پنجمین ساختهی سینمایی بلند کارگردانیشده توسط تام هارپر یعنی فیلم The Aeronauts که بازیگران خوبی مانند فلیسیتی جونز و ادی ردمین دارد، اثری قابل تماشا اما فراموششدنی است که از کمبودهای متعددی رنج میبرد.
تبدیل شدن برخی فیلمها به آثاری که پس از دیدن آنها مدام با خود از این میگوییم که چرا همیشه در زنجیر کمبودهای خود ماندند و هرگز از حد و اندازهای معین و نزدیک به استانداردها فراتر نرفتند، گاهی اصلا به پروسهی تولید آنها ربطی ندارد. در حقیقت درحالیکه مخاطب دائما موقع یافتن ایرادهای یک فیلم سینمایی بیشتر به ضعف کارگردان در روایت داستان و ارائهی تصویرسازیها به بیننده، نقشآفرینیهای بازیگران، تدوین آزاردهنده یا جلوههای ویژهی کامپیوتری کمارزش توجه میکند، محصولاتی در دنیای هنر هفتم هم هستند که از بعضی جهات متوسط یا اشکالدار از آب درآمدنشان هیچ ربطی به وجود یک مشکل در مراحل نامبرده ندارد. حتی ممکن است یک فیلم علاوهبر رنج نبردن از ایرادات خاص در بخشهایی همچون فیلمبرداری، از فیلمنامهنویسی خوبی نیز بهره ببرد و باز کیلومترها از جایگاهی که باید و شاید فاصله داشته باشد. چرا؟ چون از مدتها قبل یعنی درون مرحلهی ایدهپردازی و انتخاب و ایجاد قصهی مد نظر برای خلق فیلمنامه ضعفهایی برطرفنشده داشته است. به بیان بهتر شاید همانگونه که استنلی کوبریک میگوید، هر نوشته یا حتی هر ایده را بتوان به فیلم تبدیل کرد. اما بعضی از این نوشتهها و ایدهها حداقل اگر طی مرحلهی پیشتولید اثر سینمایی مورد اشاره پذیرای تغییراتی اساسی نباشند، هرگز فیلمهای معرکهای نمیسازند و در برخی از بهترین حالات ممکن منجر به شکلگیری اثری نسبتا خوب همچون The Aeronauts میشوند؛ فیلمی دربارهی قسمتهایی کلیدی از زندگی واقعی جیمز گلایشر، دانشمند بریتانیایی حوزهی هواشناسی که همراهبا یک نفر در زمان خود رکوردهایی شکست و تحقیقاتی داشت که در پیشرویِ علمِ پیشبینیِ وضعیت جوی نقاط گوناگون کرهی زمین نقش بهسزایی ایفا کردند.
وقتی فیلمی حدودا ۱۰۰ دقیقهای و شکلگرفته بر پایهی اشاره به رخدادهای واقعی خیلی سریع پیرنگ خود را به نمایش میگذارد، مخاطب هم میفهمد که حتی در بهترین حالت قرار است نه خودِ مسیر ترسیمشده در اثر، بلکه نحوهی طی شدن آن توجه وی را جلب کند. به بیان بهتر اینجا چه با خواندن خلاصهی داستان رسمی فیلم، چه با دیدن یکی از تریلرهای آن و چه با تماشای چند دقیقهی آغازینش میفهمیم که در ساختهی هارپر شخصیت اصلی میخواهد سوار بر بالون به بالا برود، رکوردشکنی کند، در انجام کاری بهخصوص موفق باشد و به طبع با سختیهایی نیز مواجه شود.
تازه تماشاگر امروز احتمالا بهسادگی پایه و اساسهای میانه و پایان فیلم را هم پیشبینی میکند و به این نتیجه میرسد که اگر این سفر به اندازهی کافی چالشبرانگیز و درنهایت موفقیتآمیز نبود، شاید امکان نداشت که کسی حوصلهی فیلمسازی دربارهی آن را داشته باشد. در همین بین هم میشود دریافت که این طرح داستانی مخصوصا باتوجهبه محدودیت لوکیشن انکارناپذیری که در اکثر دقایق با آن درگیر است، در هیچ حالتی نمیتواند تعلیقزا، استرسآفرین یا چیزی حتی نزدیک به میخکوبکننده خطاب شود.
