کوستا گاوراس در آخرین ساخته خود با نگاه خلاقانه و انتقادی به بحران اقتصادی و مسائل سیاسی زادگاه خود یعنی یونان میپردازد. با نقد فیلم Adults In Room در میدونی همراه ما باشید.
فیلمهایی که در ژانر سیاسی ساخته میشوند، میتوانند با کمک قالبهای متفاوتی سیاست را زیر سوال ببرند، از آن انتقاد کنند یا لایههای پنهانی از این سیستم را به بیننده نشان بدهند. سینمای سیاسی خیلی مستعد است كه به سینمای حادثه جو تبدیل شود و این نوع سینما در قیاس با ژانرهای متفاوت و مهم سینمایی، گونه چندان شناخته شدهای نیست. اساسا ژانرها، اسطورههای دوران مدرن هستند و چون سینما عامه پسندترین هنر روزگار ماست، ژانرها هم سادهترین افسانههای دوران مدرن هستند كه مهم ترین مسائل بشر مثل قهرمان پروری، خانواده و ترسهای بنیادین بشر را مطرح میكنند.
بنابراین، سینمای سیاسی و شاید خیلی ژانرهای دیگر هم وقتی آغاز به كار میكنند، خودشان را ناچار میبینند برای این كه پیامشان را به مخاطب عام برسانند، به یكی از اینها متمایل شوند. سینمای کوستا گاوراس در این شاخه قرار نمیگیرد. ارتباط بین سیاست و سینما خیلی پیچیده است و نسبت به زمانها و مكانهای متفاوت و سرزمینها و دورههای تاریخی مختلف قابل بررسی و ارزیابی است. زمانی كه یك فیلم ساز نگاهی سیاسی دارد و نمیخواهد فقط سرگرم كند، مثل گدار و یا آیزنشتاین که در سراسر دوران كاری خودش در هر ژانری كه كار میكند و حرف سیاسی خودش را میزند. باید توجه داشت كه این ما را به ژانر سیاسی نمیرساند، بلكه صرفا ما را به نگاه سیاسی میرساند. زمانی است كه هدف اصلاً این نیست، بلكه در مخاطب خاصی كه در جای دیگر این فیلم را میبیند، این نگاه سیاسی شكل میگیرد؛ فیلم سازان با هدف و نگاه سیاسی برای زدن حرف سیاسی خودشان از تمام ژانرها استفاده میكردند و نگاه یا بینش سیاسی یا افشاگری سیاسی خود را در تمام گونهها منعكس میكردند. این كه بتوانیم به فیلمهایی كه با قصد افشا كردن و آگاهی دادن به جامعه خودشان میساختند، عنوان سینمای سیاسی اطلاق كنیم خیلی محل مناقشه است.
فیلمی كه فیلم ساز میسازد به مخاطب، خود فیلم ساز و به دورهای كه در آن زندگی میكنیم بستگی دارد، زیرا سینما بیش از همه هنرها به اجتماع وابسته است. بنابراین، یافتن رگههای سیاسی از بعضی ایدئولوژیها و مواضع سیاسی در فیلمها به شدت تابع زمان، مكان و فضای فرهنگی است و به همین دلیل ژانر سیاسی تشكیل شده است. همچنین باید توجه داشته باشیم كه مصادره کردن این فیلمها صرفا از بعد سیاسی، نوعی جفا به ذات و ساخت سینماست.
سینمای سیاسی میتواند مختصات خودش را داشته باشد، اصولاً فیلم ساز، هنرمند و روشن فكر همه چیز دست خودش نیست. ممكن است او در جامعهای زندگی كند كه زمینه ساز سوق دادنش به جهت گیریهای اجتماعی و سیاسی شود و گریزی از این نوع زاویه دید به لحاظ دغدغهها و حساسیتهایش نداشته باشد. اگر فیلم ساز از ظرفیتهای بصری مطلوب برخوردار باشد كه بتواند تفكر و جهت گیری اجتماعی و سیاسی خاص خودش را به درستی در فیلم اجرا بكند، آن فیلم ماندگار میشود و در گستره تاریخ میتوان همواره ازآن یاد كرد. فیلمهای کوستا گاوراس شامل سینمای سیاسی ماندگاری است که وام گیرنده هیچ گونه تفکر الحاقی و تحمیلی نیست. او استاد بزرگ خلق فیلمهای جدی، پرهیجان و در عین حال سرگرمکنندهی سیاسی است.
