نقد فیلم سمفونی نهم

نقد فیلم سمفونی نهم

محمدرضا هنرمند بعد از سال‌ها دوری از سینما با فیلم جدید خود یعنی «سمفونی نهم» به سینما بازگشته است. در این فیلم، بازیگرانی از جمله حمید فرخ‌ نژاد، ساره بیات و محمدرضا فروتن نقش آفرینی کرده‌اند. در این مطلب نگاهی به این فیلم داشته‌ایم.

فیلم «سمفونی نهم» به کارگردانی محمدرضا هنرمند است. نویسندگی این فیلم برعهده محمدرضا هنرمند و حامد افضلی بوده است. این فیلم برای اولین‌بار در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. محمدرضا هنرمند در رشته مهندسی الکترونیک مخابرات تحصیل کرده اما به سینما روی آورد. او در زمینه‌های بازیگری، تدوین، فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی فعالیت داشته است. او کار در سینما را با فیلم «مرگ دیگری» در سال ۶۱ آغاز کرد، و تاکنون فیلم‌هایی از جمله «مومیایی ۳» و «مرد عوضی» را کارگردانی کرده است. هنرمند در تلویزیون هم سریال‌های مهمی را تولید کرده است که از جمله آن‌ها می‌توان به سریال پرطرفدار «زیرتیغ» اشاره کرد. هنرمند سال ۱۳۸۰ فیلم «عزیزم من کوک نیستم» را ساخت و تا سال ۱۳۹۷ دیگر فیلمی را کارگردانی نکرد تا اینکه در سال ۹۷ به سراغ ساخت فیلم «سمفونی نهم» رفت. فیلم «سمفونی نهم» ایده بسیار جذابی دارد، اما هنرمند در تبدیل این ایده ناب به فیلمنامه زیاد موفق نبوده و نتیجه آن یک فیلم عادی شده است. داستان فیلم در مورد زنی به نام راحیل «ساره بیات» است که قصد دارد بدن همسرش را بنابر خواسته خود او در روستایی دور افتاده به خاک بسپارد.

در ادامه به بررسی فیلم می‌پردازیم و داستان فیلم لو خواهد رفت.

فیلم «سمفونی نهم» قصد دارد واکنش افراد در مواجه شدن با مرگ را به تصویر بکشد. همینطور این فیلم، قصد دارد به واسطه داستان خود، به تاریخ نگاهی بیاندازد و بعضی از حوادث مهم تاریخی را به تصویر بکشد. اما انسجام چندانی در به تصویر کشیدن این حوادث تاریخی وجود ندارد. در این فیلم به پنج، حادثه تاریخی پرداخته شده است که چهار مورد از این حوادث مربوط‌به تاریخ ایران است. و این چهار حادثه در مورد شخصیت‌هایی هستند که کارهای بزرگی انجام داده‌اند و نام آن‌ها به نیکی در تاریخ ایران ثبت شده است. اما حادثه پنجم، با چهار حادثه قبلی تناسب ندارد زیرا در مورد شخصیتی است که نه‌تنها ایرانی نیست بلکه برخلاف چهار شخصیت قبلی باعث ویرانی شده و نامش به بدی در تاریخ آورده شده است. در ادامه به بررسی پنج حادثه تاریخی‌ای می‌پردازیم که در فیلم از آن‌ها یاد شده است. اولین حادثه تاریخی یاد شده در فیلم مجروح شدن کوروش کبیر در جنگ و سپس مرگ او است. ابتدا باید بیان کرد که فیلم «سمفونی نهم» اولین فیلمی است که به‌طور جدی اشاره‌ای به زندگی کوروش کبیر کرده است. این موضوع، جای خوشحالی دارد که بالاخره یک فیلمساز، از این پادشاه بزرگ یاد کرده است. اما در مورد آوردن داستان مرگ کوروش در این فیلم و ربط آن به کل داستان فیلم. فیلم «سمفونی نهم» در مورد مرگ و عشق است. و برای همین در داستان کوروش، کوروش قبل از مرگ خود از عشق خود به وطن و مردم سرزمینش می‌گوید و سپاه خود را به دوستی با یکدیگر دعوت می‌کند. در لحظه مرگ هم کوروش از مرگ نمی‌هراسد زیرا وظیفه‌اش را که حفظ وطن بوده به درستی انجام داده است و به‌نوعی می‌توان گفت که کوروش یک عاشق واقعی بوده و عاشق واقعی هم از مرگ نمی‌ترسد.

داستان تاریخی سوم که در فیلم به آن پرداخته شده است داستان رابعه بلخی است. او نخستین شاعر زن پارسی زبان بود که عاشق غلامی به نام بکتاش شده و برادرش به خاطر همین موضوع او را ذره ذره کشت. در این داستان هم رابعه با تمام وجود بکتاش را دوست دارد و به‌خاطر او دربرابر برادرش می‌ایستد و حتی حاضر است به‌جای آن غلام بمیرد. رابعه در راه عشق خود جان خود را از دست می‌دهد و در لحظه مرگ هم خم به ابرو نمی‌آورد زیرا او هم عاشقی واقعی است و عاشق واقعی از مرگ نمی‌ترسد. بکتاش هم بعدها انتقام خون رابعه را می‌گیرد و سپس خود را بر مزار رابعه می‌کشد. بکتاش هم عاشق است و بدون ترس به سراغ مرگ می‌رود. داستان چهارم تاریخی در مورد امیرکبیر است. او عاشق انجام وظایف خود است و آنقدر به درستی کار خود اعتماد دارد که باور نمی‌کند قرار است کشته شود. برای همین به کام مرگ می‌رود و حتی در لحظه‌ای که با قاتلش رو‌به‌رو می‌شود باز هم نمی‌ترسد. زیرا او عاشقانه وظایف خود را انجام داده است و به درستی اعمال خود ایمان دارد و به‌خاطر همین از مرگ نمی‌ترسد. داستان تاریخی پنجم، در مورد بردیا پسر کوروش است که به دست برادرش به قتل رسید. در این داستان هم بردیا عاشق وطنش است و همینطور عاشق دختری است که برادرش، کمبوجیه هم به او علاقه دارد و همین موضوع باعث اختلاف دو برادر و قتل بردیا می‌شود. داستان مرگ بردیا در تاریخ دقیقا معلوم نیست که چه بوده است و بهتر بود که در فیلم، آورده نمی‌شد. ولی به هر حال در این داستان هم پای عشق در میان است و عاشق واقعی که همان بردیا است تا پای جان می‌جنگد و در لحظه مرگ هم خم به ابرو نمی‌آورد.

