نقد فیلم گریه کن ماچو (Cry Macho) | کلینت ایستوود خستگی ناپذیر

نقد فیلم گریه کن ماچو (Cry Macho) | کلینت ایستوود خستگی ناپذیر

فیلم Cry Macho «گریه کن ماچو» به کارگردانی کلینت ایستوود، با بهره‌گیری از الگوی سفر قهرمان، سعی می‌کند به مضامین اخلاقی در بستر روایت خود بپردازد. در ادامه با نقد میدونی همراه شوید.

فیلم Cry Macho «گریه کن ماچو» آخرین ساخته کلینت ایستوود، کارگردان ۹۱ ساله و باتجربه آمریکایی است. ایستوود در طول ۶۵ سال زندگی هنری خود، هر گاه در مقام کارگردان یا بازیگر به فعالیت پرداخته، تمام توانایی خود را در بالابردن کیفیت اثر به کار گرفته و این موضوع در کارنامه کاری او کاملا روشن است.

فیلم‌نامه اثر را ابتدا ریچارد نش با اقتباس از رمان خود که در سال ۱۹۷۵ منتشر شده بود به نگارش درآورد. سپس به درخواست ایستوود نیک شناک در بازنویسی فیلم‌نامه، نش را یاری کرد و نسخه نهایی آماده شد. البته پیش از ایستوود، قرار بود آرنولد شوارتزنگر در سال ۲۰۱۱ با اقتباس از این رمان اثری را کارگردانی کند که به دلیل همزمانی با تولید یکی دیگر از آثارش، این امر میسر نشد.

در اثر جدید ایستوود هم‌چون دیگر آثارش، چه در شخصیت‌پردازی و چه در پیشبرد روایت، ایجاز نقشی مهم ایفا می‌کند. او به شمایل خود در مقام قهرمان نیز رنگی جدید بخشیده و بر پختگی و تجربه کاراکتر سالیان اخیرش افزوده است. قهرمانی که می‌توان آن را ادامه والت کوالسکی فیلم Gran Torino دانست. چند سالی پیرتر و در عین حال باهوش‌تر. لذا دیگر از آن حرکات سریع کار با تفنگِ فیلم Unforgiven خبری نیست و در عوض درایت، تیزهوشی و تجربه بالا قهرمان را در مسیر آزمون یاری می‌دهند. البته این ویژگی‌ها به طور کامل در اثر به منصه ظهور نمی‌رسند و فقط حضور دارند چرا که اساسا موقعیت‌های ایجاد شده، فاقد پیچیدگی‌ و ظرافت‌های ضروری است.

نکته مهمی که همواره ایستوود آن را در آثارش مد نظر قرار می‌دهد جاری کردن شرایط زندگی خود در استخوان‌بندی اثر است. سیر فیلم‌های او از ابتدا تا اینجا گویای این امر است که کاراکترهای مختلفی که او به آن‌ها جان بخشیده، با توجه به شرایط زمانی متفاوت با شخصیت‌اش عجین شده‌اند و در نتیجه شخصیت‌هایی قابل باور و ملموس ساخته‌اند.

تمام نکاتی که به آن اشاره شد در محبوبیت ایستوود به صورت متنی و فرامتنی نقش دارند و لذا فیلمی مثل Cry Macho نیز طرفداران خاص خود را به دست می‌آورد. فیلمی که از لحاظ فیلم‌نامه و کارگردانی در میان آثار متوسط و ضعیف مولف‌اش قرار می‌گیرد. Cry Macho سعی می‌کند با توجه به ساختار کلی الگوی سفر قهرمان فیلم‌نامه خود را سامان دهد و قهرمان خود را تا نقطه پایانی با موفقیت به مقصد برساند اما چند اشکال اساسی و چند مشکل جزئی مانع از آن می‌شود تا فیلم به استانداردهای موجود نزدیک شود و درصدد اقناع مخاطب برآید.