گاوراس کارگردان ۸۲ ساله ی یونانی الاصل فرانسوی است که در کودکی به خاطر زمینههای سیاسی چپ گرایانه پدرش از یونان تبعید شدند. غالب فیلمهای گاوراس تم ضد فاشیستی دارند و از رویکردی انتقادی و معترضانه نیز برخوردارند. او به عنوان دستیار، رنه کلر، رنه کلمنس، و ژاک دمی فعالیت خود را در سینما شروع کرد. گاوراس بعد از ساخت چندین فیلم در سال ۱۹۶۹ با ساخت فیلم «Z-زد» برنده جایزه اسکار شد. «Z-زد» یک توصیف چشمگیر از ترور سیاسی در یونان بود که او را مورد تحسین قرار داد. تصویری کلی از سیاستها و موقعیتهای رژیمهای دیکتاتوری و سرکوبگر که برای رسیدن به خواستهها و اهدافشان به هر عملی متوسل میشوند.
«زد» اولین تامل کوستا گاوراس درمورد قدرت و اولین فیلم سهگانه سیاسی او بود که دو فیلم دیگرش «اعتراف» و «حکومت نظامی» هستند. فیلم «زد» خشم راستگرایان را برانگیخت و فیلم محبوب دلدادگان به انقلابهای چپگرایانه شد. «اعتراف» جای مخالفان و مدافعان را تغییر داد و «حکومت نظامی» در میانه ایستاد و برخی آن را تزویر سیاسی خواندند که هم آمریکا را مینوازد و هم از مبارزان انقلابی چهرهای خشن ترسیم میکند.
همچنین گمانه زنیهایی است که ساختن فیلم «اعتراف» برای کوستا گاوراس که پیش از این در فیلم «زد» راستها را افشا کرده بود، کوششی بود برای حفظ تعادل، از طریق حمله به زیادهروی و جزماندیشی چپها. تصویری که گاوراس در فیلم «اعتراف» از کشوری متعلق به بلوک شرق نشان میدهد، مطلوب چپگرایان نبود. حتی ژان لوک گدار بعد از تماشای اعتراف در اظهارنظری جالب توجه، گاوراس را مامور سیا نامید.
از بین فیلمهای گاوراس «حکومت نظامی» مهمترین فیلم اوست. قرار بر این بود که «حکومت نظامی» در انستیتوی فیلم آمریکا به نمایش گذاشته شود، اما جورج استیونز، رئیس انستیتو موضوع فیلم را «نامناسب» و «نامطلوب» دانسته و از اکران آن جلوگیری کرد. حقیقتا فیلمیکه امپریالیسم ایالات متحده را در آمریکای جنوبی نمایان میکند «نامطلوب» است، فیلمیکه به مخاطب آمریکایی میفهماند استاندارد زندگیاش با فقر بیشتر مردم جهان فراهم شده «نامناسب» است.در این فیلم چگونگی تزریق دمکراسی توسط متخصصین سازمان سیا به کشورهای آمریکای لاتین را ملاحظه خواهید کرد. اینکه چگونه آنها تحت عناوینی دلفریب و نیکوکارانه یا علمی، معلمین شکنجه گر سازمان سیا را به کشورهای دیگر میفرستند تا به مسئولین سازمانهای امنیت آمریکای لاتین و شکنجه گران آن کشورها درس شکنجه و ترور مخالفین سیاسی را بدهند. کوستا گاوراس میخواست که فیلم را حتماً در فضای آمریکای لاتین بسازد. کشور شیلی که در آن زمان، آلنده رهبری آنرا به عهده داشت برای فیلمبرداری انتخاب میشود. یکسال پس از ساخت فیلم دولت آلنده به دست پینوشه سقوط میکند و حدود ۳۰ نفر از بازیگران شیلیایی که در این فیلم نقشهای اصلی و فرعی را به عهده داشتند در این زمان محکوم به اعدام، تبعیدهای بلند مدت و زندانی شدند. قصهای آشنا که قابل تعمیم به جغرافیا و ادوار مختلف است.