تا اینجای کار این داستان‌های تاریخی، همگی در مورد افرادی ایرانی و درستکار بود که عاشق بوده‌اند و از مرگ نمی‌ترسیدند. اما داستان تاریخی دوم که در فیلم به آن پرداخته شده است داستان هیتلر و خودکشی او در لحظه شکست خوردن آلمان نازی است. این داستان تناسب زیادی با داستان دیگر روایت شده در فیلم ندارد. اول اینکه در این داستان نشان داده می‌شود که زن جوان هیتلر زیاد عاشق هیتلر نیست و به خاطر ترس از او به خواسته او تن می‌دهد. دوم اینکه چهار داستان تاریخی دیگر فیلم همگی در مورد افرادی درستکار بوده است و چه دلیلی دارد یک مرتبه در مورد فردی جنایتکار سخن گفته شود؟ و درنهایت اینکه چهار داستان قبلی در مورد شخصیت‌هایی از تاریخ ایران بود و باید پرسید داستان هیتلر چرا در بین این داستان‌ها گنجانده شده است؟

داستان فیلم، در مورد خاطراتی است که ملک الموت داشته است اما در این خاطرات و در بخش مربوط‌به زمان حال، فیلم پر است از اضافه گویی‌هایی که نه‌تنها به روند داستان کمک چندانی نمی‌کند بلکه باعث کسل کننده شدن فیلم هم می‌شود. به‌عنوان مثال، سکانسی که راحیل «ساره بیات» در جاده با زد و خورد ماموران و قاچاقچی رو‌به‌رو می‌شود. این سکانس اصلا خوب از کار نیامده است. شاید منظور از این سکانس این بوده است که بیان کند تا زمان مرگ کسی نرسد نخواهد مُرد. ولی می‌شد این سکانس را بهتر طراحی کرد. همچنین بین زمانی‌که بردیا در اتاق عمل فوت می‌کند تا زمانیکه راحیل با ملک الموت مواجه می‌شود اتفاقاتی در فیلم می‌افتد که به‌راحتی می‌شد آن‌ها را از فیلم حذف کرد. مثلا صحنه برخورد راحیل با زد و خورد ماموران و قاچاقچی که گفته شد خوب از آب در نیامده است. پس بهتر بود اصلا در فیلم قرار داده نمی‌شد. یا مثلا صحنه مواجه شدن راحیل با تریلی قاچاقچی که این صحنه هم آنطور که باید ترس بودن در جاده‌ای دورافتاده را به مخاطب القا نمی‌کند. فیلم «سمفونی نهم» دارای زاویه اول شخص است و مخاطب در تمام فیلم خاطرات یک ملک الموت «حمیدفرخ نژاد» را نگاه می‌کند.

اما مخاطب در این خاطرات صحنه‌هایی را می‌بیند که در آن‌ها ملک الموت حضور ندارد. و این صحنه‌ها قابل توجیه نیستند. ماشین راحیل در کل مسیر در جاده‌ای خلوت و بیابانی است. چنین لوکیشنی تنهایی و سکوت مرگ را به یاد مخاطب می‌آورد. همچنین در چند صحنه، در خودروی راحیل آهنگ «رویای هستی» از استاد بنان پخش می‌شود. این آهنگ هم مضمونش گله و شکایت کردن از دنیا است و به‌نوعی با داستان فیلم، همخوانی دارد.

یکی از ویژگی‎‎‌های فیلم «سمفونی نهم» این است که چهره‌ای خندان را از مرگ به مخاطب نشان می‌دهد. اینکه در این فیلم، مرگ با چهره‌ای خندان و شوخ طبع نشان داده شده است که با قربانیانش مزاح می‌کند و به درد و دل آن‌ها گوش می‌دهد باعث شده است تا مخاطب تجربه جالبی را پست سربگذارد. نکته دیگر فیلم این است که راحیل با یک ماشین قدیمی عازم سفر می‌شود و کارگردان در این ماشین قدیمی است که وقایع تاریخی را به مخاطب نشان می‌دهد. به‌طور واضح‌تر می‌توان گفت کارگردان از این ماشین قدیمی به‌عنوان یک ماشین زمان استفاده کرده است تا مخاطب را به گذشته انتقال دهد. راحیل تا قبل از اینکه جسد همسرش را به مقصد برساند در مقابل مرگ مقاومت می‌کند. اما زمانی‌که مطمئن می‌شود که بدن همسرش طبق وصیتش دفن شده است دیگر از مرگ نمی‌هراسد. این موضوع، همان مضمون فیلم را می‌رساند. مضمون فیلم هم این است که عاشق واقعی از مرگ نمی‌هراسد. فیلم «سمفونی نهم» ایده بسیار تازه‌ای دارد و می‌توانست جزء فیلم‌های مهم امسال باشد اما چنین نشد و در حد یک فیلم معمولی ماند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
2 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.