فیلم «مسخره باز» اولین فیلم همایون غنیزاده در مقام کارگردان است. در این فیلم، علی نصیریان، صابر ابر و بابک حمیدیان نقش آفرینی کردهاند. چند هفتهای از اکران این فیلم میگذرد. در این مطلب نگاهی به این فیلم داشتهایم. با میدونی همراه باشید.
همایون غنی زاده در عرصه تئاتر، بسیار پرتجربه است و تئاتردوستان، او را با تئاترهای «میسیسیپی نشسته میمیرد» و «کالیگولا» می شناسند. غنیزاده فعالیت خود را در تئاتر از ۱۹ سالگی آغاز کرد و تاکنون بیش از ۸ اثر نمایشی را به روی صحنه برده است. از میان نمایشهای همایون غنیزاده دو نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد» و «کالیگولا» با استقبال مخاطبان تئاتر مواجه شدند. «کالیگولا» در سال ۹۴ رکورد فروش را در اختیار داشت و پس از آن در سال ۹۵ نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد» با استقبال مواجه شد و رکورد فروش تئاتر در ایران را از آن خود کرد. او در تئاترهایش هم تلاشکرده است تا علاقه خود را به سینما نشان دهد. غنیزاده ابتدا بهعنوان بازیگر وارد سینما شد و در فیلم «اژدها وارد میشود» به بازی پرداخت. فیلم «مسخره باز» اولین فیلم او در مقام کارگردان است که در جشنواره فجر سال گذشته توانست جوایزی از جمله سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد برای علی نصیریان و سیمرغ بلورین بخش هنروتجربه را از آن خود کند. غنیزاده در اولین تجربه فیلمسازی خود به وضوح نشان داده است که از دنیای تئاتر وارد سینما شده است و فیلم او فضایی مابین تئاتر و سینما را طی میکند. یکی از نکات مهم فیلم «مسخره باز» این است که غنیزاده در پس داستان فیلم، مطالبی را بیان میکند که به فضای پیرامون ما بسیار نزدیک است. داستان فیلم، در مورد جوانی است که در یک سلمانی کار میکند و به بازیگری علاقه دارد.
در ادامه به برسی فیلم میپردازیم که ممکن است داستان آن را لو دهد.
در فیلم «مسخره باز» اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که فیلم، از زاویه شخصیت دانش «صابر ابر» روایت میشود که ابتدا اول شخص است و رفته رفته بهصورت سیال ذهن روایت میشود. زیرا مخاطب تمام اتفاقهایی که در ذهن دانش میگذرد و تمام تخیلات دانش را میبیند و برای همین اگر در قسمتی از فیلم، احساس غیرمنطقی بودن هم به مخاطب دست بدهد چیز اشتباهی در فیلم محسوب نمیشود چون این اتفاقات در ذهن و تخیل شخصیت در حال اتفاق افتادن است. به این شیوه روایت غنیزاده توانسته نهتنها داستان تمام شخصیتهای فیلم را بیان کند بلکه تمام این شخصیتها را در قالب افرادی در خیال دانش هم آورده است و اینگونه توانسته است میان دنیای بیرونی و ذهنی شخصیت اصلی فیلم ارتباط برقرار کند. فیلم «مسخره باز» از همان ابتدا سعی بر این دارد که یاد فیلمهای مطرح سینمای جهان را زنده کند. تدوین ابتدایی فیلم که حرکات تکراری سه شخصیت اصلی را بهصورت مکرر و پشت سرهم نشان میدهد هم به حال و هوای طنز فیلم کمک کرده است و هم اینکه یادآور فیلم مطرح دارن آرنوفسکی به نام «مرثیهای برای یک رویا» است. در آن فیلم هم از چنین تدوینی برای نشان دادن تزریق مکرر مواد، توسط یکی از شخصیتها استفاده شده است. تمامی فیلم، در یک آرایشگاه یا به قول یکی از شخصیتها در سلمانی میگذرد و در طول فیلم معلوم نمیشود این سلمانی دقیقا کجا واقع شده است. اینکه تمام فیلم در لوکیشن سلمانی میگذرد شاید به این خاطر باشد که غنی زاده از تئاتر میآید و به لوکیشنهای محدود عادت دارد و اینکه معلوم نمیشود این سلمانی کجا واقع شده است به خاطر حرفهایی است که فیلم میزند و در ادامه به آنها میپردازیم.
