دختر هشتمین فیلم رضا میرکریمی در مقام کارگردان است. این فیلم بهتازگی جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره مسکو دریافت کرد. با میدونی و بررسی فیلم همراه باشید.
دختر، لاک قرمزی به دستش زده و سراغ مادر میرود. از مادر میخواهد تا ماجرا را به پدر بگوید اما مادر قبول نمیکند. پدر رسیده و دختر حسابی هول شده، استکانی چای برای پدر میبرد اما متوجه میشود که پدر چای دارد. با ترس و لرز کنار پدر مینشیند و زیرچشمی به اون نگاه میکند. بلاخره تصمیم میگیرد تا حرفش را بزند. میان کلام موبایل پدر زنگ میخورد و او به شدت عصبانی میشود. ترس و اضطراب دختر همینطور بیشتر شده و مخاطب هم همراه با او اضطراب دارد که چه خواهد شد. دختر بلند میشود و آرام میرود که تلفن پدر تمام شده و او را برای گفتن ادامه حرف نگه میدارد. دختر ماجرای مهمانی دوستش در تهران را میگوید و از پدر میخواهد که اجازه دهد تنهایی به تهران برود. پدر پس از کمی فکر آنچنان با دختر مخالفت میکند و سرش داد میزند که دختر گریهاش میگیرد.
تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است.
میرکریمی در فیلم «دختر» کماکان به دنبال فضاسازی است. خلق یک موقعیت با استفاده از فضا و بازی بازیگران با کمترین حرکت دوربین در محیطهای داخلی و استفاده از تدوین «دختر» را در شروع داستان تبدیل به فیلمی پر استرس کرده است. این فضاسازی در چند لایه قابلبررسی است. اول از همه خَلق محیط قابلباور برای مخاطب از فاکتورهای فضاسازی در فیلم است. در داستان همه چیز در کلمات خلاصه میشوند. هنگامی که نویسنده با استفاده از کلماتِ توصیفی محیط داستانش را تعریف میکند خواننده در یک اتمسفر شریک میشود. اما در سینما این قابلیت وجود دارد تا فضا با استفاده از تصویر به مخاطب منتقل شود. تاکید فیلم بر هوای آلوده آبادان خود یکی از فاکتورهای مهم در خلق فضاسازی است. تقریباً در هیچ جای فیلم در آبادان آسمان آبی دیده نمیشود و این موضوع حسی از خفگی را برای مخاطبان فیلم به وجود میآورد. آبادان در فیلم به علت آلودگیاش رنگ زردی به خود گرفته است که این رنگ در نماهای هلی شات (نمایی که توسط هلی کوپتر یا هر وسیله دیگری از ارتفاع گرفته میشود. امروزه از وسیله ای به نام کوادراتور برای گرفتن این شکل نماها استفاده میگردد.) با استفاده از خاک و گرد و غبار بیشتر جلوه میکند. به علاوه ارتباط این گرد و خاک با یکی از نقاط عطف داستان یعنی زمانی که پرواز برگشت ستاره به علت آسمان آبادان لغو میشود حائز اهمیت است. علاوه بر این فضا استفاده از لنج و کارون که جز جدایی ناپذیر آبادان هستند و عمه در تلفنی که به ستاره میزند به خوبی آن را تعریف میکند کمک زیادی به فضای فیلم میکند.
مسئله دوم در فضاسازی به طراحی صحنه و لباس فیلم باز میگردد. این مسئله نیز همواره از نقاط قوت در فیلمهای میرکریمی بوده است. محسن شاه ابراهیمی به عنوان یکی از باتجربهترین طراحان صحنه سینمای ایران در فیلم «دختر» توانسته با استفاده از رنگ و پر یا خالی نگه داشتن فضا تمایز درستی بین فضاهای مختلف ایجاد کند. برای مثال کافی است که فضای خانه ستاره در آبادان را با خانه عمهاش در تهران یا خانه مدرنتر دوست ستاره مقایسه کنید. در آبادان همه چیز شلوغ است و فضای خالی کمی دیده میشود. خانه فضایی گرم دارد که اشارهای به گرمای خانه پدری است. اما در مقابل آن خانه عمه (با بازی مریلا زارعی) فضای خالی زیادی دارد و بیشتر از رنگهای سرد در آن استفاده شده است. این فضای خالی و سرد به خوبی بیانگر شکل رابطه خواهر و برادر و وضعیت فعلی زندگی خواهر است. دیدگاه فیلمساز در مورد مسئله مهاجرت به شهر تهران و مسئله خانواده در فضاسازی اثر به سادگی قابل پیگیری است. ستاره که حال در نقطه تصمیم گیری قرار دارد بین ماندن و رفتن از خانه پدری در تردید است و فیلمساز و نویسنده موافق ماندن او هستند.
