فیلم خروج ممنوع یا No Exit یک تریلر کوچک و ساده است که اگرچه منطق داستانی آن چفت و بست محکمی ندارد، اما در لحظاتی میتواند سرگرمکننده باشد. با میدونی و نقد فیلم خروج ممنوع همراه باشید.
جای شگفتی است که در سینمای معاصر فیلمهایی مانند خروج ممنوع به ندرت دیده میشوند. البته این بدین معنا نیست که No Exit یک تجربه منحصر بفرد باشد، چراکه دومین فیلم بلند دیمین پاور در بهترین حالت خود یک تریلر سرگرمکننده است که هرچند در مسیر روایت خود از کلیشهها بهره میبرد، اما یکبار تماشایش ضرری ندارد. فیلمهایی مانند خروج ممنوع زمانی نه چندان دور، در دهه نود و ابتدای هزاره جدید، استاندارد فرهنگ تصویری مسلط بودند. فیلمهای کوچک و کم هزینهای که حداقل یک دنیای داستانی سرگرمکننده برای مصرف مخاطبان جهانی خود عرضه میکردند. اما در سینمای امروز که تحت سلطه فیلمهای بلاکباستری و ابرقهرمانی و همچنین مفاهیم مورد پسند مد روز قرار دارد، تجربههایی مانند خروج ممنوع با همه ضعفها و کاستیهای کم و زیادشان، به سختی یافت میشوند.
فیلمهایی مانند خروج ممنوع زمانی نه چندان دور، در دهه نود و ابتدای هزاره جدید، استاندارد فرهنگ تصویری مسلط بودند. فیلمهای کوچک و کم هزینهای که حداقل یک دنیای داستانی سرگرمکننده برای مصرف مخاطبان جهانی خود عرضه میکردند
باعث تاسف است که خروج ممنوع تبلیغات کمی دریافت کرد. چراکه این موضوع معمولا زمانی اتفاق میافتد که تهیهکنندگان و استودیوها اعتماد چندانی به فیلم نداشته باشند و بر این باور باشند که فیلم مورد استقبال منتقدان و مطبوعات قرار نمیگیرد. این موضوع بر علاقه مخاطبان برای توجه به فیلم و فرصت دادن به آن نیز تاثیر منفی میگذارد. این در حالی است که بسیاری از فیلمهای پرهیاهو، اما توخالی و ضعیفتر از خروج ممنوع، کمپینهای تبلیغاتی آنچنانی دریافت میکنند.
میتوان نتیجه گرفت که حتی استودیوها به فرمولها و الگوهای داستانگویی اینچنینی اطمینان و علاقه چندانی ندارند. البته در اینجا خروج ممنوع بهطور خاص موضوع بحث ما نیست. سؤال این است که چگونه تولیدکنندگان و توزیعکنندگان، پتانسیلهای بالقوه این تریلرهای هیجانانگیز جمع و جور را نمیبینند. فیلمهایی که میتوانند آغازگر دوباره نوعی از سینما باشند که زمانی تجربههای سرگرمکننده و جذاب قابل احترامی برای مخاطبان به ارمغان میآوردند.
در ادامه داستان فیلم لو میرود
خروج ممنوع در کارنامه مختصر دیمین پاور استرالیایی، دومین فیلم داستانی بلند او پس از Killing Ground است. او با همین دو فیلم نشان میدهد که به طرحهای داستانی ساده پرپیچ و تاب و مکانیسمهای تعلیق و خشونت به اندازه و مناسب، علاقه دارد. اندرو بارر و گابریل فراری که هر دو پیش از این در نگارش فیلمنامه مرد مورچهای و زنبورک مشارکت داشتهاند، فیلمنامه خروج ممنوع را براساس رمانی به همین نام نوشته تیلور آدامز، به نگارش درآوردهاند. داستان فیلم حول محور شخصیتی به نام داربی (هاوانا رز لیو) است که در یک کلینیک ترک اعتیاد بستری شده است. هنگامی که او متوجه میشود مادرش بهخاطر ابتلا به آنوریسم مغزی در آستانه مرگ قرار دارد، مخفیانه از مرکز بازپروری فرار میکند تا خود را به بالین مادرش در سالتلیک سیتی برساند. اما او در میانه مسیرش بهخاطر طوفان و بوران شدید مجبور میشود تا زمان باز شدن جاده، چند ساعتی را در یک استراحتگاه بین راهی کوهستانی درکنار چند غریبه بگذارند. جایی که او به شکلی تصادفی وارد توطئه یک آدم ربایی شریرانه میشود.