گاوراس اینبار در فیلم جدید خود «بزرگان در اتاق» یا به زعمی دیگر «جلسه سران»، بدهی کشور یونان به اتحادیه اروپا و سیاست ریاضت اقتصادی تحمیلی بر این کشور را با نگاهی انتقادی خود دستمایه قرارداده است. این فیلم بر اساس خاطرات سیاسی «یانیس واروفاکیس» وزیر دارایی دولت آلکسیس سیپراس، نخست وزیر سابق یونان و رئیس حزب چپ گرای سیریزا در سال ۲۰۱۵ میلادی ساخته شده است. اقتصاد در یونان در وضعیتی بحرانی قرار دارد و کشور رو به ورشکستگیست. دولت جدید در مقابل اتحادیه ی اروپا قیام کرده و وزیر دارایی دولت جدید «یانیس واروفاکیس» برای خروج از این بحران و بدهی به تلاش و مقاومت برابر اتحادیه اروپا میایستد.
فیلم یک ترسیم بصری و بیان خبری تصویری است ازبحران بدهیهای کشور یونان، که با وجود برخورداری درام، از لحنی جدی، پیچیده و منتقدانه با زمینه پررنگ سیاسی بهره میبرد. کم پیش میآید که درامی سیاسی با شخصیت پردازی قابل قبول و پرداخت داستانی جذاب همراه باشد اما «بزرگان در اتاق» با اینکه بیننده را با مجموعه ای از شرایط پیچیده سیاسی و اقتصادی یونان و اتحادیه اروپا رو به رو میکند ولی در برقراری ارتباط موثر با مخاطب موفق عمل میکند. «یانیس واروفاکیس» به عنوان شخصیت مرکزی داستان از شخصیت پردازی خوبی برخوردار است و گاوراس در نشان دادن جزئیات مربوط به خصوصیات رفتاری و ظاهری وی نهایت دقت را خرج کرده است. دقتی که نه تنها در شخصیت پردازی بلکه در تنوع لوکیشن، طراحی لباس و میزانس نیز شاهد آن هستیم. (از لباس بدون کراوات و کوله پشتی یانیس تا جزئیاتی همچون شکلات آب شده و نامه استعفا).
اگر بحران بدهی یونان بازی تاج و تخت بود، بی شک شخصیت «یانیس واروفاکیس» جان اسنو آن خواهد بود؛ غریبه ای شجاع که تحت یوغ دولتها و زیر نظر هیچ قدرتی نیست و تمام تلاشش را جهت بهبود بحران در جغرافیای خود میکند. وضعیتی که توصیفی به مثابه یک تراژدی یونانی و اروپایی است. کارگردان برشی از واقعه تاریخی را انتخاب میکند که نه تنها بر خلاف فیلمهای سیاسی دیگر جانبدارانه نیست بلکه با توجه به پیش زمینه سیاسی خود سعی بر نشان دادن صریح پشت پرده سیاستی دارد که توده مردم از آن بیخبر است.
کارگردان به جز تدوین ریتمیک و میزانسنهای پر تحرک برای جذاب کردن فیلم خود طبق همیشه از موسیقی متن بسیار عالی بهره برده است. اساسا یکی از نکات جالب بعضی فیلمهای گاوراس این است که آدم احساس آشنایی عجیبی با موسیقی فیلم میکند حتی اگر قبلا آن فیلم را ابدا ندیده باشد. اکثر این موسیقیهای آشنا در واقع ساخته دست «میکیس تئوداریکس» است. از کارهای مشهور او که در ایران هم بسیار طرف دار دارد موسیقی متن فیلمهای «حکومت نظامی» و «زد» است. جالب اینجاست که او نیز علاوه بر موسیقی در فعالیتهای سیاسی مشارکت داشته است. تئودوراکیس ساختن موسیقی فیلم را از فیلم«زوربای یونانی» شروع کرد. شروعی تاثیر گذار و شنیدنی. او همچنین موسیقی فیلم «سرپیکو» اثر سیدنی لومت را ساخته است. تئوداریکس موسیقی متاسیمفونیک را با آهنگهای معروف یونانی و غربی و سازهای محبوب یونانی در هم آمیخت و توسعه داد.جدا از موسیقی متن خوش انرژی در فیلم، گاوراس در فیلم «بزرگان در اتاق» سکانسهایی را جهت درگیر کردن حس مخاطب در پیوند با مسائل سیاسی به خوبی گنجانده است.
