فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings نهتنها شخصیت شانگ چی را به خوبی معرفی میکند، بلکه حاوی یکی از بهترین شخصیتهای شرور و صحنه پردازی اکشن MCU است. در ادامه با میدونی و نقد این فیلم همراه باشید.
فیلمهای ابرقهرمانی با منشا داستانی شخصیت و قهرمان اصلی طی سالهای اخیر با مشکل تکرار ایدههای گذشته مواجه بودند و حتی مارول هم تا جای ممکن تصمیم گرفته از داستان منشا فاصله بگیرد. مشکل اصلی از جایی نشات میگیرد که ریشه بیشتر شخصیتها تا حد زیادی شبیه به هم است و چه بخواهیم و چه نخواهیم تقریبا این شخصیتها از چند الگوی مشخص پیروی میکنند.
حتی شخصیتهایی مثل مرد عنکبوتی و بتمن هم دیگر آنقدر ریشه داستانی آنها را دیدهایم که نیازی به دیدن دوباره آن نباشد. اما برخی مواقع برای معرفی یک شخصیت یا حتی گروه نیاز است تا در فیلم مستقل خودش بهطور کامل معرفی شود و حالا مارول تصمیم به معرفی شخصیت شانگ چی گرفته است.
مارول بهخوبی میدانست که شانگ چی چندان شخصیت مشهوری در خارج از دنیای کمیک نیست و همچنین نمیتوان مانند بلک پنتر در یک فیلم دیگر او را معرفی کرد. پس مارول به سراغ فیلم مستقل شانگ چی رفت تا او را رسما وارد MCU کند تا بدون درنظرگرفتن یلنا بلووا که درواقع نسخه دوم بلک ویدو است، شاهد معرفی اولین شخصیت کاملا جدید دنیای سینمایی مارول در فاز چهارم باشیم. از همان ابتدا میدانستیم که فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings قرار است به داستان منشا شانگ چی بپردازد و همچنین ماندرین اصلی و افسانه گروه ۱۰ حلقه را نمایش دهد. دنیل کرتون، کارگردان فیلم Shang-Chi از همان ابتدا میدانست که با وجود ظاهر متفاوت فیلم، فیلم شانگ چی قرار نیست داستان خیلی متفاوت و ساختار شکنی را روایت کند.
همین آگاهی و قبول آن باعث شد تا با وجود مشکلات فیلمنامه، فیلمی با روند داستانی سریع و خوبی را شاهد باشیم که قرار نیست وقت بیننده را در صحنههای آزار دهنده و خسته کننده تلف کند. در عوض کرتون و تیمش تصمیم گرفتند تا روی بخشهای دیگر مثل صحنههای اکشن تمرکز کنند که مزد این تصمیم و تلاش را نیز گرفتهاند. مهمترین و بهترین بخش فیلم بدون هیچ شکی صحنههای اکشن آن است که نقطه قوت فیلم از ابتدا تا انتهای آن است. اگرچه بهترین صحنههای اکشن فیلم در بخشهای ابتدایی فیلم بهخصوص در صحنه اتوبوس و سپس صحنه فرار از ساختمان محل برگزاری مسابقات مبارزه است، اما فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings به خوبی پتانسیل وجود ترکیب صحنههای اکشن نرمال مارول با هنرهای رزمی را نشان میدهد و حتی میتوانیم انتظار داشته باشیم که چنین صحنههایی را در آینده بیشتر ببینیم.
اما در بخش سوم فیلم استفاده زیاد از جلوههای ویژه تا حدی به کیفیت صحنههای اکشن و مبارزات فیلم ضربه زده است و اون حس متفاوت بودن و همچنین جذابیت مبارزهای بخشهای ابتدایی فیلم را تا حدی از دست داده است. البته بهطور کلی باز هم بخش سوم فیلم افتی مانند فیلم Black Widow را ندارد و فیلم همچنان دارای موارد غافلگیر کننده خوبی است، اما باز هم پتانسیل بیشتری برای مبارزه نهایی شانگ چی و ماندرین وجود داشت. درکنار صحنههای اکشن، فیلم شانگ چی حاوی صحنههای کمدی نسبتا خلاقانهای هم است. شاید خیلی از این صحنهها را بارها در کارهای مختلف مارول دیده باشیم، اما میتوان گفت که این فیلم در استفاده از این صحنهها بسیار خوب و هوشمندانه استفاده کرده و قرار نیست زیادهروی خاصی را در طول فیلم ببینیم.