فضای خالی و سرد خانه عمه به خوبی بیانگر شکل رابطه خواهر و برادر است.
بازی و ظاهر بازیگران فاکتور دیگری است که به خلق فضا کمک میکند. میرکریمی در تمامی فیلمهایش بازیهای ماندگاری از بازیگران گرفته است. هنگامه قاضیانی شاید در هیچ فیلم دیگری نتوانست بازی مادر مردد و دلسوز «به همین سادگی» را تکرار کند. مسعود رایگان در «خیلی دور، خیلی نزدیک» و ریما رامین فر در «یه حبه قند» هم یکی از بهترین نقشهایشان را بازی کردند. در فیلم «دختر» هم شخصیت آرام، با غیرت و متعصب پدر (با بازی فرهاد اصلانی) تبدیل به یک شخصیت درونی می شود که مخاطب به راحتی میتواند او را بپذیرد و در انتهای داستان حتی به او حق بدهد. اولین تجربه ماهور الوند در سینما هم تجربه قابلقبولی است اما تغییر لهجه او در مواقعی از داستان کمی اذیتکننده است. در مقایسه با الوند، مریلا زارعی در تمام مدت فیلم لهجه زنی آبادانی که چند سالی است به تهران آمده را حفظ میکند. کنترل دقیق مریلا زارعی بر ادای کلمات، لحن و ریتم دیالوگها بخش زیادی از بار فیلم در تهران را به دوش میکشد. درست جایی که داستان افت میکند با وارد شدن شخصیت عمه و فضای غریب رابطهاش با برادری که مدتها با هم حرف نزدهاند اما الان مجبور شدهاند که با هم همراه شوند دوباره مخاطب را همراه میکند. در همین نقطه فیلم از یک فضای ماجراجویی تبدیل به یک ملودرام خانوادگی میشود.
یکی از موئلفههایی که در کارگردانی فیلم «دختر» تبدیل به یک فرم میشود استفاده مداوم میرکریمی از کات محور است. کات محور یکی از تکنیکهای کارگردانی وابسته به تدوین است که در آن بدون عوض شدن زاویه دوربین، اندازه نما با نزدیک شدن دوربین به سوژه تغییر میکند. برای مثال در یک نما لانگ شات در یک کات به یک نمای مدیوم شات یا کلوزآپ میرود تا تاکید بیشتری بر سوژه، موقعیت و شخصیت شود. محتوای فیلم به بررسی یک مسئله مهم و تاریخی در ایران میپردازد. حق انتخاب دختر در یک خانواده ایرانی که به لحاظ تاریخی همواره با پدر بوده است و حال با عوض شدن شرایط جامعه این حق در حال تغییر است. موضوعی که کیانوش عیاری در فیلم «خانه پدری» به شکلی هنرمندانه در چند دهه و در چند نسل از یک خانواده به بررسی آن میپردازد که به علت خشونت بیش از حد و موضوع آن چند سالی است که توقیف است. میرکریمی در «دختر» با بیانی نرمتر و منعطفتر این مسئله را بررسی میکند. نگاه پدر به اتفاقاتی که برای دختر میافتد در شروع داستان نگاهی متعصبانه و از بیرون است. او بدون آن که بداند دخترش به چه چیز فکر میکند به او جواب نه میدهد و هیچ حق انتخابی به دختر بالغ خود نمیدهد اما زمانی که دختر با فرارش دست به اقدام میزند پدر مجبور میشود وارد داستان شود و از درون با یک واقعیت مواجه میشود. شخصیت فرعی داستان یعنی عمه که سرنوشتش تا حد زیادی مشابه ستاره بوده است به عنوان یک نیروی مخالف (آنتاگونیست) در مقابل برادرش قرار میگیرد و او را وادار میکند تا در مورد دخترش تصمیمی دیگر بگیرد. استفاده از کات محور به عنوان تکنیکی که موضوعی را از بیرون به درون کنش انتقال میدهد نوعی انتخاب هوشمندانه برای رسیدن به فرم مشخص در فیلم به حساب میآید اما متاسفانه در مسیر داستان علی رغم پیگیری مداوم فیلمساز در استفاده از آن به سر انجام مشخصی نمیرسد. این به سرانجام نرسیدن تا حد زیادی به زاویه دید داستان در کارگردانی و فیلمنامه هم باز میگردد. فیلمساز علی رغم آنکه به طور مشخصی همراه شخصیت پدر است اما نمیتواند قضاوت را به عهده مخاطب بگذارد و در این میان نوعی تأکید مداوم در خوب نشان دادن شخصیت پدر و استفاده از دیالوگهای شعاری بهخصوص در پایان داستان مخاطب را دلزده میکند.
