«۲۲ جولای» به کارگردانی پل گرینگرس، یکی از محصولات سینمایی ارزشمند نتفلیکس در سال جاری است که یک فاجعهی تروریستی را در فیلم درامی که بیشباهت با مستندهای بلند نیست، به تصویر میکشد.
شدت واقعگراییِ 22 July و فاصله گرفتن سازندگانِ آن از خلق شخصیتهای سینمایی در اکثر دقایقش، به قدری زیاد است که یقینا باعث زدهشدن بسیاری از تماشاگران عام از فیلم میشود
فیلمهای حادثهای همانقدر که پتانسیل تبدیل شدن به درامهایی تکاندهنده را یدک میکشند، میتوانند بدون پرداخت شخصیتها و داشتن حرفی مشخص، تبدیل به نسخهی خستهکنندهای از واقعیت شوند. چون آثار سینمایی مورد اشاره، گاهی مواقع متریالهای کافی برای خلق یک فیلمنامهی طولانی را ندارند و گاهی اوقات هم آنقدر ماجرای اتفاقافتاده خودش گسترده و بزرگ است که عملا فیلمساز هیچ نقش هنری خاصی در پروسهی تبدیل آن به یک قصهی لایق دیدن در سالهای سینما، ایفا نمیکند. نتیجه هم چیزی جز حذف خلاقیتهای هنری از داستان نیست و همه هم میدانیم که چنین رخدادی، تا چه اندازه میتواند در تبدیل شدن یک فیلم به محصولی کمارزش، اثرگذار باشد. اما در این بین، ساختههایی هم هستند که سعی میکنند به هر حالت ممکن، شکل شبه اوریجینال خودشان را بیابند و ورای خوب یا بد بودن، جلوتر از فیلمهایی که فقط به هدف نشان دادن یک واقعیت تلخ یا شیرین آفریده میشوند، حرکت کنند. «بیست و دوم جولای» هم یکی از همین فیلمها است. اثری از نتفلیکس که این روزها ناجی پروژههای ارزشمند بدون سرمایهگذار و تولیدکنندهی بسیاری از سریالها و فیلمهای عالی روز شده است و حتی پایین بودن کیفیت بسیاری از آثارش، بیشتر از آن که نشاندهندهی کمکیفیتیاش باشد، تعداد پروژههای فوقالعاده زیاد مدیرانش را یادآور میشود. مجموعهای که هر سال آنقدر محصولات سطح بالا و عالی تولید میکند که با دیدن تکتکشان، احتمالا وقتی برای شکایت کردن از ضعف سریالها و فیلمهای بدش باقی نمیماند.
«بیست و دوم جولای» نیز جایی مابین آثار لایق تماشای نتفلیکس، ترسی از تبدیل شدن به چیزی متفاوت ندارد. شاید چون سودآوریاش با یک حساب و کتاب ساده سنجیده نمیشود و منتشر شدنش بر روی سرویسی اینچنین، سازندگان را با خیال راحتتری به استفاده از بیست میلیون دلار بودجه به شکل دلخواهشان، دعوت میکند. فیلم سعی کرده هم یک مستند بلند و هم یک داستانگوی درام باشد و با این که بعضا در ترکیب این دو مورد با یکدیگر با شکستهای جدی هم روبهرو میشود، در اکثر اوقات به شکلی موفقیتآمیز، قصهاش را میگوید. طوری که در عین بازیگرمحور بودن تمامی سکانسها و فیلمبرداری شدن همهی صحنههای آن مثل مابقی فیلمها، ثانیههای زیادی را در طولش پیدا میکنیم که به جرئت میتوان پذیرفت که در آنها، تفاوت ویژهای با یک مستند باکیفیت و سطح بالا از حادثهی رخداده، ندارد. البته این نظم در اواخر فیلم و به بیان دقیقتر درون پردهی سوم فیلمنامهی آن به هم میخورد. آنجا که فیلمساز میخواهد با این بههمریختگی، بار احساسی اثرش را به واسطهی خلق یک پروتاگونیست حقیقی افزایش دهد و کموبیش، به موفقیتهایی هم دست مییابد.
