فیلم «مرگ ماهی» سومین ساخته سینمایی سید روح الله حجازی به حساب میآید. این فیلم یکی از پر بازیگرترین فیلم های امسال سینمای ایران است. همراه میدونی باشید.
مادر یک خانواده پنج فرزندی فوت شده اما پیش از مرگ، وصیت عجیبی کردهاست. او به خدمتکارش سپرده که فرزندانش تا سه روز او را در خانه نگه دارند. فیلم «مرگ ماهی» با دعوا بر سر عمل کردن یا نکردن به وصیت مادر آغاز میشود.
سید روح الله حجازی با «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» وارد سینمای حرفهای شد و پس از آن فیلم «زندگی خصوصی آقا محمودی و بانو» را ساخت. همچنین سه گانهای در مورد زندگی و مرگ برای تلوزیون ساخت که در بین آنها تله فیلم «سپیده» فیلم ویژهای بود. مولفههای مشترکی، از جمله همین مضمون زندگی و مرگ، در تمامی آثار او به چشم میخورد. در تمامی این آثار، روح الله حجازی علی طالب آبادی را به عنوان نویسنده در کنار خود داشته اما مرگ ماهی اولین فیلمی است که خود نگارش آن را به عهده داشته است.
مرگ ماهی فیلم شلوغ و پر بازیگری است و تمام شخصیتهای اصلی فیلم بازیگر چهره هستند. فیلم یازده شخصیت دارد که هر شخصیت پیش برنده بخشی از ماجرا است. فیلمهای پرجمعیت در سینمای ایران ما را به یاد «اجاره نشینها»ی داریوش مهرجویی یا «مادر» ساخته علی حاتمی در سالهای دور میاندازند. در سینمای سالهای اخیر فیلم «درباره الی» ساخته اصغر فرهادی، «یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی و «قاعده تصادف» ساخته بهنام بهزادی از نمونه فیلمهایی بودند که به جای تکیه بر یک شخصیت از شخصیتهای متعدد برای پیشبرد داستان کمک گرفتهاند.
فیلم با طناز طباطبایی و قولی که از شوهرش میگیرد شروع میشود، اما این شخصیت آنقدر کامل و جذاب نیست که بتواند ادامه داستان را جلو ببرد
به طور کلی همراه شدن با یک شخصیت محوری در داستان برای مخاطب کار سادهتری است. اما سینما تا ابد نمیتوانست با شخصیت محوری به کار خود ادامه بدهد و به مرور فیلمهایی ساخته شد که بار پیشبرد داستان را از روی دوش یک نفر برداشتند. اما اغلب آنها در عین حال هنوز به یکی از شخصیتها بیشتر تکیه میکردند. مثلاً در «یه حبه قند» بار اصلی داستان به دوش پسند (با بازی نگار جواهریان) است و در «درباره الی» شخصیت محوری که فیلم با نگاه او به ماشین در گل فرو رفته به پایان میرسد، سپیده (با بازی گلشیفته فراهانی) است.
یکی از خصوصیتهای فیلم مرگ ماهی که باعث میشود تا مخاطب مدام در فیلم گیج شود و تمرکز کافی برای پیگیری داستان نداشته باشد، نبود شخصیت محوری در بین شخصیتهای داستان است. فیلم با طناز طباطبایی و قولی که از شوهرش میگیرد شروع میشود اما این شخصیت آنقدر کامل و جذاب نیست که بتواند ادامه داستان را جلو ببرد. البته سوال مهمتر این است: ادامه کدام داستان را جلو ببرد؟
مادری وصیت کرده که او را تا سه روز به خاک نسپارند و دلیل این وصیت را هم نگفته است. از طرفی تنها کسی که از این ماجرا خبر دارد لیلا، خدمتکارش، (با بازی پانتهآ بهرام) است و هیچ اطمینانی از واقعی بودن ماجرا وجود ندارد. مقدمه فیلم تا جایی که علی مصفا، پسر دوم خانواده، وارد خانه میشود به بحث و جدل بر سر وصیت میگذرد و لیلا با دروغ های ریز و درشتش آتش بیار معرکه است. سوالی که برای مخاطب در تمام مدت فیلم پیش میآید این است که آیا این وصیت دلیل خاصی دارد؟ و اینکه هدف نویسنده از تأکیدش بر این وصیت عجیب چیست؟ اما این سوالها به همان اندازه برای تماشاگر مهم است که برای فرزندان مهم است. آنها پس از مدتی از فیلم دیگر نگران آن وصیت نیستند و به تبع نویسنده هم دلیلی نمیبیند تا پاسخ این سوال را برای ببیننده مشخص کند. فیلم سوالات زیادی را بدون جواب میگذارد که به هیچ عنوان به معنای پایان باز نیست. پایان باز حاصل سرگشتگی انسان در دنیای مدرن است. این نوع پایان از دوگانگی شخصیتهای داستان از ابتدای ماجرا ایجاد میشود و با جواب ندادن به سوالات مخاطب در یک داستان سر راست نمیتوان به آن دست یافت.
فیلم برای حفظ جذابیت خود به مرور شخصیتها را به داستان اضافه میکند. مثلاً علی مصفا کمی دیرتر به داستان اضافه میشود و در فیلم مدام از پسر کوچک خانواده (با بازی بابک حمیدیان) که خارج از کشور است حرف به میان است که او هم در بخش پایانی فیلم به داستان اضافه میشود. همسر مطلقه علی مصفا (با بازی سحر دولتشاهی) هم دیگر شخصیتی است که در انتهای داستان شاهد حضورش هستیم.
