نقد فیلم کمک (Help) | با پسا کرونا چه باید کرد؟

نقد فیلم کمک (Help) | با پسا کرونا چه باید کرد؟

فيلم تلويزيونی Help «كمک» را می‌توان در دسته فیلم های آخرالزمانی قرار داد که به ابعاد گسترده شیوع ویروس کرونا می‌پردازد. فیلمی با بازی جودی کومر در نقش یک پرستار که تمام تلاشش را صرف نجات بیماران می‌کند.

فيلم تلويزيونی كمک ساخته مارك ماندن و محصول كشور انگلستان است كه زمان روايی آن به اولين روزهای همه‌گيری بيماری كرونا برمی‌گردد. جودی کومر در مقام شخصیت مرکزی فیلم، نقش پرستارِ یک آسایشگاه سالمندانِ مربوط‌به بیماران آلزایمر را ایفا می‌کند و حوادث از زاویه دید او روایت می‌شوند. او هم‌چون ناظری هوشیار و دلسوز، از ابتدا در جریان تمام امور قرار می‌گیرد؛ طوری که می‌توان ادعا کرد او یک سند واقعی و زنده از این رویداد است.

رسالت فیلم نیز به‌طور کلی در همین امر خلاصه می‌شود؛ انسان به مثابه راویِ صادقِ تاریخ. واقعه‌ی اصلی‌ای که فیلم به آن می‌پردازد به علت تازگی داشتن و جهان‌شمول‌ بودن، از جمله وقایعی است که به صفحات کتاب‌های تاریخ خواهد پیوست. هر انسان زنده‌ای که نسبت به محیط پیرامون خود اندک درکی را داشته، در این مدت کوتاه، شاهد تلخی‌ها و مصائب ویروس کرونا بوده است، لذا نمی‌توان محتوایی نادرست را به او دیکته کرد و از وضعیتی با مدیریت صحیح سخن گفت. بنابراین می‌توان سارا (جودی کومر) را نماینده‌ی تمام انسان‌هایی - و در مقامی بالاتر نماینده پرستاران - دانست که با قرارگرفتن در وضعیت کنونی جهان، به‌طور عینی و بی‌واسطه با این مصیبت پیکار داشته‌اند و ما می‌توانیم آن‌ها را راویانی قابل‌اعتماد به حساب آوریم.

مارک ماندن و جک تورن (نویسنده Help) برای اینکه چارچوب روایی خود را به درستی بنا نهند و به هدف خود که روایتی صادقانه‌ است، دست یابند، با پرهیز از پروپاگاندای سیاسی، وضعیت کشور خود را هنگام رویارویی با این ویروس شرح داده‌اند. نابسامانی امور و بی‌برنامگی دولت در همان بدو امر به چشم می‌خورد و این موضوعی نیست که از دیدِ سازندگان پنهان مانده باشد. حال شاید این اشکال به فیلم وارد باشد که چرا به هسته‌های اصلی تصمیم‌گیری در خصوص مقابله با کرونا نمی‌پردازد و رئوس قدرت را مورد هدف قرار نمی‌دهد؛ سوالی که پاسخ آن روشن است، فیلم از زاویه‌دید یک پرستار روایت می‌شود و این پرستار هم‌چون انسان‌های معمولیِ دیگر، قرار نیست با سطوح بالاتر درگیر باشد، اما بااین‌حال حدس اینکه در نهادهای تصمیم‌گیرنده چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است، کار سختی نیست. درواقع فیلم به‌طور صریح شاید به شخص خاص یا یک نهاد ذی‌ربط نپردازد اما وقایع دراماتیک داستان، آدرس‌های روشنی را به مخاطب می‌دهند.

فیلم‌نامه Help از ساختارِ پیرنگِ کلاسیک؛ نظم، آشفتگی و نظم‌بازیافته پیروی می‌کند اما به فراخور وضعیتی که داستانش به وجود می‌آورد، این قاعده را تا حدی تغییر می‌دهد. طوری‌که نظم انتهایی، تثبیت‌کننده جهان جدیدی است که زین پس مردم قرار است در آن زندگی کنند. جهانی غم‌زده و عاری از رحم که اربابان آن از حذف افراد ضعیف‌تر ابایی ندارند. در چنین شرایطی است که سارا را به‌عنوان قهرمان داستان، علیه وضعیت موجود باور می‌کنیم. قهرمانی که قدرت چندانی ندارد و حرف‌ها و اعمال‌اش جدی گرفته نمی‌شود.

