میدونی در این مطلب فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت را بررسی میکند که یکی از بهترین فیلمهای ایرانی اخیر است.
فیلمهای اجتماعی سالهاست که بخش اعظمی از سینمای ایران را به خود اختصاص دادهاند. بارها نمونههای آن را در قالبهای جدی و طنز مشاهده کردهایم. ویژگی این دسته از فیلمها آشنا کردن اقشار مختلف جامعه با مشکلات و موانعی است که شاید هیچگاه آنها را تجربه یا حتی مشاهده نکنیم. اما با وجود محبوبیت این ژانر در بین فیلمسازان و ترکیب آن با دیگر ژانرهای مرسوم سینمای ایران، در سالهای اخیر کمتر نمونهای مشاهده شده است که حقیقتا بتوان آن را یک اثر اجتماعی دانست. دلیل این امر مشکلات ساختاری در نحوه پرداخت داستان و نوع روایت است. در فیلمهایی که به اصطلاح طنز اجتماعی خوانده میشود، بارها پیشآمده که یک جنبه اجتماعی تنها دستمایهای برای عمیق جلوه دادن داستان بوده و در نهایت فراموش میشود. در طرف مقابل در بسیاری از آثار اجتماعی جدی، فیلمساز و نویسنده خود را بالاتر از شخصیتها و دانای کل میدانند و جایگاه خود را با موعظهگر و قاضی اشتباه میگیرند. این در صورتی است دوربین فیلمساز تنها دریچهای به یک زندگی، بدون هیچ داوری و قضاوتی بوده که نقشی جز یک رابط را ایفا نمیکند. تمام این توضیحات را به این دلیل دادم که متوجه تفاوتهای فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» با اکثر تولیدات این روزهای سینمای ایران در ژانر اجتماعی به واسطه وجود ویژگیهای ذکر شده در آن، شویم.
فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» بیشتر از آنکه به مانند اکثر فیلمهای همسبک و همردهاش به «نق زدن» و نمایش شخصیتهایی که به دلیل مشکلات از زمین و زمان شکایت کرده و با داد و فریاد تلاش میکنند مخاطب را مجبور به همزادپندازی کنند، افرادی را به تصویر میکشد که نوع زندگی خود را پذیرفتهاند و با آن کنار آمدهاند. این ویژگی به این واسطه در فیلم وجود دارد که نه در داستان اغراق شده و نه شخصیتپردازی اساس واقعانگاری خود را از دست داده است. شخصیتهای فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» از آن دسته انسانهای عادی هستند که بارها بیآنکه از اوضاع و احوالشان باخبر باشیم، در زمان و مکانهای مختلف از کنار آنها عبور کردهایم. ویژگی این فیلم برخواسته از همان اجتماعی است که بسیاری از ما از نیمه تاریک آن بیخبر هستیم. فضای فیلم به شدت تیره و تاریک است و جز سکانسهای پایانی هیچ نشانی از آنچه شادی مینامیم مشاهده نمیشود که میتوان آن را نمود بیرونی درون آشفته شخصیتهایش دانست. فیلم به هیچ عنوان پیچیده نبوده و سعی نمیکند با افزودن شاخ و برگهای اضافه به داستان، بیننده را سردرگم کند. در عوض از عنصر دیالوگ به عنوان منبع اصلی آگاهی بخشیدن به مخاطب بهره میبرد که تمامی آنها در عین بااهمیت بودن در شناخت شخصیتها سرراست بوده و فرصت تجزیه و تحلیل را به بیننده میدهند.
