فیلم «یک روز طولانی» اولین فیلم بابک بهرام بیگی است که به تازگی در گروه هنر و تجربه اکران خود را شروع کرده است.
بیش از دو سال از آغاز به کار گروه سینمایی هنر و تجربه میگذرد. بخش مهم و انکارنشدنی از سینما ایران که بنا به ماهیتاش بر خلاف جریان اصلی سینما با هدف اصلی بازگشت سرمایه آغاز نشده و کماکان پس از گذشت بیش از دو سال به کارش ادامه میدهد. جریانی که متعلق به سینمای مستقل است و حمایت دولتی از آثار ساخته شده صورت نمیگیرد و همین موضوع دلیلی بر پایین بودن هزینه ساخت و در نهایت اثر گذاشتن بر کیفیت فیلمها خواهد بود. چالشی که فیلمسازانِ این جریان در تلاش هستند تا با موضوعات و تکنیکهای نابی که به سراغش میروند آن را جبران کنند. در این روزها پس از افت محسوسی که در آثار هنر و تجربه دیده شد فیلمهای «سینمانیمکت» ساخته محمد رحمانیان، کارگردان با سابقه تئاتر، و «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی (همزمان با اکران در گروه اصلی) به جمع فیلمهای اکران شده پیوستند تا نفسی تازه به این گروه بدمند. همزمان با اکران این دو فیلم، «یک روز طولانی» اولین ساخته بابک بهرام بیگی اکران خود را آغاز کرده است.
«یک روز طولانی» روایت سادهای از یک نقاش ساکن آلمان، شاهین با بازی رضا بهبودی، است که پس از سالها یک روز به زادگاهاش، قزوین، بازگشته تا گشتی در شهر بزند و خاطرات گذشته خود را زنده کند. او که همراه با برادرش وارد شهر شده ناخواسته و به درخواست برادر پایاش به ماجرای ساده و پیش پا افتادهای بازمیشود که او را به دو راهی انتخاب و تصمیمگیری میرساند. تصمیمی که ممکن است برای اغلب مخاطبان بیاهمیت باشد اما شاید این اتفاق ساده نقبی به تصمیمگیریهای بیشمار آدمهای امروز میزند و بررسی میکند که درست و غلط در هر تصمیم انسان در جهان اطرافش و در مقابله با انسانهای دور و برش چگونه است؟
شاهین شخصیت درونگرا و ساکتی دارد. این موضوع را از همان لحظات ابتدایی فیلم میتوان فهمید. جایی که در حال شنیدن حرفهای برادرش به خاطر دیدن لاشه یک سگِ در شرف مرگ میایستد و نفس نفس زدن سگ را نگاه میکند اما کاری جز به خاک سپردناش از دستاش برنمیآید. در همین اتفاق ساده ویژگی شخصیتی به خصوصی وجود دارد که شاهین را از همه آدمهای دور و برش مستثنی میکند. او نسبت به جهان اطرافش نگران و مسئول است. از بین تمامی ماشینهایی که با سرعت در خیابان برای رسیدن به گذران زندگی خود میگذرند فقط شاهین میایستد تا به جان از دست رفته یک سگ که نشان وفاداری است ادای احترام کند.
در فیلم از گذشته شاهین به جز حرفهای اندکی که خودش به نیلوفر، با بازی شبنم مقدمی، میزند و معدود ویژگیهای مختصری که دوست قدیمیاش در غذاخوری از او میگوید، که لات محل بوده است، چندان اطلاعاتی داده نمیشود. اما از همین رفتار شاهین (خاک کردن سگ) میتوان حدس زد که او احساس گناهکار بودن دارد. کسی که برای بخشوده شدن خود سعی دارد تا خوبی کند اما در تشخیص خوبی دچار تردید میشود.
اغلب انسانها در گذشته خود اتفاقاتی را پشت سر گذاشتهاند که آنها را دچار عذاب وجدان کردهاست. نحوه مواجه انسانها با این حوادث به ویژگیهای شخصیتیشان بازمیگردد. در این میان شاهین به دنبال انتخاب راهی شرافتمندانه است. اما یکی از مشکلاتی که در طرح فیلمنامه «یک روز طولانی» دیده میشود به مسئله اولویت در انتخابهای شخصیت بازمیگردد. آیا پرداخت قرض پدر سارا، دختر ۹ سالهای که شاهین به او دروغ میگوید، آنقدری ارزش حیاتی دارد که به تنهایی بار قصه اصلی فیلم را به دوش بکشد؟ اصلاً چرا شاهین با ویژگیهایی که از درستکاریاش سراغ داریم قبول میکند که به بردارش کمک کند؟
موقعیت اصلی که شخصیت مرکزی در یک فیلمنامه با آن مواجه میشود باید در فضای قصه و برای شخصیت ارزشی حیاتی ایجاد کند تا همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد. حال این ارزش حیاتی لزوماً به مرگ یا زندگی افراد ارتباطی ندارد اما میبایست شخصیت را در فشار تصمیمگیری قرار دهد. در فیلم «یک روز طولانی» اگر شاهین در هر لحظه از داستان همه اتفاقات را نیمه کاره رها کند و برود چندان فرقی به حال خودش و دیگران ندارد. او یک عنصری خارجی است و موقعیت دراماتیک و مرکزی داستان آنقدری قوت ندارد که او را تبدیل به عنصری مهم در داستان تبدیل کند. همین عدم همذاتپنداری در لحظاتی از داستان باعث شده که فیلم به سمت شعاری بودن برود.