در ادامه جزئیاتی از فیلم Cry Macho فاش می‌شود

مهم‌ترین ویژگی فیلم، داستان ساده و اجرای به دور از تکلف آن است. مایک میلو (کلینت ایستوود)  که در گذشته مربی اسب‌سواری بوده به دلیل دینی که سال‌ها پیش به هاوارد دارد، قبول می‌کند پسر بچه‌ ۱۳ ساله‌اش رافو را از دست مادرش نجات داده و به او بازگرداند. هر چند چیستی و چرایی این مدیون بودن در پرده دوم فیلم‌نامه بر مخاطب آشکار می‌شود اما ایجاز از همان ابتدا خود را نمایان می‌کند. لذا مایک بدون پرسش اضافی و بدون اینکه بخواهد با هاوارد جر و بحث کند راهی این ماموریت می‌شود. شغل و پیشه مایک نیز از طریق چند دیالوگ کوتاه به مخاطب معرفی می‌شود و سپس شکست بزرگ زندگی او در یک پلان حدودا سی ثانیه‌ای نمایش داده می‌شود. دوربین از سمت چپ کادر به آرامی حرکت می‌کند و قاب عکس‌های مختلف اتاق مایک را نشان می‌دهد. موضوع تمامی این قاب‌ها افتخاراتی است که او در زمینه اسب‌سواری به دست آورده. دوربین سپس به یکی از قاب‌ها نزدیک‌تر می‌شود و به آرامی عکس قاب تبدیل به فیلم می‌شود. این فیلم برخلاف دیگر تابلوها که نمایش پیروزی مایک بودند، روایتی از شکست اوست و بدین ترتیب اولین گام شخصیت‌پردازی، محکم برداشته می‌شود و ما بدون اینکه دیالوگی درباره گذشته او بشنویم یا فلش بکی را شاهد باشیم با شخصیت مایک آشنا می‌شویم.

بنابراین می‌توان تمامی اعمال قهرمان تا قبل از شروع سفر را مبتنی بر ایجاز دانست. اما اشکالی که در این نقطه به فیلم آسیب می‌رساند روشن نبودن چشم‌انداز این سفر برای مخاطب است. فیلم قبل از اینکه دو سوال را پاسخ دهد، زودتر از موعد سفر را آغاز می‌کند؛ چه خطری قهرمان را تهدید می‌کند؟ قهرمان در صورت عدم موفقیت به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟ در واقع پاسخ به این دو پرسش است که التهاب به وجود می‌آورد و باعث می‌شود مخاطب از همان ابتدای مسیر با کاراکتر همراه شود. مثلا اگر فیلمی مثل تلما و لوئیز، که بسیار به الگوی سفر قهرمان وفادار است را در نظر بگیریم، چند علت دراماتیک ـ سخت‌گیر بودن شوهر تلما، سفر به مثابه خودشناسی و ... ـ از همان ابتدای اثر کاشته می‌شوند و باعث همذات‌پنداری مخاطب شده و ما را نگران سرنوشت شخصیت‌ها می‌کنند. اما در Cry Macho شروع سفر با آرامش خاطر همراه است و گویی خطری در کمین مایک نیست. این مسئله با اظهارات هاوارد درباره همسرش (ناتالیا) نیز در تعارض است چرا که هاوارد، ناتالیا را انسانی خطرناک معرفی می‌کند.

اولین ملاقات مایک با ناتالیا در مکزیک با موضع برتر زن همراه است. او سعی می‌کند به مایک هشدار دهد که مسیر را اشتباهی آمده و تا قبل از ورود او، چند نفر قبلی که ماموریتی مشابه داشته‌اند اکنون در زندان‌اند. ملاقاتی که با حاضر جوابی مایک همراه است و ما با بخش دیگری از شخصیت او نیز آشنا می‌شویم. حال در اینجا اشکال دیگر فیلم‌نامه را می‌توان پیداشدن رافو در کمال سادگی دانست. مشخص نمی‌شود که مایک چگونه آدرس او را پیدا می‌کند و این موضوع هر چند مبتنی بر ایجاز است اما با صحنه قبل که ناتالیا مایک را تهدید می‌کند در تعارض است. در واقع ناتالیا در اینجا باید شرایط سختی را برای مایک به وجود می‌آورد تا هم کشمکش میان شخصیت‌ها برقرار شود و هم موانع جدی بتوانند از قهرمان شخصیتی چند بُعدی بسازند. اما این موقعیت، رها و رافو به سادگی با مایک همراه می‌شود.