فیلم از یک تریلر معمایی به سبک داستانهای کارآگاهی آگاتاکریستی از میانه به سمت یک تریلر دلهرهآور بقا تغییر مسیر میدهد. چراکه داربی برای غلبه بر اعتیاد خود، باید در جنگ برای بقا پیروز شود
یک شخصیت روانپریش لاتین تبار به نام اش، لارس عجیب و غریب و گوشهگیر ، کهنه سرباز سابق جنگ خیلج اِد و همسرش پرستار سابق سیندی، چهار مسافر دیگر ساکن در اقامتگاه هستند. به این ترتیب، دیمین پاور و همکاران فیلمنامهنویسش پس از یک مقدمه به نسبت طولانی غیر ضروری، تاره از موقعیت مرکزی فیلم پرده برمیدارند. ما به سرعت متوجه میشویم که هر کدام از این افراد از جمله خود داربی، اسرار خود را دارند.
هنگامی که داربی برای پیدا کردن آنتن به محوطه بیرونی اقامتگاه میرود به شکل تصادفی در ون متعلق به یکی از افراد آنجا، یک دختربچه ربوده شده را میبیند. او باید بدون آنکه آنها متوجه بشوند بفهمد چه کسی کودک درون ون را به گروگان گرفته است. آنها دور هم جمع میشوند تا برای گذران وقت ورق بازی کنند. بازیای که آنها باید در آن تشخیص بدهند چه کسی حقیقت را میگوید و چه کسی در حال دروغ گفتن است.
همانطور که آنها بازی میکنند داربی سعی میکند با پرسیدن سوالاتی از جزئیات زندگی آنها، دلایلشان برای سفر کردن و مقصد هر کدام، اطلاعاتی بهدست بیاورد تا ازطریق آنها به هویت گروگانگیر پیببرد. موقعیتی شبیه داستانهای معمایی آگاتا کریستی که در آن بجای پرسش قاتل کیست، سؤال گروگانگیر چه کسی است مطرح میشود. همچنین این سؤال که داربی در میان این غریبهها به چه کسی میتواند اعتماد کند. پس از اینکه داربی هویت گروگانگیر را کشف میکند روایت فیلم به شکل یک بازی موش و گربهای تعلیق آمیز پر پیچ و خم درمیآید. مسیری که داربی در آن متوجه میشود به هیچکس نمیتواند اعتماد کند.
کلیشه شخصیت درگیر اعتیاد در فیلمهای تریلر و وحشت یک الگوی امتحان پس داده است. الگویی که به شکل بالقوه پتانسیل زیادی برای افزایش آدرنالین و تنش دارد. شخصیتی درگیر مبارزه مرگ و زندگی که به شکلی ناخواسته وارد مخمصهای غیرقابل پیشبینی میشود. بدیهی است که طبق چنین الگویی رهایی از وضعیتی که شخصیت در آن گیر افتاده مساوی با رهایی او از اعتیاد است. جایی که شخصیت درمانده این فیلمها با گیر افتادن در یک تگنای دیگر، گویی دوباره قدرت اراده خود را احیا میکند. بنابراین بیراه نیست که فیلم از یک تریلر معمایی به سبک داستانهای کارآگاهی آگاتاکریستی از میانه به سمت یک تریلر دلهرهآور بقا تغییر مسیر میدهد. چراکه داربی برای غلبه بر اعتیاد خود، باید در جنگ برای بقا پیروز شود.
خروج ممنوع با همه عناصر کلیشهای خود با تریلرهای مشابه یک تفاوت جزئی دارد و آن هم هوشمندی شخصیت اصلیاش است. در فیلمهای دیگر گاهی تصمیمهای احمقانه شخصیت اصلی طرح روایی فیلم را پیش میبرد، اما پاور در «خروج ممنوع» این کلیشه رایج فیلمهای تریلر را میشکند
همچنین از یک تریلر تعلیق آمیز با محوریت یک شخصیت درگیر اعتیاد انتظار میرود که خلق فضایی کلاستروفوبیک در آن نقشی کلیدی داشته باشد. در رابطه با خروج ممنوع حتی عنوان فیلم نیز در شکلگیری چنین انتظاری بیتاثیر نیست. داربی که چند سال از زندگی خود را در مراکز بازپروری مختلفی با نامهای کنایهآمیزی مانند «به سوی کامیابی» و «فردایی بهتر» سپری کرده است، با بدبینی به روندهای درمانی این مراکز نگاه میکند.
او در همان ابتدای فیلم در جلسه گروهی درمانیشان به کنایه این مراکز را با زندان مقایسه میکند. بنابراین فرار او از مرکز درمانی ابتدای فیلم به شکلی استعاری گریز از جایی است که او در آن احساس در حبس بودن دارد. اما او نمیداند که قرار است دوباره در مکانی دیگر در یک استراحتگاه بین راهی در یک ناکجاآباد گیر بیفتند. بنابراین منطق روایی فیلم نیز بستر لازم برای ایجاد این فضای کلاستروفوبیک ایجاد میکند. فضای کلاستروفوبیکی که با موقعیت داربی بهعنوان آدمی که چند سال از زندگی خود را در مکانهای مختلف در نبردی ناموفق – و احتمالا از نگاه او بیهوده - برای پاکی سپری کرده است، همخوانی دارد.