شاهین کسی است که سالها در غربت بوده و توانسته از راه هنر زندگیاش را بگذراند اما احساس دینی به برادرش دارد که همین باعث میشود در کنارش احساس ضعف کند. تلاش فیلمنامهنویس برای روایت کردن داستاناش در کوتاهترین زمان ممکن یعنی نزدیک به ۲۴ ساعت و محدود بودن موقعیتهای داستانی برای شناخت تمامی شخصیتها باعث شده تصویری که از سامان، برادر شاهین، به مخاطب داده میشود متظاهرانه و یکطرفه باشد. در واقع فیلمساز نتوانسته قضاوتاش نسبت به سامان را پنهان کند و از او یک شخصیت تیره ساخته است.
روابط دو برادر در ادبیات ریشهای طولانی دارد. هر چه به ادبیات مدرن نزدیک شویم این روابط تیرهتر و پیچیدهتر میشود. آرتور شنیستلر نویسنده و پزشک آلمانی همدوره زیگموند فروید در داستان کوتاه «گریز به تاریکی» درباره این رابطه مینویسد: «رابطه برادر با برادر نه تنها بهترین و پاکترین امتیاز زندگی به شمار میرود بلکه همچنین به طور کلی تنها رابطهای است که طبیعت به آن استحکامی درخور بخشیده است. حتی پایدارتر از رابطهی فرزند با والدین که دیر یا زود و مطمئناً از نظر خود فرزندان نیز روزی محکوم به فنا بوده است.» سرنوشتی که برای برادرها در انتهای فیلم اتفاق میافتد به نوعی هدف ناخودآگاه شخصیت شاهین را برملا میکند. مهمترین ضعفی که از شاهین در طول فیلم گفته میشود رابطه پیچیده در برابر برادرش است. نگاه انساندوستانه شاهین را اگر کنار بگذاریم، شاید دلیلی که باعث میشود تا او بخواهد به پدر سارا کمک کند به مقابله با برادرش بازگردد. لحظهای که هر دو کنار هم سیگار میکشند لحظهای است که دو نیروی مخالف داستان که پنهانی با هم در افتادهاند در کنار یکدیگر آرام میگیرند. نبردی که رگههای ابتدایی آن از آغاز داستان شروع شده و با تصمیم نهایی شاهین که بر مخاطب پوشیده میماند به پایان میرسد. هر چند میتوان از نوع رابطه شاهین با سامان و نیلوفر حدسهایی درباره انتخاب شاهین زد.
در فیلم «دور (اوزاک)» ساخته نوری بیلگه جیلان فیلمساز شناختهشده ترکیه شخصیتی وجود دارد که مسیر برعکس شاهین را طی میکند. او روستای خود را ترک میکند و با آرزوهای بسیار به شهر میآید و دوست دارد که به عنوان ملوان روی کشتیها کار کند. او از دور شنیده که حقوق ملوانها خوب است. اما در اولین مواجهاش با ساحل به یک کشتی بسیار بزرگ برمیخورد که به گل نشسته و عدهای تلاش میکنند تا به وسیله ماشینهایی صافاش کنند. تمام آرزوهای مرد در اولین مواجهاش با هدفی که در سر داشته کاملاً نقش بر آب میشود. به طور مشابه شخصیت شاهین در فیلم «یک روز طولانی» با صحنهای مواجه میشود که شکل کارگردانی و محل دوربین بر اساس آن انتخاب شده تا صحنه را هولناک نشان دهند. شاهین در گذرش به محله قدیمیاش به خانه قدیمیشان میرود و آن خانه کاملاً ویران شده و در حال از نو ساخته شدن است. این اتفاق تماماً مواجه شاهین با گذشتهاش را تحت تأثیر قرار میدهد. زمان توانسته در محیط دگرگونی بهوجود بیاورد همانطور که این دگرگونی در انسانها نیز به چشم میآید. اما ای کاش نمود این ایده که گوشهی کمی از فیلم را در برگرفته است، در تمام مدت فیلم نقش ایفا میکرد و سهم بیشتری نسبت به داستان قولِ شاهین به سارا پر میکرد.
به اتفاق ابتدای فیلم بازگردیم. نفس نفس زدن سگی در بیابان و ناچاری شاهین از حقیقتی که با آن روبروست. سرنوشت و جبر عنصر مهمی است که گاهی حتی توانش از قدرت تصمیمگیری ما هم فراتر میرود. انسان معاصر به دلیل پیچیدگیهای همنوعانش در شرایطی قرار گرفته که به سختی میتواند فرق خوب و بد را تشخیص دهد و اگر تشخیص دهد شاید فرصت کمی برای عمل کردن به تصمیماش داشته باشد. «یک روز طولانی» یک فیلم ساده و بیادعا درباره یک موضوع اخلاقی بسیار مهم است و فیلمساز تمام تلاشاش را کرده تا با حذف تمام زائدات، فقط و فقط به همین موضوع بپردازد و شاید همین اتفاق کمی به شاکله اصلی فیلم ضربه زده است اما کماکان موضوع قابل تأمل و حیاتی در فیلم عنوان میشود که شاید مدتهاست از ذهن همه ما رخت بر بسته است.