اصولاً زمانی نیاز به اضافه شدن شخصیت تازه به فیلم احساس میشود که داستان پیش نرود و یک شخصیت با ورودش داستان را به مرحله تازهای ببرد. برای مثال بررسی نمونهای موفق از افزودن شخصیت در سینمای ایران راه گشاست. در فیلم «درباره الی» پس از گم شدن الی همه شخصیتها در مورد او حرف میزنند و او را قضاوت میکنند. آنها به دنبال یافتن راه چارهای هستند تا از بحرانی که برایشان به وجود آمده خارج شوند. پس از گذشت مدتی داستان به تکرار میافتد و حال نیاز به تغییری در مسیر داستان وجود دارد. اضافه شدن صابر ابر در نقش برادر الی (در واقع نامزدش) تمامی اتفاقات داستان و شخصیتها را درگیر ماجرایی تازه میکند و به معنی واقعی موقعیت داستان عوض میشود و مخاطب دلیل تازهای برای پیگیری داستان پیدا میکند: با آمدن برادر الی سرنوشت شخصیتهای داستان (که دوستشان داریم) چه میشود؟
فیلم تلنگری است برای آنکه بدانیم زندگی چقدر بازیچه است و مرگ چقدر در یک قدمی ایستاده است.
حال در مورد «مرگ ماهی» سوال اینجاست که ورود علی مصفا به خانه مادر چه اثری در داستان دارد؟ او هم به عزاداران اضافه میشود و دوباره دعوایی خسته کننده و تکراری بر سر آنکه آیا وصیت منطقی است یا نه یا اینکه لیلا (پانتهآ بهرام) راست میگوید یا نه شکل میگیرد که به هیچ عنوان نتیجه دعوا برای مخاطب مهم نیست؛ چون هنوز با شخصیتها همذاتپنداری نکرده است. در واقع خیل شخصیتها فرصتش را به مخاطب نداده که با آنها همذات پنداری کند. البته اضافه شدن بابک حمیدیان هم به جمع عزاداران گرهای از کار باز نمیکند. دوباره اتفاقات تکرار و تکرار میشوند. فیلمساز انتظار دارد تمام این تکرارها را بدون خسته شدن و گیج نشدن از اینکه فیلم درباره چه کسی یا چه چیزی است دنبال کنیم؟
حجازی تا کنون دو موضوع را در مضمون آثارش گنجانده است؛ اولین موضوع مسئله مرگ و زندگی و دیگری تقابل زندگی مدرن و سنتی در خانوادههای امروز ایرانی. مسئله دوم در فیلم «مرگ ماهی» مشخصاً در خانواده بابک کریمی و ریما رامین فر به چشم میآید که ارتباطی با دیگر اتفاقات فیلم ندارد اما دو فیلم قبلی او به طور مفصل به این مسائل پرداخته است. اما مسئله مرگ چیزی است که همه به خاطرش به خانه مادری آمدهاند و دختر کوچک خانواده (با بازی طناز طباطبایی) مدام به آن فکر میکند. مردن نزدیکان همیشه باعث میشود تا انسان به مرگ خود فکر کند. در بخشی از فیلم طناز طباطبایی کنار مادر دراز کشیده و دست او را کنار دست خود بالا میآورد. دختری که چند روز پیش خودکشی کرده است با مرگ مادرش مواجه شده و به حال مادرش غبطه میخورد. این خانواده عزادار در طول داستان بر سر مشکلاتی دعوا میکنند که در مقایسه با مرگ عزیزترین عضو خانوادهشان، یعنی مادر، بسیار بی اهمیت است. فیلم تلنگری است برای آنکه بدانیم زندگی چقدر بازیچه است و مرگ چقدر در یک قدمی ایستاده است.
جالب است که در تمامی تصاویری که در فیلم دیدهاید موقعیت دوربین هیچ تغییری نکرده است و تمامی قابها ثابت بودهاند. شاید جذابترین اتفاق فیلم حجازی همین فرم یکدست در کارگردانیاش باشد که به خوبی از پسِ آن برآمده است. قابهای ثابت علیرغم ظاهرشان که ساده به نظر میرسند هنر زیادی میخواهند. نور پردازی در قاب ثابت کار بسیار مشکل و دقیقی است و حرکت بازیگران در آن قاب بسیار مهم میشود و مهمترین عامل سازنده ریتم است. لوکیشنی که در فیلم انتخاب شده و رنگ دیوارها کمک بسیار زیادی به زیباتر شدن قابهای فیلم کرده است. فراموش نکنیم که حجازی در این فیلم از یکی از بزرگترین فیلمبرداران حال حاضر ایران، یعنی محمود کلاری، بهره برده است.
پیشتر در مورد تدوین با ریتم تند هایده صفی یاری در فیلم «اژدها وارد میشود» صحبت شد. در فیلم مرگ ماهی که تدوینش به عهده هایده صفی یاری و دخترش سپیده عبدالوهاب بود، تدوین بر اساس ریتم آرامتر شکل گرفته که کاملاً مرتبط با فضای داستان است. به جز لحظاتی که شخصیتها با هم دعوا میکنند فیلم آرام پیش میرود تا مخاطب بتواند خود را بیشتر به شخصیتهای داستان نزدیک کند. اگر در انتخاب زاویه دید داستان و شخصیت محوری کمی سلیقه به خرج داده شده بود و داستان کمی از آنچه دیدیم پتانسیل بیشتری داشت این فرم و تدوین یکپارچه کمک می کرد تا اثری درخور توجه شکل گیرد، اما از آنجایی که خشت اول فیلم، یعنی فیلمنامه آن، درست گذاشته نشده است، فیلم در مجموع خستهکننده و گیجکننده است. روح الله حجازی در این فیلم به عنوان کارگردان پیشرفتهای محسوسی داشته اما در نوشتن کماکان در حال عقب گرد است.