به عنوان مثال سکانسی که یانیس در رستوران با همسر و دوستان خود جهت طرح تئوریای مشغول صحبت هستند که مردم با شناختن او به عنوان وزیر دارایی وقت جمع میشوند و روبروی او میایستند اما نه صحبت و حرفی میزنند و نه اعتراض و بحثی. گویی آنها چشم امیدشان به یانیس برای اصلاح معیشت خود بستهاند اما فاصلهای که میان سیاستمداران با مردم همیشه وجود دارد مانع از گفتگو میشوند آنها بی هیچ سخنی فقط نگاه میکنند و نگاهشان حاوی پیام مهمی از جامعه آماری مردم یونان است. آنها در رنجی هستند که سکوت بلندترین فریادشان است. دیگر اعتراض و فریاد راه به جایی نبرده است و مردم تنها خواسته شان عمل سیاستمداران برای بهبود اوضاع است. اوضاعی که برای شرح آن مجبوریم فرای متن فیلم و در قالب اطلاعات از جغرافیا و شرایط یونان در آن سالها، به توضیح آن بپردازیم.
شاید اگر این فیلم به صورت مستند و نه داستانی روایت میشد قابلیت جذب و یا ارجاع آن به سایر کشورهای در این شرایط محدود میشد. اما فیلم روایتی واقع گرایانه از اتفاقات دولت یونان در مصاف چالشهای اقتصادی سیاسی بعد از ورشکستگی بزرگ سال ۲۰۰۸ را بر میگزیند که اقتصاد اروپا و جهان را تحت تاثیر قرار داد. یونان از سال ۲۰۰۴ به دلیل افزایش کسری بودجه مجبور به دریافت وام از صندوق بین المللی پول و بانک مرکزی اروپا شد. بر اساس قوانین وضع شده، این نهادهای مالی، کشورهای متقاضی وام را مجبور به انجام اصلاحات ساختاری اقتصادی که به ریاضت اقتصادی معروف شد، میکردند.
این اصلاحات اجباری که بیشتر به سمت کاهش هزینههای دولتی نظیر کاهش حقوق بازنشستگان، افزایش میزان مالیات مشاغل، تعدیل نیرو در بخشهای دولتی و کاهش چشمگیر حمایتی از واحدهای صنعتی و تجاری بود، منجر به تعطیلی بخشهای بسیار زیادی از مشاغل و واحدهای تولیدی، صنعتی و تجاری گردید. این امر میزان نارضایتی عمومیدر کشورها را افزایش میداد.
یونان یک کشور با اقتصاد متوسط رتبه ۳۸ تولید ناخالص دنیا که در زمینه تولید روغن زیتون و گردشگری جز ۳ کشور برتر دنیا قرار دارد. صندوق بین المللی پول و بانک مرکزی اروپا که تحت نفوذ مستقیم آلمان قرار دارند، منویات استعماری نوینی برای کشورهای بدهکار ایجاد میکنند. به گونه ای که کشورهای بدهکار، هر روز بدهکار تر و بیشتر تحت سلطه ابر قدرتهای اروپایی قرار میگیرند. تروییکای اروپایی سودهای هنگفتی از بدهی کشور نصیب خود میکنند و در واقع اقتصاد بیمار بانکداری غربی با افزایش بدهی کشورهای درگیر چالش تامین میکنند. این فیلم نمایانگر تلاشهای مردمان تحت فشار و خسته یونان است که برای خروج از فلاکت فعلی اقدام به انتخاب نخست وزیر چپ گرا میکنند، بلکه بتوانند با مذاکرات موثر از فشار بدهیهای خارجی و طرح ریاضت اقتصادی خارج شوند. بر اساس اساطیر یونان باستان، پاندورا دختری بود که جعبهای در اختیار گرفت و از وی خواسته شد که هرگز آن را باز نکند. زمانی که پاندورا این جعبه را باز کرد، شیاطین غیرقابل کنترلی از آن بیرون جهیدند. پاندورا نمیدانست که باز کردن جعبه چنین عاقبتی در پی دارد و به همین دلیل بخشیده شد. اما تروییکا (کمیتهای سه جانبه شامل کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول) بخشیده نخواهد شد. آنها آگاهانه این جعبه را باز کردند زیرا متکبرانه بر این باورند که میتوانند دست به این کار زده و عواقب آن را کنترل کنند.
