جین کمپیون در فیلم The Power of the Dog «قدرت سگ»، به پوسته خشن و زمخت مردان غرب وحشی نفوذ میکند و احساسات پنهانشان را بیرون میکشد. در این مسیر، اجرای دلچسب بندیکت کامبرچ نیز او را یاری میکند.
در ادامه فیلم شاخص کارنامه جین کمپیون یعنی فیلم The Piano پیانو، که او را بدل به اولین زن فیلمسازی کرد که نخل طلای کن را برده است، در فیلم قدرت سگ هم با مثلث دو مردی که با ناخودآگاه احساسی خود در تقلا هستند و زنی که آنها را متوجه درونیاتشان میکند روبهرو هستیم. آن پیانو و ریسمانی که در فیلم The Piano کارکردی موثر داشتهاند هم به اینجا آمدهاند تا کاراکتر اصلی قصه یعنی فیل (با بازی بندکیت کامبربچ) را به عشق و قهرمان الگویش یعنی برانکو هنری پیوند بزنند.
کمپیون در صحبتهایی که در مستند The Story of Film: An Odyssey میکند، بهنوعی جوهره ایدههایش را در زنده کردن ناخودآگاه کاراکترهایش میداند. کاراکترهایی که ناگهان متوجه کشفی درونی میشوند و درست به سان هاروی کایتل در فیلم The Piano، با شنیدن صدای پیانو و مشاهده لطافت آدا، از لذتی جسمانی کم کم به لذتی روحانی سفر میکنند. در قدرت سگ هم وضعیت به همین ترتیب است. نگرشهای بازنگرانه به وسترن در دل بازتعریف قهرمانهای غرب وحشی که غالبا به نظر میرسید بویی از احساسات نبردهاند، در کالبد کاراکتر فیل خود را آشکار میکنند.
در ادامه جزییات بیشتری از داستان فیلم فاش میشود
در ادامه فیلم شاخص کارنامه جین کمپیون یعنی فیلم The Piano، در فیلم قدرت سگ هم با مثلث دو مردی که با ناخودآگاه احساسی خود در تقلا هستند و زنی که آنها را متوجه درونیاتشان میکند روبهرو هستیم
با قهرمانی طرفیم که اگرچه برادر خوش پوش و پسری یتیم با روحیاتی لطیف به نام پیتر را به سخره میگیرد، اما به واسطه عشقی که به برانکو دارد، قادر است در چشم انداز غرب وحشی، تپهها را جور دیگر ببیند. قادر است در خلوت خود، پاسخ پیانو نواختن همسر برادرش یعنی رز را با نواختن مسلط ساز خود بدهد. او اگرچه تمایلات حسیاش را در جمع بروز نمیدهد اما کمپیون با به تصویر کشیدن خلوتش، نشان میدهد که او در دل طبیعت رام میشود. او با طبیعت غرب وحشی عجین شده و عشقش به برانکو نیز ابعاد عمیقتری یافته است.
این عجین شدن با چشم انداز وسترن، مولفهای است که فیل از قهرمانان وسترن کلاسیک وام گرفته است. قهرمانانی که اسباب گذار از غرب وحشی به تمدن را فراهم کردند اما خود در این تمدن جایی نداشتند. برای آنها ماندن در همان سنت گذشته یک ارزش محسوب میشود. با این اوصاف، شاید بهتر بتوان درک کرد که چرا جین کمپیون، در بک گراند فیل، غالبا از سر گوزنی خشک شده بر دیوار استفاده میکند. بهخصوص در همان پلانی که با نواختن ساز، پاسخ پیانو نواختن رز را میدهد، مثلث رز، فیل و گوزن، خودنمایی میکند. درنهایت جوهره کاراکتر فیل را اینگونه در ذهن میآورم که ظاهری درنده خو و جسور همچون سگ و باطنی دل رحم، عاشقانه و سرشار از میل (از میان استعارههای متنوع غربی که از گوزن برداشت میشود) همچون گوزن او را دربرگرفتهاند.
از آن سو برادر فیل یعنی جورج، گرایش دارد تا خودش را با دنیای متمدن وفق دهد. اگر روی اسب مینشیند با کت شلوار است و اگر زنی بیوه همچون رز را میبیند تمایل دارد تا احساساتش را به او بروز دهد. کشمکش اصلی میان این دو برادر، درست در همین گذار به تمدن شکل میگیرد. یکی بر سیاق سنتیاش در غرب وحشی اصرار میورزد و دیگری سعی در جای گرفتن در جهان متمدن دارد. اما هر دو در یک چیز مشترکاند. آن هم در ناخودآگاه سرشار از احساسی که درون پوسته مردانه خود پنهان کردهاند. منتها یکی در جمع بروزش میدهد و دیگری در خلوت.