داستان فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» در سه اپیزود روایت میشود که هریک از آنها در موازات با دیگری در جریان هستند. هر سه اپیزود در نقطهای به یکدیگر متصل شده و بر روند ادامه این ترکیب سهگانه تاثیر میگذارند. یکی از زیباییهای داستان این فیلم نمایش تاثیرگذاری اتفاقات زندگی و تصمیمات هر یک از اعضای جامعه بر زندگی و آینده فرد دیگری است. روایت داستان در سه بخش جداگانه باعث میشود که شناخت بدون هیچگونه پرش و فاصلهگیری هر سه شخصیت اصلی فیلم برای مخاطب فراهم شود. رخدادهای این فیلم از جایی آغاز میشود که جلال آشتیانی (با بازی امیر اقایی) آگهی نامعتارفی را بدین مضمون که ۳۰ میلیون به فردی محتاج را به صورت بلاعوض پرداخت خواهد کرد، در روزنامه به چاپ میرساند. این عمل او باعث میشود که جمع کثیری از افراد جامعه با سن و سال، مقام و رتبه و شکل و شمایل مختلف در جلوی دفتر تبلیغاتی او و دوستش جمع شوند. تنها وجه اشتراک بین این افراد نیاز آنها به پول و مشکلات مالی است. عنصری که در شعارهایمان به بیاهمیتی آن اذعان میکنیم، اما تمامی چارچوبهای زندگیمان را براساس آن تنظیم کردهایم.
در اپیزود اول با شخصیت «لیلا» (با بازی نیکی کریمی) همراه میشویم. شخصی از طبقه پایین اجتماع که روزهایش به شستن مرغهای سلاخی شده و تقسیم جیره غذاییاش با فرزند خردسالش میگذرد و شبهایش به مراقب از شوهری که به دلیل بیماری اندکی از اختیار بدنش برایش باقی مانده. او به واسطه گذشتهای که با جلال آشتیانی داشته میتواند قول پرداخت هزینههای عمل شوهرش را از او بگیرد و شاید برای مدت کوتاهی شادی را باری دیگر تجربه کند. اپیزود دوم مختص به دختری شهرستانی است که در نبود پدر و مادر به همراه عمه، شوهر عمه و پسرعمهاش به نام اسماعیل در تهران روزگار میگذراند. «ستاره» دلباخته جوانی است که بارها به خواستگاری آمده، اما هر بار به دلیلی با جواب منفی بزرگترهای «ستاره» روبهرو شده است. همین تفکرات سنتی که حق انتخاب آینده را سلب کردهاند و سرپرستها تصمیمگیری را حق مسلم خود میدانند، منجر به عملی میشود که آینده «ستاره» و «مرتضی» را دچار تغییر و تحول و در نهایت مرتبط شدن به «جلال آشتیانی» میشود. اپیزود سوم گریزی است به زندگی «جلال آشتیانی». در این اپیزود با انگیزههای عمل خیرخواهانه معلمی که از طبقه وسط اجتماع محسوب میشود و گذشته او آشنا میشویم.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» را میتوان یکی از فرهادیترین فیلمهای دوران پسا-جدایی نادر از سیمین دانست، زیرا علاوه بر اینکه ساخته اصغر فرهادی به عنوان سنگ محک و نمونه والای یک اثر در سبک اجتماعی شناخته میشود، انکار شباهتهای میان این دو فیلم هرچند بااشکال و نصفه و نیمه از کندن کوه دماوند دشوارتر است. هرچند وحید جلیلوند در بخشهایی آنطور که انتظار میرود موفق عمل نکرده و درگیر نوعی دوگانگی شده است. مشخصه سینمای فرهادی عدم طبقهبندی شخصیتها در دو دسته خوب و بد است. اما در اپیزود دوم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» این ویژگی عملا رنگ میبازد زیرا «اسماعیل» نقش منفی داستان را ایفا میکند و «ستاره» و «مرتضی» آدم خوبهای فیلم میشوند. وحید جلیلوند تلاش میکند که از تصمیم و عمل آنها دفاع کرده و مخالفتهای خانواده عمه «ستاره» را غیرموجه و ظالمانه و جهتگیری و عقاید شخصیاش به نمایش بگذارد. حتی میتوان رگههایی از فمنیست را در این بخش مشاهده کرد از آن جهت که در این فیلم به جز «جلال آشتیانی»،فیلم سختیهای زندگی دو زن یعنی «لیلا» و «ستاره» و روایت کوتاهی از زن رنجکشیده از متقاضیهای پول را نمایش میگذارد. روایت و نوع فیلمبرداری «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» مستند-وار است و این امر نه تنها هویت رئال فیلم را بیش از پیش نشان میدهد، بلکه باعث میشود که رگههای اجتماعی آن نمود بیشتری داشته باشند. وجود این ویژگی را باید به واسطه سالها تجربه وحید جلیلوند در عرضه ساخت مستند دانست.