فیلم «مسخره باز» سه شخصیت اصلی دارد به نامهای دانش، شاپور و کاظم و دو شخصیت دیگر هم در فیلم هستند که یکی را سرگرد کیانی معرفی میکنند و دیگری مانفرد است که یک گریمور است. کاظم خان، صاحب سلمانی است. او آدمی سنتی است که در رفتارش معلوم میشود. او اصرار دارد به مغازهاش بگویند سلمانی نه آرایشگاه زیرا در مغازه او کسی را آرایش نمیکنند. همین دیدگاه او نشان میدهد او فردی با اعتقادات قدیمی است که البته یک جور پای فشاری روی موضوعی بی مورد هم هست که در بعضی از افراد پا به سن گذاشته دیده میشود. همچنین کاظم خان، همه چیز و همه حرفها را با تنها فیلمی که دیده یعنی فیلم «کازابلانکا» میسنجد و معیارش این فیلم است. این رفتار او ما را به یاد افرادی میاندازد که در رابطه با یک موضوع اطلاعات کمی دارند و آن اطلاعات را همیشه به رخ دیگران میکشند. برای مثال کاظم خان هر حرفی میزند میگوید برای فیلم «کازابلانکا» است. همینطور کاظم خان فردی خرافاتی است. یک مجسمه ماهی به پنکه مغازهاش آویزان است که سالها پیش یک کولی آن را به پنکه آویزان کرده است. این مجسمه بعد از مدتی گم میشود و کاظم خان بعد از گم شدن آن هر اتفاقی میافتد میگوید : نحسی اینجا را گرفته. و همه اینها را بهخاطر گم شدن مجسمه ماهی میداند. همچنین کاظم خان در مغازه خود که قلمروی اوست نوعی استبداد هم دارد. او سبیل همه را میزند و هیچ انتخابی برای افراد نمیگذارد. دانش، شاگرد این سلمانی است که به بازیگری علاقه دارد و همیشه در تخیل خود میبیند که در حال بازی کردن در فیلمهای معروف است. او زمانیکه شغلش را میپرسند میگوید که بازیگر است. اما دانش، اطلاعات زیادی در مورد سینما ندارد. این نکته زمانی معلوم میشود که او در تفکرات خود فیلم «کیل بیل» ساخته تارانتینو را ساخته کوروساوا مینامد و فیلم «گاو خشمگین» ساخته اسکورسیزی را ساخته تارانتینو مینامد. دانش نماد افرادی است که به رشتهای علاقه دارند اما به کسب مهارت در آن رشته نمیپردازند و فقط ادعای فهم و کمال در آن رشته را دارند. دانش توانایی بازیگر شدن را دارد. زیرا تخیل بسیار قویای دارد و همواره خود را همبازی بازیگر مورد علاقه خود یعنی «هما» میبیند اما برای رسیدن به هدفش درست قدم برنمیدارد. دانش در کل فیلم، نشان میدهد که از کلههای کثیف بدش میآید و سر همه مشتریان را بهصورت دیوانه واری میشوید. این موضوع، یادآور فیلم «راننده تاکسی» است زیرا در آنجا تراویس احساسش این بود که شهر پراز کثافت است. همینطور، دانش دلایلی برای این حس خود دارد مثلا اینکه در بچگی او را یک گدا بزرگ کرده و دانش تنها موی او را میدیده یا اینکه دانش، خودش ذهنی دارد که پر از افکار متفاوت است و خسته شده و برای همین حرص خود را روی سر مشتریها خالی میکند. غنی زاده زمانیکه تخیلات دانش را به تصویر میکشد در قسمتی، از تئاتر «در انتظار گودو» هم یاد میکند. پسری میآید و به دانش میگوید: من را از دست گودو نجات بده. دانش در تمام تخیلات خود، قهرمان داستانهاست و در این قسمت هم کسی میشود که باید آن کودک را نجات بدهد. ضمن اینکه این سکانس یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم است. کارگردان بااینکه لوکیشن ثابتی برای فیلم انتخاب کرده اما با این سکانس تنوع لوکیشن را ایجاد میکند. چون مخاطب، تماشاگر تخیل دانش است و روایت بهصورت سیال ذهن، پس دانش میتواند ناگهان از سلمانی به صحنه تئاتر منتقل شود. همینطور باید بیان کرد در صحنههایی از تخیلات دانش از فیلم «ماتریکس» هم یاد میشود که در آنها دانش، قهرمان ماجراست و هما کمکدهنده به اوست. شاپور، شاگرد دیگر مغازه است. او فردی معترض است که فقط داد و بیداد میکند. شاپور نماد آدمهایی است که ادعای روشن فکری و آزادیخواهی میکنند ولی پای عمل که میرسد جور دیگری رفتار میکنند. او تابلویی دارد که روی آن عکس یک شخصیت سیاسی است اما به محض اینکه سرگرد کیانی داخل مغازه میشود تابلو را پنهان میکند. او خواهان اصلاحات است اما در انتها وسوسه میشود و مرتکب جرم میشود. شاپور مدام در تن ماهی مو پیدا میکند و پیاپی به کارخانه آن زنگ میزند و اعتراض میکند اما از همین اعتراض ها معلوم میشود که شاپور فقط میخواهد ظاهر یک معترض را داشته باشد. چون اگر فکر میکرد میفهمید مشکل از خودشان است. کاظم خان بارها به او میگوید: مو از خودمونه. که در اینجا مو استعاره از مشکل است. آنها همیشه موهای کوتاه شده را در چاهی میریزند که به دریا متصل است و مسلما این موها به دریا میروند و ماهیها آنها را میخورند و برای همین است که در همه تُنها مو پیدا میشود.