یانوس واروفاکیس، وزیر دارائی یونان، از اقتصاددانان طرفدار نظریه بازیها است. استراتژی دولت چپگرای یونان از آغاز مذاکرات با اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول خطوط روشنی از تئوری بازیها را به نمایش میگذارد. تعیین استراتژی بر اساس واکنشهای طرف مقابل بازی. اساس این استراتژی بر آن است که زمین بازی همان میماند که بود. آنچه تغییر میکند سهم طرفین است.
به عبارتی روشنتر دولت سیریزا از همان آغاز اعلام کرد که دولتی اروپائی و در حوزه یورو است و در همین حوزه هم باقی خواهد ماند. برنامه انتخاباتیاش هم بر همین مبنا بود. تجدید مذاکرات برای تأمین بهترین شرایط ممکن برای یونان. سیریزا از دو جهت قصد ترک اروپای واحد را نداشت. هم از نظر ژئوپلیتیک جهانی و هم از نظر نظم داخلی. نه قصد داشت به بلوک رقیب بریکس بپیوندد و نه قصد داشت در بنیانهای نظم سرمایه داری یونان دست ببرد.
اما هم بلوک رقیب بریکس و هم تهدید یک انقلاب اجتماعی برگهای برندهای در دست سیریزا در بازی با قدرتهای بلامنازع اروپا، آلمان و شرکایش در شمال اروپا و مزدورانش در شرق اروپا، بود. یونان و «نهادها». این دو سوی نبرد است. «نهادها» اسمی بود که با روی کار آمدن سیریزا و در جریان مذاکرات بر طرف مقابل گذاشته شده بود که تا آن زمان به نام تروییکا خوانده میشد. تغییری سمبلیک که البته مثل هر چیز سمبلیک دیگری جابجایی معینی را در سطحی از قضایا به نمایش میگذاشت. تروییکا رسما هیاتی سه نفره متشکل از نمایندگان بانک مرکزی اروپا، صندوق بین المللی و کمیسیون اروپا بود. هیاتی متشکل از بوروکراتهای چرتکه انداز که رسما به کسی هم پاسخگو نبود. دستورات کسانی را اجرا میکردند که خود پشت پرده بودند.
تبدیل تروییکا به «نهادها» به معنای کنار رفتن این پرده و ظاهر شدن نیروهای پشت صحنه بود. اکنون این خود وزرای اقتصاد 19 کشور عضو حوزهی یورو و رؤسایشان بودند که در صحنه ظاهر میشدند و شدند. اکنون بهتر میشد به همگان نشان داد که پشت سر اینان نیز کلان بانکهای بین المللی ایستادهاند. نبرد یونان با این جبهه نیرومند نبردی است بسیار نابرابر، لااقل در نگاه اول.
یونان، کشور کوچکی است در مقابل تجارت اروپای واحد (16 میلیارد یورو صادرات در مقابل 3887 میلیارد یورو و 47 میلیارد یورو واردات در مقابل 3962 میلیارد یورو )حتی به یک درصد هم نمیرسد در مقابل بلوکی از 18 کشور قرار گرفته است که بیش از هشتاد درصد تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا (بیش از 12 تریلیون دلار در سال 2014) را به خود اختصاص داده است.