همانگونه که گفته شد این لزوما ارتباطی به نحوهی برخورد سازنده با ایده هم ندارد و ذاتِ یک فیلمِ داستانیِ سهپردهای استاندارد و بناشده روی خلاصهی داستانی اینچنین مشخص، خواه یا ناخواه آن را از دستیابی به برخی موارد بازمیدارد. تنها چارهی فیلمساز برای همراه کردن مخاطب با خود نیز استفاده از روشهایی برای افزایش جذابیت روایت قصه و پرت کردن حواس سینمارو نسبت به ماهیت محصول قرارگرفته پیشروی او است؛ موردی که انصافا تام هارپر و جک تورن (نویسندهی فیلم) متوجه آن بودهاند.
پیروی از یک روایت خطی که داستان را از ابتدا به انتها روایت میکرد، میتوانست سند تبدیل شدن فیلم The Aeronauts به محصولی ضعیف را امضا کند. ولی سازندگان با طراحی یک الگوی مشخص برای خود، قصه را به دو بخش اصلی و لحظات سازندهی آن تقسیم میکنند. بهگونهای که حرکت رو به جلوی اصلی فیلم در بیان داستانِ مهم و مشخص آن باشد اما هر بار با رسیدن شخصیتها به یک نقطهی احساسی-فکری مشخص، با یک فلشبک بخشی از قصهی آنها پیش از ایستادن درون این بالون روایت شود. اینجا برخلاف آنچه که در حقیقت اتفاق افتاده است، جیمز نه با فردی واقعی به اسم هنری کاکسول که با کاراکتری سینمایی و خیالی به اسم آملیا رن همراه میشود؛ یک زن سرزنده و کاربلد در هدایت بالونها که در جلب توجه مردم به کارهایی که اصولا برای آنها جذاب نیست، میدرخشد. او که طراحی شخصیتیاش را میتوان بزرگترین نقطهی قوت فیلم به شمار آورد، به خوبی دربرابر تمام نقطهنظرهای دوستداشتنی اما خشک جیمز قرار میگیرد و در ترکیب با بازیهای کامل فلیسیتی جونز و ادی ردمین که پیشتر هم درون فیلم The Theory of Everything (تئوری همه چیز) بهعنوان یک زوج هنری خوش درخشیده بودند، فیلم را به آرامش میرساند. در حقیقت طی اکثر دقایق آنچه که باعث میشود مخاطبِ علاقهمند، The Aeronauts را ترک نکند، شیمی زیبای بین این دو کاراکتر و این دو بازیگر است که خوشبختانه به هیچ عنوان در دام دچار شدنِ تماموکمال به کلیشههای تهدیدکننده نمیافتد. آنها در فیلم جدید هارپر یکی از بهترین و پیچیدهترین بازیهای کارنامهی سینمایی خود را ارائه نمیکنند اما همیشه دیدنی و باورکردنی باقی میمانند و مشخصا بهترین تصویر ممکن از کاراکترهای نوشتهشده روی کاغذ را تحویل تماشاگر میدهند.
اما همانقدر که باید محترمانه انتخاب بازیگر و بازی گرفتن از نقشآفرینها را جزو نکات مثبت کارگردانی هارپر در فیلم بدانیم و حتی از تلاش واضح او برای استفاده از قابهای غیرتکراری برای نمایش شخصیتها و موقعیتهای محدود به شکلی دیدنی اعلام رضایت کنیم، راهی جز به باد انتقاد گرفتن مدیریت تیم تدوین و جلوههای ویژهی کامپیوتری اثر سینمایی مورد بحث توسط وی نیز نداریم. تدوین اشکالدار The Aeronauts فارغ از لحظاتی که منجر به توضیح بیش از اندازهی رازهای انگشتشمار فیلم برای مخاطب زودتر از زمان مورد نظر فیلمنامه میشود، بارها و بارها هم با تمرکز اضافه روی نماهای تکراری کاری میکند که یک لحظه ماهیت واقعی و ارزش خود را از دست بدهد و صرفا شبیه به سکانسی دیگر از فیلم به نظر برسد؛ درحالیکه حداقل از نظر نمایش وضعیت درونی شخصیتها چند قدم جلوتر از آن قدم برداشته است.