غنیزاده با استفاده از شخصیت سرگرد کیانی، در فیلمش از دو فیلم مطرح دیگر هم یاد میکند. فیلمهای «پاپیون» و «درخشش». دانش، مجرم است چون مرتکب قتل شده است اما وقتی پنهان میشود تا به دست کیانی نیافتد در تخیل خودش، خود را فردی بیگناه میبیند که کیانی میخواهد او را دستگیر کند. در صحنهای کیانی با ضربههای دیوانهوار تبر در کمد را میشکند. مانند صحنه معروف فیلم «درخشش» و در صحنهای دانش و شاپور درحالیکه پیر شدهاند از سوراخی در کمد سرهایشان را بیرون میآورند و کیانی و دستیارش از آنها بازجویی میکنند مانند صحنهای از فیلم «پاپیون». در فیلم «مسخره باز» گداهایی که به سلمانی میآیند و گدایی میکنند نقش مهمی دارند. این گداها هستند که داستان اصلی فیلم را شکل میدهند. همینطور در جایی از فیلم که دانش در تخیل خود در حال مبارزه با کیانی است میبینیم که تمام این گداها زیردستان کیانی شدهاند. غنیزاده از همان ابتدای داستان، مخاطب را برای پایان فیلم آماده میکند زیرا مُدام، در فیلم تکرار میشود که قرار است زلزله بیاید و بعد از آن هم سونامی. در پایان فیلم، زمانیکه زلزله میآید کیانی میمیرد و دانش بازهم در تخیلات خود تصور میکند در فیلم «هزاردستان» است و کیانی را شخصیت آن فیلم میکُشد. همینطور بعد از مرگ کیانی، کاظم خان برای او گریه و زاری میکند درحالیکه تا وقتی کیانی زنده بود کاظم خان با او خصومت داشت. این موضوع هم نشاندهنده مردمی است که تلاش میکنند افرادی را از حکومت پایین بکشند اما وقتی آنها را در اسارت میبینند یا وقتی آنها از دنیا میروند برایشان دلسوزی میکنند. یکی از نقاط قوت فیلم «مسخره باز» بازیهای خوب فیلم است. غنیزاده در فیلم خود، از بازیگران خواسته تا بهصورت تئاتری بازی کنند. یعنی بازی ها کمی اغراق شده است اما این نوع بازی به فضای فیلم میآید و بازیگران بخوبی توانستهاند نقش خود را ایفا کنند. علی نصیریان در نقش کاظم خان، بسیار درخشان است و طنز لطیفی را بهوجود آورده است. صابرابر در نقش دانش، یکی از متفاوتترین نقشهای خود را ایفا کرده است و بابک حمیدیان، نقش یک معترض را به خوبی بازی کرده است. فیلم «مسخره باز» داستانی جنایی دارد اما نهتنها فضای فیلم مانند سایر فیلمهای جنایی نیست بلکه طنز ملایمی هم در این فیلم جریان دارد و این موضوع نشان میدهد که کارگردان ترسی از نوآوری در فیلمش ندارد. فیلم اول همایون غنی زاده یکی از فیلمهای باارزش امسال است و ارزش دیدن دارد.