فیلم دربرابر یخ (Against The Ice)، اثری در زیرژانر بقاست. فیلمی براساس داستانی واقعی که به سفری اکتشافی در گرینلند میپردازد. با نقد این فیلم همراه میدونی باشید.
فیلم Against The Ice داستان اینار میکلسن (Ejnar Mikkelsen)، پژوهشگر و نویسندهی کپنهاگی است. او بیشترین شهرت خود را برای بررسی عرضی و نقشهبرداری از سرزمین گرینلند، بهدست آورده است. این کاوشگر دانمارکی بین سالهای ۱۹۰۹- ۱۹۱۲ برای مقابله با ادعای ایالات متحده بر سر یکپارچگی مناطق و زمینهای گرینلند به سفری خطرناک رفت، یک پژوهش پُرمخاطره که بیش از ۳ سال به طول انجامید.
فیلم دربرابر یخ، تلاشی برای زنده ماندن است. دو قهرمان که برای اثبات اینکه گرینلند متعلق به ایالات متحده نیست، از همه چیزشان میگذرند و تن به مایلها برفنوردی میدهند. این فیلم سراسر در برف و یخ میگذرد، سورتمه سواری، زندگی با سگهای قطبی، ترس و تعلیق، تنهایی، خرسهای قطبی همهوهمه اتفاقاتی هستند که برای طرفداران این زیرژانر میتواند لذتبخش باشد.
اما بااینحال Against The Ice گاهی خستهکننده پیش میرود و گویی از همان ابتدا با مخاطب بر سر پایانبندیاش به نتیجه رسیده و او را در جریان همه چیز قرار داده است. این فیلم در کل اثری متوسط است و همانند بیشتر آثار این روزهای سینما که تنها یک یا دو المان لذتبخش و قابل اعتنا برای تماشاگر دارند، دربرابر یخ نیز، شبیه همین رویه پیش رفته است.
در ادامه بخشهایی از داستان دربرابر یخ مشخص میشود
فیلمهای زیادی در مورد کاشفان دنیا ساخته شده است، کسانی که به سفرهای دوری رفتهاند تا پرده از رازهای ناشناخته بردارند. نیکولای کاستر (Nikolaj Coster Waldau) که فیلمنامهی دربرابر یخ را نیز به نگارش درآورده، در این فیلم نقش نقش اینار میکلسن (Ejnar Mikkelsen) را نیز بازی میکند. او به همراه ایور ایورسن (Joe Cole) برای بهدست آوردن اطلاعاتی که ثابت کند گرینلند از دو قطعه تشکیل نشده و جزیرهای یکپارچه و تحت حاکمیت دانمارک است، راهی قطب میشوند. سفر آنها چند سال به طول میانجامد و فیلم با ایدههای متعددی روایت خودش را پیش میبرد.
دربرابر یخ فکرهای متعددی را دنبال میکند، از سرسختی تا رسیدن به هدف و ازخودگذشتی تا تلاش برای بقا و اثرات انزوا و تنهایی روی آدم
دربرابر یخ فکرهای متنوعی را دنبال میکند، از سرسختی تا رسیدن به هدف و ازخودگذشتی تا تلاش برای بقا و اثرات انزوا و تنهایی روی آدم و گاهی هم پشیمانی. این فیلم با بینشی از اهمیت سفر این دو مکتشف و مبارزهی آنها برای زنده ماندن شروع میشود و به زوایای تاریکی از رویایی انسان با خودش در تنهایی میرسد. Against The Ice، در ایدهپردازی فوقالعاده است و بهخوبی میداند که در جستوجوی چه چیزی است. فیلمساز با اصالت اینگونه از آثار آشنایی دارد و تلاش بسیار زیادی را نیز برای اجرایی کردن جهانبینی این دسته از آثار انجام میدهد که در جاهایی موفق میشود و در مواقعی هم تلاشش در حد همان ایدههای اولیه باقی میمانده است.
Against The Ice، فضاسازی خوبی دارد و در قدم اول مخاطب را بهراحتی وارد قصهی خودش میکند و تا پایان نیز این اتمسفر را ادامه میدهد. فضای قطبی و یخی، بورانها، زندگی با سگها و شرایط نگهداری و تغذیهشان، فُک، کشتی به یخ نشسته، کلبهی چوبی آنهم میان هجوم خرس قطبی، سنگچینها، یخزدگی بدن انسان، همهوهمه بستری برای ذهن تماشاگر هستند تا ساختار دربرابر یخ، به بیشترین تاثیرگذاری خودش برسد و قصه تا جاییکه امکان دارد در فضایی قابل لمس روایت شود.
اما متاسفانه نحوهی گرهاندازیها و تعلیقهای کمرنگ و توخالی همهی این تلاشها را بیسرانجام میکند و مخاطب نمیتواند از فیلم انتظار یک قصهی پُر زدوخورد و سرشار از اتفاقات هیجانی مناسب این ژانر را داشته باشد.