فیلم در اولین برخورد مایک و رافو به ساحت نمادین رجوع می‌کند. خروسی به نام ماچو که همیشه همراه رافوست، نمادی است از تنهایی‌ رافو در زندگی. از یک طرف پدرش او را رها کرده و مادرش نیز از لحاظ اخلاقی، فرد موجهی نیست. بنابراین می‌توان حدس زد که فیلم از اینجا به بعد با در نظر گرفتن برتری اخلاقی پیش خواهد رفت. رافو باید نزد پدرش برود چون او انسانی است که در درجه اول پسرش را دوست دارد و هم‌چنین از لحاظ اخلاقی موجه‌تر است.

برای تاکید روی این مسئله دومین ملاقات مایک و ناتالیا در پرده اول حائز اهمیت است. ملاقاتی که در آن به شکلی صریح‌تر با شخصیت ناتالیا آشنا می‌شویم و مایک را نیز یک درجه بهتر می‌شناسیم. ناتالیا این بار مایک را به شکلی جدی‌تر و غیرمستقیم تهدید می‌کند و مایک تصمیم می‌گیرد بدون رافو به آمریکا بازگردد.

پنهان‌شدن رافو در ماشین مایک و شروع سفر دومِ قهرمان در حالی که در عمل انجام شده قرار گرفته، آن احساس خطری را که در سفر اول فقدان‌اش حس میشد می‌آفریند. اما در این وهله فیلم‌نامه‌نویسان باید دلیلی قانع‌کننده ‌برای پذیرش این سفر توسط مایک، می‌چیدند. چرا که پس از تهدیدشدن مایک توسط ناتالیا، او در وضعیت جدیدی قرار می‌گیرد و ادای دین نسبت به هاوارد دیگر در این مرحله مطرح نیست. با این حال این رویداد به مثابه نقطه عطف اول فیلم عمل می‌کند و شخصیت اصلی را از شخصیت محوری جدا می‌کند. رافو شخصیت اصلی است چرا که سفر به خاطر او صورت می‌گیرد و چیستی سفر به خاطر حضور اوست. مایک شخصیت محوری است به این خاطر که کاراکتر کنش‌مند سفر اوست و تصمیمات اوست که به سرنوشت رافو جهت می‌دهد.

برخی از رویدادهای پرده میانی مثل علاقه مایک به حیوانات و حس واقعی رافو به مادرش، بیشتر بر روی شخصیت‌پردازی متمرکزند. با این حال اشکال اساسی‌ای که پرده دوم Cry Macho دارد عدم شکل‌گیری بحرانی جدی برای کاراکترهاست. رویدادهایی مثل حضور رافائل از طرف ناتالیا جلوی کافه بین راهی و ایجاد سر و صدا توسط او و دزدیده شدن ماشین مایک، به عنوان بحران‌هایی سطحی، به سادگی حل و فصل می‌شوند. هم‌چنین این رویدادها فاقد جنبه‌های گسترش‌پذیری هستند که بتوانند در ادامه رشد کنند و کشمکشی جدی ایجاد کنند.