شدت واقعگراییِ 22July و فاصله گرفتن سازندگانِ آن از خلق شخصیتهای سینمایی در اکثر دقایقش، به قدری زیاد است که یقینا باعث زدهشدن بسیاری از تماشاگران عام از فیلم میشود و در عین حال همین نحوهی داستانگویی، اصلیترین مسببِ سر و شکل بخشیدن به جلوهی ترسناک حملات تروریستی لابهلای دقایق آن به شمار میرود. طوری که اگر موقع دیدن اثری همچون «سالی» (Sully: Miracle on the Hudson) به کارگردانی کلینت ایستوود، همواره میدانیم که هواپیما نابود نمیشود و قطعا تام هنکس همهی مسافران را بیاشکال فرود خواهد آورد، اینجا به خاطر ماهیت خونبار اتفاق و عدم وجود یک کاراکتر مشخص در یک ساعت ابتدایی فیلم، شدت استرس به قدری بالا میرود که مخاطب خودش را درون موقعیت احساس میکند. چرا؟ چون در آن فیلمها ما از اصل حادثه، موفقیتآمیز بودنش و مواردی از ایندست خبر داریم و هرگز حتی برای یک ثانیه، ترس ناشی از حضور در یک هواپیمای در حال سقوط، به مخاطب القا نمیشود. البته دلیلی هم ندارد. چون القای چنین ترسی در آن آثار به مخاطب شاید شیوهی پیش پا افتادهای برای آفرینش تعلیق باشد و هیچ هدفگذاری خاصی را دنبال نکند. اما هدف اصلی «۲۲ جولای» نشان دادن زشتیها و پستیهای هرگونه عمل تروریستی به مخاطبانش است و باور کنید که هیچچیزی مثل روایت مستندگونه و خالی از شخصیت آن در دقایق آغازین، باعث قوت گرفتن این پیام در ذهن مخاطب نمیشود. چون در نود و نه درصد فیلمهای حادثهای، ما در همان پنج دقیقهی اول متوجه میشویم که چه کسی کاراکتر اصلی است و چه اشخاصی حکم کاراکترهای اضافی کنار او را دارند. افرادی که کشته میشوند و به سبب اطمینان مخاطب نسبت به دوام آوردن کاراکتر اصلی حداقل تا اواخر قصه، هیچکس از کشته شدنشان غم یا ترس خاصی را احساس نمیکند.
ولی در سکانسهای ابتدایی «بیست و دوم جولای»، وقتی تروریستِ تهوعآور و ترسناک داستان اسلحهاش را برمیدارد و به سمت نوجوانهای حاضر در جزیره میرود، ما مطلقا هیچکس را نمیشناسیم و فقط در برابر فاجعهای قرار میگیریم که غیر انسانی و دهشتناک جلوه میکند. وقتی او اسلحهاش را رو سمت به دوربین میگیرد، وقتی بین درختان جزیره دنبال آدمهایی بیشتر برای کشتن میگردد و وقتی بیاحساس وارد حیطهای پستتر از دنیای حیوانات وحشی درنده میشود، ما نمیدانیم که باید حواسمان را به چه شخصی جلب کنیم و مراقب این باشیم که کدام کاراکتر، گلوله نخورد. به جای اینها، مخاطب تنها مشتی نوجوان را میبیند که نمیخواهند بمیرند. نمیخواهند با همهی عادی بودنشان توسط گلولههای چنین انسانی از بین بروند و دقیقا در میان دستوپا زدنهایشان برای حیات، تماشگر خودش را مابین آنها تصور میکند.
در چنین صحنههایی از «۲۲ جولای» بیننده از خود میپرسد که چه اتفاقی میافتاد اگر او هم جایی بین آدمهای حاضر در مقابل دوربین داشت و چه میشد اگر یک حادثهی تروریستی اینگونه برایش پیش میآمد و همین ترس ناشی از قرارگیری در موقعیت، باعث میشود که ورای تفکراتش نسبت به مسائل سیاسی و غیرسیاسی جهان، از ماهیت اتفاق متنفر شود. این یعنی بخشیدن حسی شبیه شنیدن اخبار یک حادثهی تروریستی به مخاطب اما به شکلی قابل لمستر. کاری که با توجه به رخدادهای ترسناک و غمانگیز اتفاقافتاده در سرتاسر دنیا درون سالهای اخیر، یقینا سینما اینگونه میتواند با انجام آن قدمهای پررنگی در نشان دادن شدت بدی مسائل تروریستی بردارد. چون شاید در مطالعهی روزنامهها خواندن جملهی «هفت و هفت نفر در حملهی تروریستی نروژ کشته شدند»، تنها باعث ناراحتی و تعجبمان برای کسری از دقایق بشود ولی وقتی خودتان را بین این افراد ببینید، ترس روانی از تروریست باعث میشود که موضعتان در برابر چنین پدیدهی زشتی، حالتی به شدت جدیتر از قبل، پیدا کند.
ساختهی پل گرینگرس متاسفانه در دستاوردهای فنیاش به اندازهی انتخاب سبک داستانگویی هنرمند نبوده است و میشود به جرئت گفت که به جز حفظ فرمت تصویری مستندمانند به شکل هوشمندانه در تمامی دقایق، نکتهی مثبت دیگری را یدک نمیکشد. فیلم در نه قاببندیها و فیلمبرداری و تدوین و نه حتی استفاده از موسیقیها و طراحی صحنه، ویژگی خاصی را یدک نمیکشد و اگر یک درصد مخاطب نتواند با تم دردناک و ضد تروریستی حاضر در آن ارتباط بگیرد، ممکن است خیلی سریعتر از آنچه که باید از آن خسته شود و فراموشش کند،. هرچند که اصلیترین ضعف 22July در داستانگویی، موقع مواجههی بیننده با بخشهای پایانی داستان افشا میشود.