در فیلمها و آثار زیرژانر بقا، همه چیز با شخصیت پیش میرود، از آنجائیکه مخاطب برای درک قصه و فرورفتن در فضای وحشتآور تقلا کردن و تلاش برای بقا، نیازمند تعلیق و اضطراب است و بخش زیادی از این شرایط را هم شخصیتهای این قصهها بهدوش میکشند، نیاز است تا کارکترهای این آثار بسیار حسابشده پیش بروند، چراکه اگر آنها نتوانند مخاطب را برای پذیرش شرایطشان راضی کنند، فیلم قطعا شکست را تجربه خواهد کرد.
این آثار، داستانهایی شخصیتمحور هستند که با حذفشان چیزی از فیلم باقی نخواهد ماند، بههمین دلیل شخصیتهای ژانر بقا باید بسیار باورپذیر، پرداخت شده و صمیمی پیش بروند؛ که در فیلم Against The Ice، ما چنین برداشتی از شخصیتها نداریم و آنها نمیتوانند آن تعلیق و اضطراب شرایط سخت قطب را که بیش از ۸۰۰ روز هم به طول میانجامد، بهصورتی دراماتیک در قصه به حرکت درآورند. آنها از جگر سگها تغذیه میکنند، خرس زخمیشان میکند، غذا کم میآورند اما این گرهاندازیها و موقعیتها آنقدر تعلیق و اضطراب با خود بههمراه ندارند تا بتوانند تماشاگر را میخکوب پای خود نگه دارند.
شخصیت اول قصه اینار میکلسن است، قهرمانی که برای کشورش به دل قطب میزند. این کارکتر قطعا نباید یک شخصیت عادی و فاقد ابعاد پیچیده باشد. اما فیلم برخوردی قهرمانانه با او ندارد. میکلسن سرشار از ایدههای پرداختی برای یک شخصیت است و تماشاگر میتواند روحیات و خلقیات او را برای خودش فهرست کند. اما مسئلهای که برای تماشاگر قدری آزاردهنده پیش میرود، عدم صمیمیت او با قصه و بهطبع بینندهای است که با فیلم همراه شده است. این اتفاق از عدم پرداختی کنشمند و مطابق با قصه و فضاسازی سرچشمه میگیرد. کارکتر میکلسن طوری در فیلم قرار گرفته که گویی باور ندارد در قطب مشغول برفنوردی و کاوش در شرایطی سخت است، بهعبارت دیگر فیزیک و بسطهای شخصیتی او برای این شرایط و آبوهوا نگارش نشده است و همه چیز بهراحتی یک آبوهوای خوب و شرایطی مناسب، نمایش داده میشود.
میکلسن راجعبه آمدنش به قطب، سبکبار سفر کردن و دیگر ایدههای اینچنینی حرف میزند، اما فقط حرف میزند و مثل بیانیهای آن را به خورد تماشاگرش میدهد. فیلمساز در این شرایط دیگر نیازی نمیبیند که این مسائل را بهطزر استخوانداری وارد فیلمنامه کند و طبق آنها اتفاقات داستان را بچیند تا بتواند هم قصهای قدرتمند داشته باشد و هم اینکه ساختار، تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد. اما شرایط ایور ایورسن از کاپیتان میکلسن بدتر است، او اصلا ایدههای اولیهای که کاپیتان دارد را ندارد و نمیتواند عمق شخصیت خودش را در بستر قصه به حرکت درآورد. او شخصیتی همراه است و بههمین دلیل، علت داوطلب شدن و همراه شدنش با شخصیت اول قصه، باید دراماتیکتر و قدرتمندتر در فیلم جای میگرفت، تا مخاطب به درک بهتری از او میرسید.
یکی از اهداف و ایدههای فیلم، پرداختن به انزوا و تنهایی انسان است. ایورسن و میکلسن بعد از اینکه مدارک خود را از سنگچینها میآورند و در کلبهای که دوستانشان آن را ساختهاند مستقر میشوند، تنهایی برشان مستولی میشود و چیزهایی میبینند که واقعی نیستند. آنها دو کریسمس را در این کلبه بهتنهایی پشت سر میگذارند اما این انزوایی که دربرابر یخ برای آنها ترتیب داده است، چندان واقعی نیست و بهطرز قدرتمندی شرایط دو نفر که در قطب گیر افتادهاند و منتظر یک کشتی نجات در تابستان هستند بهتصویر کشیده نمیشود. میکلسن خیال نامزدش را میبیند با او میرقصد، به دوستش حمله میکند اما اینها کافی نیستند و تماشاگر را راضی نگه نمیدارند. این عدم پرداخت صحیح از انزوای انسان باعث شده تا فیلم نسبت به دو پردهی قبلیاش افت شدیدی از نظر تعلیق و ریتم پیدا کند.