خروج ممنوع با همه عناصر کلیشهای خود با تریلرهای مشابه یک تفاوت جزئی دارد و آن هم هوشمندی شخصیت اصلیاش است. در فیلمهای دیگر گاهی تصمیمهای احمقانه شخصیت اصلی طرح روایی فیلم را پیش میبرد، اما پاور در خروج ممنوع این کلیشه رایج فیلمهای تریلر را میشکند. در فیلمنامه از همان ابتدا روی هوشمندی داربی تاکید میشود. بهعنوان مثال در جایی در همان ابتدای فیلم، داربی هنگام رانندگی در بوران برای آنکه جواب پیام خواهرش را بدهد کنار جاده میایستد. در حالیکه شاید در فیلمی مشابه شخصیت به این تصمیمات جزئی با حماقت خود توجه نکند تا احتمالا ازطریق آن یک تعلیق کذایی – مثلا خطر تصادف – ایجاد شود. در نتیجه این زمینهچینیهای ساده، تصمیم داربی مبنی بر توقف در استراحتگاه تا آرام شدن طوفان – با اینکه میخواهد هرچه زودتر خودش را به مادرش برساند -، قانعکننده بنظر میرسد.
«خروج ممنوع» میتواند یکی از آن فیلمهای مبتنی بر کلیشههای حوصله سربر و قابلپیشبینی باشد اما بهلطف تواضعی که از خود نشان میدهد درنهایت بدل به تجربهای سرگرمکننده میشود که حداقل تصنعی و آزاردهنده نیست
اصرار بیش از حد پاور و همکاران فیلمنامهنویسش برای اینکه هرچند دقیقهای یک پیچش و غافلگیری داستانی با خشونتی بیشتر از قبل ارائه کنند، در جاهایی به زیان فیلم تمام شده است. بهویژه اینکه برخی از این رودست زدنها قابل پیشبینی و برخی بیاثر و غیرمنطقی هستند.
مانند جایی که ارتباط سیندی با دو گروگانگیر فاش میشود. اگرچه ازطریق یک فلاشبک غیرمنتظره انگیزه سیندی برای مشارکت در این گروگانگیری شرح داده میشود، اما باز هم ارتباط او با این ماجرا برایمان متقاعدکننده نیست و بیشتر شبیه یک غافلگیری مضحک بنظر میرسد. از طرفی تمرکز بیش از حد بر این پیچشهای داستانی اتفاقا باعث شده که فیلم در خلق فضای کلاستروفوبیک چندان موفق عمل نکند و بیشتر مخاطب را درگیر پیچشهای داستانی خود میکند.
همچنین برخی از جزئیات شخصیتی و اطلاعاتی که درباره گذشته آنها داده میشود، بهراحتی از یاد میروند. چراکه این جزئیات معمولا بهعنوان بهانهای برای خلق تعلیقها و تنشهای بعدی مورد استفاده قرار میگیرند، اما در اینجا نادیده گرفته میشوند. حتی مسئله اعتیاد داربی چندان در ادامه داستان و خلق موقعیتهای تنشآمیز کارکردی ندارد. مگر زمانیکه برای نجات خود مقداری کوکائین استنشاق میکند.
درواقع در پرده نهایی اعتیاد او به مواد مخدر باعث نجاتش میشود. علاوهبر این، تقریبا هیچکدام از شخصیتها عمق کافی ندارند. در نتیجه، بازی موش و گربهای فیلم خیلی زود به نتیجه میرسد و این فرصت داده نمیشود که حس تعلیق و کنجکاوی در فیلم به اوج خود برسد. هرچند که یک تریلر بقا با پایانی خونین در ادامه انتظارمان را میکشد.
پایان اسپویل
خروج ممنوع میتواند یکی از آن فیلمهای مبتنی بر کلیشههای حوصله سربر و قابلپیشبینی باشد اما بهلطف تواضعی که از خود نشان میدهد درنهایت بدل به تجربهای سرگرمکننده میشود که حداقل تصنعی و آزاردهنده نیست. فیلمی که قرار نیست هیچ تغییر و تحولی در ژانر ایجاد کند، اما تجربهای خجالتآور هم نیست. خروج ممنوع حتی در لحظاتی شبیه یکی از آن فیلم بدهای سرگرمکننده میشود و چه چیزی بهتر از یک تریلر هیجانانگیز بد که حداقل در جاهایی آندرنالینمان را بالا میبرد. خروج ممنوع از آن دست فیلمهایی است که تجربه تماشایش میتواند در دسته لذتهای گناهآلود قرار بگیرد.