نقطهای که در آن همهی کاراکترها کارهایی مطلقا مورد انتظار را به شکلی مورد انتظار انجام میدهند و عملا اثر هیچ آوردهی تازهای را برای مخاطبانش به ارمغان نمیآورد. چون اصولا چنین بخشهایی از داستانهای حادثهای واقعی، زمان در سینما دیدنی میشوند که که با کارگردانی و داستانگویی بصری و بهرهبرداری معرکه از صداگذاریها، بار عاطفی ماجرا را به شکلی قابل درک برای مخاطب به وجود او تزریق کنند. ولی به سبب خالی بودن فیلم از این موارد و صرفا استاندارد بودنش در اکثر بخشها، پردهی سوم برای من حکم فیلمی را پیدا کرد که میخواست داستانی احساسی را در قالب یک مستند بگوید. فرمتی که نهتنها جواب نمیهد، بلکه بعضی مواقع اغراقآمیز هم به نظر میرسد. برای نمونه، فیلمساز همیشه در طول سکانسهای اثرش با استفاده از دادن تکانهای اضافه به دوربین، سعی میکند موقعیت را به شکلی باورپذیرتر نشان دهد. به گونهای که مثلا سکانسهای جریانیافته در دفتر نخستوزیری، دقیقا حس و حال تماشای تصاویر ضبطشده در ساختمان نخستوزیری کشور نروژ را تقدیممان کنند. اما وقتی فیلمساز در قسمتهای دردناکی مانند لحظات اشک ریختن کاراکتر اصلی درون دادگاه هم روشی به جز همین فیلمبرداری را دنبال نکرده، چیزی که در دقایق قبلی بخشی از فرم محترم اثر را تشکیل میداد، تبدیل به تلاشی بیمعنی برای واقعگرایانه جلوه دادن همهچیز میشود.
فارغ از تک به تک بخشهای تشکیلدهندهی «بیست و دوم جولای»، نباید از بازی بازیگران آن غافل شد. چون نقشآفرینیهای حاضر در فیلم، یکی از پیچیدهترین مسائل شکلدهنده به این محصول نتفلیکس هستند و که لیاقت بررسی شدن را دارند. عنصری که اگر بخواهید درونش به شکل سطحی کیفیت کلی نقشآفرینهای فیلم را بسنجید، احتمالا آن را چیزی فراتر از دربردارندهی عملکردی راضیکننده خطاب نمیکنید اما اگر در ساختار فیلم دقیق شوید، موفق به درک شدت خوب بودنش میشوید. به بیان سادهتر، 22July قرار است آنقدر تصویر واقعگرایانهای از یک حادثهی تلخ رخداده در بیست و دوم جولای سال ۲۰۱۱ میلادی را ارائه کند که آدمهای مقابل دوربینش تقریبا به جای شخصیت، انسانهایی واقعی شوند و بازیگران هم همین کار را به بهترین حالت ممکن با اجراهایشان انجام دادهاند. هنر آنها در این است که طوری بازی میکنند که مخاطب در عین درک همهی کنشها و واکنشهایشان به رخدادهای گوناگون، این افراد را در قامت کاراکترهای سینمایی نبیند و بتواند با کمک آنها سکانسهای فیلم را همانگونه که پل گرینگرس میخواسته، به عنوان فیلمهای واقعی ضبطشده در روزهای اتفاق افتادن حوادث، از نظر بگذراند. همچنین غلبهی دائمی لهجهی نروژی بر تکتک ثانیههای اثر، باعث میشود که به شکلی قابل قبول و جذاب، هم دیالوگها در زبان بینالمللی انگلیسی بیان شوند و هم این موضوع مخاطب در فاصلهای دورتر از حادثه قرار ندهد.
«۲۲ جولای» که خیلیها آن را برای تبلیغات هم که شده به عنوان فیلم جدید کارگردان «جیسون بورن» (Jason Bourne) محصول سال ۲۰۱۶ یاد میکنند، اثر فوقالعادهای نیست و قطعا شانس خاصی در کسب جوایز اصلی هیچ جشنواره یا مراسم بزرگی ندارد. اما این فیلم ورای سادگی بیش از اندازهاش در بخشهای فنی و فارغ از خستهکنندگی اندک و خستهکنندگی واقعا زیادی که در بعضی دقایق، به ترتیب تقدیم مخاطبان جدیتر و مخاطبان عام هنر هفتم میکند، حرف مهمی برای گفتن را یدک میکشد. حرفی که فیلمساز برای بیان آن به دنبال بهترین روش ممکن بوده است و از قضا واقعا به یکی از بهترین حالات ممکن، بیان میشود. طوری که وقتی آن را تماشا میکنیم، حداقل اندکی هم که شده بفهمیم یک عملیات تروریستی، چهقدر زشت، چهقدر ناراحتکننده و چهقدر ترسناک است. زیرا وقتی قهرمانی مقابل چشمان مخاطب نباشد، در صورت پرداخت درست داستان، میتوان ترس از حادثه را به شکلی عمیقتر تجربه کرد. آنقدر عمیق که تنفرمان از جنگ، از تروریست یا هر پدیدهی زشت دیگری در جهان مدرن، صدها برابر شود.