زمانی که فیلم به نیمه می‌رسد، با توجه به الگوی پایه شاهد شکل‌گیری روابط جدید هستیم. مارتا به عنوان یک کافه‌دار وارد بازی می‌شود و رفاقتی میان او، مایک و رافو شکل می‌گیرد. هم‌چنین اگر دوباره از منظری اخلاقی روی فیلم دقیق شویم مارتا را می‌توان پاداشی بر اعمال مایک دانست. چرا که مایک از مسیر به سلامت عبور می‌کند و پیش از این از موقعیتی که برایش با ناتالیا فراهم می‌شود سرباز می‌زند. این بخش فیلم بیشتر از این جهت اهمیت دارد که ما شکل‌گیری رفاقت مایک و رافو را بهتر درک کنیم. هم‌چنین فیلم در این وهله بیشتر به مایک نزدیک می‌شود و از توانایی‌های دیگر او هم‌چون آشنایی با زبان اشاره، توانایی در تیمار حیوانات و تسلط بر مسائل فنی پرده برمی‌دارد. اعتقادات او و رافو نیز در صحنه مربوط به مراجعه‌شان به خانه مذهبی مریم مقدس قابل درک است.

درباره Cry Macho می‌توان ادعا کرد که اساسا تمرکز فیلم‌نامه‌نویسان بر روی شخصیت‌ها استوار است و مواردی از جمله تعبیه موانع جدی بر سر راه قهرمانان، ایجاد کشمکش‌های حساب‌شده و هدایت فیلم‌نامه به سطحی جدید مطرح نیست. البته در مورد این آخری در تماسی که مایک با هاوارد می‌گیرد اندک تلاشی صورت می‌گیرد و مخاطب متوجه می‌شود که هاوارد به خاطر پس‌گرفتن سرمایه از همسرش، رافو را می‌خواهد اما با این حال این موقعیت نمایشی، فیلم را وارد فاز جدیدی نمی‌کند چرا که اساسا روایت به رابطه هاوارد و ناتالیا و نسبتی که میان آن‌ها از لحاظ داستانی برقرار است توجهی ندارد بنابراین صرفا فیلم‌نامه در این موقعیت درجا می‌زند.

برای برگشت به آمریکا و تحویل دادن رافو به پدرش، مایک باید روستای مارتا را ترک کند. در اینجا فیلم‌نامه‌نویس به الزامات الگوی سفر قهرمان متعهد می‌ماند چرا که در پایان قهرمان (قهرمانان) باید به تنهایی مسیر را طی کند و در نظم بازیافته دنیای داستان، یاری‌گر فرصتی برای ابراز خود ندارد.

در پرده پایانی بزرگترین خطری که مایک و رافو را تهدید می‌کند، تعقیب شدن‌شان توسط پلیس مکزیک است. این رویداد نیز مشابه بحران‌های دیگر به سادگی حل و فصل می‌شود اما بار دیگر یکی از مضامین اخلاقی نهفته در پیرنگ درونی خود را نمایان می‌کند و در این وهله کاراکترها با راستگویی‌شان نجات پیدا می‌کنند. هر چند نمی‌توان این موضوع را پذیرفت که چرا پلیس‌های باهوشی که توانسته‌اند تشخیص دهند مایک در حال فرار بوده، به این سادگی او را رها می‌کنند؟

حضور رافائل به عنوان آخرین مانع موجود بر سر راه شخصیت‌ها، توسط ماچو از سر راه برداشته می‌شود. در این صحنه، نبرد به سادگی به سود مایک و رافو فیصله می‌یابد. سرانجام وقتی مایک درباره هاوارد با رافو صحبت می‌کند و علت اصلی اینکه چرا هاوارد می‌خواهد پسرش را ببیند بیان می‌کند تصمیم رافو آن تحولی را که باید پایان سفر در شخصیت‌ها ایجاد کند، در بر ندارد. لذا در نقطه اوج تم اثر به درستی نمایان نمی‌شود و درک کاراکتر رافو مشکل است.

به طور کلی Cry Macho با تمرکز بر شخصیت‌پردازی و تقلیل موقعیت‌های بحرانی نمایشی به رویدادهایی ساده، اثری قابل قبول از کارگردانی است که هم‌چنان می‌توان پس از گذشت سال‌ها به تماشای آثارش نشست. با این حال بهتر است ایستوود در آثار بعدی برای فیلم‌نامه اهمیت بیشتری قائل شود.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
8 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.