نقد فیلم فروشنده

نقد فیلم فروشنده

فروشنده مهم‌ترین فیلم امسال سینمای ایران است، دغدغه‌هایی را که اصغر فرهادی در فیلم‌های گذشته‌اش به آن‌ها پرداخته در خود دارد و در عین حال تجربه‌ی تازه‌ای برای او به شمار می‌رود. با نقد فروشنده همراه میدونی باشید.

عطش دوباره دیدن فروشنده تنها چند ساعت پس از تماشای فیلم از آن حس‌هایی نیست که بعد از دیدن هر فیلمی به شما دست دهد. اینکه تا آخرین اسم تیتراژ پایانی روی صندلی بنشینید و فریم به فریم فیلم را در ذهنتان مرور کنید کار هر فیلمی حداقل در سینمای ایران نیست. فرهادی فیلمی ساخته که با کارهای گذشته‌اش فرق دارد چون در سکانس‌های پایانی‌اش تعلیقی خلق می‌کند که ناخودآگاه به تک تک حرکات کاراکترها واکنش نشان می‌دهید و تپش قلبتان را محکم‌تر از حالت طبیعی حس می‌کنید. فروشنده تلاش فرهادی برای ساخت فیلمی در فضای تنش‌زا، رازآلود و نامطمئن است؛ از همان سکانس افتتاحیه که طولانی‌ترین تک‌پلان فرهادی در فیلموگرافی‌اش است گرفته تا سکانس‌های پایانی که به رسم سبک او بدون یک نت موسیقی چنان فضایی به وجود می‌آورد که چشم به پرده می‌دوزید و منتظرید انفجاری رخ دهد نشان از تجربه‌ای متفاوت می‌دهد. فیلم اما همان مضامین آثار گذشته را در خود دارد و باز هم با شخصیت‌های مرددی طرف هستیم که باید در سخت‌ترین لحظات تصمیم بگیرند، به ارزش‌های اخلاقی پایبند باشند و راهی برای رهایی بیابند.

فروشنده فیلم شسته‌رفته و ساختارمندی است که کوبنده شروع می‌شود و تأثیرگذار به اتمام می‌رسد. یک پایان‌بندی خوب به معنای حک شدن تمام فیلم در ذهن تماشاگر است و فرهادی هم نشان داده پایان‌بندی را می‌فهمد. هل دادن ماشینِ گیر کرده در گل و راهروی دادگاه هیچوقت از ذهنمان پاک نخواهد شد اما به طبع آن، جیغ و دادهای داخل تونل و جر و بحث‌های نادر و سیمین هم از یادمان نخواهد رفت. فرهادی همانقدر که به یک پایان‌بندی قوی اهمیت می‌دهد، آغاز فیلمش را نیز به دقت طراحی می‌کند. ساختمانی که در شرف ریختن است و عماد که به همسایه‌ها برای تخلیه‌ی خانه کمک می‌کند، همراه یک دوربین مشوش بدون‌کات شده که به ترک روی شیشه و بولدوزر گودبرداری ختم می‌شود. بعد از این اوج ناگهانی نوبت به مقدمه‌چینی‌ها می‌رسد. با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم، با روابط آن‌ها و راست و دروغ‌هایشان.

رعنا (ترانه علیدوستی) و عماد (شهاب حسینی) بازیگران تئاتر مرگ فروشنده هستند، تئاتری که بسیار بیشتر از‌ یک داستان فرعی است و در حد یک کاراکتر به آن پرداخته می‌شود. فروشنده بسیار پرجزئیات است و شاید همین ریزه‌کاری‌ها باشد که چندبار دیدنش را می‌طلبد. هر شخصیتی، هر دیالوگی، هر لوکیشنی و هر قابی با طرح و نقشه‌ی قبلی و در ارتباط با یکدیگر طراحی شده‌اند. فیلم را نمی‌توانید به عناصر سازنده‌اش تجزیه کنید؛ نمی‌توان فیلمبرداری را از طراحی صحنه جدا کرد، بازیگری بازیگران را جداجدا مورد بررسی قرار داد و کارگردانی و تدوین را بدون توجه به هم قضاوت کرد. نیروی محکمی همه‌ی این عوامل را در کنار یکدیگر قرار داده و یک ساعت سوئیسی ساخته که دو ساعت و پنج دقیقه بدون یک ثانیه اشتباه کار می‌کند. موشکافی جزئیات فروشنده از حوصله‌ی این نقد خارج است و فرصت دیگری می‌طلبد اما شاید اشاره به یکی از مواردی که در فیلم‌های قبلی فرهادی هم سابقه دارد به درک بیشتر فروشنده کمک کند. خانه و ساختمان همیشه در فیلم‌های فرهادی جایگاه مهم و نقشی پررنگ داشته‌اند. از آپارتمان مژده در چهارشنبه‌سوری گرفته تا ویلایی که سپیده در درباره‌ی الی پیدا می‌کند و خانه‌ی نادر در جدایی، خانه‌ها همیشه هویت داشته‌اند و نقشی اساسی ایفا می‌کردند. آپارتمان نیمه‌مخروبه‌ی عماد و رعنا و خانه‌ی جدیدشان که آغازگر همه‌ی دردسرها است، نشانی دیگر از تأکید فرهادی روی خانه‌ها است. ترک‌های روی دیوار خانه‌ی قبلی و نقاشی‌های کودکانه‌ای که در خانه‌ی جدید می‌بینیم تنها یکی از نشانه‌های تضاد بین این دو است. حتی قاب‌بندی‌ها از درون فریم پنجره‌ها و راه‌پله‌ها که گویی به امضای فرهادی بدل شده‌اند، در فروشنده نیز مشهود هستند.

