همزمان با تلاش برای ارائهی یک فیلم متفاوت در سری کینگزمن، متیو وان ظاهرا فراموش کرده است که اصلا چرا خیلیها چند سال قبل به این مجموعه علاقهمند شدند! با نقد فیلم مرد شاه همراه میدونی باشید.
بسیاری از مواقع انگار همه بیش از حد از کلیشههای سینمایی میترسند. تعداد زیادی از فیلمسازها سعی میکنند که کلیشهای قصه نگویند، مخاطبها به اشتباه همواره استفاده از واژهی کلیشهای برای توصیف یک اثر را هممعنی با حمله به آن میدانند و حتی گاهی استودیوها از یاد میبرند که کلیشهها چهقدر میتوانند مهم و مفید باشند.
فرار عجیبوغریب از کلیشهها میتواند روی کاغذ منجر به شکلگیری آثاری شود که تازگی از سر و روی آنها میبارد یا مخاطب را به سمت تماشای فیلمهایی متفاوت بفرستد تا افق سینمایی او را گسترش دهد. ولی متاسفانه در بسیاری از موارد، گریختن از کلیشهها بیشتر شبیه یک ادا به نظر میآید؛ تلاشی برای خاص جلوه کردن در عین خاص نبودن. وقتی این کار به شکل کورکورانه انجام میشود، نتیجهی عکس میدهد. زیرا گاهی کاری میکند که اصل پروژه در دل تلاش برای خاص بودن گم شود و هیچ نکتهی ویژهای برای مخاطب نداشته باشد.
همین بلا بر سر فیلم The King's Man نازل شد؛ اثری که طی بعضی از دقایق گویا از تعلق داشتن به مجموعهی کینگزمن خجالت میکشد. آیا متیو وان قدرت سابق خود در کارگردانی سکانسهای اکشن خاص با ریتم سریع را از دست داده است؟ به هیچ عنوان. چند سکانس کلیدی در The King's Man هستند که یاد و خاطرهی برخی از بهترین لحظات فیلم Kingsman: The Secret Service را زنده میکنند. آیا او دیگر نحوهی استفاده از ترکیب اکشن جاسوسی علمی-تخیلی و کمدی مجموعه را بلد نیست؟ خیر. باز هم سکانسهایی در The King's Man پیدا میشوند که نشان میدهند او اصول مجموعه را فراموش نکرده است. اما به طرز عجیبی متاسفانه فیلم در اکثر دقایق سعی میکند که کارهای دیگری را انجام دهد.
مخاطب بهدنبال دریافت بیشتر تجربهی اکشن و کمدی جالب کینگزمن است، اما فیلم The King's Man گویا مقداری از آن ترکیب شرم میکند و بیشتر دوست دارد که یک درام تاریخی و احساسی باشد. شاید تماشاگر بگوید که فیلم کاملا حق دارد که سراغ این لحن برود و متفاوت با انتظارات ظاهر شود. پاسخ هم این است که اگر چنین کاری به شکل درست و بدون نقص انجام میشد، قطعا خیلیها میتوانستند از نتیجه استقبال کنند. ولی پیادهسازی نصفهونیمهی ایدههای متضاد با ساختار کلی قسمتهای قبلی، باعث ایجاد یک فیلم متفاوت خوب در مجموعه نمیشود. زیرا محصولی را به وجود میآورد که ظاهرا حتی خود سازنده هم دقیقا نمیداند که با ساخت آن میخواست به چه هدفی برسد.
اعضای تیم سازندهی نخستین فیلم کینگزمن از همان ابتدا با ارائهی ترکیبی آشنا و دلنشین از کلیشهها موفق به جلب توجه مخاطب شدند؛ با اثری که میتوانست اکشن پرسرعت، گرهخورده به حرکات فانتزی دوربین و در نوع خود خشن را کنار کمدی سیاه درست بگذارد تا یک فیلم جاسوسی سرگرمکننده را ارائه دهد. معرفی همین تجربهی سینمایی به مخاطب باعث شد که Kingsman: The Secret Service و Kingsman: The Golden Circle هر دو حدودا به فروشی معادل چهار برابر بودجهی تولید خود برسند.
تماشاگر میدانست که باید از اولین فیلم کینگزمن انتظار کدام کلیشههای بامزهی این نوع از آثار جنایی علمی-تخیلی را داشته باشد و آن اثر هم انتظارات را برآورده کرد. در نتیجه عملا دلیل اصلی وجود مجموعه همین است که چنین ارتباطی بین مخاطب و سازندگان برقرار شد؛ شاید همانطور که هنوز سالانه تعدادی قابلتوجه از فیلمهای کلیشهای درامدی (کمدی-درام) رمانتیک نوجوانانه ساخته میشوند و در عین دریافت نمرات پایین، میلیونها مخاطب خود را دارند. چون گویا همواره مخاطبی پیدا میشود که دقیقا بهدنبال همان کلیشهها باشد.