هرچند باز هم میشد در برخی از صحنههای فیلم از صحنه کمدی کمتری استفاده میشد، اما در مقایسه با آثار دیگر مارول، فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings تعادل خوبی در استفاده از صحنههای کمدی داشته است. با اینکه کرتون و تیم او تلاش زیادی کردند تا با خلق صحنههای اکشن قدرتمند مشکلات فیلم را پوشش دهند و در انجام این کار هم موفق بودند، اما معرفی شخصیت شانگ چی بهعنوان ابرقهرمان بعدی مارول بسیار اهمیت بالایی داشت و انتخاب بازیگر مناسب بدون شک مأموریت اصلی آنها بود. بههرحال این فیلم صرفا قرار نبود یک فیلم اکشن ساده باشد و خبر خوب این است که شانگ چی در مسیر درست و صحیحی وارد دنیای سینمایی مارول شده است.
بدون اغراق بخش زیادی از به تصویر کشیدن خوب شانگ چی در فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings را باید مدیون بازی درخشان سیمو لیو بدانیم که سالها تلاش کرد تا نقش شانگ چی را بازی کند و بالاخره هم موفق شد. لیو بهخوبی نشان داد که تنها تلاش او گرفتن نقش شانگ چی نبوده و در طول فیلم تلاش زیادی کرده است تا شخصیتی را ارائه کند که بهدنبال گرفتن جایگاهی در بین ابرقهرمانان آینده مارول است. لیو چه در صحنههای اکشن و چه در صحنههای درام و کمدی عملکرد کم نقص و بسیار خوبی داشته و میتوان به جرات گفت که میخ اول را بسیار محکم و قدرتمند به زمین زده است.
حتی آکوافینا برخلاف انتظار شخصیت روی مخی نیست و کمتر شاهد شوخیهای تکراری او در طول فیلم بودیم و میتوان گفت که حداقل در بخش کمدی فیلم او عملکرد بامزه و دلچسبی داشته است. اما یکی از مشکلاتی که فیلمهای دنیای سینمایی مارول بهخصوص فیلمهای داستان منشا آن دارد، شخصیتهای شرور آن است که عموما شخصیتهای تک بعدی و ضعیف و بسیار فراموش شدنی هستند. حالا خبر خوب این است که ماندرین نهتنها قرار نیست ما را ناامید کنند، بلکه خودش به یکی از مثبتترین نکات فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings تبدیل شده است. ماندرین با اینکه تفاوتهای زیادی نسبت به نسخه کمیکش دارد بهخصوص اینکه حالا پدر شانگ چی است، اما این تغییرات در مسیر مثبتی بودهاند.
شاید مهمترین و بهترین تغییر ماندرین همین قضیه پدر و پسری با شانگ چی باشد تا در طول فیلم شاهد بررسی رابطه ابرقهرمان جدید مارول با پدرش باشیم. نکته مثبت اینجا است که ماندرین صرفا یک شخصیت شیطانی و شرور نیست و او دارای ویژگیهای انسانی زیادی است که حالا با مرگ مادر شانگ چی، او دوباره خودش را گم کرده است. درواقع ما ماندرین را در ابتدا بهعنوان شخصیتی شرور میشناسیم که تمام دنیا نگران حملات او و نیروهایش هستند، اما آشنایی ماندرین با مادر شانگ چی باعث تغییر او میشود و حالا با مرگ همسرش، دوباره قلب او مثل یک سنگ میشود و شاهد بازگشت گروه ۱۰ حلقه هستیم.