نگرشهای بازنگرانه به وسترن در دل بازتعریف قهرمانهای غرب وحشی که غالبا به نظر میرسید بویی از احساسات نبردهاند، در کالبد کاراکتر فیل خود را آشکار میکنند
اما فیل سعی دارد تا وجه خشن و مردانهاش را بیشتر به نمایش بگذارد و از اینکه با پوشش حیوانات باشد و بوی نامطبوع آنها را به خود بگیرد ابایی ندارد. این ویژگیها را همچنین پیوند بزنید به پلانی که فیل در آن حیوانات را اخته میکند. گو اینکه بر اختگی ظاهری خودش صحه میگذارد. حال جین کمپیون، قانونمداران یا به بیان بهتر آنها که در پوشش متمدنانه رفتهاند را به سنت فیلم مردی که لیبرتی والانس را کشت ساخته جان فورد، احضار میکند تا در تقابل با گاوچران قصهاش قرار بگیرند. فرمانداری که متوجه نیست دنیای متمدن امروزش را مدیون قهرمانانی همچون فیل و برانکو هنری است، دست و صورت کثیف فیل را به سخره میگیرد. از آن دردناکتر آنکه جورج نیز در بازی این متمدنان میافتد و از برادرش میخواهد تا با دست و صورتی شسته به میهمانی بیاید.
اما کمپیون در میزانسن و بندیکت کامبرچ در اجرا، هیچ کدام اجازه نمیدهند تا فیل را در موضع پایین ببینیم. او به آنچه است افتخار میکند. درست در نقطه مقابل فیل، رز وجود دارد که خود را در موضع ضعف احساس میکند. او قادر نیست که به لایههای پنهانی فیل پی ببرد و بعضا از او میترسد. رز همچنین در تقابل با وجه معصومانه و آرام بخش زنان وسترنهای کلاسیک قرار میگیرد. او زنی الکلی است و از اداره امور خانه آنچنان که از زنهای وسترنهای کلاسیک سراغ داریم، برنمیآید. هرچند که در ابتدا رز، بدل به موتور محرک غلیان احساسات جورج و فیل میشود اما در ادامه عملا در پرداخت داستان فراموش میشود. یکی از نقطه ضعفهای فیلم هم حقیقتا بلا استفاده ماندن کاراکتر رز است. باوجود آنکه نوید تقابلی میان دو برادر را بر سرتصاحب خودش میدهد، اما در ادامه هم خودش و هم جورج کمرنگ میشوند.
کمپیون با به تصویر کشیدن خلوت فیل، نشان میدهد که او در دل طبیعت رام میشود. او با طبیعت غرب وحشی عجین شده و عشقش به برانکو نیز ابعاد عمیقتری یافته است
آنچه که میماند تاثیرپذیری پیتر از فیل است. پیتر گویی کمکم به درونیات فیل پی برده است. آن هم از زمانیکه مخفیانه به خلوت او راه پیدا کرده و کتابهایی که فیل مطالعه میکند را دیده است. با شناختی که از پیتر در معرفی ابتدایی فیلم بهدست آوردهایم، جای تعجبی ندارد که او درک خوبی از احساساتش داشته باشد. طبعا او هم میتواند همچون فیل با یک نگاه، تپهای را به شکل یک سگ ببیند. اما آنچه که مکمل شخصیت او خواهد شد، تاثیر پذیرفتن از وجه جسورانه فیل است. همچنین او با یافتن درکی جامع نسبت به درون و برون فیل، میتواند راوی خوبی از قهرمانان غرب وحشی در دنیای متمدن باشد.
درست همانطور که سناتور فیلم جان فورد میداند که چه کسی به واقع لیبرتی والانس را کشت، او نیز در آینده میتواند به فرماندار بگوید که فیل و برانکو هنری به واقع چه کسانی بودند. گویی جین کمپیون هنوز نیاز به این بازتعریف را دیده که رمان توماس ساویج (با همین نام) را که در دهه ۱۹۶۰ درست در همان بحبوحهای که گویی این قهرمانان فراموش شده بودند را با دنبال کردن مولفههای خودش در زمانه امروز به تصویر کشیده است.