وقتی تکلیف اثر با خودش مشخص باشد، کموبیش همیشه گروهی از بینندگان آمادهی پذیرش آن هستند. در نتیجه کمتوجهی به مواردی که کینگزمن را از روز اول تبدیل به «کینگزمن» کردند، در وهلهی اول طبیعتا برای مخاطب تعجبآور است. زیرا تماشاگر میپرسد که چرا باید وجود این اثر متفاوت در آن مجموعهی تعریفشده با چارچوبهای مشخص را بپذیرد. از اینجا به بعد یا فیلم انقدر کار تازه و متفاوت خود را به شکل درخشان انجام میدهد که تماشاگر هم مشتاقانه به استقبال تغییرات میرود یا از پس انجام این کار برنمیآید و پرسش منطقی به وجود آمده در ذهن را بزرگتر میکند؛ انقدر بزرگ که بیننده ناگهان از خود میپرسد اصلا چرا مشغول دیدن اثر شده است.
ماجرا وقتی جالبتر میشود که طی بهترین لحظات اثر میبینیم که فیلم اصلا جسارت لازم برای رها کردن عناصر تشکیلدهندهی مجموعه را ندارد. به شکلی طعنهآور برای فیلمی که شدیدا میخواهد متفاوت با قسمتهای دیگر سری کینگزمن به نظر برسد، جذابترین دقایق فیلم The King's Man سرتاسر تشکیلشده از همان کمدی و اکشن بهخصوصی است که اکثر تماشاگرها از ساختهی جدید متیو وان میخواستند.
اینجا با فیلمی روبهرو میشویم که هیچکدام از کارهای خود را به شکل تماموکمال انجام نمیدهد. پس جنبههای گوناگون آن به یکدیگر آسیب میزنند. قدرت احساسی داستان درام متمرکز روی یک پدر و پسر، بارها بهخاطر لحن ویژهی مجموعه آسیب میبیند و تحمیلشده بر مخاطب به نظر میرسد. در آن سو میزان تمرکز فیلمساز روی همین روایت احساسی مربوطبه دروغها و تلخیهای جنگ، کاری میکند که تمام سکانسهای کینگزمنگونهی فیلم The King's Man بیشتر از حالت عادی واقعا در نگاه برخی از بینندگان مضحک به نظر بیاید. تضاد دو لحن بهقدری واضح است که بارها محصول سینمایی مورد بحث را به سمت بیهویتی سوق میدهد.
همانگونه که گفته شد، The King's Man اصلا خالی از سکانسهای کینگزمنگونه نیست. تنظیمات داستانی مربوطبه سالهای وقوع جنگ جهانی اول و محدودیت ابزارهای موجود در آن دوره سبب میشود که فیلمساز فرصتهای خوبی برای خلق لوکیشنهای جالب، بازی با اطلاعات تاریخی و آفرینش اکشنهای جذاب داشته باشد. چند بار در طول فیلم میبینیم که اثر نامبرده میتوانست بهتر از وضع فعلی ظاهر شود و همین نکته تلخی تماشای آن را افزایش میدهد.
در آن سو درام فیلم پر از تصمیمات غیرمنطقی و اغراقآمیز شخصیتهای اصلی بهعلاوهی یک توئیست دم دستی و سطح پایین است. وان طی اکثر لحظات این فیلم با کنار گذاشتن نقاط قوت بهخصوص مجموعه تن به کلیشههای پیش پا افتادهای میدهد که هیچجایی در داستانگویی Kingsman ندارند. این همان فرار بیفکر، ظاهری و بیمنطق از کلیشهها است که عملا اثری سرشار از کلیشههای دیگر را بهدست من و شما میرساند.
همهی ایرادهای نامبرده کنار یکدیگر سبب میشوند که جلوهی آزاردهندهی تلاش بیپایان استودیوها برای مجموعهسازی به چشم بیاید. البته که هالیوود سالها مبتی بر همین مدل کار کرده است و نیاز وحشتناک فیلمهای سینمایی روز به برخورداری از نامهای بزرگ برای به سینما کشیدن مردم را میتوان باعثوبانی اصلی شکلگیری شرایط کنونی دانست. ولی فیلمهایی مثل The King's Man هستند که با بیهدفی خود، خیلی خوب این حقیقت را به یاد مخاطب میآورند که میان این همه دنباله، ریبوت و پیشدرآمد، در اکثر مواقع اصلا خبری از هنر هفتم نیست و فقط صدای چرخدندههای صنعت سینما به گوش میرسد.