همانطوری که در آثار سبک مستند دیدهایم، فیلمساز بیآنکه در داستان و رخدادها تاثیرگذار باشد، تنها به نمایش گوشهای از اجتماع میپردازد. تلاش وحید جلیلوند در جهت در پیش گرفتن چنین رویکردی تنها در بخشهایی موفقیتآمیز بوده و جهتدهی به روند وقایع و عملکرد شخصیتها به خوبی در فیلم مشهود است. همانطوری که اشاره شد در فیلم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» با سه اپیزود با داستان متفاوت روبهرو هستیم. اما اپیزود سوم و به خصوص داستان اهدای ۳۰ میلیون تومان پول هسته اصلی و پل ارتباطی اپیزودهای این فیلم است. وحید جلیلوند در پایانبندی «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» تنها داستان اصلیاش را به پایان میرساند و تصمیم میگیرد که دو داستان دیگر را به صورت پایان باز ارائه کند که مخاطب براساس روحیات خود میتواند آینده آنها را تعیین کند. بهترین نمونه این نوع پایانبندی را در فیلمهای «جدایی نادر از سیمین» و «گذشته» مشاهده کردهایم که میتوانیم «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» را در رتبههای پایینتر نسبت به این دو فیلم قرار دهیم. تصمیم درستی که وحید جلیلوند در مورد پایان این فیلم گرفته است، تغییر آن در مقایسه با نسخه به نمایش درآمده در جشنواره فجر است. در نسخه جشنوارهای با کلیشهای روبهرو بودیم که بارها و بارها در آثار مشابه مشاهده کردهایم و این دقیقا همان چیزی است که «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» از آن طرفه میرود. خوشبختانه مخاطبین توانستند تاثیر خود را بگذارند و پایان فیلم را تغییر دهند.
شاید نتوان بازیهای نیکی کریمی و امیر آقایی را به عنوان بهترین هنرنمایی این دو بازیگر معرفی کرد، اما این بدان معنا نیست که با بازیهای ضعیفی روبهرو هستم. برعکس نیکی کریمی به زیبایی هرچه تمامتر توانسته نقش زنی رنجکشیده و کسی را که ترجیح میدهد دردهای را به جای بر زبان آوردن در درونش نگه دارد، به تصویر بکشد. در مقابل امیر آقایی نیز در ارائه شخصیتی که برای ممانعت از تجربهای مشترک دست به عملی عجیب میزند و در اکثر سکانسها بازی آرامی دارد، موفق عمل کرده است. بدون شک بهترین بازی را باید متعلق به سحر احمدپور دانست. هنرمندی که در اولین تجربه بازیگریاش چنان بازی عمیق و باورپذیری را ارائه داده است که مانع از تبدیل شدن کاراکتر «ستاره» به کلیشه شده و او را از نمونههای مشترک جدا میکند و در یک جمله میتوان گفت که «ستاره» به واسطه نوع گفتار، نگاه و بازی عمیق بازیگر است که جان میگیرد. حال این شخصیت در مقابل برزو ارجمند قرار میگیرد که ایفاگر نقش شخصیتی است که در تضاد با «ستاره» است. شخصیت «اسماعیل» تماما برونگرا است و درونیات و احساس خود را با اکشن ترکیب میکند. کنترل دوربین توسط وحید جلیلوند در تمام فیلم به خصوص در صحنههای شلوغ و پرطنش مثالزدنی است. نمود این توانایی را در سکانسهای ابتدایی مشاهده میکنیم.