در ادامه جزئیات داستان فیلم Help فاش می‌شود.

فیلم با نمایی آغاز می‌شود که در آن، سارا برای مصاحبه نزد سرپرست آسایشگاه سالمندانِ بیماران آلزایمری می‌رود. پلانی که جزو معدود مدیوم شات‌های فیلم است و ما پس از آن با هجوم نماهای بسته طرفیم. نمای بسته از استیو (سرپرست آسایشگاه)، تونی و خودِ سارا. استفاده مکرر از نماهای بسته با اینکه در فیلم‌های تلویزیونی رایج است اما در اینجا کارکرد دیگری نیز پیدا می‌کند و کارگردان با این تمهید بر فاصله میان شخصیت‌ها تاکید می‌کند. شخصیت‌های Help با اینکه در یک مکان گرد هم آمده‌اند اما هر کدام در جهانی مجزا زیست می‌کنند. استیو در اولین برخورش با سارا، او را عصبانی می‌کند و کمی بعدتر با رفتارهایی که از او سر می‌زند متوجه می‌شویم که او بیشتر از اینکه یک مدیر دلسوز باشد، خودش را نسبت به سالمندان ارجح می‌داند. سارا ویژگی‌های اخلاقی مخصوص به خود را دارد و در برخورد با خانواده، لجباز و تا حدی سرخورده به نظر می‌رسد. تونی نیز که یک نوع آلزایمر هیجانی دارد، تنها داشته‌اش از زندگی، مادری بوده که حالا او را از دست داده و گاه و بی‌گاه برای رفتن پیش او، از آسایشگاه بیرون می‌زند.

چنین وجوه متفاوتی که از شخصیت‌ها ارائه می‌شود، طبیعی است که زمینه تضادی آشکار را فراهم کرده و دنیاهای متفاوتی را ترسیم کند. پس به‌طور کلی ما در فیلم، کمتر نماهای متوسط یا دونفره‌ای را می‌بینیم که در آن، شخصیت‌ها در ارتباط با محیط ترسیم شده باشند. از طرف دیگر این حجم بالای نماهای بسته، ضمن القای یک فشار ذهنی به مخاطب، وقوع یک رویداد نامیمون را هشدار می‌دهد. اما شاید سوالی به وجود بیاید که نماهای بسته چطور می‌توانند چنین احساسی را به وجود بیاورند؟ پاسخ را می‌توان در کنجکاوی انسان نسبت به امور نادیدنی پیدا کرد. طوری که او به دیدن امور صرف راضی نشده و همواره می‌خواهد با کنکاش بیشتر، اطلاعات بیشتری کسب کند. پس طبیعی است که اگر زمانی، وسعت دیدش را کاهش دهیم، کنجکاوی‌اش غلیان یافته و فشار بیشتری را تحمل کند.

کافی است نماهای بسته ابتدایی را در تصادم با حرکت آهسته دوربین، در عبور از جلوی اتاق‌های سالمندان آسایشگاه معنی کرد. این حرکت که با گذر از بخش‌های مختلف آسایشگاه، بیماران مختلف را در قاب می‌گیرد، آرامشی را القا می‌کند که مشخصه اصلی‌اش، موقتی بودن آن است؛ چرا که شخصیت‌ها پس از آن با یک وضعیت بغرنج مواجه می‌شوند. این حرکت آهسته ابتدایی، زمانی به فرم درستی، دست پیدا می‌کند که قرینه آن در بخش پایانی فیلم مورد توجه فیلم‌ساز قرار می‌گیرد و ما مشابه این حرکت را، زمانی‌که دوربین درهای بسته اتاق‌های بدون بیمار را نشان می‌دهد، شاهد هستیم.