یکی از به یادماندنی ترین سکانس های فیلم جایی است که خواهر و برادر با کمک هم مشغول آماده کردن غذا هستند. خواهر مشغول خرد کردن سبزی با چاقو و برادر مشغول شستن ماهی است. در این میان با اشاره به داستان چکی که برادر آن را پاس کرده است ریشهایترین اختلاف خواهر و برادر سر باز میکند و دعوا بالا میگیرد تا به پیرنگ اصلی فیلم یعنی سرنوشت ستاره پرداخته شود. انتخاب آشپرخانه برای این بحث و عملهایی که برای هر یک از شخصیت ها انتخاب شده است تأثیر بهسزایی در پیشبرد سکانس دارد. جایی از سکانس که خواهر عصبانی میشود برمیگردد و با عصبانیت دوباره مشغول خرد کردن سبزیها میشود و در میانهاش دوباره دیالوگ میگوید و بلند میشود و کنار برادر میآید و تا میتواند او را تحقیر میکند تا زخمی که مدتهاست در او ریشه دوانده را التیام بخشد. حرکت شخصیتها وابسته به میزانسن دقیقاً بیانگر شخصیت آنها است. برادر آرام است و در تمام طول سکانس مکانش را تغییر نمیدهد اما خواهر که عصبی و خشمگین است مدام حرکت میکند تا تنش صحنه را بالا ببرد. مریلا زارعی در این سکانس یکی از ماندگارترین سکانسهای دوران بازیگریاش را به نمایش میگذارد. بازیگری که در تمام نقشهایش از حد استاندارد خود پایینتر نیامده و بازیاش در اغلب مواقع چشم نواز بوده است.
در مجموع «دختر» در کارنامه میرکریمی فیلم شاخصی است. ایرادات زیادی دارد که اغلب به فیلمنامه باز میگردد. اصرار بیش از حد میرکریمی به این مسئله که جهان بینی و نگاهش به زندگی همواره از فیلمش بیرون میزند شاید جدیترین ایراد فیلمساز در خلق یک اثر هنری به حساب بیاید اما این مسئله در طول زمان و در آثار او تبدیل به یک جز و مولفه جدانشدنی از شخصیت میرکریمی شده است. مسئله حق انتخاب برای دختر در فیلم «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی از فیلمهای بخش مسابقه امسال جشنواره فجر نیز بررسی شد که به نظر نگارنده پرداختِ قابل قبولتر و بهتری نسبت به «دختر» داشت و در نهایت فیلم به سرانجام بهتری رسید. اما بی شک نوع فضاسازی که در فیلم «دختر» اتفاق می افتد پارامتری است که به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت و میرکریمی را به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک در سینمای ایران حفظ میکند. باید چشم به راه بود تا دید آیا ممکن است در آثار بعدی نتیجه و هدف فیلمساز آشکارا از اثرش بیرون نزند تا فیلمی ماندگارتر خلق شود که با گذر زمان ارزشاش را از دست ندهد؟