نقد فیلم خجالت نکش

نقد فیلم خجالت نکش

»خجالت نکش» نخستین فیلم رضا مقصودی در مقام کارگردان است که در ادامه نقد فیلم‌های جشنواره فجر، به سراغ آن رفته‌ایم. 

رضا مقصودی را بیشتر با نگارش فیلمنامه‌های کمدی شاخصی از قبیل «لیلی با من است» و «همیشه پای یک زن در میان است» می‌شناسیم، اما در فیلم «خجالت نکش» برای اولین بار وی در مقام کارگردان حضور یافته است. این فیلم یکی از آثار بخش سودای سیمرغ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر است و در ادامه نقد فیلم‌های جشنواره فجر، سراغ این فیلم ایرانی رفته‌ایم.

کمدی همانطور که ارسطو می‌گوید ‌‌«تقلیدی از اطوار و اخلاق زشت انسان است که موجب ریشخند و استهزا می‌شود و آنچه موجب این ریشخند می‌شود امری است که در آن عیب و زشتی هست، اما آزار و گزندی از آن به کسی نمی‌رسد». به نوعی می‌توان گفت مخاطب با پیش فرض آنکه قرار است به یک سری اتفاقات و عیب و نقص‌هایی که شخصیت‌ها دارند بخندد، به تماشای یک فیلم کمدی می‌نشیند. مخاطب از شخصیت‌های فیلم کمدی آگاه‌تر است و همین آگاهی بیشتر و اشراف کامل او نسبت به رویداد‌ها و دردسرساز بودنشان، موجب خندیدن او می‌شود. در فیلم خجالت نکش، مسئله‌ی اصلی فیلم میل به بچه‌دار شدن یک زوج ساکن روستا در سن میانسالی است که با عرف و فرهنگ آن محل در تعارض است. همچنین ترس آنها از اینکه پسرها و عروس‌هایشان نسبت به این اتفاق واکنش نشان دهند، از دیگر عوامل تنش زاست. قنبر (شوهر زن)، در یک قهوه خانه شاهد سخنرانی رئیس جمهور سابق است که مردم را تشویق به رشد جمعیت می‌کند و با توجه به اینکه همزمان قنبر نیز ترغیب می‌شود که به بچه‌دار شدن در این سن جدی‌تر فکر کند، فیلم گرایش به طعنه زدن و کنایه‌های سیاسی به مسئله‌ی رشد جمعیت نیز پیدا می‌کند. همچنین دیالوگ «ما می‌توانیم» که از زبان رئیس جمهور شنیده می‌شود و شخصیت قنبر به صورت موتیف وار در طول فیلم از آن استفاده می‌کند، باعث خندیدن مخاطبان در طول فیلم می‌شود. صنم (همسر قنبر)، باوجود اینکه اظهار دارد پسرانش بزرگ شده و او را تنها گذاشته‌اند و گویی جای یک دختر که برای مراسم تشییعش گریه کند خالی است، با قنبر برای بچه‌دار شدن مخالف است و نگرانی از بی آبرو شدنشان را مطرح می‌کند.

تا اینجا مخاطب درجریان سیر کلی فیلم قرار گرفته و آماده‌ی رویداد‌های بعدی است. صنم بچه‌دار می‌شود و آنها تصمیم می‌گیرند این موضوع را پنهان کنند و این پنهان کاری قرار است موقعیت‌های کمدی به همراه بیاورد و میانه‌ی فیلم را پرکند. اما ایرادات اصلی فیلم از همین جا آغاز می‌شود. به عنوان مثال وقتی پسرهای صنم و قنبر به همراه همسرانشان به دیدن مادرشان می‌آیند شاهد آدم‌های اضافی هستیم که شاید اگر به جای شش نفر، ده نفر یا بیشتر هم بودند فرقی برای فیلم نداشت یا شخصیتی که لیندا کیانی از ابتدا نقش آن را بازی می‌کند اضافی است و حذف او آسیبی به فیلم نمی‌زند چراکه به اندازه‌ی یک شخصیت اصلی در فیلم حضور دارد اما کارکردی در پیشبرد داستان ندارد. موضوع جدی بعدی این است که بیشتر لحظات فیلم مخاطب به چه چیز می‌خندد؟ شخصیت‌های فیلم کمدی همانطور که در ابتدای مطلب اشاره شد، تا چه اندازه باید سطح آگاهیشان از مخاطب پایین‌تر باشد و حماقت بیش از حد آنها آیا مخاطب را آزار نمی‌دهد؟

به عنوان نمونه در فیلم Some Like It Hot ساخته‌ی بیلی وایلدر که یک کمدی موفق است، جک لمون و تونی کرتیس که دو نوازنده‌‌ی تهی دست هستند به طور تصادفی شاهد تصفیه حساب گانگسترها و کشتار روز سن والتین هستند. آن‌ها برای فرار از دست گانگسترها لباس زنانه می‌پوشند و خود را جای دو نوازنده‌‌ی ساکسیفون و بیس جا می‌زنند و در این راه هر دوی آن‌ها عاشق مرلین مونرو که یکی از نوازندگان این گروه است می‌شوند و رقابت جالبی بینشان شکل می‌گیرد. این رقابت را باهوش بودن شخصیت‌ها جذاب می‌کند که برای رسیدن به هدفشان نقشه‌های هوشمندانه می‌کشند. همین که این دو شخصیت تصمیم می‌گیرند خود را به شکل زن در بیاورند از ذکاوتشان می‌آید و موقعیت‌هایی که در ادامه‌ی تصمیم هوشمندانه‌ی آنها روی می‌دهد مخاطب را به خنده می‌اندازد. بنابراین در فیلم کمدی نیز برای شخصیت‌ها باید میزانی هوش و ذکاوت قائل باشیم تا به شعور مخاطب توهین نشود. در فیلم خجالت نکش آیا این سطح حماقتی که شخصیت‌ها دارند برای مخاطب (به خصوص مخاطبی که ساکن روستا بوده) باورپذیر است و توهین به شعور او نیست؟ مثلا تا کجا قرار است به دمپایی پرت کردن‌های صنم به قنبر، جمله‌ی «ما می‌توانیم» و گم شدن‌های ساده لوحانه‌ی بچه بخندیم؟

از دیگر ایرادات فیلم تغییر لحن است. جایی که قنبر به طور کاملا تصادفی سبد بچه از دستش رها شده و به رودخانه می‌افتد، لحن فیلم تغییر بدی پیدا می‌کند و مخاطب باید خودش را مجددا برای جست و جوهای ابلهانه و خسته کننده‌ی پایانی آماده کند. شاید بیراه نباشد که بگوییم مخاطب این فیلم را بیشتر بازی بازیگرانی همچون شبنم مقدمی و احمد مهرانفر به خنده می‌اندازد وگرنه مسیر فیلمنامه بسیار از ایده‌های کلیشه ای رنج می‌برد. با تماشای تیتراژ فیلم انتظار یک ریشه یابی از مسئله ی رشد جمعیت داشتیم اما حیف که برخلاف جذاب بودن این مسیر به چند کنایه‌ی سیاسی در فیلم بسنده شد. در کل رضا مقصودی را همچنان با فیلمنامه‌ی موفق «لیلی با من است» در کارنامه اش به ذهن می‌سپاریم و منتظر نمونه‌ی موفق دیگر از او می‌مانیم.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
5 + 13 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.