نحوه تغییرات ماندرین تا حدی زیادی به تغییرات شخصیت والچر در فیلم Spider-Man: Homecoming یا حتی میستریو در فیلم Spider-Man: Far from Home دارد که ما در این دو فیلم شاهد شخصیت نسبتا انسانیتری از والچر و میستریو بودیم. این موضوع بهخصوص بیشتر در مورد والچر صدق میکند که تمامی فعالیتهای شرورانه او برای تأمین زندگی بهتر برای خانوادهاش بود و اینجا ماندرین تمام تلاشش برای بازگشت همسرش و سپس پسر و دخترش است تا دوباره آنها یک خانواده خوشبخت باشند. علاوهبراین، میتوان الگوهای مشابه به تصویر کشیدن شخصیت کیلمانگر در فیلم پلنگ سیاه را در این فیلم نیز مشاهده کرد که درنهایت بهای تلاش آنها یک چیز بوده است.
همین نکات باعث میشود تا ماندرین را صرفا شخصیتی شرور ندانیم و شاهد لایههای بیشتری از شخصیت او در طول فیلم باشیم. صد البته انتخاب تونی لیانگ نیز برای نقش ماندرین هوشمندانه بود و او توانست نسخه متفاوت و خوبی از این شخصیت را ارائه کند. اگرچه شانگ چی و ماندرین و حتی کتی از نقاط قوت و مثبت فیلم Shang-Chi بودند، اما باز هم میتوان کمکاریهایی را مشاهده کرد. بهعنوان مثال شخصیت شو شیالینگ که خواهر شانگ چی است، خیلی پرداخت خوبی در فیلم ندارد و با اینکه پتانسیل خوبی در طول فیلم داشت، استفاده خیلی خوبی از آن نشد و بیشتر خواهر شانگ چی شخصیتی بود که داستان فیلم را در بخشهایی جلو میبرد و جایی که او به نیاز است، شاهد ظاهر شدنش هستیم.
البته این موضوع صرفا به خواهر شانگ چی خلاصه نمیشود و شخصیت شرور ریزر فیست با وجود ورود بسیار درخشانش و داشتن یکی از بهترین صحنههای اکشن فیلم، باز هم به درستی از او استفاده نشد و میتوان امیدوار بود که در دنباله احتمالی فیلم شاهد پرداخت بهتری از این دو شخصیت باشیم. البته حضور افتخاری وانگ و ابومیشن تا بن کینگزلی در نقش ترور اسلتری از دیگر نکات جذاب فیلم بود. همچنین در برخی از صحنهها بهخصوص نبرد پایانی شاهد افت کیفی جلوههای ویژه فیلم بودیم که البته در نگاه اول شاید خیلی قابل احساس نباشد، اما در مجموع جلوههای ویژه فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings کم نقص بود. در مقابل موسیقی فیلم در برخی از دقایق بسیار درخشان و خوب بود، اما در دیگر دقایق احساس میکردم که یک موسیقی در حال تکرار است و میتوان گفت که موسیقی فیلم بخش فراموش شدنی و متوسط فیلم است.
البته نباید از فیلمبرداری فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings نیز گذشت که یکی از بخشهای درخشان فنی فیلم بود که باعث شد بخش اکشن فیلم بهتر و جذابتر به تصویر کشیده شود. شاید فیلم Shang-Chi در بین فیلمهای اول فاز چهارم دنیای سینمایی مارول در رتبه بالایی از نظر مورد انتظار بودن قرار نمیگرفت، اما به غافلگیری بسیار خوبی تبدیل شد و توانست جایگاه خود را با کمترین سروصدا بهدست بیاورد و از همین الان میتوان برای دنباله این فیلم و آینده شخصیت شانگ چی در MCU هیجانزده بود. فیلم Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings شاید خیلی حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشد، اما در عمل یکی از بهترین فیلمهای منشا دنیای سینمایی مارول درکنار فیلم Iron Man و فیلم Doctor Strange را ارائه کرده است.