برای پیشبرد قصه، مهم‌ترین شخصیت، سارا است و بر این اساس، روایت توجه بیشتری به او نشان می‌دهد. هدف خودآگاه سارا، فعالیت در کاری است که به غیر از کسب درآمد از آن، بتواند عملکرد خوبی نیز در آن داشته باشد. این احساسِ مفید بودن و موثر واقع شدن، همان هدفی است که به تدریج از نیاز ناخودآگاه شخصیت در طول فیلم پرده برمی‌دارد. حتی می‌توان علت این تمایل را درون سارا واکاوی کرد؛ او در صحبت با تونی از ناکامی‌هایش در دوره مدرسه می‌گوید و فهمیدن این حقیقت که او دانش‌آموز ضعیفی بوده و حالا می‌خواهد کم‌کاری‌هایش را جبران کند کار سختی نیست.

این احساسِ نیاز، درون شخصیت سارا، زمانی خود را بهتر نشان می‌دهد که درمی‌یابیم رابطه او با خانواده‌اش چندان محترمانه و اخلاقی نیست. بنابراین او در یک موقعیت جان‌فرسا قرار می‌گیرد تا بودهای قعرنشین وجودش را به نمودی عینی تبدیل کند. سارا در شرایطی بحرانی قرار می‌گیرد و رفتار او با بیماران، نمودی بیرونی برای همان وجوه انسانیِ نهفته‌ی درونش است. بارزترین چالش سارا در این مسیر، نجات کِنی در نقطه‌ای است که بحران نمایشی فیلم‌نامه به وقوع می‌پیوندد. سارا در مقام انسانی کنش‌مند سعی می‌کند تا هر طور که شده، کِنی را از مرگ نجات دهد. رویدادهای فیلم‌نامه در این مقطع، زمانی سیر صعودی را طی می‌کنند که سارا برای نجات کنی، از تونی درخواست کمک می‌کند.

حال در ادامه، سازندگان برای اینکه مهیب بودن شیوع این ویروس را بهتر نشان دهند، کاری می‌کنند تا با مرگ کنی، تمام زحمات سارا از بین برود. حتی در ادامه، گویی که بی‌رحمی این ویروس به انسان نیز سرایت کرده باشد، استیو به مدت یک هفته سارا را از کار تعلیق می‌کند. و فیلم‌ساز چطور می‌توانست تاثیرات مخرب این ویروس بر خلق‌وخوی انسان‌ها را بهتر از این نمایش دهد؟ درواقع مسئله‌ای که Help را به اثری قابل قبول تبدیل می‌کند، توجه به وجوه مختلف شیوع یک بیماری ناشناخته است. در این خصوص، قرار نیست تمام اتفاقات در سطح پیش بروند و ما فقط محیطی را شاهد باشیم که پذیرای تعدادی بیمار در حال احتضار است، بلکه باید مسائل را از زوایای گوناگون ببینیم تا گستره‌ی این فاجعه را بهتر درک کنیم.

در همین رابطه، فیلم، بخش مهمی از پرده پایانی خود را به آسیب‌های روحی این بیماری اختصاص می‌دهد. فیلم می‌خواهد از این حقیقت که بیماری بر روان انسان‌ها نیز تاثیر می‌گذارد، پرده بردارد. رفتارهای غیرعقلانی تونی و سارا نیز جز این، دلیل دیگری ندارد. بااین‌حال فیلم‌نامه در نقطه اوج یک پیام اساسی دارد که مشخصا فیلم‌ساز از ابتدا آن را برای پایان، در نظر گرفته است. زحمات سارا و بدل شدن‌اش به مقام مادرِ تونی، بی‌نتیجه باقی می‌ماند و حال ما با شخصی مواجه هستیم که جز اعتراض کلامی، قدرت دیگری برایش باقی نمانده. بنابراین تحولی در شخصیت او رخ می‌دهد که او را بدل به یک مبارز علیه ساز و کاری فاسد می‌کند.

در پایان باید گفت که Help داده‌های روایی خود را روی یک آسایشگاه سالمندان متمرکز می‌کند و سعی می‌کند یک انسان واقعی را در دل موقعیت‌های دشوار، ‌رشد دهد. بازی جودی کومر در این نمایشِ اغلب تک‌نفره، تحسین‌برانگیز است. او با درک درستی که از موقعیت‌های مختلف دارد، به موقع گریه می‌کند، به موقع غم‌چهره‌اش را تبدیل به بی‌تفاوتی می‌کند و در لحظات حساس و تعیین‌کننده، اندازه نقش را رعایت می‌کند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
6 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.