هریک از شخصیتهای «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» نماد و سمبل اقشار متعدد جامعه با عقاید و گرایشهای مختلف است. شخصیت «لیلا» نماد آن دسته از مردم پائین شهر است که زندگی هر روزش به چند عمل ثابت محدود شده، اما به جای غر زدن، شرایط را پذیرفته و بدان عادت کردهاند. نماد قشر جوان ضدهنجار و تابوشکن را میتوانیم در وجود شخصیت «ستاره» پیدا کنیم. این صورتی است که ازدواج او با مرتضی نه از لحاظ شرعی و نه قانونی منعی ندارد، اما چه چیز باعث میشود این عمل پنهان بماند و حتی ثمره ناخواسته آن چندین ماه بیسروصدا رشد و نمو کند؟ پاسخ این سوال مفهومی به نام «عرف جامعه» است. قوانین نانوشته استبدادهای خانوادگی و اجتماعی که اطاعت از آن به معنای مقبولیت در بین مردم و تخطی از آنها به معنای «بیحیایی» است. این مفهوم را میتوانیم در خانواده عمه «ستاره» به خصوص در شخصیت «اسماعیل» مشاهده کنیم. شخصیتی که به دو دلیل: ۱. مرد بودن و به طبع آن «غیرت» داشتن و ۲. اعتقاد به عرف جامعه، به مانند یک قاضی برای اطرافیان خود از جمله «ستاره» حکم صادر میکند و تصمیمات خود را به آنها تحمیل میکند. «جلال آشتیانی» به مانند بسیاری از مردم در گذشتهاش گیر کرده است و توان فراموش کردن آن را ندارد. همین عامل است که به اعمال و رفتار او جهت و چارچوب میدهند. وحید جلیلوند متضاد «جلال» را در قالب همسر او به تصویر کشیده است. شخصیتی که با قبول کردن و کنار آمدن با گذشته، ادامه زندگی را از سر میگیرد.
از نکات مثبت «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» گفتیم، خوب است نگاهی شخصی به نقاط ضعف فیلم به خصوص منطق آن داشته باشیم. به عنوان مخاطب با حرکت رابینهود-مانند جلال آشتیانی مشکل دارم. تصمیمی که شاید هیچیک از افرادی که عزیزی را از دست دادهاند، تکرار یا نمونه آن را انجام ندهند. وحید جلیلوند میتوانست به جای شرح داستان خود حول محوری به قول اطرافیان «جلال آشتیانی» مسخره، از تصمیم منطقی و واقعگرایانه استفاده کند. دیگر اشکال فیلم رعایت نکردن اصولی است که ادعای پایبندی به آنها را میکند. نداشتن قدرت قضاوت و انتخاب از بین افراد نیازمند، موردی است که خود «جلال آشتیانی» به آن اشاره میکند و در نهایت با کشیدن پای شانس و اقبال به میان، ضعف در نگارش فیلمنامه را از دوش نویسندگان بردارد. در جایی از فیلم «جلال آشتیانی» میگوید که انتظار جعیت پشت در دفترش را نداشته اما کیست که نداند اهدای ۳۰ میلیون وام بلاعوض منجر به جار و جنجال خواهد شد؟ اشکال بعدی مربوط به انتخاب «ستاره» به عنوان یکی از اعضای نهایی دریافت کننده وام است. پرونده «ستاره» یکی از معمولترین پروندههای سیستم قضا و قانون است و اگر به دادگاهها مراجعه کنید افراد بسیاری را میبینید به دلیل دیه در زندان هستند.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» فیلم خوشساختی است که بازی خوب بازیگران و کارگردانی قوی وحید جلیلوند تا حدودی توانستهاند ضعفهای فیلمنامه را پوشش دهند. در فیلم سکانسهایی وجود دارد که باعث میشوند کمی مرزهای فکری خود را فراموش کنیم و جهان اطراف را براساس مفاهیم انسانی و نه قوانین به ارث برده از گذشته مشاهده کنیم. جلیلوند نه تلاش میکند سطح کیفی ژانر اجتماعی را بهبود ببخشد و نه قصد دارد با سیاهنمایی و اغراق بیمورد ساخته خود را قوی جلوه دهد، بلکه تمام هم و غم او در «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» نمایش گوشهای از نادیدههای شهر و اجتماع است که به خوبی توانسته است از پس انجام اینکار برآید. فیلم مطمئنا جزء ده فیلم برتر سبک اجتماعی در سینمای ایران است که اگر ضعفهای فیلمنامه آن به حداقل میرسید یا کمرنگ میشد میتوانست حتی در لیست پنج فیلم برتر قرار بگیرد.