همچنین با اینکه در روزهای اخیر کمتر با فیلمی هالیوودی با بازیگرهای معروف مواجه میشویم که به وضوح بتوان کمبود بودجهی آن را احساس کرد، The Aeronauts به چنین مشکلی دچار است. طوری که بارها و بارها شدت کارتونی و غیرواقعی جلوه کردن محیط اطراف کاراکترها حتی در لحظاتی که آنها روی زمین هستند، بیننده را از صحنه و اتفاقات جریانیافته در آن دور میکند و شرایط لازم برای هدر رفتن پتانسیل یک لحظهی نسبتا خوب را فراهم میآورد. تازه مشکل از آنجایی جدیتر میشود که برخلاف طراحی لباس و گریم و طراحی موی بسیار خوب، حسابشده و جذابِ اثرِ سینمایی مورد بحث، مخاطب میفهمد که سازندگان عملا با CGIها از طراحی صحنهی درستوحسابی فرار کردهاند؛ صحنههایی که نهتنها تولیدشان با همین بودجهی ۴۰ میلیون دلاری ممکن بود، بلکه قطعا مطابق تجربه میشود گفت که حسوحالی واقعیتر و سرزندهتر به بسیاری از سکانسها میبخشیدند و با وجودشان دیگر کارگردان مجبور نبود همیشه بخش زیادی از صحنههای روی زمین را مات نگه دارد تا کامپیوتری بودن آن کمتر روی اعصاب بیننده برود. این یکی از ناراحتکنندهترین مواردی است که میشود در یک فیلم سینمایی امروزی دید؛ پاک کردن بخشهایی مهم از روند محترم تولید یک فیلم سینمایی درست همچون طراحی صحنهی فکرشده و زمانبر برای آن با کمک ابزارهایی همچون CGIها. البته که یک فیلم سینمایی مانند «هوانوردان»، اینگونه به مراتب سریعتر ساخته میشود، پروسهی فیلمبرداری سادهتری دارد و فرصت بیشتری هم برای استفاده از بودجهی آمازون پرایم برای بارها و بارها نمایش ابرهای عظیم و گستردگی آسمان بدون هیچ هدف خاصی (!) پیدا میکند. اما نتیجه آن است که بیننده هم موقع تماشا گاهی تنها میخواهد از بعضی سکانسها بگذرد تا به تصویرسازیهای بهتر برسد.
(پاراگرافهای پایانی مقاله مواردی دربارهی داستان فیلم هوانوردان را اسپویل میکنند)
ورای ضعفهایی همچون استفاده از آلبوم موسیقی متنی که کار عجیبوغریبی برای تقویت فضاسازیها انجام نمیدهد و دچار شدن به تضاد واقعگرایی و غیرواقعگرایی در برخی بخشهای متن و حاشیهی فیلم، آملیا و جیمز در The Aeronauts رابطهای خواستنی دارند. هارپر و تورن در فلشبکها نخست آنها را جداگانه معرفی میکنند و سپس بعد از آن که با عناصری همذاتپندارانه به دنیای این انسانها شخصیت بخشیدند، آرامآرام فلشبکهایی دونفره را به آملیا و جیمز میبخشد. این دو نفر هر لحظه بیشتر و بهتر از قبل همزمان متفاوت و شبیه به یکدیگر به نظر میرسند و در آخر طوری میشود که وقتی آملیا مشغول دل سوزاندن برای جیمز و جنگیدن برای نجات خود و او است، بیننده بداند این فوران احساسات تقصیر بسته نبودن دریچهی کدام آتشفشان است. هارپر با اشاره به مواردی اندک همچون تنهایی و درد آملیا و فشارهای وارد بر جیمز ما را با آنها و سپس آنها را با هم همراه میکند و به فیلمی با یک داستان بسیار ساده هدف میدهد.
در ادامه اما زیباترین بخش فیلم رابطهی آنها است که در اوج عاشقانگی پیش میرود، لحظه به لحظه خواستنیتر میشود و از همه مهمتر هرگز یک عشق عادی را به تصویر نمیکشد. این دو نفر در ذات داستان هیچ نیازی به علاقهمند شدن به یکدیگر به آن تعریف مرسوم ندارند و فیلمساز هم برای چند صحنهی احساسی مخاطبپسند شخصیتهایش را فدا نمیکند. جیمز و آملیا کاملکنندهی یکدیگر هستند، به هم کمک میرسانند، به دوستی و همکاری پراهمیتی چنگ میزنند و مثل بسیاری از همکاریها و دوستیهای عاشقانه، عمیق و تأثیرگذارِ دنیای واقعی لازم نیست که برای زیبا جلوه دادن پازل تشکیلشده با قرار گرفتنشان درکنار هم، به سرعت آنها را عاشق و معشوق خطاب کرد. فیلم The Aeronauts تام هارپر به اندازهی فیلم Wild Rose او با نقشآفرینی جسی باکلی عالی و لایق ستایش نیست. اما هیچکس هم با دیدن آن وقت خود را هدر نمیدهد.