فروشنده از لحاظ تعدد شخصیت‌ها فیلم جمع و جورتری است که بیشتر از همه روی عماد تمرکز می‌کند، شخصیتی که یک معلم ادبیات و بازیگر تئاتر است و قرار نیست ویژگی‌ منحصر به فرد یا فوق‌العاده‌ای داشته باشد. شهاب حسینی با درک بالایی از شخصیت عماد، یک بازی راحت و بی غل و غش ارائه داده که به موقعش ویلی لومانِ تئاتر مرگ فروشنده است و از وضع کساد زندگی‌اش گله می‌کند و به موقع هم در قالب همسری مهربان که دنبال حقیقت است فرو می‌رود. او در فروشنده بیش از یک نقش بازی می‌کند، چون عماد موقعیت‌های بسیار متفاوتی را تجربه می‌کند. روی سن نمایش باید حواسش به اشک‌های همسرش باشد، در کلاس مدرسه اعصابش از شاگردهای بازیگوش خرد می‌شود، با دوستی که خانه‌ی جدید را برایشان جور کرده دعوا می‌کند و برای پسربچه‌ی همکارش ادای باب اسفنجی در می‌آورد. شهاب حسینی سعی نکرده با اغراق وجوه مختلف این کاراکتر را از یکدیگر جدا کند، بلکه با یک بازی یکنواخت واکنش‌های متفاوت به موقعیت‌های متفاوت را به نمایش گذاشته است.

از طرفی ترانه علیدوستی برای رعنا بازی‌های متفاوتی ارائه می‌دهد که مرز بین آن‌ها همان اتفاقی است که برای این شخصیت می‌افتد. رعنای اول را کمتر می‌بینیم اما از همان سیگنال‌های خفیفی که از او می‌گیریم درمی‌یابیم که شیطنت‌های خودش را دارد و چندان هم برایش مهم نیست که دست به لوازم صاحب قبلی خانه بزند و آن‌ها را جابه‌جا کند. رعنا پس از حادثه اما به درون لاک خودش می‌رود، کم‌حرف‌تر می‌شود و حتی دنبال مقصر قضیه نیست و فقط می‌خواهد اتفاقی را که برایش افتاده فراموش کند. کم‌حرفی و عکس‌العمل‌های خفیف فیزیکیِ رعنا در نیمه‌ی دوم فیلم برای ترانه علیدوستی به معنای ارائه‌ی یک بازی ظریف‌تر و مبتنی بر نگاه‌ها و حالات صورت است. فلفل تیز فروشنده اما بابک کریمی است، کسی که به خاطر بازی گنگ‌اش هیچوقت نمی‌توانیم قضاوتی در موردش داشته باشیم. گاهی در شمایل یک دوست ظاهر می‌شود و جایی فکر می‌کنیم کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش است. وسعت کم تیم بازیگران اصلی فروشنده کفه‌ی ترازو را به سمت شهاب حسینی سنگین کرده و فضای بیشتری به او برای نمایش یک بازی راحت اما دقیق می‌دهد.

