به اثر علاقهمند میکند و در آخر از آن برای همین تماشاگران یک سرگرمی شیرین ۲ ساعته بیرون میکشد.
(از اینجا به بعد مقاله، بخشهایی از داستان فیلم را اسپویل میکند)
ورای توضیحات منطقیتر اثر برای مواردی همچون شناخته نشدن شاهزاده علی توسط تمامی انسانهای حاضر در قصر برای مدتی نهچندان کوتاه و حتی بالاتر از پرداخت قابل لمستر فیلم به عاشقانهی شکلگرفته بین یاسمین و علاءالدین، بدون شک بزرگترین جلوهی تغییرات مثبت ساختهی گای ریچی در مقایسه با انیمیشن اصلی را میشود در به ثمر نشستن منطقیتر داستان زندگی جینی، بسته شدن بهتر برخی از خطوط داستانی نسبتا بستهنشده در انیمیشن اول و از همه مهمتر شخصیتپردازی یاسمین دید. کسی که با تکیه به تواناییهای خود و دانشی که در طول زمان و با مطالعه و زحمت موفق به یادگیری آن شده است، به همراهان خود و یاران همیشگی سلطان تکیه میکند و بیشتر از آن که نیازی به نجات داده شدن داشته باشد، دیگران را نجات میدهد. به این شکل که برخلاف روایت کلیشهای بسیاری از انیمیشنها و برخی از داستانهای معروف کودکانهی کلاسیک در قصر خود نمینشیند و انتظار نجات یافتن توسط پسری ساده یا فوقالعاده را ندارد. او قبل از آن که دختر مورد علاقهی علاءالدین باشد هم یک انسان با شخصیت تعریفشده است و فیلم به خوبی این را به مخاطب خود نشان میدهد.
این مسئله اولا از آن جهت اهمیت دارد که با تکیه بر نمایش وفاداری حکیم به سلطان و دخترش روی بیمعنی بودن اسامی و القاب اشخاص تکیهداده بر صندلی قدرت در جهان تاکید میکند و به شکلی پررنگتر از چرایی احتیاج آدمها برای کسب خواستههایشان با تلاش و کوشش (نه با درخواست از یک غول جادویی آبیرنگ) میگوید. نکتهی دوم هم این است که که در فضای پرشده از شعارهای توخالی برای حمایت از برابری مرد و زن که البته برآمده از وضعیت نابهسامان و حقیقی جوامع جهانی در رفتار مساوی با تمامی انسانها هستند، فیلمهایی مثل Aladdin میتوانند حداقل ذهن مخاطبانِ کم سنوسالتر را به سمتوسویی صحیحتر راهنمایی کنند. تا بهجای دیدن انیمیشنی که در اوج زیبایی در پایان خبر از پادشاهی پسری بیتجربه و زندگیکرده در خیابان میدهد و نهایت تغییر قانون را در فراهم آوردن امکان ازدواج شاهدخت با فرد مورد علاقهاش به تصویر میکشد، فیلمی را به تماشا بنشیند که شاهدخت را نه بهعنوان یک نماد که بهعنوان یک شخصیت واقعی پرورش میدهد و با برهان منطقی و صحیح، او را به حکومت میرساند. این یعنی درحالیکه اوج خلاقیت اکثر فیلمهای عامهپسند هالیوود برای تغییر نگاه اعضای جامعه به مسئلهی برابری ارزشی زنان و مردان به نمایش سکانسی در حد و اندازهی کنار هم ایستادن اجباری چندین و چند ابرقهرمان مونث خلاصه میشود، Aladdin در قصهای بهجا و پرمخاطب شخصیتی محترم را طراحی میکند که این پیام را نه زورکی و بیخاصیت که به شکلی ارزشمند به یاد مخاطب میآورد. آیا باز هم اشخاصی خواهند بود که این روایت را شعاری و بیفایده صدا بزنند؟ قطعا. اما آیا اینکه یاسمین پس از بیشتر از بیست سال بهجای دختر زیبای تکبعدی، غمگین و دوستداشتنی خستهشده از زندگیِ بیهیجان قصر در قالب کاراکتری پخته و معنیدار و قدرتمند به مخاطب معرفی میشود خوشحالکننده و لایق ستایش است؟ باز هم قطعا.