نفس این نبرد نابرابر همه عناصر تبدیل شدن به یک میتولوژی دوران مدرن را با خود دارد. نبرد یونان و «نهادها» جنگی ناعادلانه به نظر میرسد. با این همه سیریزا از ورود به این نبرد خودداری نکرد. نبردی که توازن قوای دو طرف در آن چنان نابرابر است که هر گونه تصور موفقیت یونان در آن دیوانگی به نظر میرسد. اما نه این نبرد نبردی عادی است و نه توازن قوای فعلی بین دو طرف گویای همه چیز است.
اصابت پرندهای کوچک به نقطهی حساس یک هواپیما میتوان باعث سقوط آن شود. و البته پرنده هم زنده نخواهد ماند. اما خلبان هواپیما باید که تمام مهارت خود را بکار بگیرد تا از اصابت جلوگیری کند. یونان کوچک با سیریزا شتاب پرنده ای را به خود گرفت که مستقیما به سمت موتور هواپیمای اروپای یورو هجوم برده بود و این موتور فقط یک نام دارد: ریاضت اقتصادی. این آغاز کار سیریزا بود. اما در ادامه سیریزا با چرخشی عجیب مواضع انقلابی خود را ترک کرد و بازی را به حریف واگذار کرد.
یونان از سال ۲۰۱۰ وامهایی میلیاردی از اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول دریافت کرد تا بتواند قبل از همه بدهیاش به بانکهای آلمانی را پرداخت کند و ثبات اقتصادی حوزی یورو را تأمین کند. در مقابل باید هزینههای دولتی را کاهش میداد، مالیاتها را افزایش میداد، صدها هزار شاغل را بیکار میکرد، دستمزدها را کاهش میداد و غیره. این شدیدترین برنامه قطع خدماتی بود که یک دولت اروپائی بعد از جنگ دوم جهانی تاکنون به خود دیده است.
بر خلاف پیشبینیهای طلبکاران این سیاست همانطور که انتظار میرفت به فاجعه منجر شد. توان اقتصادی یونان به اندازه یک چهارم کاهش یافت، بیکاری به رقم سی درصد رسید و یک سوم یونانیان امروز فقیرند. در عوض میزان بدهیها بالا رفت. برای بازپرداخت این بدهیها، اتحادیه اروپا و صندوق بیشتر و بیشتر وام در اختیار یونان گذاشتند و در مقابل باز هم خواستار قطع خدمات بیشتری شدند. این امر منجر به کاهش تولید ناخالص داخلی یونان به طور مرتب شد و روز به روز به بدهیهای خارجی آنها افزوده شد. طی مذاکرات صورت گرفته دولت جدید با اتحادیه اروپا، دستهای پشت پرده فشار مضاعفی به یونان وارد نمودند تا آنجا نخست وزیر طی اقدامی بی سابقه رفراندوم در خصوص پذیرش مفاد جدید نهادها برگذار کرد که با اختلاف نظر مردم خروج از طرح ریاضت اقتصادی بود.
در واقع گاوراس نشان میدهد که قهرمانهایی چون یانیس که بی هیچ وابستگی جناحی و حزبی برای منفعت مردم به جنگ اقتصادی میروند در نهایت برابر قدرتهای بزرگ و پشت پرده سیاست، قربانی میشوند. سیاست چیزی نیست که ما از رسانهها میبینیم و میشنویم، انتفاع افراد در قدرتها همیشه بر انتفاع مردم ارجحیت دارد. ملتها به زعم سیاسیون با ملتهای واقعی فرق دارند، سیاسیون ،ملتها را مصادره به نفع ثروت و قدرت شخصی خود میکنند و ملت تعریفی متفاوت با آنچه میشنویم دارد.در این هزارتوی غامض سیاست فهمیدن واقعیت و حق از باطل راه به جایی نمیبرد چرا که در بازی بزرگان در اتاق مردم پشت درب حقیقت میایستند و همیشه تعاریف جدیدی از واژههایی بزرگ که به لجن کشیده شدهاند وجود دارد. واژههایی همچون حق، معیشت، آزادی، وطن، مردم و عشق.