تئاتر مرگ فروشنده‌ی آرتور میلر، شغل معلمی عماد و اشاره به فیلم گاو، نقاشی‌های کودکانه‌ی روی دیوار خانه‌ی جدید و آهنگ پیش‌درآمد علی عظیمی تنها چند مورد واضح از وسایلی هستند که فرهادی از آن‌ها برای روایت داستانش استفاده می‌کند. او بدون دیالوگ‌نویسی بیش از حد و بازی‌های اغراق‌آمیز داستان تعریف می‌کند. پربیراه نیست اگر بگوییم اصغر فرهادی بهترین روایت‌گر سینمای ایران است، چرا که بدون توضیح واضحات و حساب کردن روی آگاهی بیننده، تکه‌های پازل داستانش را کنار هم می‌چیند و تصویر نهایی را که شاید برای هرکس متفاوت باشد شکل می‌دهد. فروشنده داستانی درباره‌ی انتقام است که روی پایه‌های دروغ، خیانت و ترس ایستاده است. فیلم حرفش را لحظه‌ای و با تعلیقی که ایجاد می‌کند می‌زند و دیگر مثل جدایی اتمسفری پیوسته ندارد. این همان تفاوتی است که فرهادی در کارش ایجاد کرده و تجربه‌ی تازه‌ای برای آشنایان به آثار او ایجاد کرده است. لحظاتی که عماد از رعنا سؤال می‌پرسد و او به خاطر ترسش جوابی مطابق واقعیت نمی‌دهد ما را یاد آشفتگی‌های سپیده در درباره‌ی الی و تردیدهای راضیه در جدایی می‌اندازد. آن فیلم‌ها بعد از نقطه‌ی اوجشان به چیزی شبیه نتیجه‌گیری و ثبات می‌رسیدند اما پس از اتفاق فروشنده، داستان همچنان صعود می‌کند و به مرز انفجار می‌رسد. شاید همین است که باعث می‌شود فروشنده در لیست آثار فرهادی در رتبه‌ی اول قرار نگیرد.

پایان‌بندی‌های بقیه‌ی فیلم‌های فرهادی با اینکه صفر و یک نبودند اما «پایان» بودند، جایی که قصه تمام می‌شد و درگیری‌ها به خاتمه می‌رسید و چیزی که می‌ماند تصمیم ما بر چگونگی این پایان بود. اما فروشنده با اینکه پایان‌بندی به یاد ماندنی‌ای دارد، قصه را تمام نمی‌کند و حتی با تکیه‌ی زیاد بر تعلیق می‌خواهد کوبنده‌تر از چیزی که هست جلوه کند. قصه در فیلم‌های قبلی پیش از اینکه به مرحله‌ی تصمیم‌گیری تماشاگر برسد تمام می‌شد (اینکه ترمه مادرش را انتخاب می‌کند یا پدرش را چیزی را تغییر نمی‌دهد) اما در فروشنده گره داستان هنوز سرجایش است و ما فقط یک سکانس پر از تعلیق و استرس عالی را تماشا کردیم. شاید فرهادی در روایت این نوع داستان‌ها تازه‌کار باشد و در فیلم‌های قبلی‌اش روایتی یکنواخت‌تر را انتخاب کرده باشد، اما در فروشنده لحظه را به بازه ترجیح می‌دهد و این پیام را هم با سکانس افتتاحیه و پایان‌بندی به مخاطب می‌رساند. فروشنده همچنان کاملاً یک فیلم از دنیای فرهادی است که رنگ و بوی تازه‌ای گرفته اما شاید به اندازه‌ی کارهای قبلی، پخته نباشد.

فروشنده خوش‌ساخت است و بیننده را همراه می‌کند، گاهی از سرعتش کاسته می‌شود اما وقتی تمام می‌شود دیگر کسی به سکانس‌های متوسطش فکر نمی‌کند چون پایانی دارد که مانند چکش قاضی در دادگاه باعث سکوت همه می‌شود. این تأثیر اما لحظه‌ای است و چند روز بعد که از فضای فیلم خارج شدید با اینکه لذت آن هیجان زیر زبانتان مانده، طولانی‌مدت نخواهد بود. جای تحسین بسیار دارد که اصغر فرهادی با موفقیت‌های بزرگی که با دو سه فیلم آخرش کسب کرده، همان راه را در پیش نگرفته و از منطقه‌ی راحتی‌اش فاصله گرفته است. فیلم بدون شک وام‌دار تجربه‌های گذشته‌ی او است اما روایت قصه‌اش جنس دیگری دارد و البته تأثیرگذاری‌اش تاریخ انقضای کوتاه‌تری. فرهادی همچنان در بالاترین کیفیت خودش کار می‌کند و راه‌های جدید را امتحان می‌کند، کاری که شاید هر کارگردانی بعد از چند فیلم موفق هیچوقت انجام ندهد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 9 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.